شناسه خبر : 35043 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

اخلاق در اغما

فشارهای اقتصادی چگونه سبب زوال ارزش‌های اخلاقی جامعه می‌شود؟

 
مولود پاکروان/ نویسنده نشریه

برای سنجیدن تب بی‌اخلاقی کافی است تب‌سنجتان را روی شبکه‌های اجتماعی تنظیم کنید. شاید همه واقعیت را نگویند اما مشتی نمونه خروار نشانتان خواهند داد. آنچه در این مجازستان می‌گذرد بی‌تردید پیوند عمیقی با واقعیت‌های دنیای امروزمان دارد. اخباری که از رشوه‌خواری و اختلاس‌های ریز و درشت برخی مسوولان دولتی می‌خواندیم حالا در سایه بی‌اخلاقی‌هایِ گسترده مردم عادی کمرنگ شده است. از دریافت پول نقد در مطب پزشکان برای گریز از مالیات بگیرید تا احتکار ضروری‌ترین مایحتاج مردم در روزگار نامراد کرونازده، از کلاهبرداری‌های مکرر در فروش اینترنتی کالا و خالی کردن حساب مردمان نگون‌بخت، تشدید سرقت‌ها و موبایل‌قاپی در خیابان، تا افزایش انفجاری درگیری‌ها و نزاع‌های خانگی و خانوادگی. خیانت، تقلب، دروغ، خودکشی، کودک‌آزاری و جرائمی از این دست را هم به فهرست سیاه رفتارهای دور از اخلاق و قانون بیفزایید تا تصویر روشن‌تری از اوضاع پیدا کنید. اگر کمی به‌روز باشید احتمالاً ویدئوی هجوم مردم به پاساژ فردوسی برای خرید دلار 22 هزارتومانی را هم به خاطر می‌آورید. شاید بگویید کجای این بی‌اخلاقی است؟ حق با شماست. در جامعه‌ای که مردم زیر سنگینی بار معیشت استخوان خرد می‌کنند کسب سود از فروش دلار، حتی به قیمت آشفته‌ترشدن بازارهای مالی، دیگر بی‌اخلاقی به حساب نمی‌آید.

 اما چه شد که ارزش‌هایی چون صداقت، قناعت و پاکدستی، جایشان را به منفعت‌طلبی، زیاده‌خواهی، دروغ و تقلب دادند؟ در میان همه پیشران‌های بی‌اخلاقی و زوال ارزش‌ها در جامعه، اقتصاد را تا چه اندازه باید مقصر بدانیم؟ پاسخ به این سوال زمانی اهمیت بیشتری پیدا می‌کند که بدانیم پیشگیری از بسیاری آسیب‌های اجتماعی بدون پایبندی به ارزش‌های اخلاقی ممکن نیست و جامعه‌ای که شاهد زوال ارزش‌های اخلاقی و شدت گرفتن بی‌اخلاقی است، سیر تباهی را بسیار سریع‌تر از سایرین طی می‌کند.

پیش از آنکه یقه فشارهای اقتصادی را بچسبیم و آن را متهم اصلی تشدید بی‌اخلاقی در جامعه معرفی کنیم بد نیست بدانیم اصلاً چگونه افراد دست به کارهایی می‌زنند که از نظر اخلاقی ناپسند است. آلبرت بندورا، روانشناس و استاد بازنشسته دانشگاه استنفورد می‌گوید: مردم معمولاً دست به اعمال ناپسند نمی‌زنند مگر آنکه جنبه‌های غیراخلاقی آن اعمال را برای خودشان توجیه کرده باشند. او این حالت را «غیرفعال کردن کنترل درونی» می‌نامد. در این شرایط، برخی مکانیسم‌های روانشناختی-رفتاری می‌توانند فرد را به سوی انجام رفتار غیراخلاقی سوق دهند. توجیه اخلاقی (این کار را به خاطر خانواده‌ام انجام می‌دهم)، تلطیف لغوی (رشوه نگرفتم، این یک هدیه بود)، تقسیم مسوولیت (من مقصر نبودم، فقط کاری را انجام دادم که از من خواسته شده بود)، مقایسه با دیگران (وقتی میلیاردها تومان دزدی می‌شود، کار من اسمش دزدی نیست)، مقصر دانستن قربانی (سرش را کلاه گذاشتم چون حقش بود؛ پولش از پارو بالا می‌رود!) برخی از این مکانیسم‌ها هستند.

جملات داخل پرانتز را یک‌بار دیگر بخوانید. آشنا نیستند؟ این روزها زیاد نمی‌شنویم؟ نه فقط در دادگاه‌های مفاسد اقتصادی، که از مردم عادی کوچه و خیابان که تخلف‌ها و خطاهای ریز و درشتشان را توجیه می‌کنند بلکه شب، سر آسوده بر بالش بگذارند. چه‌بسا گاهی به ذهن خودمان هم می‌رسد. به جمله‌ها اندکی بیندیشید؛ به نظر می‌رسد یکی از مهم‌ترین پیشران‌های رفتارهای غیراخلاقی و اعمال نادرست، انگیزه‌های مالی است و دور از انتظار نخواهد بود وقتی فشارهای مالی و مشکلات اقتصادی تشدید می‌شود مکانیسم‌های دفاعی ناخودآگاه از این دست نیز فعال‌تر شوند. همه می‌خواهند از فشار و استرس تامین معاش رهایی پیدا کنند و تنها چیزی که دور و برشان پرسه می‌زند و مانعشان می‌شود روح ناپیدای وجدان اخلاقی است. چه بهتر آنکه برای مدتی، دست‌کم تا فرونشستن التهاب تنگدستی، ساکتش کنند!

 

ارزش‌های بربادرفته

همه ما ترجیح می‌دهیم خودمان را افراد اخلاق‌مداری بپنداریم. تصور می‌کنیم اخلاق، استاندارد ثابتی دارد و ما نیز پیوسته به یک اندازه به اخلاقیات پایبندیم. تحقیقات اما نشان می‌دهد در واقعیت، رفتار همه ما بعضاً متناقض می‌شود و گاهی اخلاقی و گاه غیراخلاقی رفتار می‌کنیم. جالب است که وقتی به گذشته می‌اندیشیم و کارهایمان را مرور می‌کنیم حتی رفتارهای غیراخلاقی‌مان را موجه می‌دانیم و برای آنها هم دلایل محکمی داریم. ساده‌تر بگوییم، هرکدام از ما در شرایط خاص، برای خودمان «مجوز» صادر می‌کنیم که اندکی از معیارهای اخلاقی فاصله بگیریم. میزان این «تخطی» اما، بسته به میزان پایبندی افراد به ارزش‌ها و اصول اخلاقی و البته شرایط مختلف اجتماعی و اقتصادی متفاوت است.

زندگی در قرن بیست و یکم برای اغلب افرادی که می‌کوشند با مشکلات روزمره زندگی کنار بیایند به قدر کافی استرس‌زاست. ما تلاش می‌کنیم از هر عاملی که می‌تواند زندگی را برای خودمان یا اعضای خانواده‌مان سخت‌تر کند بپرهیزیم. اگر به ارزش‌های اخلاقی اجتماعی پایبند باشیم، همچنین می‌کوشیم زندگی را برای دیگران هم سخت‌تر نکنیم و به جامعه هم صدمه نزنیم. اما وقتی شرایط اقتصادی رو به وخامت می‌گذارد و متعاقب آن استرس‌های زندگی روزمره بیشتر می‌شود، پایبندی به اصول اخلاقی دیگر چندان آسان نیست. کسانی که درآمد کافی ندارند، نگران از دست دادن شغل خود هستند، در معرض ابتلا به بیماری یا خطر خشونت‌اند، در ازای درآمدهای اندک به کارهای سخت مشغول‌اند و در تامین حداقل نیازهای خود درمانده‌اند، بی‌تردید استرس بیشتری را به نسبت سایرین تجربه می‌کنند. فقدان منابع اقتصادی مهم‌ترین عامل تشدید این تنش است. این افراد، چه می‌کنند اگر بدانند اندکی انحراف از اصول اخلاقی می‌تواند از این استرس و فشار مالی بکاهد؟ یک دروغ؟ یک زیرمیزی کوچک؟ تقلب در تعویض قطعه یدکی یک خودرو؟ و حتی ممانعت از ادامه تحصیل فرزندی که اگر کار کند بار معیشت بر دوش نان‌آور خانواده سبک‌تر می‌شود.

یافته‌های پژوهشی که در سال 2014 با عنوان «محرومیت مالی به‌طور انتخابی استانداردهای اخلاقی را تغییر می‌دهد و تصمیمات اخلاقی را به خطر می‌اندازد» در آمریکا انجام شد، نکات قابل تاملی در تایید این فرضیات دارد.1 گروهی از محققان با الهام از آشفتگی‌های وقت آمریکا تلاش کردند پاسخ دهند که آیا محرومیت‌های مالی می‌تواند معیارهای اخلاقی افراد را تغییر داده و در نتیجه تصمیمات اخلاقی آنها را مخدوش کند؟ تحقیقات پیشین نشان می‌داد مردم به شدت برای استانداردهای اخلاقی خود ارزش قائل‌اند با این حال عوامل مختلفی می‌تواند رفتارهای اخلاقی آنها را به خطر بیندازد. پژوهش اخیر نشان داد احساس محرومیت مالی می‌تواند بر کیفیت زندگی افراد اثر بگذارد از این‌رو افراد محروم به دنبال هر فرصتی هستند تا بتوانند تعادل و آرامش را به زندگی خود بازگردانند. در برخی موارد این فرصت‌خواهی، به سوءاستفاده از فرصت‌ها تبدیل می‌شود، به ویژه زمانی که لازم باشد افراد برای رسیدن به آن، روی برخی اصول اخلاقی پا بگذارند.

محققان در این مطالعه متوجه شدند مردم عموماً معتقدند محرومیت نباید رفتار غیراخلاقی را توجیه کند اما وقتی عملاً محرومیت مالی را تجربه می‌کنند به نظر می‌رسد استانداردهای اخلاقی خود را با سخت‌گیری کمتری اعمال می‌کنند. بنابراین افرادی که احساس محرومیت بیشتری می‌کنند، بیشتر تمایل دارند برای به‌دست آوردن سود، تقلب کنند و متقابلاً، کسانی را که برای رسیدن به سود تقلب می‌کنند، کمتر مورد قضاوت قرار می‌دهند. این همه، حاصل تغییر در استانداردهای اخلاقی مردم است: آنها باور می‌کنند که محرومیت، دلیل موجه و قابل قبولی برای بی‌اخلاقی است.

بی‌اخلاقی اما مختص اقشار فرودست و محروم نیست. محققان می‌گویند در دوره‌های سخت اقتصادی حتی آنها که چندان هم تحت فشار مالی نیستند به خود مجوز می‌دهند که بی‌اخلاق رفتار کنند. در این میان «اخلاق مصرف‌کنندگان» یکی از مفاهیمی است که بیش از سایرین مورد مطالعه قرار گرفته است. اجازه دهید پیش از پرداختن به آن مفهوم دیگری را با هم بررسی کنیم. «جرائم روزمره» یا Crimes of everyday life غالباً به رفتارهای نادرست یا غیراخلاقی در بازارها اطلاق می‌شود و از شهروندانی سر می‌زند که خود را محترم تلقی می‌کنند و چنین نیز به نظر می‌آیند. وفور فرصت‌های جدید، ارتکاب این نوع جرائم مانند سرقت نرم‌افزار، دعاوی کذب برای دریافت بیمه یا دریافت پول نقد برای مالیات‌گریزی را آسان‌تر کرده است. این رفتارهای در سایه، بخشی از تجربه روزمره افرادند اما در واقع از نظر اخلاقی مشکوک و مردود به شمار می‌روند. جرائم روزمره در مجموع، شاخص وضعیت اخلاقی یک جامعه مشخص هستند بنابراین ابزار ارزشمندی برای تحلیل اجتماعی و سیاسی جوامع به‌شمار می‌روند. در همین راستا برخی محققان می‌کوشند دریابند آیا احساس فشار و مشکلات اقتصادی سبب شدت گرفتن جرائم روزمره می‌شود یا خیر؟ محققان با کنترل تمامی متغیرها دریافته‌اند که جرائم اقتصادی در کشورهایی که هنجارها و اخلاق به درستی تعریف و شناخته شده‌اند، تحت فشارهای اقتصادی شدت می‌گیرند. ساده‌تر بگوییم، وقتی در کشوری کلاهبرداری رایج است انگیزه‌های درونی نقش مهم‌تری نسبت به فشارهای اقتصادی ایفا می‌کنند زیرا مصرف‌کنندگان کلاهبرداری را به عنوان روشی برای تعامل با بازار آموخته‌اند و با آن خو گرفته‌اند. بنابراین فشار اقتصادی نمی‌تواند سبب افزایش کلاهبرداری شود. بالعکس، در جامعه‌ای که هنجارها و ارزش‌ها، کلاهبرداری را مذموم می‌داند، استرس‌های مالی می‌تواند این رفتار غیراخلاقی را تشدید کند.

نکته دیگری که تحلیلگران بر آن تاکید می‌گذارند این است که هنجارهای اجتماعی از تعامل پویای عوامل فرهنگی و اقتصادی نشات می‌گیرند. در کشورهایی که سرعت رشد اقتصادی پایین است، چشم‌انداز هنجارها توسط عوامل فرهنگی ترسیم می‌شود و به نظر می‌رسد در این فضا و در نبود قدرت اقتصادی، زمینه مساعدتری برای رفتارهای غیراخلاقی مصرف‌کنندگان فراهم می‌شود.

 

فقر مالی؛ فقر اخلاقی

تردیدی نیست که نمی‌توان علت‌العلل زوال ارزش‌های اخلاقی در جامعه را بحران مالی و فشار اقتصادی دانست. سیستم خودکنترلی که به افراد می‌گوید چه چیزی درست و چه چیزی نادرست است همواره تحت تاثیر عوامل مختلفی قرار دارد. بنابراین وقتی کسی در خیابان زباله می‌ریزد، گران‌فروشی می‌کند یا در ترافیک بزرگراه‌ها لایی می‌کشد یا حق تقدم را از خاطر می‌برد الزاماً تحت فشار مالی نیست. تحلیلگران اما می‌گویند محرومیت، مشکلات مالی و فقر، از جمله مهم‌ترین عواملی هستند که می‌توانند سیستم ارزش‌های اخلاقی -فردی و اجتماعی- را به هم بریزند.

احساس ناامیدی از ساختن یک زندگی عادی و آرام می‌تواند انگیزه و محرکی قوی برای رفتارهای غیراخلاقی ایجاد کند و نظام بایدها و نبایدهای افراد را رو به زوال ببرد. افراد بی‌بضاعت به جایی می‌رسند که می‌بینند برای پایبندی به اخلاق، دلیلی ندارند. اگر لازم باشد دروغ بگویید یا چیزی بدزدید تا خود یا اعضای خانواده‌تان را از گرسنگی نجات بدهید آیا می‌توانید باز هم مقاومت کنید؟

داستان ساده است؛ به عنوان یک فقیر، تنها دارایی این مردم بدن آنهاست و سعی می‌کنند از آن محافظت کنند. وقتی با گرسنگی یا محرومیت مداوم، به‌ویژه گرسنگی بچه‌ها مواجه می‌شوند نمی‌توانید انتظار داشته باشید باز هم به استانداردهای اخلاقی پایبند بمانند. در مطالعاتی که انجام شده فقرا می‌گویند شیوه‌های قابل قبول برای درآمدزایی به درد آنها نمی‌خورد؛ در واقع بیهوده از قواعد اجتماعی پیروی می‌کنند. بنابراین در موقعیتی قرار می‌گیرند که زندگی به شیوه غیراخلاقی، خود به یک گزینه جدید تبدیل می‌شود. آنها از ابزارهای مادی لازم برای ادامه زندگی مبتنی بر اخلاق محروم‌اند پس فقر، به عامل محرک زوال اخلاقی‌شان بدل می‌شود. بانک جهانی می‌گوید ناامیدی و گرسنگی می‌تواند افراد بی‌بضاعت را به فعالیت‌های ضداجتماعی و غیرقانونی مانند دزدی، نوشیدن الکل، مصرف مواد مخدر، تن‌فروشی، ترک فرزندان، خودکشی یا تجارت کودکان وادارد.

محققان معتقدند زوال اخلاق در افراد فقیرِ ناامید، اغلب با گفتن دروغ آغاز می‌شود! آنها می‌خواهند خیلی سریع سودی کسب کنند، به یک کارفرمای آینده‌نگر تصویر دروغین خوبی از خود نشان بدهند یا از دولت یا سازمان‌های امدادی و خیریه برای چیزی که واجد شرایط آن نیستند درخواست کمک کنند. این زوال اخلاقی، هنگامی فراتر می‌رود که فقرا تصمیم بگیرند با تجارت کالاهای غیرقانونی مانند مشروبات الکلی، مواد مخدر یا سکس وارد «اقتصاد زیرزمینی» شوند. سایرین به سارقان حرفه‌ای بدل می‌شوند و مواد غذایی، ماشین، لوازم خانه، حیوانات مزرعه یا سوخت می‌دزدند. یا شکارچیانی می‌شوند که حیوانات وحشی را در مناطق حفاظت‌شده شکار می‌کنند. گروه کوچکی هم باقی می‌مانند که هنوز از تلنگر کنترل‌کننده‌های اخلاقی رهایی نیافته‌اند و به ناخنک‌های ریز در فروشگاه‌های مواد غذایی قناعت می‌کنند تا تنها بتوانند قوت روزانه خود و خانواده‌شان را فراهم آورند.

مساله اینجاست که زوال ارزش‌های اخلاقی که با گفتن دروغ و ارتکاب جرائم کوچک آغاز می‌شود تا کجا پیش می‌رود؟ آیا پیش از آنکه به جرائمی تبدیل شود که به دیگران صدمه خواهد زد متوقف خواهد شد یا ادامه می‌یابد؟ محققان می‌گویند اگر رفتارهای غیراخلاقی به موفقیت‌های مالی و قدرت اجتماعی منجر شود، بازگشت به زندگی عادی بسیار دشوارتر از سقوط بیشتر در رفتارهای غیراخلاقی و جرائم خواهد بود! به همین دلیل جوامع فقیر اغلب درگیر مشکلات جدی جرم و جنایت -از دزدی‌های کوچک گرفته تا حمله و تجاوز و قتل- هستند و جرم، محسوس‌ترین پیامد اجتماعی ناشی از فقر برشمرده می‌شود.

 

تباهی اخلاق در خانواده

می‌توانید تصور کنید نااطمینانی از اینکه آیا فردا شغل یا درآمدی خواهید داشت یا نه، چه فاجعه‌ای برای آرامش روانی‌تان ایجاد می‌کند؟ این احساسی است که اقشار کمتر برخوردار و محروم جامعه در شرایط سخت اقتصادی پیوسته تجربه می‌کنند. نگرانی نسبت به درآمد، تهیه غذا، هزینه تحصیل فرزندان، خانه و پوشاک و تامین رفاه اعضای خانواده در این شرایط، تاثیر نامطلوبی بر سلامت روانی افراد بی‌بضاعت می‌گذارد. آنها از آینده می‌ترسند و می‌دانند هر آن ممکن است با بحرانی روبه‌رو شوند اما نمی‌دانند از پس آن برمی‌آیند یا نه.

از سوی دیگر، همه ما از نظر اخلاقی انتظار داریم افراد روابط سازنده و سالمی با اطرافیان خود داشته باشند. روابط خانوادگی قوی و احساس تعلق خاطر و زندگی در صلح و آرامش با همسایگان و دیگر شهروندان از ارزش‌های اخلاقی به‌شمار می‌رود. احترام متقابل و دلسوزانه نسبت به همسر و فرزندان نیز بخشی از اخلاق است. اما فشار مالی و فقر می‌تواند تاثیر مخربی بر تک‌تک این روابط بگذارد. ترکیب خطرناک استرس ناشی از کمبود منابع، برآورده نشدن نیازها و تصویر منفی نسبت به خود (به دلیل احساس ناتوانی و فقدان قدرت) به سادگی می‌تواند روابط فردی و اجتماعی افراد را ویران کند. به همین دلیل است که مطالعات نشان می‌دهد روابط جنسیتی مردسالارانه، خشونت‌های خانگی، کودک‌آزاری و سوءرفتار نسبت به کودکان، درگیری‌ها و نزاع‌های خیابانی و اختلاف و ناسازگاری در محل کار، همگی در شرایط دشوار اقتصادی و به ویژه در میان اقشار فقیر بیشتر مشاهده می‌شود.

به علاوه، حساسیت‌های اخلاقی در بسیاری از جوامع، خانواده‌ها را وامی‌دارد که روی آموزش کودکان سرمایه‌گذاری کنند و رفتاری توام با ملاطفت و احتیاط با آنان در پیش بگیرند تا مطمئن شوند کودکان به عنوان یک انسان از فرصت‌های بهینه برای توسعه برخوردارند. کودکان اما، اولین قربانیان بی‌اخلاقی‌های نشات‌گرفته از فشارهای اقتصادی‌اند. ناتوانی والدین برای حضور مستمر در کنار فرزندان، نوعی غفلت و بی‌توجهی را در امر آموزش و پرورش آنان به همراه می‌آورد. در روزگار سخت، وقتی پدر و مادر ناگزیرند هر دو کار کنند، انرژی کافی برای مشارکت و راهنمایی معنوی، عاطفی، اخلاقی و آموزشی فرزندان خود ندارند. این والدین خسته، گاهی خشم خود را از ناکامی، خستگی یا ناتوانی، از طریق اعمال خشونت بر فرزندان و رفتار نامناسب با آنان تخلیه می‌کنند. جدای از خشونت‌ها و مجازات فیزیکی، بسیاری از والدین به دلیل مشکلات اقتصادی ناگزیرند رفاه فرزندان خود را با واداشتن آنها به کار در سنین پایین یا ممانعت از ادامه تحصیلشان به خطر بیندازند. برخی از خانواده‌ها برای فراهم کردن درآمد بیشتر، ناگزیر می‌شوند بچه‌ها را به کارهای خطرناکی مانند تن‌فروشی، قاچاق یا خرید و فروش مواد مخدر وادارند. زنان نیز دیگر قربانیان تشدید بی‌اخلاقی‌های ناشی از فقرند. اغلب آنها برای تمام عمر، در روابطی بیمار و سرشار از خشونت گرفتار می‌شوند تنها به این دلیل که به خاطر پول و غذا و سرپناه به مردان خشنِ بدرفتار و بی‌اخلاق وابسته‌اند!

فرقی نمی‌کند که فقر و فشار اقتصادی با اخلاق فردی و اجتماعی ما چه می‌کند. آنچه نگران‌کننده است، از کارافتادن مکانیسم‌هایی است که تا پیش از این، با نظارت و کنترل اجتماعی بر رفتار همه ما می‌توانست متضمن بقا و تداوم ارزش‌های اخلاقی باشد. ساده‌تر بگوییم، همه ما در درون خود پلیس‌های اخلاقی داشتیم که با نظارت بر خودمان و بر دیگران، اوضاع را تحت کنترل نگه می‌داشت و ضامن دوام و ثبات و همکاری و موفقیت و انسجام اجتماعی بود. در یک جامعه سالم و مبتنی بر برابری، این مهم‌ترین ابزار حفاظت از استانداردهای اخلاقی است. اما به نظر می‌رسد دیگر نسبت به گفتن یا شنیدن دروغ و دیدن تقلب و کلاهبرداری حساسیت نداریم، یا از خشم و خشونت، یا فساد و رذالت آنگونه که باید برآشفته نمی‌شویم. گویا اسلحه‌های اخلاقی‌مان دیگر کار نمی‌کند و حواس اخلاقی که برای زندگی اجتماعی کاملاً متفاوتی طراحی شده بود دیگر کارایی چندانی ندارد. نگرانی اصلی اینجاست؛ می‌توان امیدوار بود که بحران اقتصادی بگذرد اما، بحرانی که اخلاق را به اغما برده است به نظر گذرا نمی‌آید.

پی‌نوشت:

1- Sharma,Eesha; Et al. “Financial deprivation selectively shifts moral standards and

compromises moral decisions”. Organizational Behavior and Human Decision Processes. March 2014

 

دراین پرونده بخوانید ...

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها