شناسه خبر : 39350 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

توسعه و تضاد*

دولت چگونه به مانع اصلی جهش کشور تبدیل می‌شود؟

  محمدحسین شاوردی: توسعه ایران را باید از خلال یک جدال 150ساله سیاسی-اجتماعی درک کرد. جدالی برای رسیدن به توسعه با گام‌هایی لرزان و تلاش‌هایی بی‌شمار که گرچه بعضاً راهی روشن پیش روی جامعه گشودند اما در بسیاری از اوقات، نقاطی کور را هدف قرار دادند. حاصل این دوره بلند تاریخی، وضعیتی است متناقض که امروز، هم محل انتقاد است و هم مایه تعجب و توجه. پرواضح است که گمشده بزرگ تاریخ ایران در همه تلاش‌های فکری و عملی، طی کردن مسیری پایدار و باثبات به سمت توسعه است. ایران در 100 سال اخیر و پس از تاسیس دولت مدرن هیچ‌گاه نتوانسته بر روند متزلزل خود فائق آید. اثبات این مدعا را باید در رشدهای بزرگ دهه 40 در کنار مشکلات جدی معیشتی و نابرابری در دهه‌های 90 و 20، مسائل جدی سیاسی-امنیتی در دهه‌های 50، 60 و 70 و جدال‌های دیپلماتیک دولت با رقبای خارجی در کل قرن دید. البته از مجموعه این تلاش‌ها می‌توان تصویری درهم‌شکسته از توسعه‌نیافتگی ایران ارائه کرد. تحلیل توسعه ایران جدا از توجه به نقش نیروهای خارجی، نیازمند بازخوانی دو زمینه کلی است. نخست دولت بزرگ و مداخله‌گر و آبشخورهای فکری آن و دوم، جنبش‌های اجتماعی و روشنفکرانی که مبانی نظری نااستوار و چشم‌اندازهای غیردقیقی را پیش روی جامعه گشودند. این رهیافت اگرچه دقیق نیست اما رد آن در طیفی از رساله‌های دانشگاهی و تحلیل‌های سیاسی-ژورنالیستی هویداست. در این میان به نظر می‌رسد سهم دولت بزرگ و مداخله‌گر در به انحراف کشیدن توسعه یا عدم توسعه‌یافتگی کشور پررنگ‌تر است. انحرافی ناشی از نظریات و رهیافت‌های فکری متضاد و متعارض که توسط اندیشمندان و روشنفکران ایرانی طی 100 سال به جامعه تزریق شده است. به نظر می‌رسد اهمیت این ایده در تبیین چرایی شکست ایران در توسعه، بیش از سایر موارد است. از آنجا که ساخت هر مصنوع اعم از خانه، خودرو، دولت یا توسعه پیش از هر کار، نیازمند یک ایده، طرح فکری و تحلیلی است، زیرساخت نظری توسعه بیش از هر چیز در شکست ایران در مسیر توسعه دخالت داشته است. نکته جالب ایده‌های مطرح‌شده در ایران طی این دوران این است که نحوه تحلیل مسائل و فهم جهان پیرامون بشر در اغلب موارد دچار بحران است. برای نمونه از آنجا که یکی از مهم‌ترین زمینه‌های توسعه اقتصادی در کشورها، استفاده بهینه از منابع است، دولت‌گرایی و مداخلات دستوری که ناشی از مشی و مرام‌های مارکسیستی است دولت را در مسیری متفاوت از مسیر علمی و جهانی قرار خواهد داد. البته که لزوم ایجاد دولتی بزرگ و فراگیر که بتواند برای طیف وسیعی از مشکلات و مسائل عمومی دستور کار مشخص و سیاست مدون تهیه و اجرا کند، فضایی را برای پرورش و استفاده از این ایده‌ها فراهم کرد. ایده‌هایی که یا با رنگ و لعابی اسلامی-بوم‌گرایانه یا برخاسته از ایده‌های سمی و ضدتوسعه نحله‌های چپ و آنارشیستی بودند، در اغلب موارد نسبتی با دانش حکمرانی و سیاستگذاری به عنوان امری مدرن نداشته و عموماً، زمینه شکست دولت در حل بسیاری از پرونده‌ها را فراهم کرده‌اند. طبیعتاً وقتی دولت نتواند مسائل کوچک را حل کند، ظرفیتی برای حل مسائلی به بزرگی توسعه را نخواهد داشت. 

* عنوان کتابی از دکتر فرامرز رفیع‌پور

دراین پرونده بخوانید ...