قتل نوآوری
چرا خلاقیتها میمیرند؟
درحالیکه نوآوری موتور محرک رشد اقتصادی و رقابت جهانی است، سه اقتصاددان برجسته جایزه نوبل را برای پژوهشهایشان در این زمینه دریافت کردند. آنها نشان دادند نوآوری چگونه فناوری را نوسازی میکند، رقابت را افزایش میدهد و بهرهوری را به اوج میرساند. بااینحال، در ایران این مسیر پویا با موانع جدی روبهرو است. عدهای از صاحبان قدرت اقتصادی و سیاسی بهجای حمایت از نوآوری، منافذ خلاقیت را بستهاند و منافعشان را در تداوم محدودیتها میبینند. محدود بودن اینترنت، نبود آزادی عمل برای فعالان اقتصادی و سیاستگذاریهای انحصارگرایانه، به یکی از اصلیترین موانع رشد ایدههای نو در کشورمان تبدیل شده است.
جوزف شومپیتر، اقتصاددان بزرگ قرن بیستم، بر این باور بود که توسعه اقتصادی زمانی ممکن میشود که ساختارهای قدیمی جای خودشان را به فرآیند «تخریب خلاق» بدهند. یعنی کسبوکارها و ایدههای ناکارآمد از میان بروند که نوآوریهای جدید جان بگیرند. اما در ایران، ساختارهای اقتصادی و نهادی بهشدت مقاوماند و اجازه نمیدهند این چرخه طبیعی رخ بدهد. بخش خصوصی واقعی زیر سایه دولت و نهادهای شبهدولتی کوچک مانده و رقابت سالم در صنایع حذف شدهاند.
اقتصاددانان بر این باورند که اقتصاد دولتی، تمرکزگرایی و حضور بنگاههای بزرگ حاکمیتی در اغلب بخشهای اقتصادی، انگیزه خلاقیت را از بین بردهاند. یارانههای غیرهدفمند، تعرفههای سنگین برای واردات کالاهای مشابه و سیاستهای حمایتی از بنگاههای انحصاری، محیطی ایجاد کردهاند که در آن نوآوری نهتنها پاداش نمیگیرد، بلکه مجازات میشود. در چنین فضایی، کارآفرینان جوان یا از کشور مهاجرت میکنند یا در بوروکراسی خستهکننده و نبود سرمایهگذاری فناورانه فرسوده میشوند.
محدودیتهای ارتباطی و دیجیتال نیز ضربه دیگری به نوآوری زدهاند. در دنیایی که ایدهها از مسیر اینترنت و تعاملات جهانی رشد میکنند، کندی و محدودسازی شبکه عملاً به معنای عقب ماندن از جریان دانش و بازار جهانی است. نتیجه آن، انزوا، کاهش بهرهوری و از بین رفتن فرصتهای همکاری و سرمایهگذاری است.
اگر روند فعلی ادامه یابد، ایران از رقبای منطقهای که با سرعت در مسیر دیجیتالی شدن و اقتصاد دانشبنیان حرکت میکنند، فاصله بیشتری میگیرند و توانایی تامین نیازهای اساسی و رقابت در بازار جهانی را از دست میدهند. اقتصاددانان بر این باورند که برای زنده کردن خلاقیتها، باید محیط نهادی بازسازی شود. دولت باید از نقش اخلالگر و ذینفع بودن در اقتصاد فاصله بگیرد و به تنظیمگر بیطرف تبدیل شود. انحصارها باید بشکند و دسترسی آزاد به اینترنت و دادهها تضمین شود. آموزش و پژوهش باید بهجای حفظ وضع موجود، به پرورش تفکر انتقادی و کارآفرینی بپردازند. حمایت مالی و قانونی از استارتآپها و صنایع نوپا، کاهش بوروکراسی و ایجاد شفافیت در سیاستگذاری میتواند جرقهای برای بازگشت نوآوری باشد. خلاقیت زمانی زنده میماند که آزادی، شفافیت و اعتماد جایگزین ترس، انحصار و بیثباتی شوند. بدون اصلاحات عمیق در ساختارهای اقتصادی و نهادی، ایدههای نو همچنان در نطفه خفه میشود و فرصت توسعه از دست میرود.
