شناسه خبر : 33835 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

بالاتر از خطر

کدام چالش‌ها تهدید جدی‌تری برای کشور به‌شمار می‌روند؟

«قبل از ناخوشی، همه خلق و رعایای مملکت امیدوار بودند که حافظ مردم، دولت است. زیرا احتیاج کل به دربخانه است؛ پس اهل دربخانه باید کسانی باشند که از عهده مهمات این مملکت برآیند و تدبیر و روشن‌بینی داشته باشند. لیکن در این مصیبت خلاف آن رفتار به ظهور رسید؛ اهل دربخانه پراکنده و متفرق شدند و امورات لازمه را به تعویق انداختند و قانون و قواعدی که به جهت پایداری و استحکام دولت و ملت در نظر داشتند معوق ماند و از این‌رو است که امروز در پایتخت، شکایت است و کار مردم به فقر و فلاکت کشیده است.»

مولود پاکروان/ نویسنده نشریه

«قبل از ناخوشی، همه خلق و رعایای مملکت امیدوار بودند که حافظ مردم، دولت است. زیرا احتیاج کل به دربخانه است؛ پس اهل دربخانه باید کسانی باشند که از عهده مهمات این مملکت برآیند و تدبیر و روشن‌بینی داشته باشند. لیکن در این مصیبت خلاف آن رفتار به ظهور رسید؛ اهل دربخانه پراکنده و متفرق شدند و امورات لازمه را به تعویق انداختند و قانون و قواعدی که به جهت پایداری و استحکام دولت و ملت در نظر داشتند معوق ماند و از این‌رو است که امروز در پایتخت، شکایت است و کار مردم به فقر و فلاکت کشیده است.»

آنچه هما ناطق، پژوهشگر و مورخ از نامه‌ای که در وبای فراگیر سال 1252 به محمدشاه نوشتند، نقل کرده، شرح حال مردمانی است که قرن‌هاست چشم امید به دولت دارند تا همه اموراتشان را رتق و فتق کند. و وقتی امور از دست اهالی سیاست -دربخانه- خارج می‌شود، باید منتظر فقر و فلاکتی بیش از پیش باشند. به علاوه، مرور تاریخ از این جهت ارزشمند است که دریابیم این مرز و بوم، آنی و لحظه‌ای از انواع خطرات و تهدیدها در امان نبوده است. آنقدر که اعتمادالسلطنه هم در همان روزهای سیاه وبا از قول یکی از کارگزاران دولت می‌گوید: «علی‌الاتصال به بلایی گرفتار و به دامی دچاریم، گاه به قحطی و غلائیم و گاه به وبا و طاعونیم. وجه مشترک تمامی این بلایا از آغاز تاکنون همان است که بود؛ بلا نازل می‌شود اما سپر بلا، حکومتی است که به قول تجار کرمان از آن نمی‌توان انتظاری داشت وقتی «تلگراف و روزنامه دروغ عرض کردن» در دست خودش است.»

بگذارید از سنه 1250 به سال جاری بازگردیم. سالی که با سیلی ویرانگر آغاز شد، با بازگشت تحریم‌ها ادامه یافت و با گرانی ارز و دلار و بنزین و دشواری معیشت مردم، اعتراضات آبان‌ماه، شهادت سردار سلیمانی و انتقام سخت و سقوط هواپیمای مسافربری تنگناهای بیشتری را به مردم نشان داد. کسی باور نمی‌کرد روزهای پایانی سال هم به استقبال کروناویروسی برویم که آن سوی قاره را با بحران روبه‌رو کرده بود و مسوولان وعده می‌دادند هرگز از مرزهای ما عبور نخواهد کرد. ویروس‌هراسی حالا جای تمامی ترس‌ها را پر کرده است، نه‌فقط به این خاطر که دیگر فراتر از اقتصاد و سیاست جان مردم را نشانه گرفته، بلکه به این دلیل که حکمرانی ثابت کرده است در مدیریت رویدادهایی ساده‌تر از آن نیز ناکارآمد عمل می‌کند!

اینکه آوار بلایا و مصائب مختلف آنقدر پی‌درپی بر سر مردم نازل شد که فرصت پیدا نکردند چرایی و چگونگی رویدادهای قبلی را بررسی کنند، فرصت مغتنمی برای سیاستمداران بود. آنها خودشان خوب می‌دانند تا چه اندازه در سیاستگذاری‌ها به دور از خرد عمل کرده‌اند، پاسخگو نبوده‌اند و از همه بدتر درگیر فرآیندهای فسادزا شده‌اند. دور از انتظار نیست اگر ناکارآمدی‌شان را پشت تحریم‌ها و تهدیدها و رخدادهای طبیعی پنهان کنند. اما این تمام داستان نیست. تهدیدهایی که تاکنون مردم بیش از دولتمردان، تاوان و هزینه آن را پرداخت کرده‌اند می‌تواند به تهدیدی بزرگتر تبدیل شود. در نظام کنونی جهان هیچ کشوری نمی‌تواند همزمان در ده‌ها جبهه بجنگد و در همان حین، اقتصادی قدرتمند، سیاستی باثبات و جامعه‌ای توانمند بسازد. ما اما، در جبهه‌های متعدد در حال نبردیم و با تهدیدهای بسیار روبه‌رو. گرچه هر کدام از این بحران‌ها به تنهایی این قابلیت را دارد که زمام امور را همچون سال‌های وبا از دست حکمرانان خارج کند اما، تهدید برخی بیش از سایرین است. بزرگ‌ترین چالش پیش روی سیاستمداران ما کدام است؟

چالش ابرچالش‌ها

شاید بیماری‌های ریز و درشت اقتصاد را بزرگ‌ترین چالش پیش روی دولت و حکمرانی بدانیم. دو سال قبل وقتی مسعود نیلی در گفت‌وگو با تجارت فردا از شش چالش اصلی پیش روی اقتصاد ایران سخن گفت انتظار می‌رفت حالا که بیماری‌ها تشخیص داده شده، سیاستگذار برای درمان آن نسخه درست بپیچد و اقتصاد را از اغما برهاند. داستان اما وارونه پیش رفت، آنقدر که محسن جلال‌پور فعال اقتصادی در یادداشتی نوشت: به کارخانه چالش‌سازی تبدیل شده‌ایم! تب ابرچالش‌های بانکداری، تورم، بیکاری، صندوق‌های بازنشستگی، آب و محیط زیست نه‌تنها فروکش نکرد، که به دلیل سیاست‌های غیرعقلانی و نسخه‌های درمانی بی‌کیفیت و عملکرد و اجرای ناکارآمد روزبه‌روز بغرنج‌تر شد. سیاستگذار در تمام لحظاتی که پشت درهای بسته و در جزیره‌های تصمیم‌سازی، مشغول نسخه پیچیدن برای بیمار در حال احتضار اقتصاد بود صدای کارشناسان و اهالی اندیشه را ناشنیده گرفت و هرجا با هزینه‌های سنگین تصمیمات اشتباه مواجه شد آن را با تحریم‌ها و کارشکنی‌ها و ناهمراهی مردم توجیه کرد. مردم اما، همچنان مسوول پرداخت هزینه ناکارآمدی تصمیمات و برنامه‌های دولت بودند. تورم افسارگسیخته، کسری سنگین بودجه، افت ارزش ریال، افزایش بیکاری، شدت گرفتن فقر و افزایش شکاف طبقاتی، نابرابری، کاهش رفاه، تنگ‌تر شدن فضای کسب‌وکار و بدتر از همه تشدید و تثبیت فضای نااطمینانی و بی‌ثباتی در اقتصاد گرچه هر بار به بهانه‌ای توجیه شد اما، در نهایت، حاصل آن زمین‌گیر شدن اقتصاد در بخش مراقبت‌های ویژه حکمرانی است. تاسف‌بار خواهد بود اگر دریابیم پرستاری از این بیمار به افرادی سپرده می‌شود که رسم درمان نمی‌دانند و بر وخامت اوضاع می‌افزایند.

چالش‌های اقتصادی اما، تنها ظرفیت دولتمردان برای مدیریت اقتصاد خرد و کلان را به تنگنا نکشانده است. سفره‌های مردم را هم تنگ‌تر و امیدشان برای بهبود را ناامیدتر کرده است. وقتی صدای اعتراضات بلند می‌شود و این بار در کنار طبقه متوسط، فرودستان نیز می‌کوشند صدای فقر و احساس نابرابری‌شان را به گوش دولتمردان برسانند یعنی ابرچالش‌ها فراتر از واژه‌ها و مفاهیم نظری در زندگی تک‌تک آنها حس می‌شود. شاید برای همین است که بسیاری از تحلیلگران، اعتراضات آبان‌ماه به گرانی بنزین را هشدار جدی‌تری دانستند. این‌بار مطالبات سیاسی و اقتصادی مردم در هم آمیخته بود و صداهایی به صدای اعتراض پیوست که تاکنون در سکوت باقی مانده بود. مردم از ابرچالش‌های اقتصادی چیزی نمی‌دانستند اما به خوبی درک می‌کردند بی‌تدبیری سیاستگذار در اصلاح یک‌شبه نرخ سوخت، چه بلایی بر سرشان می‌آورد. داستان پیچیده، اما در عین حال روشن است؛ بحران‌های اقتصادی به جرقه‌ای برای انفجار در ساحت سیاست و جامعه تبدیل شده است.

مردم همچنین می‌دانند که تداوم مشکلات اقتصادی دولت (آنچه ما کسری بودجه می‌نامیم) به معنای کاهش کمیت و کیفیت کالاها و خدمات عمومی است. آنها همین حالا هم از خدمات ناراضی‌اند. کوچک‌ترین بحرانی از کمبود یا گرانی یک کالا گرفته تا وقوع رخدادهای طبیعی، فرمان مدیریت را از دست دولتمردان خارج می‌کند، ارائه خدمات عمومی به هم می‌ریزد و بدتر از آن بر نابرابری در توزیع منابع و خدمات می‌افزاید. کمبود ماسک و مواد ضدعفونی‌کننده در اپیدمی اخیر، تنها یکی از مصادیق این سوءمدیریت است.

تهدید چالش‌های اقتصادی به همین‌جا هم ختم نمی‌شود. کافی است نگاهی به آمارها و اخباری بیندازیم که از کوچ همزمان دانش و سرمایه از کشور خبر می‌دهند. نیازی به سبب‌شناسی‌های پیچیده نیست. سرمایه‌ها به جاهای امن‌تر پرواز می‌کنند تا در امان باشند، رشد کنند و شکوفا شوند. همزمان با خروج سرمایه‌های مالی، میل به جلای وطن هم در جامعه بالا گرفته است و این بار دیگر مختص نخبگان و تحصیل‌کردگان نیست. آنها که می‌توانند، از کارگران ساده تا کارآفرینان و از جوانان تا سالمندان چمدان می‌بندند تا بختشان را در گوشه دیگری از دنیا بیازمایند. مهاجرت، گرچه به خودی خود مفهوم نامطلوبی نیست اما چه می‌شود اگر بدانیم آنچه می‌رود قصد بازگشت ندارد!

