شناسه خبر : 41869 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

گذار از هولوکاست و پاندمی

چگونه انقلاب نوسنگی امید به زندگی را افزایش داد؟

 

آسیه اسدپور / نویسنده نشریه

76همه چیز با پایان دوران پائلولیتیک شروع شد. وقتی که هومو ساپینس، پس از رسیدن به درجه معینی از پیچیدگی روانی، با پایان آخرین عصر یخبندان و دوره پلیستوسن، یکجانشین شد؛ کشاورزی را یاد گرفت، به اهلی کردن روی آورد و بنیان اولین تغییرات اقتصادی رادیکال را با انقلاب نوسنگی شکل داد. انقلابی که با آن و در پی تغییر الگوی غذایی، تغییر سرپناه، محیط مصنوع معمارانه، انبار نما و رشد باروری، انسان خودش را ساخت؛ با رشد فزاینده ابزاری برای اختصاص زمان و انرژی به کارهای غیرمستقیم تولیدی، مگالیتیک‌های غول‌پیکر، شناخت اولیه از متالورژی طلا و مس، تولیدِ مازاد، ساخت نئولوژیسم‌ها و آشنایی با مفهوم مالکیت خصوصی، نابرابری را تجربه کرد. تمدن‌ها را شکل داد، با کاریزماتیک‌های کنترل‌گر در گروه‌های انسانی و آنارشیست‌ها مواجه شد و از ترس برای غذا و سرپناه به چگونگی گذار از اپیدمیولوژیک‌ها رسید. گذاری که با تغییر ساختار و الگوی علل مرگ‌ومیر و بیماری‌ها، توأمان با گذار دموگرافیک و تغییرات در ترکیب سنی جمعیت، او را بر لبه تیزِ شمشیر مرگ و امید نگه داشت. شمشیری که به تعبیر پروفسور ژان پل دمول، متخصص دوران نوسنگی و عصر آهن و استادِ بازنشسته باستان‌شناسی دانشگاه پاریس، پاسخگویی بدن انسان به فشار پاتوژنی را به چالش کشیده است و نشان می‌دهد که با پیوند «انقلاب» و «نوسنگی»، چگونه به یک «نقطه عطف» در تکامل پاسخ‌های ایمنی به بیماری‌های عفونی و امید به زندگی رسیده‌ایم، تحلیل شبکه فیلوژنتیک و پلیمورفیسم، ما را به درک عمیق‌تری از منشأ بیماری‌های عفونی و پاندمی‌ها رسانده است و به لطف آنها می‌دانیم که شکارچیان پارینه‌سنگی گرچه به بیماری‌هایی چون انگل‌های روده، سرخک، تیفوس، کزاز، مالاریا یا سل که توسط پرندگان منتقل می‌شود، مبتلا بوده‌اند اما چون در گروه‌های کوچک و جدا از یکدیگر زندگی می‌کردند و تماس کمتری با هم داشتند، سرآغاز همه‌گیری‌ها نبوده‌اند و از دوره نوسنگی و تماس با حیوانات اهلی بوده که انتقال گسترده بیماری‌های عفونی از حیوانات به انسان و از انسان به انسان دیگر معنا یافته و در کنار رشد جمعیت، آب آشامیدنی ناسالم، دفع زباله‌ها و فاضلاب‌ها، کوکتل‌های انفجاری از بیماری‌ها رقم خورده است؛ مانند بیماری تب مالت «بروسلوزیس» از طریق گوسفندان، فراوانی سل ریوی «مایکوباکتریوم‌بویس» از طریق گاو یا تولارمی و طاعون به واسطه کَکِ موش.

 

خوداهلی‌سازان آدم‌کُش

بیماری‌هایی که گاه به علت نبود معنا و درک ایده آلودگی، درمان علمی هم نداشته‌اند. تا بدان‌جا که هنگام شیوع طاعون و مرگ سیاه، بسیاری بزها را کشتند و گروهی یهودیان را متهم به مسموم‌سازی عمومی از طریق چاه‌های آب کردند. یا حتی تا قبل از قرن بیستم، مردم از گینه نو تا فرانسه، اغلب جادو را علت مرگ‌ومیرهای گله‌ای می‌دانستند، در عین حالی که اعتقاد داشتند جادوگرها وجود خارجی ندارند، برای درمان بیمارها دنبال جادوگر بودند و فراتر از آن، همان‌گونه که جیمز اسکات در کتاب «‌Homo Domesticus»، آورده است که «گناهان را دلیل بیماری‌ها می‌دانستند و عده‌ای «خوداهلی‌ساز» و پایه‌گذار نابرابری انسانی، بیماران را به دلیل ارتکاب گناه محکوم به مرگ می‌کردند و هیچ توصیف اپیدمیولوژیکی نمی‌توانست ولو در حد منطق آن زمان، یک بیمار را از مرگ و درد نجات دهد، مگر آنکه آن تمدن نابود می‌شد، بعد از چند قرن، باورهای متعصب و انباشته از گرایش‌های دینی و خرافی، فرو می‌ریخت» و به گفته جارد دیموند، محقق زیست‌شناسی تکاملی-ژنتیک و برنده جایزه «Aventis‌» برای کتاب علمی «اسلحه، میکروب و فولاد»، بررسی بقایای نسلی، اثبات می‌کرد سناریوهای همه‌گیری یک واقعیت علمی با دلایل منطقی پزشکی بوده‌اند که شناخت و راه‌های درمان آنها، بسیاری از انسان‌ها را از مرگ نجات داده است؛ اما گاهی، جان بسیاری را نیز بعد از آن تمدن‌ها از ورای تئوری‌های توطئه و جنگ‌های بیولوژیک گرفته است. مانند «هولوکاست سرخپوستی» از طریق طرح توزیع «پتو»‌؛ پتوهای آلوده به ویروس آبله که در سال 1837 جان 100 هزار سرخپوست «جمعیت بومی آمریکا» را گرفت، به هیتلر در مقایسه با فاتحان آمریکا، لقب «توله سگ» در برابر «کفتارهای وحشی» را داد، عملاً یک نسل‌کشی برنامه‌ریزی‌شده را عینبت بخشید و فرضیه‌های جدید را وارد مدار «واقعیتِ مبهمِ قابل اثبات» کرد؛ به نحوی که اکنون مدعیان فرضیه تکامل بعد از انقلاب نوسنگی مانند مدافعان پروژه میکروبیوم انسانی (‌HMP) یا فرضیه «بهداشتی» دیوید استراچان، اپیدمی‌شناس سال 1989، به شدت باور دارند افزایش معاصر بیماری‌های خودایمنی و التهابی محصول جانبی قرار گرفتن در معرض سیستم ایمنی انسان است که در یک بیماری پر از پاتوژن تکامل‌یافته، محیط زیست را در طول هزاره‌ها، به محیطِ عاری از ویروس‌های بیماری‌زا تبدیل کرده و این قدرت را به دانشمندان داده است تا بتوانند در همه‌گیری‌های احتمالی، به جای تکیه بر روش‌های ناسازگارانه خرافی، با کمک دستاوردهای علمی-پزشکی، از نابودی تمدنی جلوگیری کنند.

 

منطقه ممنوعه

ادعایی که رافائل فرانک، اودیدگالور، عمر موآب و عمر اوزاک نیز بحث افزایش امید به زندگی را متمم آن می‌دانند و معتقدند با آنکه نتایج تعاملی بین دو رویداد تکنولوژیک مهم در تاریخ بشر یعنی انقلاب نوسنگی و دومین گذار اپیدمیولوژیک، هزاره‌ها را از هم جدا کرد، اما تاثیرات پایدار، آنها را به یکدیگر وابسته کرد، پروژه‌های ژنومیک عملکردی انسانی (HFGP) را از ورای بررسی ژنتیکی واکنش‌های التهابی به پاتوژن‌ها و تکامل سایتوکاین‌ها، به چرایی تکامل ظرفیت تولید سیتوکین در جمعیت‌های باستان و مدرن رساند و اثبات کرد تا زمانی که مرگ‌ومیر ناشی از بیماری‌های عفونی علت اصلی مرگ‌ومیر است، نیروهای متضاد می‌توانند تاثیر مفیدی بر امید به زندگی داشته باشند. به استدلال رافائل فرانک و همکارانش، با آنکه همچنان سنتینلی‌ها، بومیانِ انزوای خودخواسته جزایر آندامان و نیکوبار، برای جلوگیری از ابتلای جامعه قبیله‌ای خود به بیماری‌های خارجی که نسبت به آنها مصونیت اکتسابی ندارند، به زور و خشونت متوسل می‌شوند، 60 هزار سال از تمدن جهان عقب هستند، با تهدید بالقوه بیماری‌های عفونی که در مقابل آنها ایمنی ندارند، مواجه‌اند و به همین خاطر حاضر به ارتباط‌گیری با دنیای مدرن نیستند تا آنجا که مردم جهان برای حفظ جانشان هم که هست نباید به این جزیره که تخمین زده می‌شود بین 50 تا 400 نفر جمعیت داشته باشد و طبق «قانون حمایت از قبایل بومی جزایر آندامان و نیکوبار (۱۹۵۶)»، حتی عبور از فاصله 26 /9کیلومتری آن ممنوع است، سفر کنند، اما علم برای حفظ بقای انسانی، خوشبختانه منطقه ممنوعه‌ای ندارد و ما از قرار گرفتن در معرض بیماری‌های عفونی و آسیب‌پذیری انسانی به ایجاد سازگاری سیستم ایمنی با محیط بیماری جدید ناشی از سبک زندگی پس از انقلاب نوسنگی و تقویت مقاومت ایمنی رسیده‌ایم و به این می‌اندیشیم که چگونه با کاهش علل مرگ‌ومیر انسانی می‌توان دامنه امید به زندگی را نیز گسترش داد و این فرضیه را پیش برد که چگونه و چطور، با شروع انقلاب نوسنگی و افزایش بیماری‌های عفونی مرتبط با آن، فرآیند سازگاری آغاز شد، شیوع سیستم ایمنی بیش‌فعال در جمعیت‌های انسانی را افزایش و مرگ‌ومیر فزاینده ناشی از بیماری‌های عفونی را کاهش داد، سیستم‌های ایمنی بیش‌فعال و بیش از حد حساس را مستعد ابتلا به بیماری‌های خودایمنی و التهابی کرد و عملاً سازگاری انسانی شکل‌گرفته در انقلاب نوسنگی، شمشیر دولبه‌ای شد که امید به زندگی را دچار نوسان کرد.

 

کربن 14

در نمونه‌ای آشکار، دومین گذار اپیدمیولوژیک که با اتخاذ روش‌های بهداشتی مبتنی بر نظریه میکروب بیماری، معرفی آنتی‌بیوتیک‌ها، کمپین‌های گسترده ایمن‌سازی و ایجاد زیرساخت‌های بهداشتی مدرن در قرن بیستم همراه بود، به گونه‌ای بر امید به زندگی تاثیر نامطلوب گذاشت که شیوع بیماری‌های خودایمنی بیشتر شده و امید به زندگی در میان نوادگان امروزی آن جمعیت‌های اجدادی که در مدتی طولانی‌تر در معرض فشار تکاملی پاتوژنی قرار داشته‌اند، کمتر شده است. به نحوی که تجزیه و تحلیل تجربی از داده‌های باستان‌شناختی بسیار قابل اعتماد و تفکیک‌شده فضایی در مورد زمان‌بندی انقلاب نوسنگی در سراسر فرانسه، بر اساس تاریخ‌گذاری «کربن ۱۴»‌ (ایزوتوپ پرتوزای کربن) که در ۲۷ فوریه ۱۹۴۰ توسط مارتین کامن و سم روبن در آزمایشگاه ملی لارنس برکلی کالیفرنیا تحت عنوان «رادیو کربن» کشف شد، همراه با داده‌های تاریخی و معاصر در مورد پیامدهای سلامت یعنی مرگ‌ومیر و عوارض ناشی از بیماری‌ها و همچنین تکامل امید به زندگی در دو قرن گذشته، تایید می‌کند زمان انقلاب نوسنگی تاثیر منفی زیادی بر امید به زندگی در 89 دپارتمان مختلف در فرانسه1 در دوره 2013-1801 و 593 شهر فرانسه در سال 1900 داشته است. بدین صورت که در سال 2013، افزایش انحراف معیار در تعداد سال‌هایی که یک منطقه فرانسوی، انقلاب نوسنگی را تجربه کرده است، با 92 /0 انحراف معیار در کاهش امید به زندگی همراه بوده و این اثر با محاسبه پارامترهای مداخله‌گری چون ویژگی‌های جغرافیایی مختلف مناطق و همچنین عوامل توسعه‌ای، از جمله مهاجرت و جابه‌جایی جمعیت در فرانسه، به شدت قوی‌تر شده است. کمااینکه بررسی تاثیرگذار نوسنگی بر میزان مرگ‌ومیر در تمامی شهرهای فرانسه و بخش‌های آن در سال 1900 یعنی قبل از انتقال اپیدمیولوژیک دوم، نشان می‌دهد تاثیرات منفی متناسب با چرخه‌های زمانی قابل تامل است و این در حالی است که با اطمینان، هیچ ارتباط معناداری بین زمان وقوع انقلاب نوسنگی و مرگ‌هایی چون خودکشی یا قتل‌های ناشی از درگیری‌های اعتراضی، جنسیتی و خشونت‌آمیز وجود ندارد. علاوه بر آن و با آنکه تجزیه و تحلیل مکانیسمی در سراسر مناطق فرانسوی طی دوره 2013-2000، تاثیر مثبت قابل توجهی از انقلاب نوسنگی بر مرگ‌ومیر ناشی از بیماری‌های خودایمنی و التهابی مختلف مانند دیابت، کرون روده، کولیت اولسراتیو و بروز بیماری‌های التهابی قلب چون کاردیومیوپاتی و اندوکاردیت، نشان می‌دهد و چندین آزمایش دارونما اعتبار بیشتری به این یافته داده‌اند مبنی بر آنکه انقلاب نوسنگی بر مرگ‌ومیرهای مرتبط با سیستم ایمنی اثر دارد، اما هیچ ارتباطی بین انقلاب نوسنگی و مرگ‌ومیر غیر مرتبط با سیستم ایمنی و واکنش‌های التهابی مانند پرولاپس دریچه میترال قلب، الکلیسم و درگیری مری، کبد یا خونریزی‌های گوارشی، تصادفات، و خودکشی وجود ندارد و اثرات محافظتی مفید مواجهه اولیه با انقلاب نوسنگی، فراتر از انتقال اپیدمیولوژیک دوم، برای بیماری‌هایی که شیوع آنها به اندازه کافی با واکسن‌ها یا آنتی‌بیوتیک‌های موثر کاهش نیافته، همچنان باقی مانده است؛ گرچه تقویت یافته‌ها بر اساس داده‌های کل و تجزیه و تحلیل تجربی نشانگر آن هستند که فرانسوی‌هایی که انقلاب نوسنگی را زودتر تجربه کرده‌اند، بیشتر احتمال دارد در وضعیت سلامت عمومی پایین‌تری قرار داشته و گزارش وجود بیماری و ناتوانی‌های مزمن در آنها بیشتر باشد. موضوعی که به استناد رافائل فرانک و همکارانش «بر اهمیت شناسایی اثر علی زمان سپری‌شده از انقلاب نوسنگی بر میزان مرگ‌ومیر ناشی از علل مختلف، شیوع بیماری‌های عفونی و خودایمنی، امید به زندگی و همچنین بر پیامدهای سلامتی، می‌افزاید، با آنکه، ارتباط بین زمان‌بندی انقلاب نوسنگی و پیامدهای مختلف بهداشتی، تحت تاثیر ویژگی‌های جغرافیایی، نهادی، فرهنگی یا انسانی، ممکن است بر پیامدهای بهداشتی تاثیر بگذارد و با زمان‌بندی انقلاب نوسنگی کاملاً مرتبط باشد، ارتباط مثبت بین زمان سپری‌شده از انقلاب نوسنگی و امید به زندگی منعکس‌کننده علیت معکوس به دلیل طبقه‌بندی جمعیت‌های اجدادی با مقاومت بیشتر در برابر بیماری‌های عفونی و در نتیجه امید به زندگی بالاتر در مناطق چالش‌برانگیز باشد که پیش از این انقلاب نوسنگی را تجربه کرده‌اند؛ و البته، صرف‌نظر از سازگاری، تاثیر مداوم انقلاب نوسنگی بر روند توسعه و رفاه مادی جمعیت، به‌طور مستقیم به بهبود سلامت و امید به زندگی، کمک کند. موضوعی که شناسایی تاثیر مصونیت‌آمیز زمان سپری‌شده از انقلاب نوسنگی بر امید به زندگی را نیازمند تحلیل‌های استراتژیک می‌کند تا اثبات شود که با وجود اثرگذاری معیارهای مختلف توسعه اقتصادی مانند تراکم جمعیت، نرخ شهرنشینی و درآمد سرانه و احتساب اینکه کانال‌های توسعه‌ای می‌تواند اثرات مفیدی بر پیامدهای سلامتی، در سطح جهانی و بدون دلالت بر اثرات متناقض فرضی بر امید به زندگی داشته باشد، ولی آنچه امید به زندگی را بعد از انقلاب نوسنگی، کم یا زیاد کرده، فرآیند سازگاری سیستم ایمنی بدن انسان با بیماری‌های مختلف است که جدیدترین نمونه عینی آن یعنی سویه‌های مختلف کووید 19، بر آن صحه گذاشت و تحلیل داده‌های مربوط به مرگ‌ومیر و عوارض ناشی از علل مختلف با استناد به آمارهای رسمی بدان اعتبار علمی بیشتری داده است.

 

شمشیر دولبه

تحلیل داده‌های مربوط به مرگ‌ومیر و عوارض ناشی از علل مختلف در پژوهش «سایه انقلاب نوسنگی بر امید به زندگی: شمشیر دولبه» در جولای 2022، با استناد به آمار رسمی فرانسه در مورد مرگ‌ومیر ناشی از علل مختلف در شهرهای فرانسه در سال 1900 و ایجاد یک پروکسی برای نرخ‌های مرگ‌ومیر در سطح هر بخش، در کنار تجزیه و تحلیل داده‌های موسسه ملی مطالعات جمعیتی (‌INED)، موسسه تحقیقات و اسناد اقتصاد سلامت (IRDES) برای دوران پس از جنگ جهانی دوم، داده‌های دیجیتالی امید به زندگی قبل از دومین انتقال اپیدمیولوژیک در فواصل پنج‌ساله «1906-1801»، داده‌های دوره بین‌جنگ با توزیع سنی در سرشماری‌های جمعیتی سال‌های 1921، 1931 و 1936 فرانسه و داده‌های انتقال اپیدمیولوژیک موسسه ملی آمار و مطالعات اقتصادی فرانسه (INSEE) در سال‌های 1956-1952 و پس از آن «1968، 1975، 1982، و دوره 2013-1990»، نشان می‌دهند، در بحث امید به زندگی قبل از انتقال اپیدمیولوژیک دوم، گنجاندن شاخص‌های توسعه اقتصادی بر تاثیر تخمینی انقلاب نوسنگی بر امید به زندگی تاثیری ندارد و اگرچه سرمایه انسانی و امید به زندگی رابطه مثبتی دارند، اما تاثیر انقلاب نوسنگی بر امید به زندگی، حتی پس از محاسبه تاثیر انقلاب نوسنگی بر انباشت سرمایه انسانی و تاثیر مفید بعدی آن بر امید به زندگی، علامت و اهمیت خود را حفظ می‌کند. پس از انتقال پاندمی دوم نیز، تاثیر انقلاب نوسنگی بر امید به زندگی سه دهه پس از دومین گذار اپیدمیولوژیک معکوس شده است و نوآوری‌های عمده پزشکی از جمله استفاده از انسولین برای درمان دیابت (1922)، کشف پنی‌سیلین (1928)، ساخت واکسن‌های ضد کزاز (1923)، دیفتری (1923)، سیاه سرفه (1926)، سل (1927)، آنفلوآنزا (1945) و فلج اطفال (1955)، پشتیبانی واضحی از تاثیر فرضی شمشیر دولبه انقلاب نوسنگی بر امید به زندگی و «کاهش مرگ‌ومیر ناشی از بیماری‌های عفونی، در عین افزایش تمایل به بیماری‌های خودایمنی و التهابی» ارائه می‌دهد و تجزیه و تحلیل موردی بیماری‌های دیابت و سل، این پشتیبانی را تقویت می‌کند. دیابت که یکی از شایع‌ترین بیماری‌های مدرن است و بر اساس گزارش سازمان بهداشت جهانی از هر 11 نفر یک نفر را مبتلا می‌کند، از 108 میلیون مبتلا در سال 1980 به 422 میلیون در سال 2014 رسیده در حالی که راه‌های درمان آن انباشته از نوآوری‌های مستمر است. 

پی‌نوشت:

1- در تقسیم‌بندی اداری فرانسه، هر یک از ۱۸ ناحیه فرانسه به یک یا چندین منطقه (département) تقسیم‌ شده است.

دراین پرونده بخوانید ...