شناسه خبر : 44380 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

چین و جهان

آیا قدرت چین به نقطه اوج می‌رسد؟

چین و جهان

 ترجمه: جواد طهماسبی- رشد چین یکی از ویژگی‌های تعیین‌کننده در جهان در چهار دهه گذشته بوده است. از زمانی که این کشور درهایش را گشود و اصلاح اقتصادی را در سال 1978 آغاز کرد، تولید ناخالص داخلی آن هر سال به طور میانگین 9 درصد رشد کرد. این رشد به 800 میلیون شهروند چینی امکان داد از فقر بگریزند. امروز چین تقریباً یک‌پنجم تولید جهانی را از آن خود کرده است. اندازه بزرگ بازار و پایگاه تولید آن اقتصاد جهان را شکلی جدید بخشید. شی جین پینگ که در دهه گذشته بر چین حکومت کرد امیدوار است از قدرت فزاینده کشورش برای شکل‌دهی نظم ژئوپولیتیک نیز استفاده کند. یک نکته مهم باقی می‌ماند: رشد سریع چین رو به کندی گذاشته است. آقای شی وعده بازتوان‌بخشی بزرگ کشورش را در دهه‌های آتی مطرح می‌کند اما اقتصاد چین هم‌اکنون شرایط خاص‌تر یعنی «بلوغ بزرگ» را تجربه می‌کند. پیش‌بینی‌کنندگان در یک دهه قبل می‌گفتند که در اواسط قرن 21 تولید ناخالص داخلی چین (برمبنای نرخ‌های بازار) از آمریکا پیشی می‌گیرد اما اکنون به نظر می‌رسد که تحول مورد نظر چندان بزرگ نباشد و شاهد چیزی مانند برابری اقتصادی دو کشور باشیم. این تغییر مسیر اقتصادی موضوع مناظره‌های شدید میان ناظران چین است. آنها یک بار دیگر به قدرت چین و رقابت آن با آمریکا می‌اندیشند. یک نظر آن است که قدرت چین در مقایسه با رقبا کمتر خواهد شد و این تغییر آن را خطرناک‌تر خواهد کرد. دو اندیشمند به نام‌های هال برندز و مایکل بکلی در کتاب سال گذشته خود نظریه‌ای را با عنوان «نقطه اوج چین» مطرح کردند. بنابر استدلال آنها چین رو به ضعف می‌رود و اکنون به نقطه‌ای رسیده است که به اندازه کافی قدرت دارد تا نظم موجود جهانی را مختل کند اما مطمئن نیست که زمان یار او باشد. مطالعه این اندیشمندان با تصویر جنگ با تایوان آغاز می‌شود. نظریه نقطه اوج چین بر مبنای مشاهدات دقیقی است که بیان می‌کنند برخی مواقع موانع کوچک به موانعی بزرگ تبدیل می‌شوند و جلوی پیشرفت چین را می‌گیرند. اولین مانع بزرگ از جمعیت ناشی می‌شود. حدود یک دهه است که جمعیت در سن کار چین رو به کاهش گذاشته است. حزب کمونیست تلاش می‌کند زوج‌های چینی را قانع کند فرزندان بیشتری داشته باشند اما این تلاش‌ها ناکام مانده‌اند. در نتیجه سازمان ملل عقیده دارد که جمعیت در سن کار چین تا اواسط قرن بیش از یک‌چهارم کمتر خواهد شد. باید با انبوه جوانانی که زمانی «کارخانه جهان» را پر کرده بودند خداحافظی کرد. افزایش تعداد کارگران یک راه برای رشد اقتصاد است. راه دیگر آن است که از جمعیت موجود استفاده بهینه به عمل آید. اما مشکل دوم چین آن است که تولید به ازای هر کارگر احتمالاً آن‌گونه که پیش‌بینی‌کنندگان امیدوار بودند افزایش نمی‌یابد. بخش بزرگی از منابع کشور صرف کهنسالان خواهد شد. پس از چند دهه ساخت ساختمان، جاده و راه‌آهن هزینه‌کرد برای زیرساختارها بازدهی کافی ندارد. تمایلات دیکتاتورمآبانه آقای شی کارآفرینان محلی را نگران می‌کند و ممکن است در درازمدت به ظرفیت نوآوری در چین آسیب برساند. تنش‌های ژئوپولیتیک موجب شد بنگاه‌های خارجی زنجیره‌های تامین خود را متنوع و از چین دور کنند. آمریکا قصد دارد جلوی قابلیت‌های چین در برخی فناوری‌های بنیادی را بگیرد. انتظار می‌رود ممنوعیت صادرات نیمه‌رساناها و ماشین‌آلات خاص به چین بر تولید ناخالص داخلی این کشور تاثیر منفی بگذارد. تمامی اینها بر پیش‌بینی‌های درازمدت مربوط به توان اقتصادی بالقوه چین تاثیر می‌گذارند. گلدمن‌ساکس در 12 سال پیش عقیده داشت که تولید ناخالص داخلی چین در سال 2026 از آمریکا پیشی می‌گیرد و تا اواسط قرن 50 درصد افزایش می‌یابد. این بنگاه سال گذشته پیش‌بینی خود را اصلاح کرد و گفت چین در سال 2035 می‌تواند از آمریکا گذر کند و نقطه اوج آن نیز با افزایشی کمتر از 15 درصد همراه خواهد بود. دیگران از این هم بدبین‌ترند. بنگاه پژوهشی کپیتال اکونومیک بر این باور است که اقتصاد چین هیچ‌گاه به جایگاه اول نمی‌رسد و نقطه اوج آن در سال 2035 به اندازه 90 درصد اقتصاد آمریکا خواهد بود. البته این پیش‌بینی‌ها قطعی نیستند. اما در منطقی‌ترین حالت این توافق نظر وجود دارد که احتمالاً آمریکا و چین در دهه آینده از نظر اقتصادی در یک سطح قرار خواهند گرفت و این برابری چندین دهه ادامه خواهد یافت. چگونه چین با این سناریو کنار می‌آید؟ در خوش‌بینانه‌ترین حالت آقای شی دست به تغییراتی خواهد زد تا رشد بهره‌وری را تقویت کند. اکنون که درآمد سرانه در چین کمتر از نصف آمریکاست مردم این کشور علاقه‌مندند استانداردهای زندگی خود را بهبود بخشند. آقای شی می‌تواند با مهار روحیه حیوانی اقتصاد چین و صدور اجازه جابه‌جایی آزادانه افراد به تقویت رشد کمک کند. دولت می‌تواند به اتکای خود به بانک‌های دولتی بی‌کیفیت در تخصیص سرمایه پایان دهد. همچنین می‌تواند با آرام کردن تنش‌ها و اطمینان دادن به شرکت‌ها درباره اینکه چین مکان امنی برای کسب‌و‌کار خواهد بود چهره مهربان‌تری از خود به نمایش گذارد. این اصلاحات ممکن است در نهایت چین را قدرتمندتر کند و همزمان روحیه تهاجمی و پرخاشگرانه آن را ملایم‌تر کند. مشکل آنجاست که آقای شی 69ساله و احتمالاٌ حاکم مادام‌العمر چین هیچ نشانه‌ای دال بر آزادسازی اقتصادی یا سیاسی بروز نمی‌دهد. افراد بدبین از آن هراس دارند که با آغاز ضعف اقتصادی چین این کشور روحیه تهاجمی‌تری پیدا کند. دلایل زیادی برای توجیه این استدلال وجود دارد. آقای شی شعار ملی‌گرایی سر می‌دهد تا مردم عادی چین را قانع کند که منتقدان حکومت او به خود چین آسیب می‌زنند. پیش‌بینی می‌شود امسال بودجه نظامی چین بیش از هفت درصد و هم‌راستا با تولید ناخالص داخلی اسمی افزایش یابد. هزینه‌کرد نظامی کشور هنوز از آمریکا کمتر است اما به آن خواهد رسید. نیروی دریایی چین تا سال 2030 از نیروی دریایی آمریکا تا 50 درصد بزرگ‌تر خواهد شد و سلاح‌های هسته‌ای آن تا سال 2035 چهار برابر می‌شود. به گفته آقایان براندز و بکلی، «شاید قدرت اقتصادی پکن به نقطه اوج خود برسد اما هنوز هیچ کشور دیگری قادر نیست آمریکا را در سطح جهان به چالش بکشد». محتمل‌ترین سناریو حالتی میانه است. با وجود تمام مشکلات احتمالاً اقتصاد چین کوچک‌تر نخواهد شد. آقای شی غیرقابل پیش‌بینی است اما چشم‌انداز درازمدت اقتصادی کشورش نه موفقیت چشمگیر و نه فاجعه‌بار خواهد شد. چین که دهه‌ها همتای نزدیک آمریکا به شمار می‌رود به دلایل منطقی از خودبینی و حمله به تایوان اجتناب می‌ورزد. سوال مهم آن است که آیا ابرقدرت‌ها می‌توانند از بدخوانی نیات یکدیگر دست بردارند و به دام مناقشات نیفتند؟

دراین پرونده بخوانید ...