به این تصویر نگران‌کننده، افشای پی‌درپی فساد، ویژه‌خواری، رانت، اتلاف منابع و چنبره‌اندازی نخبگان بر فرصت‌ها را نیز بیفزایید. حتی اگر به باور تجار کرمانی در سال وبا، تلگراف و روزنامه‌ها در دست دولت باشد، حالا مردم به ابزارهایی مجهز شده‌اند که جلوتر از نظام اطلاع‌رسانی بی‌حال و رمق رسمی و فراتر از بلندگوهای دولتی، به تبادل اخبار مشغول‌اند. مردم می‌بینند، می‌دانند و مطالبه می‌کنند و در نقطه مقابل با دولتمردانی روبه‌رو هستند که نمی‌بینند، نمی‌شنوند و نمی‌خواهند پاسخ بدهند. شاید تعبیر ساده‌تر آن باشد که بگوییم با تجمیع «چراها» در افکار عمومی روبه‌رو هستیم. مردم پاسخ یک «چرا» را نگرفته با چرایی بعدی روبه‌رو شده‌اند. جامعه پرسوال خشمگین و مضطرب است، اعتماد نمی‌کند و اطمینان ندارد. یا ابزار اعتراض دارد و به خیابان می‌آید یا مانند سیستانی‌هایِ بر سیل رفته، مظلومانه به حاشیه رانده می‌شود. حاصل این همه یک چیز بیشتر نیست: جامعه ازهم‌گسسته‌ای که ناامید، بی‌اعتماد و از همراهی با اصلاحات رویگردان است. پیوندگسستگی با سیاست، انفعال در برابر مشارکت و نافرمانی از قوانین و قواعد تنها بخشی از پیامدهای این قهر است. چالش‌های اقتصادی بیش از آنچه می‌اندیشیم، فراتر از اقتصاد را تهدید می‌کند.

دست به یقه با مردم!

سال گذشته در پرونده ویژه شماره 280 تجارت فردا، از مهم‌ترین چالش‌های پیش روی کشور نوشتیم. از چالش‌های اقتصادی، مشکلات سیاسی و امنیتی، تشدید تنش‌های بین‌المللی در پی خروج آمریکا از برجام و مشکلات اجتماعی. از منظر تحلیلگران، در کشوری که درگیر ابرچالش‌های اقتصادی است، نزاع در روابط داخلی کشور بر سر سبک زندگی و تنش در روابط خارجی دو قفلی هستند که تا باز نشوند نمی‌توان منابع مالی و انسانی کشور را برای احیای اقتصاد بسیج کرد. آن دو قفل پس از گذشت بیش از 18 ماه هنوز پابرجاست. اجازه دهید از بحث مناقشات بین‌المللی و تنش در روابط دیپلماتیک ایران با آمریکا، اروپا و دیگر کشورها بگذریم که خود به مقال دیگری نیاز دارد. به جز کلید تعامل با جهان، برای گشودن این درِ دوقفله بیش از هر زمان دیگری دولت به کلید همراهی مردم نیاز دارد. مردمی که به نظر می‌رسد تمایل چندانی به همگامی با دولتمردانشان ندارند. اگر میزان مشارکت سیاسی یکی از نشانه‌های همراهی مردم با نهاد سیاست باشد، پایین‌ترین نرخ مشارکت در انتخابات اخیر مجلس حرف‌های زیادی برای گفتن دارد.

جامعه‌شناسان مدت‌هاست نسبت به تعمیق شکاف میان مردم و سیاستمداران هشدار داده‌اند. شکافی که بخش عمده آن ناشی از وجود تعارض میان اولویت‌ها و دغدغه‌های دولت و مطالبات مردم است. نبود شفافیت و عدم پاسخگویی مسوولان نیز تقصیر کمی در ایجاد این شکاف ندارد. حال روی فشارهای اقتصادی که بر دوش مردم سنگینی می‌کند، و نارضایتی ناشی از عدم پاسخگویی مسوولان، بار دیگری را هم بیفزایید. مردم به دولتمردان رای داده‌اند تا ایمنی و امنیت را تامین کنند، در دیپلماسی سیاست‌های درست در پیش بگیرند و برای کسب‌وکار آزادانه فضای مناسب را فراهم آورند؛ در عوض آنها قدرت پیدا کرده‌اند که تصمیم بگیرند شهروندان چه بپوشند، چه کالایی بخرند، چه خودرویی سوار شوند، چه ببینند و چه زمانی ارتباطشان با دنیای آنلاین قطع شود! قطع اینترنت در جریان اعتراضات آبان‌ماه را به خاطر دارید؟ هنوز به درستی نمی‌دانیم چه کسب‌وکارهایی، تا چه اندازه از این تصمیم صدمه دیدند و کدام‌ها عطای فعالیت در این فضا را به لقایش بخشیدند. قطع ارتباط با دنیای آنلاین اما، کابوسی است که ترس تکرارش هنوز جامعه را رها نکرده است.

پژوهشگران می‌گویند مداخله بیش از حد دولت در سبک زندگی مردم، نه‌تنها آزادی‌های فردی آنها را محدود می‌کند بلکه فرصت نوآوری، کارآفرینی و اشتغال‌زایی را نیز از آنان می‌گیرد. سبب می‌شود اقشار ضعیف و بی‌بضاعت همچنان در دام فقر و وابستگی گرفتار بمانند. باعث می‌شود افراد سختکوش نتوانند از تحرک اجتماعی و بهبود شرایط زندگی بهره‌ای ببرند. امید جوانان به زندگی در جامعه‌ای آزاد که به انتخاب‌هایشان احترام گذاشته می‌شود به یأس بدل شود و از همه مهم‌تر، با تحدید آزادی‌ها و مانع‌تراشی بر سر انتخاب‌های فردی، شهروندانِ ناراضی، از همراهی با دولتمردان در شرایط حساس و ضروری خودداری کنند. مگر قرار نیست مردم در گشودن گره کور چالش‌های اقتصادی همراه دولت باشند و در شرایط دشوار با ریاضت‌ها همراهی کنند؟ ما اما، شهروندانی را که سپاه قدرتمند ما در رویارویی با بحران‌ها هستند، همراه نگه نداشته‌ایم. دولت بدون این پشتوانه، از پس هیچ بحران و چالشی بر نخواهد آمد.

حکمرانی؛ چالش کلیدی

بیایید بار دیگر فهرست مشکلات کشور را مرور کنیم؛ ابرچالش‌های اقتصادی کماکان پابرجاست، روابط بین‌المللی از دیپلماسی و گفت‌وگو به تنش نزدیک‌تر شده، بحران ناامیدی و بی‌اعتمادی جامعه را تهدید می‌کند و کاهش مشارکت سیاسی هشداری جدی برای دولتمردان است. به این فهرست حکمرانی بد و کاهش سرمایه اجتماعی دولت را نیز بیفزایید. بازگردیم به سوال اصلی این نوشتار. مهم‌ترین تهدید پیش روی ما کدام است؟ یا بهتر بگوییم، با اصلاح یا رفع کدام معضل، احتمال آنکه از پس دیگر گرفتاری‌ها برآییم بیشتر خواهد شد؟ بی‌تردید تمامی این تهدیدها همچون حلقه‌های یک زنجیره معیوب به هم متصل‌اند و رفع یکی، بدون حل دیگری حاصل نمی‌شود. بدون تعامل با جهان نمی‌توان به اقتصادی قدرتمند دست یافت. بدون ثبات سیاسی نمی‌توان با جهان تعامل کرد. بازگشت اعتماد اجتماعی بدون تغییر در رفتار سیاستمداران ممکن نیست. ولی از همه مهم‌تر، هیچ اصلاح و بهبودی بدون بازگشت به ریل عقلانیت و تقویت سرمایه اجتماعی میسر نمی‌شود. بد نیست همین‌جا یادآور شویم در شاخص رفاه لگاتوم 2019 از حکمرانی نمره ناامیدکننده‌ای گرفتیم؛ در 10 سال گذشته نه‌تنها کیفیت حکمرانی در کشور بهبود نیافته که از رتبه 134 جدول به 138 افت پیدا کرده است. در این رکن، لگاتوم می‌سنجد که آیا نظارت و بازدارنده‌ای بر سر راه قدرت دولت وجود دارد یا خیر؟ میزان تفکیک قوا تا چه اندازه است و آیا دولت کارآمد و به دور از فساد به وظایف خود عمل می‌کند؟ از منظر این شاخص، ماهیت حکمرانی تاثیری عمیق بر رفاه یک کشور دارد زیرا حاکمیت قانون، نهادهای قدرتمند و کیفیت مقررات که در ذیل این رکن قرار دارند، همگی در رشد اقتصادی نقش‌آفرینی می‌کنند. نتیجه ساده است، اگر حکمرانی بهتری داشتیم با مشکلات اقتصادی کمتری مواجه بودیم!

در وصف یک حکمرانی خوب بسیار نوشته‌اند. شفافیت، پاسخگویی، دربرگیرندگی، ارتباط نزدیک بدنه حکمرانی با مردم و شکل گرفتن فضای تعامل و گفت‌وگو با آنان، انسجام و عدالت تنها برخی از مولفه‌های یک حکمرانی خوب‌اند. در کنار این همه، به خاطر داشته باشیم یک حکمرانی خوب برای ایفای نقش‌های خود به سرمایه اجتماعی نیازمند است. سرمایه‌ای که حالا به استناد آمار و ارقام و شاخص‌ها دچار تنزل شده است. یافته‌های لگاتوم نشان می‌دهد سرمایه اجتماعی ایرانیان رو به کاهش است. تنزل ایران از رتبه 59 در سال 2009 به 129 در سال جاری نشان می‌دهد نتوانسته‌ایم از مولفه‌هایی مانند روابط شخصی و خانوادگی، شبکه‌های اجتماعی (احترام، فرصت دوست‌یابی، کمک به دیگر اعضای خانواده)، اعتماد میان‌فردی (اعتماد عمومی و کمک به افراد ناشناس)، اعتماد نهادی (اعتماد به سیاستمداران، نهادهای مالی و بانک‌ها، نظام حقوقی و دادگاه‌ها و دولت) و نیز مشارکت مدنی و سیاسی نمره مطلوبی دریافت کنیم. و این همه چیزی است که به تعبیر تحلیلگران سبب شده ایران نتواند فراتر از سرمایه‌های مادی خود، از ظرفیت نیروی انسانی‌اش بهره ببرد. سرمایه‌ای که بی‌شک تجدیدپذیرتر از نفت و گاز است و تحت تاثیر تحریم، درآمد حاصل از آن بالا و پایین نمی‌شود! حکمرانی ضعیف اما، ارزش این سرمایه بی‌بدیل را دست‌کم انگاشته است.

سرمایه اجتماعی بر پایه امید و اعتماد شکل می‌گیرد. مردم باید بدانند کار را به کاردان سپرده‌اند، باید مطمئن باشند برگزیدگانشان منافع عمومی را فدای منفعت‌طلبی شخصی نمی‌کنند. باید به بهبود اوضاع امیدوار باشند. باید تغییر ملموس ناشی از اصلاحات را در زندگی خود حس کنند. اما سیاستگذاری ما کدام‌یک از این پیام‌ها را به شهروندان داده است؟ بالعکس ضعف آن در تصمیم‌سازی و فساد فراگیر آن در ویژه‌خواری و زبان الکن و گوش ناشنوایی که فرصت گفت‌وگو با مردم را از دست داده، پیام دیگری به مردم می‌دهد: شما اولویت ما نیستید!

مردم راضی‌تر و همراه‌تر خواهند بود اگر ببینند دغدغه‌ها و اولویت‌های دولتمردان مشابه خود آنهاست. امیدوارتر خواهند بود اگر شاهد تغییری در جهت بهبود باشند و اعتماد بیشتری خواهند داشت اگر به جای انکار و تکذیب، حقایق را بشنوند و پاسخ چراهایشان را بگیرند. حکمرانی بدون پشتوانه سرمایه اجتماعی مانند بنا کردن قصری بر آب است. این سرمایه اما، مادامی که جامعه سرخوردگی و دلزدگی دارد، مطالبات برهم افزوده‌اش متراکم است، چراهای بی‌پاسخ‌مانده‌اش رو به فزونی است و از همه مهم‌تر بلاتکلیف و سرگردان و وحشت‌زده است، حاصل نمی‌شود. خطر بزرگ این روزها، تحریم و کرونا نیست؛ نبود سیاستگذاران و مجریانی است که شفاف نیستند و به موقع تدبیر نمی‌کنند.

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها