شناسه خبر : 38586 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

درس مهم انقلاب صنعتی

چرا ایجاد انگیزه برای کارآفرینی مهم‌تر از تحصیلات دانشگاهی است؟

 

نیما صبوری/ نویسنده نشریه

76در باور مردم -از عوام تا خواص- نیروی انسانی تحصیل‌کرده از ارکان پیشرفت اقتصادی یک کشور به حساب می‌آید. طبق این باور کشورهای پیشرفته جایگاه امروز خود را مدیون سرمایه‌گذاری‌های هنگفت در نیروی انسانی و تربیت نیروی‌های از لحاظ علمی متخصص هستند. اما آیا تجربه عملی کشورهای پیشرفته و صنعتی هم همین را می‌گوید؟

الگو‌های رشد اقتصادی درون‌زا عموماً بر این فرض استوار هستند که بخش عمده بار پیشرفت اقتصادی بر دوش دانش و اندیشه است. این الگوها پرسش‌های اساسی را برمی‌انگیزند، پیرامون ماهیت خلاقیت و دانش نیروی انسانی، اینکه چه نوع منابع، مهارت‌ها و ویژگی‌های شخصیتی برای دستیابی به موفقیت نیاز است و چطور این عوامل در طی زمان تغییر می‌کنند و با چه زمینه تلاشی. بر این اساس این الگو‌ها ایجاب می‌کنند که نسبت به نخستین دوره‌های پیشرفت‌های اقتصادی نگاهی عمیق‌تر داشته باشیم تا بفهمیم چه نوع دانشی در پیشبرد توسعه اقتصادی آن زمان‌ها پیشگام بود. به عنوان مثال، والت روستوف، اقتصاددان، سیاستمدار و مشاور امنیت ملی چند دهه پیش آمریکا، ادعا می‌کرد یکی از پیش‌شرط‌های پیشرفت اقتصادی و اجتماعی افزودن بر دانش علمی و کاربردهای فنی است که نوعاً عمده کشورهای درحال‌توسعه از فقدان آن رنج می‌برند. به‌طور مشابه، ناتان روزنبرگ در مقاله خود نوشت که علم و رشد دانش تخصصی برای پیشرفت اقتصادی تعیین‌کننده است. اما گروهی دیگر، دانشمندان و متخصصان تحصیل‌کرده را افرادی بی‌علاقه می‌دانند که به جای منافع مادی، انگیزه آنها پاداش‌های غیرمستقیم نظیر افزایش شهرت و افتخار یا دستیابی به حقایق جاودانه است. اگر مهارت‌های تخصصی و دانش علمی لازمه و پیش‌شرط تقویت بهره‌وری به حساب آید، و از طرفی عرضه این عوامل کمیاب و بی‌کشش باشد، بنابراین پیامدهای مهمی برای سیاستگذاری‌های توسعه اقتصادی وجود خواهد داشت. این موضوعات به این پرسش کلی مربوط است که آیا خلاقیت و بهره‌وری به واسطه افزایش تقاضای بازار القا می‌شود، یا اینکه از به‌کارگیری نیروی انسانی متخصص پرهزینه الهام می‌گیرد.

این نگرانی‌ها تاکنون اغلب پیرامون صنعتی شدن کشورهای پیشرفته (همچون بریتانیا) به‌طور گسترده مورد بحث قرار گرفته است. با این حال به ندرت در میان مطالعات فراوان ادبیات حوزه اجماع نظر شکل گرفته است، عمدتاً به خاطر نبود شواهد نظام‌مند. طبق یافته برخی مطالعات، سوگیری‌های نخبه‌گرایانه نظریِ موسسات علمی اروپایی چرایی اینکه بریتانیا -برخلاف فرانسه- از اولین کشورهای صنعتی بود را تا حدی توضیح می‌دهد. آنها به مثال‌های حکیمانه‌ای از رابطه رسمی و غیررسمی میان کشفیات علمی و پیشرفت‌های فنی اشاره دارند و نتیجه می‌گیرند پیشگام بودن صنعتی شدن بریتانیا متکی به جایگاه علمی این کشور بود. اما مثال‌های سنتی‌تر مقابل این دیدگاه معتقدند که این روابط ناشی از اثرگذاری دانشمندانی همچون جوزف بلک و جیمز وات در بهره‌گیری از ماشین بخار بوده است. به‌طور مشابه، جان روئه‌باک و چارلز تِنانت علم شیمی را در تولید سولفوریک اسید از طریق پروسه محفظه سرب به کار بردند، و به افزایش تولیدات و کاهش قیمت‌ها و همچنین بهبود کاربرد نهاده‌های تولید در صنعت منسوجات کمک کردند. «انجمن قمر»، گردهمایی ماهانه دانشمندان انگلیسی که در دوشنبه نزدیک به ماه کامل برگزار می‌شود و آغاز آن به 1775 میلادی بازمی‌گردد، نیز با ایجاد هماهنگی میان فلسفه طبیعی و کشفیات تجربی به افزایش بهره‌وری صنعتی منجر شد. از دیگر سازمان‌های مرتبط در قرن نوزدهم می‌توان به موسسه «سوری» و «لندن» و همچنین «ایکس-کلاب»، گروه کوچکی از دانشمندان اثرگذار که هر ماه در ضیافت‌های شام گردهم می‌آمدند، اشاره کرد. علاقه‌مندان عام‌تر مطالعات علمی در انجمن‌های درجه پایین‌تر علمی و فلسفه طبیعی قرار می‌گرفتند، گروهی که اعضای آنها از کمتر از 50 نفر در انتهای قرن هجدهم به بیش از هزار نفر تا دهه 1880 میلادی رسید. در این باره یک تِز افراطی طرفدار موضوعات علمی پیشنهاد می‌کند که در دوره انقلاب صنعتی انگلیس تقریباً تمام مخترعان متاثر از پیشرفت‌های علمی بودند. دیوید لندز برجسته‌ترین صاحب‌نظر مخالف تز فوق معتقد است علم بر پیشرفت‌های اولیه فناوری در انگلیس اثر نداشت، و محققان بر این عقیده، بر این موضوع صحه می‌گذارند که انقلاب صنعتی هیچ دِینی به علم ندارد. تا انتهای قرن هجدهم و در آغاز قرن نوزدهم نوآوری‌های بریتانیا عمدتاً از سوی صنعتگرانی انجام می‌گرفت که سواد آموزشی اندکی داشتند، گروهی که از کارآموزی و یادگیری حین کار بهره می‌بردند. مشکلات اساسی نظیر اندازه‌گیری مکانیکی طول جغرافیایی در دریا، نه از طریق مشاهدات و نتیجه‌گیری‌های علمی، بلکه عموماً به وسیله صنعتگران تقریباً تحصیل‌نکرده حل می‌شد. گروهی دیگر از مطالعات هستند که از وجود روابط متقابل و دوطرفه میان صنعت و علوم آکادمیک خبر می‌دهند. برای مثال، نیل مک‌کندریک نتیجه می‌گیرد که علم نقش ضروری در موفقیت‌های صنعتی و پیشرفت‌های اقتصادی دارد اما نقش آن کافی نیست. بسیاری دیگر از این نوع دانشمندان تاکید دارند تا اواسط قرن نوزدهم مرزهای علم و مهندسی پیرامون تفسیرهای سازمان‌یافته بود. تلاش‌های علمی بیشتر آن زمان‌های بریتانیا عمدتاً مرهون نجیب‌زادگان اسکاتلندی یا علاقه‌مندان اشرافی بود، تلاش‌هایی که البته به جای تولید دانش کاربردی و کمک به تقویت بهره‌وری فنی، به سوی فعالیت‌های غیرکاربردی یا قواعد کلی در ستاره‌شناسی، علم مغناطیس، ریاضیات، گیاه‌شناسی و شیمی هدایت می‌شد. به عنوان مثال، جوئل موکایر که آثار انقلاب علمی عقلایی در قرن هفدهم را برجسته می‌سازد، بر عمومی بودن اثرگذاری پیشرفت‌های روش‌شناسانه و انتزاعی بیکن، هوکه و نیوتن تاکید دارد، و از عدم کاربرد نتایج علمی آنها در صنعت گلایه می‌کند. چنین ادعاهایی عمدتاً غیرقابل آزمون هستند، اما به تازگی یک مطالعه روی دوره صنعتی شدن فرانسه با استفاده از حق اشتراک کتب برای اندازه‌گیری دامنه اثرگذاری دانش نشان می‌دهد سرمایه انسانی و آموزش علمی برای رشد صنعتی شدن فرانسه حیاتی بود. آن‌طور که گزاره‌های متفاوت فوق‌الذکر پیشنهاد می‌کنند ابعاد گسترده‌ای از رابطه میان دانش، علوم و فناوری در فرآیند صنعتی شدن هنوز ناشناخته مانده است. در این باره اقتصاددانی به نام زورینا خان از کالج خصوصی بودوین آمریکا به بررسی اثرگذاری انواع مختلف دانش و نیروی انسانی در صنعتی شدن بریتانیا پرداخته است. در این مطالعه با بهره‌گیری از گواهی‌های علمی قابل استناد برای تعریف نهاده‌های علمی، به‌خصوص اشخاص، برآوردهای نظام‌مندی ارائه شده است. به اعتقاد نویسنده، بدیهی است این روش نواقص مختص به خود را دارد، اما به واسطه آن می‌توان با ارائه الگوهای تجربی، با حساب‌های تاریخ جزئی‌تر و روایی‌تر مقایسه برقرار کرد. تحلیل‌های مقاله بر مبنای نمونه‌ای از «مخترعان بزرگ» است که به خاطر نقش‌آفرینی‌شان در پیشرفت فناوری، نام آنها در لغت‌نامه‌های بریتانیا آمده است. در این باره دوره تحصیلی و حرفه‌ای مخترعان رصد شده است: آموزش‌های رسمی علمی و مهندسی که دریافت کردند و همچنین ابعاد گسترده‌تر دستاوردهای آنها از جمله عضویت در انجمن سلطنتی، درجات علمی، انتشارات، دریافت جوایز و افتخارات. داده‌های به‌دست‌آمده از لغت‌نامه‌ها (پیرامون زندگینامه مخترعان) در کنار آمارهای مربوط به ثبت اختراعات و زمینه و حرفه فعالیت آنها در صنعت، اطلاعات تکمیلی بیشتری برای ارزیابی در اختیار قرار می‌دهد. مجموعه اطلاعات بالا این امکان را برای نویسنده فراهم می‌سازد تا پیش‌زمینه، سطح تحصیلات و وضعیت اختراعات اصلی‌ترین کمک‌کنندگان به پیشرفت فناوری بریتانیا طی دوره حیاتی سال‌های 1750 تا 1930 را مورد ارزیابی قرار دهد. همچنین نویسنده معتقد است که می‌توان تعیین کرد پیشرفت‌های صورت‌گرفته تا چه حد به خاطر کمک علم و دانش و سرمایه انسانی متخصص بوده است. به‌طور کلی نتیجه این ارزیابی‌ها می‌تواند به تعمیق فهم ما از چگونگی تغییر مرزهای فناوری طی نخستین دوره‌های پیشرفت اقتصادی بریتانیا بینجامد.

 

نقش نیروی انسانی در صنعتی شدن بریتانیا

طبق مطالعات اقتصادی، نهادها نقشی مهم در تقویت رشد خودپایدار دارند و در صورت نقصان و ناکارآمدی نهادهای اصلی، نرخ و مسیر دانش کاربردی با اخلال مواجه می‌شود. جامعه انگلیس برای مدت‌ها تحت حکومت اشرافی بود و در آن شایستگی از طبقات اجتماعی به ارث می‌رسید. شاید بخشی از اینکه آمریکا توانست رهبری اقتصادی جهان را به دست بگیرد به این دلیل باشد که نهادهای این کشور (نظیر نظام‌های آموزشی و سیاسی) به گونه‌ای بودند که افراد از تمامی طبقات جامعه انگیزه کمک به رشد اقتصادی داشتند و پاداش‌ها متناسب با بهره‌وری افراد پرداخت می‌شد، نه جایگاه اجتماعی آنها. بر اساس شواهد در اوایل دوره صنعتی شدن بریتانیا گرچه مخترعان بزرگ تحصیلات بیشتری نسبت به عموم مردم داشتند، اما آموزش رسمی پیش‌شرط اختراعات تعیین‌کننده در صنعتی شدن محسوب نمی‌شد. عمده مخترعان بزرگ این کشور تحصیلاتی فراتر از ابتدایی یا راهنمایی نداشتند، حتی برای مخترعانی که تا سال‌های 1821 تا 1845 متولد شده بودند. این شواهد نادرست بودن این مدعا را که همه مخترعان تحت آموزش علمی قرار می‌گرفتند رد و مشخص می‌کند که انقلاب صنعتی بریتانیا متکی به نهادهای سنتی بود که مهارت‌های افراد را به واسطه کارآموزی و آموزش حین کار ارتقا می‌داد. البته به مرور اهمیت تحصیل علوم افزایش یافت. مهارت مهندسی ناپیوسته‌تر بود و به آموزش فنی متولدان سال‌های 1821 تا 1845 مربوط می‌شد. 60 درصد از 27 مخترعی که آموزش مهندسی تکمیلی دریافت کردند اولین اختراعات خود را در سال‌های 1871 تا 1890 انجام دادند. این با یافته‌های ابتدایی مقاله نیز سازگار است، اینکه اختراعات علمی و فنی بعد از سال 1870 بیشتر شد. تا آغاز قرن بیستم، پیشینه آموزشی علمی و فنی برای غالب مخترعان بزرگ دیده می‌شد و حتی بسیاری دکترای تخصصی در علوم دریافت می‌کردند. با این حال مشخص نیست که متداول شدن حضور در دانشگاه یا کسب تحصیلات علوم و مهندسی در میان مخترعان در راستای ارتقای مهارت‌های آنها بوده یا عامل ضروری برای ترفیع شخصی و شغلی آنها به حساب می‌آمده است. دونالد کارد-وِل، تاریخدان علوم و فناوری، ادعا می‌کند موانع نهادی معدودی بر سر نوآوری در انگلیس وجود داشت. این کشور یک جامعه باز بود و بسیاری از مخترعان در هر دو حوزه علم و فناوری از طبقات پایین جامعه بودند. شواهد مقاله اما چیز دیگری را نشان می‌دهد، و به نظر می‌رسد او در این مورد اغراق‌آمیز صحبت کرده است. گرچه یک‌سوم از مخترعان آن زمان از جامعه کشاورز، کارگران کم‌مهارت و سایر گروه‌های شناسایی‌نشده بودند، اما بخش عمده آنها از خانوارهایی مرفه بودند که سرپرستی آنها را صنعتگران، پیشه‌وران، تولیدکنندگان و کارگران بامهارت بر عهده داشتند. نکته دیگر آمارها این است که مخترعانی که از این خانوارهای مرفه ترقی می‌یافتند با احتمال بیشتری آموزش علمی دریافت می‌کردند. بررسی حق ثبت اختراع شواهدی دیگر از فعالیت‌های نوآورانه سرمایه انسانی بریتانیا در اختیار قرار می‌دهد. ثبت اختراع شغلی در مناطق جنوبی انگلیس جایی که بازارها گسترده‌تر بودند بیشتر بود. نتایج به‌دست‌آمده از صاحبان حق اختراع در حوزه دانش علمی و فنی با تخصص‌های صنعتی مشابهت دارد. آموزش نخبگان، تحصیلات علمی یا تحقیق و توسعه به افزایش ثبت اختراع مخترعان در طول دوره شغلی آنها منجر نشد. گرچه ثبت اختراع شغلی برای آن دسته از مخترعانی که مدرک مهندسی داشتند بیشتر بود اما مدارک تحصیلی مهندسی در اواخر دوره صنعتی شدن رواج یافته بود.

 

کلام آخر

دستیابی به نوآوری‌های فناورانه نوین یکی از مهم‌ترین روند‌های رشد اقتصادی به حساب می‌آید. در این باره این پرسش مطرح می‌شود که نقش علم، دانش تخصصی و سازمان‌های تولید دانش در ایجاد نوآوری‌های فناورانه کاربردی چیست؟ در این گزارش سعی شد با ارزیابی دوره صنعتی شدن بریتانیا طی سال‌های 1750 تا 1930 میلادی به این پرسش مهم پاسخ داده شود. شواهد به‌دست‌آمده از اختراعات مخترعان بزرگ بریتانیای آن زمان نشان می‌دهد علم و دانش تخصصی و سازمان‌های تولید دانش چندان در تولید نوآوری‌های جدید نقش نداشتند. در حقیقت علم و دانش در بریتانیا مدت‌ها پس از ظهور و وقوع صنعتی شدن این کشور دوره طلایی خود را تجربه کرد. حتی در اواخر سال 1884 فرانسیس گالتون نتیجه گرفت که کل فهرست دانشمندان بریتانیا تنها به 300 نفر می‌رسد، نه بیشتر.

شکل‌گیری این الگوها ممکن است بخشی ناشی از نظام آموزشی بریتانیا بوده باشد که در قرن نوزدهم دسترسی به سطوح آموزشی بالاتر را به طبقات خاص محدود می‌کرد. در این باره زمانی که تجربه بریتانیا در زمینه موسسات آموزشی با آمریکا سنجیده می‌شود شواهد جالب‌تری به دست می‌آید. دانش‌آموختگان دانشگاه‌های برجسته بریتانیا نسبت به آمریکا، به‌خصوص آنهایی که در رشته‌های علوم و فنی تحصیل می‌کردند، به‌طور کلی با سهولت بیشتری در میان گروه مخترعان بزرگ قرار می‌گرفتند. همچنین میان دو کشور تفاوت قابل‌توجهی در توزیع پیشرفت تحصیلی و پیشینه تحصیلی آنهایی که می‌توانستند به دانشگاه راه یابند وجود داشت. تا اواخر قرن نوزدهم آموزش دانشگاهی چندان میان مخترعان آمریکایی مرسوم نبود. با این حال دانش‌آموختگان این کشور نسبت به بریتانیا از طبقات اجتماعی گسترده‌تری بودند. بنابراین این احتمال وجود دارد که در مورد اهمیت آموزش علمی آن بخش از مخترعان بزرگ بریتانیایی که دانشمندان را تشکیل می‌دادند در پیشرفت فنی اغراق صورت گرفته باشد. مورخان اقتصادی بریتانیا بیان می‌کنند که رشد اقتصادی اولیه این کشور نامتوازن بود و پیشرفت‌های بهره‌وری تنها در چند بخش کلیدی به چشم می‌خورد. به‌علاوه تا اواسط قرن نوزدهم رشد بهره‌وری کل عوامل افزایش چندانی را تجربه نکرد. هنوز دلیل این الگوها به‌طور دقیق مورد بررسی قرار نگرفته است.

به‌طور کلی تجربه نخستین ملت صنعتی‌شده -بریتانیا- نشان می‌دهد خلاقیتی که به بهبود کارایی اقتصادی منجر می‌شود قدری با سایر اختراعات فنی پیشرفته تفاوت دارد. نوع خلاقیتی که به افزایش و ارتقای روند‌های اقتصادی و اجتماعی بریتانیا منجر شد دربردارنده بینشی بود که از نیازها و مشوق‌های نهادی آن زمان الهام می‌گرفت. امروز در قرن بیست‌ویکم بی‌شک دانش علمی و سرمایه انسانی متخصص نیروی محرک رشد اقتصادی در کشورهای توسعه‌یافته است. با این حال برای کشورهای درحال‌توسعه‌ای که از فقدان منابع سرمایه انسانی متخصص رنج می‌برند چنین نهاده‌هایی در جبهه فناوری‌های پیشرفته ممکن است کمتر به‌درد‌بخور باشد. در عوض قابلیت تغییر فناوری‌های موجود و تغییر شکل و تبدیل آنها به ابداعاتی که مناسب با شرایط داخلی است تعیین‌کننده خواهد بود. توماس جفرسون، دانشمند و سومین رئیس‌جمهور آمریکا می‌گفت یک نوآوری کوچک که زندگی بخش عمده جمعیت را ارتقا می‌دهد از لحاظ اقتصادی ارزنده‌تر از کشفیات بزرگ فنی است که تنها عده کمی از آن منتفع می‌شوند.

دراین پرونده بخوانید ...