شناسه خبر : 35480 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

کنشگری محیط زیست نوعی بلوغ اجتماعی است

جبار رحمانی از ضرورت بالا رفتن نرخ مشارکت مردمی در حفظ طبیعت می‌گوید

کنشگری محیط زیست نوعی بلوغ اجتماعی است

«جامعه ایران دچار بحران‌های متنوعی است که بر روی هم تاثیر دارند. بحران‌های اقتصادی، بحران‌های بین‌المللی، بحران‌های اجتماعی و سیاسی و... اینها به طرق مختلف بر هم اثر می‌گذارند. از طرف دیگر در خلأ دولت موثر در حل بحران‌های فزاینده، کنشگری‌های فردی هم نمی‌تواند معجزه‌گر باشد. تنها مکانیسمی که می‌تواند امیدی برای نجات جامعه ایرانی در این تقاطع و تراکم انبوه بحران‌ها داشته باشد همین مساله شکل گرفتن نهادهای مدنی است.» اینها بخش‌هایی از گفت‌وگوی تجارت فردا با جبار رحمانی پژوهشگر، نویسنده و استادیار ایرانی در رشته مردم‌شناسی است که درباره ضرورت مشارکت‌های مردمی در حفاظت از محیط زیست اظهار کرده است.

♦♦♦

  آیا می‌توان با پیاده کردن الگوهایی که مردم را در مراقبت و حفاظت از طبیعت و زیست‌بوم‌ها، جنگل‌ها و مناطق حفاظت‌شده و حتی منابع آبی و... دخیل می‌کنند، به حفاظت بیشتر و پایدارتر طبیعت ایران پرداخت؟

باید نکته کلان‌تری را در این زمینه مطرح کرد. ما مجموعه‌ای از بحران‌ها را در ایران داریم تجربه می‌کنیم که یکی از اینها بحران محیط ‌زیست است. محیط ‌زیست هم به دسته‌های ریزتری تقسیم می‌شود که دچار مشکل هستند. آب، هوا، خاک و... منابع طبیعی و... عمده کنشگری‌هایی که اخیراً در دماوند، آق‌مشهد ساری، بیرومی بوشهر، بهرام‌گور فارس و جاهای دیگر در محیط زیست ایران از سوی مردم دیده می‌شود عمدتاً معطوف به بحران‌های محیط ‌زیستی است که بیرون از محدوده زندگی ما قرار دارند. مثلاً کوه دماوند یا فلان منطقه حفاظت‌شده یا سدی که دارد دشتی را زیرآب می‌برد و... اینها همه طبیعت در دوردست است. در حالی که محیط ‌زیست فقط کوه و دشت و صحرا نیست. همین شهر ما، همین خانه و محل زیست ما هم محیط زیست است. آلودگی هوا، آلودگی زباله، درون خانه‌های ما و خیابان‌های پردرخت یا کم‌درخت شهرها و... همه اینها محیط زیست است و در همه این جاها ما دچار مشکل هستیم. ما یک اکوسیستم دست‌نخورده داریم و یک اکوسیستم تخریب‌شده که شهرها درون آن واقع می‌شوند و محل سکونت ما هستند. مساله بر سر این است که ما در جامعه شاهد موجی از توجه، خیزش جنبش‌های زیرپوستی برای حفاظت از محیط زیست و طبیعت دوردست که به آن مناطق حفاظت‌شده یا منابع ملی می‌گویند، هستیم. اما بحران‌هایی که در زندگی و محیط‌های زیست انسانی در ایران قابل مشاهده است نشان می‌دهد نهاد دولت کفایت لازم را برای مواجه شدن با بحران‌های زیستی در ایران ندارد. البته ما در کشور بحران‌های متنوعی داریم که بر روی هم تاثیر دارند. بحران‌های اقتصادی و ارزی، بحران‌های روابط خارجی و بحران‌های اجتماعی و سیاسی و... اینها به طرق مختلف برهم اثر می‌گذارند. از طرف دیگر در خلأ دولت موثر در حل بحران‌های فزاینده، کنشگری‌های فردی هم نمی‌تواند معجزه‌گر باشد. تنها مکانیسمی که می‌تواند امیدی برای نجات جامعه ایرانی در این تقاطع و تراکم انبوه بحران‌ها داشته باشد همین مساله شکل گرفتن نهادهای مدنی است که در محیط زیست به شکل موثری شاهد آن هستیم. تشکل‌هایی که دولتی نیستند و فراتر از فرد هم هستند و گروه‌های اجتماعی دغدغه‌مند را شامل می‌شوند. از این جهت خیلی خوشحال هستم که چنین موج و چنین جنبش‌های مدنی در ایران در حال شکل‌گیری است. قطعاً دولت‌های ما در شرایط فعلی کفایت لازم برای حفاظت از محیط زیست را ندارند و از قضا در بسیاری از جاها خود مخرب محیط زیست هستند. شوربختانه دولت‌ها حافظ محیط زیست نیستند مگر آنکه منافع کوتاه‌مدتی در نشان دادن حفاظت از محیط زیست داشته باشند. وگرنه در بعد منافع بلندمدت عمدتاً دولت‌ها چنین کاری نمی‌کنند. با این حال باید پذیرفت کنش‌های فردی هم موثر نیستند. بنابراین تنها نکته امیدبخش همین شکل‌گیری گروه‌های مردمی برای مخالفت با روندهای غلط در توسعه و جانمایی برخی از صنایع و معاملات وقفی و مسائلی از این دست است. البته خوشبختانه در ایران نهادهای مدنی در حوزه‌های مختلف مثل خانواده، کودک، زنان، کودکان کار و... شکل گرفته که در حوزه محیط زیست هم می‌توان نمود آن را مشاهده کرد. جامعه متوجه شده که اگر خودش خودش را نجات ندهد کسی نیست این کار را انجام دهد.

  به نوعی در تحلیل خود نسبت به ضرورت شکل‌گیری جنبش‌های مردمی در شکل‌های مختلف به‌خصوص محیط زیست از ضعف حکمرانی سخن می‌گویید که این جنبش‌ها بتوانند خلأهای موجود را پر کنند. در محیط زیست، ما جای پای دولت را در نقطه‌نقطه طبیعت ایران می‌بینیم. اخیراً سازمان اوقاف ادعای مالکیت جنگل آق مشهد در ساری و کوه دماوند را کرده است. راه‌سازی در مناطق جنگلی و حفاظت‌شده، معدن‌کاوی در عالی‌ترین رویشگاه‌های طبیعی، سدسازی در مهم‌ترین مناطق طبیعی ایران و... این همه نشان می‌دهد دولت تا چه اندازه مداخله‌گر و مخرب طبیعت است و مسوول تبعات بعدی آن، اگرچه غالباً مسوولیتی هم به عهده نمی‌گیرد. اینکه مردم حرکتی را آغاز کرده‌اند آیا ناشی از ضرورت‌های حفظ سرزمین است یا نوعی تقابل با سیاست‌های اجرایی و مداخلات نهادهای دخیل در نظام حکمرانی است؟

دو نکته در اینجا وجود دارد. معمولاً نهادهای مدنی بین انجام کار خیر و مسوولیت اجتماعی درگیر کارهایی از این دست می‌شوند. یکسری آدم‌ها اساساً و ذاتاً نمی‌توانند نسبت به رخدادهایی مثل تخریب طبیعت بی‌تفاوت باشند. نهادهای مدنی محصول بی‌تفاوت نبودن بخشی از جامعه نسبت به مسائلی است که به وجود می‌آید. مردم داوطلبانه برای رفع بحرانی وارد می‌شوند و از خود هزینه می‌کنند و به نوعی با این مشارکت سعی در بهبود وضعیت دارند. در این خیزش‌های مردمی هر کسی یک اولویتی دارد. یکی فقر، یکی کودکان کار، یکی محیط زیست و... هر کسی یک اولویتی دارد. به همین خاطر این مساله از یک جهت لزوماً سیاسی نیست. یعنی واکنشی در برابر رفتار و کردار حاکمیت نیست. از طرف دیگر باید آن را نوعی بلوغ اجتماعی دانست که مردم به درجه‌ای از رشدیافتگی رسیده‌اند که نمی‌توانند نسبت به جامعه و بحران‌های آن بی‌تفاوت باشند. آنها با خود می‌گویند ما باید در مدیریت سرنوشت خودمان مداخله کنیم. اینکه در جامه ما چنین بلوغی شکل گرفته است جای امیدواری است.

  این نگاه شما به زنده بودن فعالیت مدنی در ایران بسیار امیدوارکننده است. اما باید پذیرفت شکل‌گیری این جنبش‌های مدنی به‌خصوص برای مثال در حوزه محیط زیست آنقدرها هم فراگیر نیست که توده مردم را درگیر کرده باشد یا محتوای فعالیت نهادهای مدنی اثری فراگیر بر رفتار شهروندان داشته باشد...

چرا فراگیر نیست؟ سوال من هم همین است که فعالیت مدنی در حوزه محیط زیست چرا نباید شامل همه مردم و زیستمندانی باشد که در این سرزمین زندگی می‌کنند؟ به نظر من مساله فراتر از عموم است. باعث تاسف است که باید گفت در جامعه ما به صورت فراگیر بحران‌سازی می‌شود. ما آدم‌هایی داریم که پای کارهای مردمی هستند. سازمان‌های مردم‌نهاد کسانی را تربیت کرده و آدم‌های دغدغه‌مندی دارند که در چنین مواقعی فعال می‌شوند. البته باید در نظر بگیریم در گذشته این‌طور نبود که لزوماً آدم‌هایی که به محیط زیست فکر می‌کنند، فعال و علاقه‌مند به محیط زیست بودند. نظامی در محیط زیست چیده شده بود که حفاظت از آن شرط بقا بوده است. نوعی سازگاری میان طبیعت و اقلیم با سبک زندگی وجود داشت. آن نظام به‌طور طبیعی تاکید داشت که پایداری محیط زیست شرط زنده ماندن است. بنابراین وقتی به این موضوع نگاه می‌کنیم می‌بینیم در نظام‌های اجتماعی و سیاسی گذشته در ایران هر کاری که برخلاف تحمل طبیعت برای مثال در حوزه آب انجام می‌شد خطرناک بوده است و می‌توانسته دخالت در نظام طبیعت شکل‌ بگیرد به نحوی که شکل زندگی و ماهیت زیست را دچار خدشه کند. زندگی به نحوی چیده شده که می‌شد طبیعت را در نظام فکری، عقاید، سبک زندگی، نظام سیاسی و اجتماعی افراد جامعه دید. هر خطایی می‌کردند می‌توانستند همه چیز را به خطر بیندازند. به همین خاطر است که از گذشته دور تا اکنون در نهایت یکی از وظایف اصلی نظام سیاسی، حفظ امنیت آب بوده است. اگر جامعه‌ای مانند امروز ما می‌خواست منابع طبیعی‌اش را غارت کند دیگر نمی‌توانست بقا داشته باشد. محیط ‌زیست‌گرایی در گذشته شکل فانتزی و غیرواقعی نداشته است. یک جبر واقعی بوده است که نگهداشت طبیعت به بقای آن کمک می‌کرده است. نظام پایدار طبیعت به نوعی با زندگی بشر در گذشته عجین شده بود. ما در دهه‌های گذشته به این طرف دچار یک مشکل اساسی شدیم، که نظم موجود لزوماً با نظام طبیعت پایدار نبوده است. اساساً حرف شما را قبول دارم که بخشی از جامعه نسبت به طبیعت بکر ایران حساس شده‌اند و دغدغه‌های جدی در حفظ گونه‌های حیاتی و جانوری دارند. اما شما وقتی وارد شهر می‌شوید متوجه می‌شوید که اساساً بحران‌های محیط زیستی در ایران نه در مناطق حفاظت‌شده و جنگل‌ها و مراتع بلکه مشکل در محیط زیست انسان ایرانی است. شهرهای‌ ما از نظر عناصر مهم طبیعی مثل آب، باد، خاک و حتی گونه‌های بومی جانوری کاملاً تهی است و شهرهای ما از این منظر تخریب‌شده هستند. در تهران شما گونه جانوری بومی نمی‌توانید ببینید. چون روندها به سمتی پیش رفته که گونه‌های گیاهی و جانوری از بین رفته است. آدمی که در شهری با این وضعیت تخریب زیست کرده باشد و با این فرهنگ و رفتار بزرگ شده باشد قطعاً وقتی وارد طبیعت بکر دست‌نخورده شود، آنجا دست به تخریب بیشتر می‌زند چون فهمی از پایداری منابع ندارد. نمونه این تحلیل حجم انبوه ویلاسازی در برخی از مناطق طبیعی ایران از سوی همین مردم و با همین نظام حکمروایی است. فشم و لواسان و دماوند و... را ببینید. روزبه‌روز ویلاسازی دارد افزایش پیدا می‌کند. ویلاسازی مصداق بارز از بین بردن بخش مهمی از تنوع زیستی سرزمین برای تفریح موقتی شهروندان است. و این یعنی اینکه منابع طبیعی به همین سادگی دارد غارت می‌شود. این رفتارها نیازمند تحلیل کارشناسی در حوزه جامعه‌شناسی است. ما باید مساله بحران‌های محیط زیستی را در چند سطح تفکیک کنیم. یکی همان طبیعت دست‌نخورده است که یکسری آدم به بلوغ‌رسیده‌ای وجود دارند که این تعهد را پیدا کرده‌اند که این سرمایه‌های ملی را حفظ کنند و برای نگهداری آنها کار کنند. این بخش ماجرا بسیار زیبا و ارزشمند است. اما انسان ایرانی اکنون به دلایلی که به فرهنگ و آموزش مربوط است، مخل محیط زیست شده است و طبیعت را به شدت تخریب می‌کند. میزان تولید زباله در ایران حیرت‌انگیز است. پس الگوی مصرف انسان ایرانی الگوی مخربی است. طرز فکر، نظام دانش، نظام ارزش‌ها و مهارت‌ها و اخلاقیاتی که در جامعه ایرانی حاکم است، با الگوهای پایدار حافظ طبیعت سازگار نیست.

  درک من از نقد شما این است که انسان ایرانی به دلیل ضعف‌هایی که در نظام آموزشی و ساختار حاکم بر تربیت انسان دارد، در سبک زندگی و رفتارهای خود چندان سازگار با طبیعت و اقلیم زندگی نمی‌کند و سبک زندگی‌اش را مدیریت نکرده است.

بله، تربیت شهروندان مساله مهمی است. تربیت انسان مراقب محیط زیست نیازمند شاخص‌هایی است.

  چطور می‌توان نرخ مشارکت مردمی در حفاظت از محیط ‌زیست و طبیعت را در ایران بالا برد؟

بحث کرونا و سلامتی را به عنوان یک مثال مورد بررسی قرار می‌دهیم. خیلی از مردم به‌رغم همه هشدارها و تذکرها و تبلیغات پیرامون این پاندمی، رعایت نمی‌کردند. برای من سوال بود که چرا مردم به‌رغم مشاهداتی که در این زمینه وجود دارد، رعایت نمی‌کنند. آمارها و تحقیقاتی که در این زمینه وجود دارد نشان می‌دهد، سواد سلامت در جامعه ایران پایین است. یعنی نظام اجتماعی ما به مفهوم عام آن نتوانسته است به مردم سواد سلامت را آموزش دهد که مردم بدانند در چنین مواقعی چه واکنشی داشته باشند. سواد سلامت مجموعه‌ای از دانش‌ها، نگرش‌ها و ارزش‌هایی است که به ارتقای کیفیت سلامت ما می‌انجامد. کرونا خیلی ملموس به همه مردم می‌گوید در صورتی که جدی نگیرید خطر مرگ‌ومیر شما را تهدید می‌کند. با این حال ما هر روز شاهد هستیم که برخی از قربانیان کرونا در ایران به خاطر بی‌احتیاطی یک نفر دیگر رخ داده است. همین مساله را در حوزه محیط زیست در نظر بگیرید. چرا آدم‌ها رعایت محیط زیست و شرایطی را که خود در آن زندگی می‌کنند نمی‌کنند. چون سواد محیط زیستی در ایران پایین است. وقتی انسان ارزش درخت را نفهمد آن را قطع می‌کند. اینکه کودکان در مدرسه با این مفاهیم آشنا نمی‌شوند خود در شکل‌گیری روندهایی که منجر به تخریب می‌شود موثر است. اکثر خانه‌های ما با گل و گیاه بیگانه هستند. ما اصولاً با طبیعت عجین نیستیم. یعنی در محیط‌های مصنوع خودمان هم برای بهتر شدن کیفیت زندگی محیط زیست را رعایت نمی‌کنیم. به دلیل عجین نبودن ما با محیط ‌زیست فهم و درکی از مساله حفاظت عمومی نداریم. از این انسان نمی‌توان توقع داشت که انسانی با رفتاری مترقی باشد. مساله اصلی که ما باید بر آن تاکید کنیم، مساله سواد محیط ‌زیستی است که در ایران این سواد بسیار پایین است. سواد محیط زیست نوعی آگاهی از محیط پیرامون و ارزش‌های اکولوژیک آن است و برای این کار نیاز به مهارت‌های محیط زیستی وجود دارد. برای اینکه انسانی متعهد و مسوول باشیم باید درک درستی از محیط زیست داشته باشیم و اینکه محیط زیست چیست و چه ارزشی دارد که باید برای ما محترم باشد. می‌توان غالب رفتارهای ضدمحیط زیستی را در مردم دید که به دلیل نداشتن آگاهی انجام می‌دهند. در رویکرد دولت‌ها نیز سواد محیط زیستی در لحاظ کردن اصل پایداری در شکل‌گیری روندها وجود ندارد. رفتاری که مردم با حیوانات شهری مثل سگ و گربه دارند هم اغراق شده است و ناشی از نوعی ناآگاهی است. این حجم از غذا دادن به سگ و گربه‌های شهری و زادوولد آنها در سطح شهر خودش نشان می‌دهد که اساساً فهم عمومی در مساله محیط زیست به وجود نیامده است، چراکه تعداد زیاد اینها در مناطق مختلف شهری، گونه‌های بومی را از بین برده‌اند.

  مسوول این دست آگاهی‌بخشی‌ها به مردم چه کسی است؟ آیا مردم به خودی خود می‌توانند درکی از پایداری توسعه داشته باشند و رفتاری منطبق با رویکردهای توسعه پایدار داشته باشند؟

من نمی‌توانم یک یا چند نهاد را متولی آموزش و آگاهی‌بخشی بدانم. هر کسی به اندازه خودش مسوول است. فرد، خانواده، مدرسه، دانشگاه، صداوسیما و مطبوعات، حوزه فرهنگ و هنر و... همه اینها مسوول هستند.

  در گذشته زندگی ایرانی با وضعیت اقلیمی و طبیعی نوعی سازگاری در معماری، زندگی شهری، سبک زندگی و حتی رفتار و آداب و سنن و فرهنگ داشته است. امروز این روندها تغییر کرده است و فقدان سازگاری دارد اساساً وضعیت را دگرگون می‌کند. در بقیه دنیا وضعیت چگونه است؟ مردم در کشورهای دیگر چگونه خود را با شرایط منطبق می‌کنند؟

زمانی رودخانه تایمز لندن اینقدر آلوده بود که می‌گفتند اگر کبریت در آب رودخانه بیندازید آتش می‌گیرد. اینقدر آلودگی نفتی و شیمیایی و انواع آلاینده در آن بود. ولی اکنون وضعیت چطور است. اینها همه به سواد محیط زیستی و توسعه‌یافتگی دولت‌ها و در نتیجه مردم برمی‌گردد. شکل‌گیری مطالبات اجتماعی و محیط زیستی از سوی مردم در برابر روندهای تخریب خود دستاورد مهمی برای مردم در مناطق مختلف دنیاست. چیدمان توسعه در کشورهای توسعه‌یافته به نحوی است که سازگاری اتفاق می‌افتد. برای نمونه ساختمان‌سازی به نحوی است که اگر شما منطبق با الگوهای پایدار ساختمان خود را نسازید و تجهیز نکنید ضرر می‌کنید. بنابراین توسعه باید بر پایداری و حفظ حیات و تنوع زیستی استوار باشد و این را می‌توان بعدها در رفتارهای مردم نیز مشاهده کرد. توسعه در ایران متاسفانه از بالا تعیین و تامین می‌شود. حال آنکه در یک ساختار پایدار، چیدمان توسعه باید از پایین تعیین شود و به بالاترین کیفیت‌های زیستی توجه کند.

دراین پرونده بخوانید ...

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها