شناسه خبر : 43110 لینک کوتاه

سکوت بیچارگی

بررسی اثر تحریم برندها و کسب‌وکارها در گفت‌وگو با نیما نامداری

سکوت بیچارگی

این اولین‌بار نیست که کسب‌وکارهای مختلف و بنگاه‌های اقتصادی در جریان نارضایتی‌های اجتماعی و سیاسی مردم مورد تحریم، فشار و اعتراضات متعدد قرار می‌گیرند. اما بیش از سه ماه پیش و زمانی که استارت‌آپ‌ها و کسب‌وکارهای مختلفی که در توئیتر فاجعه مرگ مهسا امینی را تسلیت گفتند، توئیت خود را در نتیجه فشارهای حاکمیتی پاک کردند و مورد اعتراضات شدید مردمی قرار گرفتند معلوم بود که در ادامه نیز چه راه سختی در پیش دارند. بنگاه‌های اقتصادی به‌خصوص آنها که از جنس پلت‌فرم و اپلیکیشن و بر بستر اینترنت هستند این روزها را به سختی می‌گذرانند و تحریم‌های مردمی شامل حال خیلی از آنها شده است. این در حالی است که حاکمیت با قطع و فیلتر اینترنت و اعمال محدودیت برای عدم همراهی آنها با اعتراضات مردمی نیز آنها را تحت فشار گذاشته است. نیما نامداری معتقد است، مهم‌ترین عاملی که وضعیت موجود را رقم زده بی‌اعتمادی مردم به این کسب‌وکارهاست،‌ بی‌اعتمادی که نبود رسانه متخصص و مستقل و نهادهای مدنی غیروابسته به آن دامن زده و در چنین شرایطی انگار کار خاصی هم از این کسب‌وکارها برنمی‌آید و تنها صلاح آنها در برابر خشم و اعتراضات مردمی سکوت است و سکوت.

♦♦♦

  در هفته‌های اخیر و با تداوم اعتراضات اجتماعی و سیاسی، شرکت‌های نوظهور و استارت‌آپ‌ها هم از سوی معترضان تحت فشار قرار گرفتند و هم ساختار سیاسی آنها را تحت فشار گذاشت، اما تحریم اجتماعی برندها چقدر درست است؟

در مورد اینکه چرا آدم‌ها کسب‌وکارها را تحریم می‌کنند دو دلیل وجود دارد. یکی از آنها بی‌اعتمادی است؛ به این معنی که خیلی از آدم‌ها به دلایل مختلفی به نمادها و برندها بی‌اعتماد شده‌اند و احساس می‌کنند نمادها و برندها منافع آنها را نمایندگی نمی‌کنند و به ترجیحات و ارزش‌های آنها احترام نمی‌گذارند. حال اینکه این برندها همیشه در کسب‌وکار نیست و گاه می‌بینیم که با سلبریتی‌ها هم همین برخورد می‌شود. فوتبالیستی که با مردم همراهی نمی‌کند یا حداقل این باور وجود دارد که به ترجیحات مردم احترام نگذاشته مورد حمله قرار می‌گیرد، در حالی که شاید رفتار آن فوتبالیست یا سلبریتی تاثیر آنچنانی بر زندگی مردم نیز نداشته باشد یا آن فرد اصلاً تعهدی هم نداده باشد تا الزاماً همراه خواسته‌های بخشی از جامعه باشد اما وقتی بی‌توجهی نشان می‌دهد به او بی‌اعتمادی شکل می‌گیرد و مردم این بی‌اعتمادی را از طریق فالو نکردن و لایک نکردن و... نشان می‌دهند. در این میان در مورد کسب‌وکارهای دیجیتال به‌طور خاص اعتماد وجه دیگری نیز دارد و آن هم این است که در دنیای جدید مردم از اپلیکیشن‌های زیادی استفاده می‌کنند که داده‌های شخصی و روزمره خود از جمله ترددهای روزمره، سفر، فیلمی که می‌بینند، پیامی که می‌فرستند و... را در اختیار آنها قرار می‌دهند و طبیعتاً بی‌اعتمادی در این بخش وجه عملی هم دارد که آیا داده ما پیش کسی است که ما به او اعتماد داریم و مطمئن خواهیم بود که از این داده‌ها استفاده غیرمجاز نمی‌کند و آنها را در اختیار نهادها و اشخاصی قرار نمی‌دهد که به دردسر و محدودیت برای ما منجر شود. من فکر می‌کنم این بی‌اعتمادی دلیل مهم این تحریم‌هاست. دلیل دوم این است که وقتی مردم از اوضاع کلی اداره کشور ناراضی هستند و احساس خشم می‌کنند نارضایتی خود را به هر چیزی که نماد قدرت باشد نشان می‌دهند. کسب‌وکارها در ایران نیز وقتی از حدی بزرگ‌تر می‌شوند به درست یا غلط به عنوان بخشی از قدرت مستقر تلقی می‌شوند، این موضوع حتی در اوایل انقلاب هم دیده شد. استقبال شدید مردم از مصادره بخشی از کسب‌وکارها در سال 57 به این دلیل بود که آنها فکر می‌کردند اگر این کسب‌وکارها و شرکت‌ها به قدرت سیاسی آن دوره یعنی دربار و پهلوی دوم وصل نبودند بزرگ نمی‌شدند. الان که 40 سال گذشته و ما به تاریخ دسترسی داریم می‌دانیم واقعاً خیلی از آن کسب‌وکارها نه‌تنها رابطه‌ای با قدرت سیاسی نداشتند بلکه از طرف قدرت وقت در خیلی از مواقع محدودیت داشتند و اذیت می‌شدند ولی مردم در آن زمان به این موضوع باور نداشتند. الان هم همین است بسیاری از مردم فکر می‌کنند خیلی از کسب‌وکارهایی که رشد کردند و مخصوصاً استارت‌آپ‌ها اگر وصل به حاکمیت نبودند به اینجا نمی‌رسیدند و وقتی اینها را تحریم می‌کنند به تعبیری قدرت حاکم را تحریم می‌کنند. اگر چه من معتقدم الان هم بخش مهمی از کسب‌وکارهایی که تحریم می‌شوند واقعاً به قدرت وصل نیستند و خیلی از آنها کسب‌وکارهای خصوصی هستند که با سختی و مرارت و مشکلات فراوان به اینجا رسیده‌اند و به نظر می‌رسد حتی قدرت سیاسی حاکم خیلی هم خوشحال است از اینکه این کسب‌وکارها این‌طور اذیت شوند. اما به هر حال مردم اینها را نماد قدرت می‌دانند و با آنها برخورد می‌کنند و خیلی سخت می‌توان اکثریت جامعه را متقاعد کرد که این شرکت‌ها مستحق این بی‌اعتمادی و حملات نیستند و چالش‌ها و محدودیت‌های خود را دارند. این کسب‌وکارها در بسیاری از مواقع برای حفظ اعتماد مردم تلاش کردند، خیلی از کارها را انجام ندادند و محدودیت‌ها را مراعات کردند اما به هر حال جامعه‌ای که خشمگین است در لحظه عقلانی و منطقی تصمیم نمی‌گیرد و این واقعیت گریزناپذیری است که باید با آن کنار بیاییم.

  بسیاری از کسب‌وکارها از یک‌سو به وسیله مردم تحریم شده یا مورد حمله قرار گرفتند و از سوی دیگر با محدودیت‌های حاکمیتی از جمله قطعی اینترنت و فیلترینگ مواجه بودند، این فشار دوجانبه به برندها، حال و آینده آنها را چگونه دستخوش تغییر می‌کند؟

اگر از منظر کسب‌وکارها نگاه کنیم واقعاً وضعیت دشواری برای آنها ایجاد شده است. از یک طرف حاکمیت به شدت از آنها می‌خواهد که هیچ نوع همراهی با معترضان نشان ندهند. برای مثال در ابتدای قضیه که مرگ خانم مهسا امینی اتفاق افتاد به شدت با برخی از استارت‌آپ‌ها که یک توئیت ساده زدند و تسلیت گفتند و ابراز همدردی کردند برخورد شد و وادارشان کردند توئیت‌های تسلیت خود را پاک کنند و از آن طرف جامعه این حرکت را به چشم این می‌دید که کسب‌وکارها استقامت و پایداری روی این خواسته نداشتند. از طرفی مردم به صورت افراطی انتظار دارند این کسب‌وکارها مانند کنشگران سیاسی و مدنی رفتار کنند یعنی خیلی پاکباخته و ازجان‌گذشته با نادیده گرفتن شرایط تمام هدف خود را در همراهی با ناراضیان بگذارند. اما چنین خواسته‌ای واقع‌بینانه نیست چون این کسب‌وکارها پیچیدگی‌های متنوع دارند، انبوهی از مجوزهای دولتی است که این کسب‌وکارها با تکیه بر آنها کار می‌کنند و هر لحظه به آنها فشار می‌آید و ممکن است مجوزها لغو شود، این در حالی است که تعداد زیادی آدم در این شرکت‌ها کار می‌کنند و تو نمی‌توانی کاری کنی که معیشت تعداد زیادی از افراد به خطر بیفتد. سوای همه اینها سهامداران نیز جای خود را دارند. سهامدارانی که در این شرکت‌ها سرمایه‌گذاری کرده‌اند و بعضاً به‌طور نسبی ریسک بالایی نیز متحمل شده‌اند.

خیلی وقت‌ها مبنای اعتراضات نیز مبنای درستی نیست. مثلاً در مقطعی به یکی از کسب‌وکارهای حوزه صنایع غذایی به بهانه همکاری با حاکمیت حمله می‌شد و اساس این حملات هم مربوط به تصویری بود که ماشین شرکت پخش این شرکت جلوی زندان اوین لبنیات تحویل می‌داد، این دلیل خوبی نیست چون به هر حال زندان هم فروشگاهی دارد و زندانی‌ها هم ممکن است لبنیات مصرف کنند. البته من از آن شرکت شناختی ندارم اما صرف اینکه ماشین یک شرکت جلوی زندان اوین است نتیجه‌گیری اینکه این شرکت در حال همراهی با حاکمیت است استدلال قابل مناقشه‌ای است. اما همین یک عکس باعث انبوهی از حملات شد.

یا در مورد کسب‌وکارهای اینترنتی، باید توجه داشت که فیلترینگ در ایران موضوعی حاکمیتی است و به‌طور متمرکز در زیرمجموعه‌های دولت انجام می‌شود. تمام کسب‌وکارهای اینترنتی و شرکت‌هایی که در توزیع و دسترسی به اینترنت و پهنای باند اینترنتی مشارکت می‌کنند ناچارند این موضوع را رعایت کنند و همه هم این کار را می‌کنند، اما یک دفعه حجم شدید حملات به یک شرکت انجام می‌شود که اتفاقاً آن شرکت کمترین نقش را در این داستان داشته است. اما ما می‌بینیم که کسی در مورد شرکت‌های اینترنتی که مالکیت کاملاً دولتی دارند یا زیرمجموعه بنیادها و نهادها هستند حرفی نمی‌زند. خیلی سخت است در این موقعیت کسب‌وکارها بتوانند اقدامی کنند و من فکر نمی‌کنم راه‌حل کوتاه‌مدتی نیز وجود داشته باشد.

  برندهای بزرگ دنیا نیز اغلب با اهداف اجتماعی و زیست‌محیطی بارها تحت تحریم‌هایی قرار گرفتند اما آیا شرایط مشابه تفاوتی در نتایج این تحریم‌ها ایجاد می‌کند؟

یکی از تفاوت‌های شرایط امروز ایران با خارج از ایران این است که ما چون متاسفانه نهادهای رسانه‌ای مستقلی که پوشش فراگیر داشته باشند نداریم از یک طرف نهادهای رسمی به شدت غیرحرفه‌ای و با سوگیری‌های شدید رفتار می‌کنند و از طرف دیگر نیز متاسفانه برخی از رسانه‌های خارجی پرطرفدار ایران بر اساس شواهد رفتار حرفه‌ای و پخته ندارند و گاه حس می‌شود واقعاً انگیزه‌های سیاسی دیگری دارند که حتی به نفع ایران هم نیست. وقتی رسانه متخصص بی‌طرف وجود ندارد که پوشش فراگیر داشته باشد و مردم زیادی به محتوای آن توجه کنند، امکان داوری بی‌طرفانه افکار عمومی از بین می‌رود و وقتی امکان داوری بی‌طرفانه در افکار عمومی وجود نداشته باشد شما نمی‌توانید از خودتان دفاع کنید. این تفاوت ما با دنیاست که در دنیا رسانه مستقل وجود دارد، نهادهای مدنی مستقل وجود دارند و وقتی به شرکتی حمله می‌شود یا در مورد آن خبری پخش می‌شود این رسانه‌ها موضوع را موشکافی و بررسی می‌کنند و در نهایت خیلی روی اینکه باورها و خطاهای قضاوتی اصلاح شود تاثیر می‌گذارند. برای مثال در مقطعی شرکت فولکس‌واگن یک نقص فنی در برخی از ماشین‌های خود را که باعث ریسک برای مشتریان شده بود پنهان کرده بود و در این میان یک نهاد مدنی در حوزه زیست‌محیطی موضوع را متوجه شد و با کمک رسانه‌ها و برخی از وکلای مستقل جریانی علیه فولکس‌واگن راه انداخت که بسیار موثر بود. مدیریت فولکس‌واگن عوض شد و این شرکت از چند کشور خارج شد، میلیاردها یورو جریمه شد، اشکال را اصلاح کرد، ارزش سهامش افت پیدا کرد و بارها نیز عذرخواهی کرد. این محصول کار نهادهای مدنی و رسانه‌های مستقل است که اگر وجود نداشتند فولکس‌واگن برای سال‌ها این نقص را پنهان می‌کرد. برعکس این موضوع نیز بارها پیش آمده که به شرکتی حمله غیرمنصفانه‌ای شده و رسانه‌ها کمک کرده و گزارش‌های تحقیقی بی‌طرفانه تهیه کردند. مشکل ما این است که رسانه قوی نداریم. رسانه‌های تخصصی سالم عموماً به دلایل اقتصادی در ابعاد کوچکی در حال فعالیت هستند و مخاطبانشان از چندده‌هزار نفر فراتر نمی‌رود و در فضای بی‌اعتمادی شدیدی که بر کلیت جامعه حاکم است مردم حتی به گزارش این رسانه‌ها توجه نمی‌کنند و موج‌های توئیتری همه چیز را تغییر می‌دهد. تفاوت دوم که تا حدودی نیز تاثیر دارد این واقعیت است که ما بخش خصوصی مستقل بزرگی در ایران نداریم. کسب‌وکارهای بزرگی که واقعاً خصوصی باشند و خصولتی نباشند و با چند واسطه به قدرت وصل نشوند تعداد کمی هستند و چون تعدادشان کم است اثرگذاری آنها هم کم می‌شود و نه می‌توانند به نهادهای مدنی و صنفی کمک کنند و نه می‌توانند خود کنار هم حرکتی داشته باشند. یکسری نهادهای صنفی و مدنی هم که وجود دارند کاری نمی‌کنند یا کاری از آنها ساخته نیست یا صدایشان اصلاً به جایی نمی‌رسد یا بعضاً در این سال‌ها آنقدر با دولتی‌ها فالوده خورده‌اند که کسی به آنها اعتماد هم نمی‌کند. این بخش خصوصی کوچک در بخش خصولتی گم شده و این تفاوت دوم ما با دنیاست. در دنیا حالت خاکستری آنقدر پررنگ نیست و شرکت‌ها یا خصوصی‌اند یا دولتی و شرکت دولتی در این ابعاد وجود ندارد، اما در ایران بخش عظیمی از اقتصاد ما در دستان خصولتی‌هاست و این خود به بی‌اعتمادی بیشتر دامن می‌زند یعنی خیلی از کسب‌وکارها که مردم فکر می‌کنند خصوصی است خصولتی است و خیلی از کسب‌وکارهایی که مردم فکر می‌کنند متعلق به قدرت است خصوصی محض است اما این را چطور می‌شود در این فضا اثبات کرد؟

  تا چه میزان اطلاعاتی که از برندها و کسب‌وکارها برای توجیه تحریم آنها در فضای اجتماعی منتشر می‌شود قابل اعتماد است؟

وقتی شما رسانه و نهادهای مدنی مستقل متخصص و بزرگ ندارید به سختی می‌شود اتهامات وارد و ناوارد را از هم تمییز داد و داوری بی‌طرفانه کرد. وقتی مهم‌ترین مرجع داوری توئیتر می‌شود، فضایی که در آن انبوهی از اکانت‌های نامشخص، غیرواقعی و سازمانی فعال است، انبوهی از احساسات لحظه‌ای و موج‌هایی ناشی از خشم و امید و ناامیدی و نارضایتی بروز داده می‌شود، وقتی در توئیتر چنین فضایی حاکم است و مهم‌ترین منبع داوری ما و مهم‌ترین منبع ما برای قضاوت آدم‌ها و نهادها همین فضا شده چه کاری می‌شود کرد؟ الان فضا فضایی است که کسب‌وکارها کار خاصی نمی‌توانند بکنند جز سکوت. در شرایطی که روابط عمومی بی‌معنا شده، رسانه تاثیرگذار نیست و مردم ناراضی و بخش قابل توجهی از آنها خشمگین هستند به نظر من چاره‌ای جز سکوت و مدارا نیست. امیدوارم اوضاع مملکت طوری شود که بتوانیم رسانه مستقل داشته باشیم. راه‌حل این مشکل رسانه‌های مستقل و آزاد و نهادهای مدنی و صنفی مستقل هستند. اعتماد به‌طور تصادفی شکل نمی‌گیرد. خلق اعتماد مستلزم نهادسازی است و ایجاد اعتماد بین جامعه و کسب‌وکارها و حاکمیت مستلزم داشتن جامعه مدنی قوی متشکل از رسانه‌ها و نهادهای مدنی مستقل است. این بحث مهمی است که در این شرایط از آن محرومیم. 

دراین پرونده بخوانید ...