شناسه خبر : 45518 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

دوباره آینده

چگونه اقتصاد را اصلاح کنیم؟

 

ایما موسی‌زاده / نویسنده نشریه 

قرن بیستم با موجی از خوش‌بینی به خصوص در زمینه رفاه اقتصادی به پایان رسید. امید می‌رفت فناوری‌های جدید و روش‌های جدید کسب‌وکار به‌زودی باعث پیشرفت‌های بزرگ در رفاه و شکوفایی انسان و زندگی اجتماعی شود. اما واقعیتی که تا‌به‌حال در عمل رخ داده، بسیار متفاوت است. در طول بیست سال گذشته، عملکرد اقتصادهای پیشرفته تقریباً در همه زمینه‌ها ناامیدکننده بوده است. در دو دهه گذشته شاهد رشد ضعیف اقتصادی، افزایش نابرابری، رقابت ناکارآمد و انبوهی از مشکلات بزرگ و کوچک دیگر بوده‌ایم که مردم را به این فکر واداشته است که برای آینده‌ای که به آنها وعده داده شده بود، چه اتفاقی رخ داد. این وضعیت نگرانی‌ها را در مورد ناکافی بودن سیستم‌های فعلی افزایش داده است. ناگفته نماند که کووید و جنگ در اوکراین (که بعد از اتمام نوشتن کتاب رخ داد) احتمال باقی ماندن اقتصاد در وضعیت رکودی برای مدتی نسبتاً طولانی را افزایش داده و روند اصلاح اقتصادی را بسیار دشوارتر کرده است. به رغم  همه استارت‌آپ‌های فناوری اطلاعات و پیشرفت‌های علمی و افزایش فرصت‌های ورودی که اکنون با افزایش دیجیتالی‌سازی به همگان ارائه می‌شود، اما در نهایت این پسران بزرگ هستند که می‌توانند از مزایای جهانی‌ شدن استفاده کنند و با مقاومت نظارتی کمی در سطح جهانی رشد کنند.

تغییر بزرگ

96کتاب‌های بسیاری سعی کرده‌اند چرایی این فاصله بین انتظارات و اتفاقی را که واقعاً رخ داده است توضیح دهند. یکی از این کتاب‌ها «شروع دوباره آینده: چگونه اقتصاد نامشهود را اصلاح کنیم» است. این کتاب توضیح جدیدی را برای اشتباه پیش‌آمده ارائه می‌کند و نشان می‌دهد که چگونه می‌توانیم مشکلات را برطرف و اقتصادی ایجاد کنیم که نه‌تنها سریع‌تر رشد کند، بلکه منصفانه‌تر و پایدارتر نیز باشد. کتاب هسکل و وست‌لیک،«شروع دوباره آینده»، یکی از بزرگ‌ترین تغییرات در اقتصادهای مدرن را دربر می‌گیرد و تلاش می‌کند آن را به صورت شفاف توضیح دهد: حرکت بزرگ از سهام عمدتاً مشهود به سهام سرمایه تا حد زیادی نامشهود در اقتصادهای مدرن. کتاب همچنین بررسی می‌کند که چگونه این تغییر می‌تواند به ما در درک روندهای کلیدی اقتصاد کلان و اجتماعی مانند کاهش رشد و افزایش نابرابری کمک کند و وضعیت موجود و تفاوت آن را با وضعیت مورد انتظار شرح دهد. این کتابی است که هم برای اقتصاددانان محقق و هم هر کسی که علاقه‌مند به نحوه تعامل اقتصاد کلان با پیامدهای اجتماعی گسترده از رشد تا نابرابری است و همچنین برای کسانی که می‌خواهند برای فردای بهتر تغییرات را ایجاد و رهبری کنند، هیجان‌انگیز و الهام‌بخش خواهد بود. هسکل، استاد اقتصاد در امپریال‌کالج لندن و وست‌لیک، مدیر اجرایی انجمن سلطنتی آمار است. این دو مشاهده کردند در حالی که سرمایه‌گذاری تجاری در دارایی‌های نامشهود برای بیش از چهار دهه افزایش یافته است، «موسسه‌هایی که اقتصاد به آنها وابسته است،... نتوانسته‌اند سرعت خود را هماهنگ با آن حفظ کنند».  ما اکنون به «موسسه‌های بهتری برای نوع جدیدی از اقتصاد» نیاز داریم که «در توانایی اعمال قضاوت خوب» با «بازسازی ظرفیت دولت» سرمایه‌گذاری کند. نویسندگان اعتراف می‌کنند که این یک کار بزرگ و شاید حتی بلندپروازانه است. «شروع دوباره آینده» دومین همکاری میان جاناتان هسکل و استیان وست‌لیک است. این دو نویسنده پیش از این کتاب مشترکشان را در سال 2017 منتشر کرده بودند: «سرمایه‌داری بدون سرمایه: ظهور اقتصاد ناملموس» در هنگام چاپ با استقبال بسیاری مواجه شد و نقدهای مثبتی درباره آن نوشته شد. هر دو نویسنده کتاب برای مدت طولانی در سمت‌های مختلف خود، به بررسی دقیق سهم دارایی‌های ناملموس در تولید ناخالص داخلی، بهره‌وری و در نتیجه رونق طولانی‌مدت پرداخته‌اند؛ چیزی که به‌طور مداوم در تئوری‌ها و سیاست‌های اقتصادی مورد غفلت واقع شده و نادیده گرفته‌ شده بود.

دارایی‌های نامشهود

نویسندگان برای توضیح ساده ایده خود از یک مثال استفاده می‌کنند: بیشتر هزینه یک آیفون نه از مواد و نیروی کار استفاده‌شده در مونتاژ آن، بلکه از ایده‌ها یا مالکیت معنوی زیربنای ساخت آن ناشی می‌شود. اهمیت چنین ورودی‌های نامشهودی، همان‌طور که در گوشی‌های هوشمند به‌وضوح مشاهده می‌شود، یکی از ویژگی‌های رایج اقتصاد مدرن است. اما در عین حال یکی از ویژگی‌هایی است که با کندی نگران‌کننده در رشد بهره‌وری همراه است. در این کتاب تامل‌برانگیز، هسکل و وست‌لیک این کندی را -در کنار سایر مشکلات اقتصادی، از جمله افزایش نابرابری و رشد قارچ‌گونه انحصارها- ناشی از عدم تطابق میان نهادها و سیاست‌هایی که برای عصر سرمایه ملموس ایجاد شده‌اند، از یک سو و نیازهای اقتصاد نامشهود از سوی دیگر می‌دانند. پیشنهاد‌های نویسندگان برای حل این تعارض گسترده است. آنها تغییراتی را در مقررات مالی پیشنهاد می‌کنند تا به شرکت‌های بیمه و صندوق‌های بازنشستگی اجازه دهند در دارایی‌های نامشهود پرخطر سرمایه‌گذاری کنند تا از این طریق رشد در سرمایه‌گذاری ایجاد شده و در نتیجه توسعه آنها تشویق شود. آنها همچنین توصیه می‌کنند که دولت‌ها حمایت‌های ثبت اختراع را تغییر دهند تا شرکت‌های دارای مالکیت معنوی مجبور به صرف منابع برای مبارزه با سارقان پتنت نشوند.

پارادوکس‌های غیرمنتظره

97هسکل و وست‌لیک کتاب را در سال 2022 میلادی و با همکاری انتشارات پرینستون، در 320 صفحه به بازار کتاب ارائه کردند. نویسندگان بر این باورند که  اگرچه نام خاصی برای مشکلاتی که اقتصادهای جهان در حال حاضر با آن روبه‌رو هستند وجود ندارد، اما این وضعیت پنج نشانه آشکار دارد: رکود، نابرابری، رقابت ناکارآمد، شکنندگی و عدم اصالت. این علائم نه‌تنها به این دلیل که از نظر عینی نامطلوب هستند، قابل‌توجه هستند، بلکه به این دلیل که توضیح همه آنها تا حدی دشوار است و توضیح‌های اقتصادی سنتی را به چالش می‌کشند یا پارادوکس‌های غیرمنتظره را نشان می‌دهند باید مورد بحث و بررسی جدی قرار گیرند. فصل اول کتاب به توضیح مشروح این عوامل اختصاص دارد. اما در اینجا آنها را به اختصار شرح می‌دهیم؛1- رکود: رشد بهره‌وری برای بیش از یک دهه بسیار کند بوده است. در نتیجه، درآمد سرانه کشورهای ثروتمند حدود 25 درصد کمتر از درآمدی است که اگر رشد قرن بیست‌ویکم با نرخ‌های روند ادامه می‌یافت، به دست می‌آوردند. دوره‌های رشد کم به‌خودی‌خود غیرعادی نیستند، اما رکود فعلی ما طولانی و گیج‌کننده است. کشورها به ویژه کشورهای توسعه‌یافته در برابر نرخ‌های بهره بسیار پایین و مجموعه‌ای از تلاش‌های غیرمتعارف برای تحریک اقتصاد مقاومت نشان داده‌اند. 2- نابرابری: چه آن را بر حسب ثروت چه درآمد بسنجید، نابرابری از دهه 1980 به طور قابل‌توجهی افزایش یافته و تلاش برای کاهش آن شکست خورده است. اما امروزه نابرابری صرفاً به داشتن و نداشتن مربوط نیست، بلکه با چیزی که می‌توانیم آن را نابرابری در احترام بدانیم پیچیده‌تر هم می‌شود. نابرابری در احترام یعنی شکاف درک‌شده میان نخبگان با موقعیت بالا و افراد با موقعیت پایین که از تغییرات فرهنگی و اجتماعی عقب مانده‌اند. 3- رقابت ناکارآمد: رگ حیات اقتصادهای بازار، رقابت است اما به نظر نمی‌رسد این عامل مهم و حیاتی آن‌طور که باید کار کند. به نظر می‌رسد که ثروت شرکت‌ها تثبیت شده است. کسب‌وکارهای تریلیون‌دلاری مانند آمازون و گوگل به طور مداوم از شرکت‌های دیگر و رقیبانی که دیرتر وارد بازار شده‌اند بهتر عمل می‌کنند و سودهای بسیار بالایی کسب می‌کنند. در نتیجه کسب‌وکارهای جدید کمتری راه‌اندازی می‌شوند و افراد کمتری کارفرمای خود را تغییر می‌دهند، یا برای یافتن کار نقل‌مکان می‌کنند. در اینجا نیز شاهد یک پارادوکس هستیم، زیرا بسیاری از مردم از حس فزاینده رقابت‌های دیوانه‌کننده، استرس‌زا و بیهوده در زندگی اقتصادی شکایت می‌کنند. 4- شکنندگی: همه‌گیری کووید 19 نشان داده است که حتی ثروتمندترین اقتصادهای جهان نیز از نیروهای طبیعی در امان نیستند. در واقع، آسیب‌های ناشی از همه‌گیری به درهم‌تنیدگی و پیچیدگی اقتصاد مرتبط است. شهرهای بزرگ و متراکم ما، زنجیره‌های تامین پیچیده بین‌المللی، و به‌هم‌پیوستگی بی‌سابقه اقتصاد جهانی ما باعث شد تا ویروس از کشوری به کشور دیگر بپرد و هزینه قرنطینه‌های لازم برای مهار آن را افزایش دهد. حتی پانزده سال پیش، شیوع بیماری همه‌گیر در یک منطقه دورافتاده از چین حداکثر یک خبر کوچک برای جهان ثروتمند بود. اکنون، به لطف جهانی‌سازی، زنجیره‌های تامین و اینترنت، به نظر می‌رسد که به طور فزاینده‌ای در معرض تکان دادن بال‌های پروانه‌ای در قاره‌ای دیگر هستیم. 5- عدم اصالت: آخرین ویژگی ناامیدکننده اقتصاد در قرن بیست‌ویکم چیزی نیست که اقتصاددانان در مورد آن صحبت کنند، اما در بحث‌های مردم عادی نمایان می‌شود. ما آن را عدم اصالت یا جعلی بودن می‌نامیم: این ایده که کارگران و کسب‌وکارها فاقد ظرافت و اصالتی هستند که باید داشته باشند و زمانی واقعاً داشتند.

در فصل 2 در مورد این موضوع بحث شده است که پنج نشانه ضعف اقتصادی ما در تغییر تدریجی و مهم در موجودی سرمایه اقتصادهای ثروتمند جهان منشأ دارد. به طور خاص، ما شاهد تغییر از سرمایه فیزیکی، مشهود به سرمایه نامشهود، متشکل از دانش، روابط و محتوای بیانی بوده‌ایم که از دیدگاه اقتصادی رفتار متفاوتی دارند. این تغییر دارای دو ویژگی اصلی است: بیشتر آن قبلاً اتفاق افتاده است، در نتیجه سرمایه‌گذاری تجاری بیشتر نامشهود است تا ملموس. و رشد دارایی‌های نامشهود شروع به کند شدن کرده است که به نوبه خود باعث کاهش رشد اقتصادی شده است. در فصل 3، دولت‌شهرهای قرون‌وسطایی ایتالیا  به بحث گذاشته شده است.  این دولت‌شهرها قبل از پایان دوران طلایی خود و بازگشت به فقر معیشتی، تا حدی از دام رشد گسترده مالتوسی بیرون آمدند. در فصل‌های 4 تا 7، نویسندگان به چهار وضعیتی که در آنها نهادهای مهم برای اقتصاد مبتنی بر دارایی‌های نامشهود مناسب نیستند، متمرکز شده‌اند. در این فصول چندین نمونه از نهادهایی را می‌بینیم که برای برخورد موثر با اقتصاد مبتنی بر سرمایه نامشهود ضروری هستند، اما در حال حاضر در ساختار اقتصادی جهان وجود ندارند یا دارای اهمیت کافی محسوب نمی‌شوند. این نهادها بر ظرفیت دولتی تکیه می‌کنند که اغلب وجود ندارد. برای مثال، دفاتر ثبت اختراع قادر به فیلتر کردن پتنت‌های بی‌کیفیت نیستند. دولت‌های شهری قادر به اصلاح برنامه‌ریزی یا مدیریت تراکم نیستند. سرمایه‌گذاران تحقیقات بر سیستم‌های بیش‌ازحد تعیین‌شده تکیه می‌کنند. تنظیم‌کننده‌ها فاقد پهنای باند یا داده‌های مورد نیاز برای درک پویایی صنایعی هستند که آنها را تنظیم می‌کنند. در برخی زمینه‌های مهم، مانند تولید داده‌های عمومی، سرمایه‌گذاری در آموزش فنی، برای درک تازه‌واردان نوآور در بازارهای سنتی، بسیاری از دولت‌ها در حال حاضر ظرفیت بسیار کمی دارند. فصول 4 تا 7 همچنین مجموعه‌ای از اصلاحات نهادی را ارائه می‌کند که نویسندگان استدلال می‌کنند تفاوت قابل‌توجهی در رفع مشکلاتی که باعث نابسامانی اقتصادی ما شده‌اند ایجاد می‌کند: اصلاح شهرها، بهبود رقابت و مقررات، پذیرش نقش مردم در تشویق سرمایه‌گذاری، و تغییرات نهادهای مالی. اما دستیابی به تغییر نهادی به چیزی فراتر از سیاستگذاری نیاز دارد. همچنین مستلزم ایجاد ظرفیت دولتی و طراحی سیستم‌هایی است که تعادل مناسبی میان کمیت و کیفیت سرمایه‌گذاری برقرار می‌کند، در مقابل فعالیت‌های تاثیرگذار (یا رانت‌جویی) مقاومت می‌کند و تغییرات فرهنگی ایجاد می‌کند.

  نویسندگان می‌گویند، نهادهای ما ناکافی هستند، نه به این دلیل که ایده‌های هوشمندانه کافی نداریم، بلکه به این دلیل که وضعیت موجود برای افراد زیادی مناسب است و تغییر از نظر سیاسی و اجتماعی پرهزینه است. در نتیجه انجام معاملات لازم برای ایجاد موفق و کارآمد نهادهای جدید مستلزم خلاقیت، زیرکی و تمایل برای به چالش کشیدن منافع فعلی است. اجرای موفق این کار نیاز به یک مجموعه ذهنی از خوش‌بینی عملی دارد، این باور که اوضاع واقعاً می‌تواند بهبود پیدا کند. اگر مشکل ما این است که در به‌روزرسانی و بهبود نهادهای خود برای هماهنگی با ساختار در حال تغییر اقتصاد شکست خورده‌ایم، که به گفته نویسندگان مشکل اصلی همین است، راه‌حلی وجود دارد، حتی اگر اجرای آن دشوار باشد. تجدید سازمانی قبلاً اتفاق افتاده است و می‌تواند دوباره اتفاق بیفتد. اگر در اجرای آن موفق باشیم، می‌توانیم رشد و شکوفایی را افزایش دهیم، با تهدیدات زیست‌محیطی از بیماری‌های همه‌گیر گرفته تا گرم شدن کره زمین مقابله کنیم و راهی برای خروج از وضعیت نامناسبی که اقتصاد نزدیک به دو دهه در آن گیر کرده است، پیدا کنیم. 

دراین پرونده بخوانید ...