منبع قدرت
نوآوری در جهان امروز همان چیزی است که نفت در قرن بیستم بود. منبع اصلی قدرت، ثروت و نفوذ است. کشورهایی که توانستهاند ساختار اقتصادی و نهادی را با ایدههای نو هماهنگ کنند، با سرعت سرسامآور رشد کردهاند. امسال نیز جایزه نوبل اقتصاد به سه پژوهشگر رسید که ثابت کردند سرچشمه اصلی توسعه در زایش مداوم فناوری و ایدههای تازه است. آنها نشان دادند خلاقیت نتیجه ترکیب رقابت، آزادی و اعتماد نهادی است. اما در ایران این مثلث حیاتی مدتهاست که فرو ریخته است. اقتصاد ایران در ظاهر از «نوآوری» سخن میگوید، اما در عمل با آن بیگانه است. در سالهای گذشته برنامههای متعددی با عنوان «اقتصاد دانشبنیان» تدوین شده است، اما ساختار تصمیمگیری و قدرت اقتصادی همچنان بر محور انحصار، بوروکراسی و کنترل متمرکز میچرخد. در چنین فضایی، نوآوری نه فرصت که تهدید تلقی میشود؛ تهدیدی برای نظم موجود، برای منافع تثبیت شده و برای کسانی که از تکرار و رکود سود میبرند.
جوزف شومپیتر، اقتصاددان بزرگ قرن بیستم، مفهوم «تخریب خلاق» را بهعنوان قلب تپنده توسعه معرفی کرد. فرآیندی که در آن بنگاهها و ایدههای ناکارآمد از میان میروند تا جای خودشان را به خلاقیت بدهند. اما در ایران ساختارها تنها از تخریب نمیترسند، بلکه از هر تغییر کوچک وحشت دارند. اقتصاد دولتی و شبهدولتی با شبکهای از حمایتها، یارانهها و انحصارها، مانع از آن میشود که رقابت واقعی شکل بگیرد. در نتیجه بخش خصوصی واقعی هرگز فرصت قد کشیدن پیدا نمیکند و استارتآپها و کارآفرینان جوان زیر فشار مقررات و بیثباتی فرسوده میشوند.
نوآوری در فضای باز شکوفا میشود. جایی که دسترسی به دادهها و ارتباطات جهانی آزاد است. اما در ایران، محدودیت اینترنت و نااطمینانیهای دیجیتال راه تنفس خلاقیت را تنگ کرده است. هر تصمیم ناگهانی برای فیلترینگ، هر تغییر در مقررات کسبوکار و هر دخالت دولت در بازار، نهتنها سرمایه را فراری میدهد، بلکه انگیزه را هم از میان میبرد. در سالهای گذشته بسیاری از نیروهای خلاق کشورمان مهاجرت کردهاند. نه فقط به دلیل مشکلات اقتصادی، بلکه به این خاطر که احساس کردهاند ایدههایشان در این خاک مجال رشد ندارد. اقتصاد ایران در ظاهر «بازار» دارد، اما در عمل با منطق بازار بیگانه است. در کشوری که قیمتگذاری دستوری، مجوزهای چندلایه و رانتهای ساختاری بر بخشهای مختلف سایه انداخته، رقابت معنایی ندارد. از صنعت خودرو تا فناوری دیجیتال، بنگاههایی که دهههاست در حاشیه حمایتهای دولتی زیستهاند اجازه ورود بازیگران تازه را نمیدهند. در چنین فضایی نوآوری نه پاداش میگیرد، نه سرمایه.
بااینحال نمیتوان گفت که همهچیز از دست رفته است. همانطور که نوبلیستهای امسال یادآوری کردند، خلاقیت پدیدهای صرفاً اقتصادی نیست، بلکه محصول اکوسیستم نهادی است که در آن آزادی اندیشه، اعتماد عمومی و شفافیت وجود دارد. اما حالا پرسش اینجاست که برای زنده کردن خلاقیتها چه اقداماتی میتوان انجام داد؟
عبداللهی برای پاسخ به این پرسش بر این باور است که باید پیش از هر چیز ریشهیابی کنیم که چرا امروز در جایگاهی قرار داریم که از نظر خلاقیت چندان مطلوب ارزیابی نمیشود؟. پس از شناسایی این دلایل میتوانیم به بحث بهکارگیری خلاقیت در عمل، یعنی نوآوری و کاربرد آن در عرصههای واقعی بپردازیم. وی میگوید که برای داشتن رویکرد دقیق، بهتر است به برخی گزارشهای ملی و بینالمللی رجوع کنیم، بهویژه گزارش شاخص جهانی نوآوری (Global Innovation Index) سال ۲۰۲۴ که با عنوان GII نیز شناخته میشود. اگر دادههای این گزارش را بررسی کنیم مشاهده میکنیم که وضع نوآوری در ایران طی سالهای گذشته، چه از نظر ورودیها و چه از نظر خروجیها روند روبه بهبودی نداشته است. در بررسی این شاخص ضعف عمده ایران در بخش «نهادها» مشاهده میشود. یعنی همان دستگاههای دولتی و اجرایی که متولی فراهم کردن زیرساختها، فرهنگسازی و ایجاد بسترهای لازم برای رشد نوآوری و خلاقیت هستند. در این حوزه یکی از پایینترین امتیازهای ما به بخش تنظیمگری مربوط میشود. نهادهای تنظیمگر از بانک مرکزی و سازمان بورس گرفته تا بیمه مرکزی، وزارت صمت، وزارت بهداشت و سازمان ملی استاندارد هنوز با قواعد و رویههای سنتی عمل میکنند و متناسب با تحولات سریع فناوری و الگوهای نوین کسبوکار بهروزرسانی نشدهاند.
عبداللهی در اینباره بیان میکند که فناوریها و نوآوریها با شتابی چشمگیر در حال تغییر هستند، اما نهادها در کشورمان همچنان با فرآیندهای سنتی و بوروکراتیک اداره میشوند. درحالیکه در دنیا تنظیمگری بهصورت پویا، منعطف و مبتنی بر یادگیری و تجربه نهادهای تنظیمگر دنبال میشود، در ایران هنوز تصمیمها پشت درهای بسته گرفته و قوانین به شکلی ایستا و بلندمدت تصویب میشود. یکی از ابزارهای مدرن در این زمینه «رگولاتوری سندباکس» است؛ یعنی تنظیمگری در محیطهای کنترلشده و آزمایشی که بتوان براساس تجربه واقعی چهارچوبها را شکل داد. در کشورمان بسیاری از قوانین صرفاً برای رفع تکلیف و پاسخگویی به نهادهای نظارتی تصویب میشوند، نه برای خلق ارزش در حوزه نوآوری. البته باید پذیرفت که ذات نوآوری با ریسک همراه است؛ زیرا بهمعنای خلق چیزی تازه است. اما مسئله این است که چگونه این ریسک را مدیریت کنیم. با همان روشهای سنتی و ایستا نمیتوان از پس مدیریت ریسک نوآوری برآمد. بنابراین اگر میخواهیم نوآوری، بهویژه از نوع کاربردی و عملیاتی در سطح صنایع، کسبوکارها و زندگی مردم جاری شود، باید رویکرد و رویههای تنظیمگری را تغییر دهیم.

ایدههای نو
بخش دیگری از گزارش GII حاکی از آن است که ایران از نظر تحصیلات، آموزش و دستاوردهای علمی-پژوهشی وضع نسبتاً خوبی دارد، اما این دستاوردها به مرحله اجرا در صنعت نمیرسند. بسیاری از پایاننامهها و پروژههای تحقیقاتی صرفاً در چهارچوب آکادمیک باقی میمانند و حتی وقتی به مرحله کاربردی نزدیک میشوند، با موانع نهادی و بوروکراتیک مواجه میشوند که امکان ورود آنها به بازار را محدود میکند.
نتیجه مستقیم این وضع مهاجرت گسترده نیروی انسانی خلاق و متخصص است. دانشجویان و پژوهشگران وقتی میبینند ایدهها و دستاوردهایشان در داخل کشورشان مجال رشد ندارد و فرصت واقعی برای کارآفرینی یا توسعه محصول نیست ترجیح میدهند راهی بازارهای خارجی شوند. این مهاجرت نهتنها سرمایه انسانی را کاهش میدهد، بلکه چرخه نوآوری را فلج میکند. بدون حضور افرادی که توان تبدیل دانش به محصول و کسبوکار را دارند، دانشگاهها و پژوهشگاهها به انبار ایدههای بایگانی شده بدل میشوند. عبداللهی بر این باور است که در شاخص «ارتباط بین صنعت و دانشگاه» نیز وضع ما مناسب نیست. وزارت علوم و دانشگاهها در سالهای گذشته گامهایی در این مسیر همچون تاسیس مراکز رشد و پارکهای علم و فناوری برداشتهاند. برای مثال بسیاری از پایاننامههای کارشناسی ارشد و رسالههای دکترا بدون نیازسنجی صنعتی و بدون پیوند با مسائل واقعی تعریف میشوند. درحالیکه پایاننامهها باید ناظر به حل مسائل واقعی، ارائه الگوهای کسبوکار نو و ترویج تفکر نوآورانه باشند. با نگاهی به آمار پروژههای پژوهشی مشترک میان دانشگاه و صنعت نیز میبینیم که نسبت این پروژهها به کل بودجه پژوهشی دانشگاهها اندک است؛ البته این نسبت از دانشگاهی به دانشگاه دیگر متفاوت است، اما در مجموع نشاندهنده شکافی عمیق است.
همسو با بعد پژوهشی، آموزش دانشگاهی ما نیازمند بازنگری اساسی در محتوا و روشهای تدریس است. بسیاری از سرفصلهای درسی سالهاست که تغییر نکرده و هنوز براساس منابع و دیدگاههای ۲۰ یا ۳۰ سال پیش تدوین شدهاند. عنوان رشتهها نیز با تحولات جهانی همسو نشده است. برای نمونه، در رشتههایی همانند مدیریت مالی یا حسابداری، فناوریهای نو، فینتکها و الگوهای نوین کسبوکار نقش تعیینکننده دارند، اما در برنامه درسی دانشگاههای ما جایگاهی ندارند. بنابراین دانشجویان گرچه مفاهیم نظری را بهخوبی میآموزند، اما در مواجهه با ابزارهای مدرن و فضای نوآورانه بازار کار از آمادگی لازم بیبهرهاند.
عبداللهی همچنین نکته مهم دیگر را آموزش در مقاطع پایه میداند. روحیه خلاقیت و نوآوری باید از دوران کودکی پرورش یابد. نقش مهدکودکها، مدارس ابتدایی و نظام آموزش پایه در این زمینه حیاتی است. باید به کودکان اجازه تفکر انتقادی داد، کنجکاوی را تشویق و فرصت ارائه ایدههای نو را فراهم کرد. اما متاسفانه فضای مدارس ما همچنان خشک، سنتی و غیرمنعطف مبتنی بر حفظیات، کتابهای حجیم و آزمونهای متعدد است. چنین نظامی نهتنها خلاقیت را تقویت نمیکند، بلکه میتواند آن را سرکوب کند. جامعه ما نیز مدرکگرا شده است و برای خلاقیت ارزش مادی یا تحصیلی چندانی قائل نیست.
کارشناسان عامل دیگری را که بر رشد خلاقیت و نوآوری اثر مستقیم دارد، ثبات سیاسی و اقتصادی در کشورمان میدانند. نوآوران و کارآفرینان برای سرمایهگذاری روی ایدههای جدید نیازمند اطمینان نسبی از آیندهاند. بیثباتی در متغیرهایی همچون نرخ ارز، نرخ سود بانکی یا روابط بینالملل، ریسک فعالیت نوآورانه را چند برابر میکند. در نتیجه بسیاری ترجیح میدهند منابعشان را به سمت فعالیتهای کمریسک همانند سپردهگذاری بانکی یا حتی فعالیتهای غیرمولد سوق دهند. عبداللهی در اینباره میگوید، بذر در خاک حاصلخیز رشد میکند و نوآوری نیز در محیط غنی شکوفا میشود. برای رشد خلاقیت باید محیط را از طریق سیاستگذاری صحیح، تنظیمگری کارآمد، آموزش بهروز و فراهمسازی زیرساختهای اولیه همانند انرژی پایدار و ثبات اقتصادی غنی کرد. وقتی محیط آماده باشد، ایدهها خودبهخود رشد میکنند و نیازی به مداخله بیش از حد دولتها نیست. او البته تاکید میکند، نیمه پر لیوان را نیز باید دید. ایران از نظر نیروی انسانی جوان و تحصیلکرده، دانشگاهها و استادان توانمند و حتی اندازه بازار داخلی ظرفیتهای مناسبی دارد. اینها مزیتهای محیطی ارزشمندی هستند که میتوانند بستر رشد نوآوری را فراهم کنند. در همین سالها نیز شاهد ظهور استارتآپهای نوآور بودهایم، هرچند برخی از آنها بهدلیل نبود محیط مساعد سرمایهشان را به کشورهای دیگر منتقل کردهاند.
وی همچنین به این نکته اشاره میکند که علاوه بر تنظیمگری سنتی، نظام نظارتی ما نیز هنوز سنتی است. درحالیکه در دنیا نظارتهای نوین بر پایه داده، اطلاعات و فناوری شکل گرفتهاند. مفاهیمی همانند «رگتک» و «ساپتک» بهمعنای استفاده از فناوری در تنظیمگری و نظارت هوشمند است. در این الگوها، نظارت نهتنها پسینی نیست، بلکه پیشگیرانه است و با تحلیل دادهها میتواند پیش از وقوع تخلف یا انحراف هشدار دهد. اما در ایران انبوه قوانین و مقررات قدیمی بار سنگینی بر دوش نهادهای ناظر گذاشته است و مانع از حرکت آنها به سمت نوآوری میشود. بنابراین برای احیای خلاقیت و نوآوری بهتر است در محورهای کلیدی همچون «اصلاح نظام تنظیمگری و نظارت»، «پیوند دانشگاه و صنعت»، «بازآفرینی محتوای آموزشی از سطوح پایه تا دانشگاه» و «ایجاد ثبات و پیشبینیپذیری در فضای اقتصادی و سیاسی» بازنگری کرد. تنها در چنین شرایطی است که میتوان انتظار داشت خلاقیت از مرحله حرف به عمل برسد و به موتور محرک توسعه تبدیل شود.
درنهایت باید یادآور شد که نوآوری فقط محصول فناوری نیست، بلکه بازتاب وضع ذهنی و نهادی جامعه است و اگر قرار است کشوری از باتلاق نوآوری بیرون بیاید و ایدههای خلاقانه را پرورش دهد، باید جسارت بازسازی را داشته باشد. ژ