شناسه خبر : 44038 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

موقعیت لیلا

بی‌ثباتی بازارها چه آثار اجتماعی به جا می‌گذارد؟

 

محسن جلال‌پور / تاجر بخش خصوصی

دیدن فیلم «برادران لیلا» به کارگردانی «سعید روستایی» برای سیاستگذاران عرصه اقتصاد و دیپلماسی درس‌های بسیار دارد. همچنین اقتصاددانان هم باید این فیلم را ببینند چرا که جزو معدود فیلم‌های ایرانی است که آثار اجتماعی سیاست‌های غلط اقتصادی و «دیپلماسی تهاجمی» یک دهه گذشته را به خوبی به تصویر کشیده است.

 لیلا که در بخش اداری یک مجتمع تجاری کار می‌کند و برادر بزرگ‌ترش که نگهبان و نظافتچی توالت‌های همین مجتمع است، مطلع می‌شوند که قرار است مغازه‌ای در محل توالت عمومی‌های این پاساژ احداث شود. آنها تلاش می‌کنند تا برادران خود را متقاعد به پیش‌خرید غرفه در دست احداث کنند. خانواده لیلا به معنای واقعی غرق در بحران اقتصادی است؛ پرویز از طریق نظافت توالت عمومی‌های مجتمع زندگی را می‌گذراند و فردی همیشه بدهکار است. منوچهر گرفتار فعالیت‌های کلاهبرداری شده و همه دارایی‌هایش را از دست داده است، علیرضا که در یک کارخانه کار می‌کرده، به تازگی بیکار شده و فرهاد هم مسافرکشی می‌کند. لیلا امیدوار است برادرانش را متقاعد به خرید مغازه کند و تصورش این است که با این کار می‌تواند خانواده خود را از بدبختی نجات دهد. اما پدر خانواده که به سنت‌های خانوادگی خود وفادار است، وضعیت بحرانی فرزندان خود را درک نمی‌کند و تصمیم می‌گیرد برای به دست آوردن عنوان «بزرگ خاندان» سکه‌های پس‌اندازش را به جای کمک به فرزندانش، در یک مراسم عروسی به نوه پسرعمویش اهدا کند. این تصمیم که با چند دروغ مصلحتی همراه است، او را در برابر فرزندانش قرار می‌دهد.

فیلم به شدت نمادین است و به گونه‌ای ساخته شده که می‌شود از آن برداشت‌های سیاسی هم داشت. اما من از نمادهای فیلم عبور می‌کنم و به‌طور خاص روی جنبه اقتصادی‌اش متمرکز می‌شوم.

سال‌های طولانی است که ناظران و تحلیلگران اقتصاد درباره آثار زیان‌بار رویکردهای سیاسی و دیپلماسی کشور سخن می‌گویند و درباره سیاست‌هایی که هر روز مردم بیشتری را در تله فقر گرفتار می‌کند هشدار می‌دهند. متهم اصلی این وضعیت، سیاستمدارانی هستند که بر تنور تنش‌های داخلی و بین‌المللی می‌دمند و هر روز خانواده‌های بیشتری را در موقعیت خانواده لیلا قرار می‌دهند.

وقایع تلخی که در خانواده لیلا می‌بینیم، قطعاً در خیلی از خانواده‌های ایرانی هم تجربه شده است. پدرانی که حق خود می‌دانند آن‌طور که می‌خواهند درباره پس‌انداز خود تصمیم بگیرند اما در برابر استیصال فرزندان بیکار و بی‌پول خود قرار می‌گیرند. فرزندانی که قربانی سیاست‌های غلط اقتصادی و دیپلماسی تهاجمی شده‌اند. نسلی که از زمان تولد، ناچار به تحمل تورم بوده و سال‌های کمی طعم رشد اقتصاد را چشیده است. نسلی که درآمد سرانه‌اش مدام رو به کاهش است و هر روز بیشتر از دیروز در تله فقر دست‌وپا می‌زند. از این جهت فیلم برادران لیلا اثری منحصربه‌فرد و خاص است که آثار اجتماعی سیاست‌های غلط اقتصادی را به شکلی واقعی به تصویر کشیده است. نقدهای زیادی بر این فیلم نوشته شده است؛ برخی فیلم را سیاه‌نمایی علیه خانواده می‌دانند، برخی آن را سیاسی توصیف می‌کنند و برخی آن را اثری ضعیف‌تر از دیگر ساخته‌های کارگردان می‌دانند. در مقابل، برخی به استقبال فیلم رفته‌اند و آن را بازتابی از وضعیت امروز جامعه ایران تلقی کرده‌اند. هرچه هست، فیلم برادران لیلا را می‌توان آینه تمام‌نمای سیاستگذاری غلط اقتصادی در جامعه امروز ایران دانست.

نشانه‌های اقتصادی برادران لیلا

شرایط اقتصادی کشور به گونه‌ای است که بخش قابل توجهی از افراد فاقد شغل هستند و چشم‌اندازی هم برای پایان دوره بیکاری خود ندارند. بخش دیگری هم که شاغل هستند، درآمدشان کفاف حداقل‌های زندگی را نمی‌دهد. بخش دیگری از جامعه هم که بیکار نیستند و فعلاً وضعیت بدی ندارند، در ترس دائم برای از دست دادن قدرت خرید خود در آینده هستند. همه اینها را می‌توان در فیلم برادران لیلا به وضوح دید و به همین دلیل معتقدم، این فیلم کلکسیونی از دردها و زخم‌های اقتصادی جامعه امروز ایران است.

از خود لیلا شروع می‌کنیم که زنی 40‌ساله و مجرد است. پس‌انداز اندکی دارد و به خاطر فشاری که در کار و زندگی تحمل می‌کند از درد کمر رنج می‌برد. او جورکش برادران خود است اما مسبب وضعیت بد خانواده را، پدر و مادرش می‌داند. به همین دلیل اعتماد میان او و پدر و مادرش از بین رفته و رابطه آنها خیلی سرد است.

در سکانس اول فیلم، با علیرضا یکی از برادران لیلا آشنا می‌شویم که در یک کارخانه فولاد مشغول به کار است اما از کار بیکار می‌شود. مشابه این وضعیت در سال‌های گذشته برای خیلی از افراد شاغل اتفاق افتاده و متاسفانه این روزها خیلی از کارگران به خاطر مشکلات اقتصادی که بنگاه‌ها را گرفتار کرده از کار بیکار می‌شوند.

در ادامه همین سکانس فردی که ظاهراً مدیر تولید کارخانه است اعلام می‌کند که به خاطر کمبود مواد اولیه ناچار شده‌اند کارخانه را تعطیل کنند که این هم یکی از معضلات این روزهای اقتصاد ماست.

در ادامه همین سکانس درگیری نیروهای انتظامی با کارگران بیکارشده را مشاهده می‌کنیم. صحنه درگیری کارگران با نیروهای ضدشورش اگرچه اغراق‌آمیز است اما در سال‌های گذشته نمونه‌های رقیق‌تر آن را در کارگاه‌های تعطیل‌شده مشاهده کرده‌ایم.

وقتی دوربین وارد خانه خانواده جورابلو می‌شود، با فرهاد -یکی از برادران لیلا- آشنا می‌شویم که شغل ثابتی ندارد و مسافرکشی می‌کند. این وضعیت هم برای همه ما آشناست و جوانان زیادی در اطراف خود می‌شناسیم که شغل ثابت ندارند و مسافرکشی می‌کنند.

پرویز برادر بزرگ لیلا نظافتچی و نگهبان توالت عمومی مجتمع تجاری است و مراجعان را خفت می‌کند. پرویز کار می‌کند و درآمد اندکی هم دارد اما نه درآمدش کفاف زندگی را می‌دهد و نه کارش رسمی است. نمونه فرهاد نیز در جامعه امروز ایران زیاد مشاهده می‌شود.

در سکانس تامین اجتماعی، خانم کارمند واحد بیکاری به علیرضا می‌گوید: «این روزها خیلی از کارگاه‌ها و شرکت‌ها تعطیل می‌شوند» که نشان‌دهنده وضعیت نگران‌کننده بنگاه‌های ایرانی است.

علیرضا و لیلا وقتی پدر را به بیمارستان می‌برند، با صف طولانی بیماران در بیمارستان دولتی مواجه می‌شوند. لیلا وقتی اعتراض علیرضا را می‌شنود، می‌گوید «بیمارستان دولتیه دیگه، تازه امروز روز خوبشه».

در همین سکانس لیلا در اعتراض به علیرضا که می‌گوید باید به زودی سرکار خود برگردد، می‌گوید: «چرا دروغ می‌گی؟ تو هم مثل سه‌تا برادر دیگه من بیکار شدی، اخراج شدی.» اما علیرضا می‌گوید: «اخراج یعنی کار بدی کردم انداختنم بیرون. مدیرامون دزدی کردن، کارخونه ورشکست شده، مجبور شدن تعدیل نیرو کنن.»

در مکالمه‌ای که بین لیلا و علیرضا در بیمارستان در می‌گیرد، لیلا به برادر دیگرش -منوچهر- اشاره می‌کند که وارد فعالیت‌های غیرقانونی شده است. در ادامه متوجه می‌شویم منوچهر فعالیت پانزی می‌کند.

در همین مکالمه، لیلا با گریه به علیرضا می‌گوید: «می‌شه یه کاری راه بندازیم که بشه بهش بگیم شغل؟ وقتی فرم پر می‌کنیم وقتی می‌پرسه شغل، اسم کارمون رو بنویسیم؟»

در سکانس توالت عمومی پاساژ، پرویز پسر بزرگ خانواده که بعد از داشتن پنج دختر، به تازگی دارای فرزند پسری شده، وقتی با اعتراض علیرضا درباره دلیل چاق شدنش مواجه می‌شود اعتراف می‌کند که به خاطر شلوغی خانه مشروب می‌خورد تا بتواند بخوابد.

خانه منوچهر -همان که فعالیت پانزی می‌کند- سرپناهی غیرقانونی در یکی از زاغه‌نشین‌های شمال پایتخت است که مسیرش آسفالت نیست، گازکشی نشده و سند هم ندارد.

منوچهر -که در یکی از سکانس‌های فیلم می‌فهمیم بازاریاب مواد غذایی است- برادرانش را به یک دفتر بی‌نام و نشان دعوت می‌کند تا نظر آنها را برای سرمایه‌گذاری جلب کند. او در توضیح کار پیشنهادی خود می‌گوید «کاری که محمود -شریکش- می‌کند دردسر زیادی ندارد اما پول خوبی دارد». او شرح می‌دهد که محمود چگونه خودرو پیش‌فروش می‌کند بدون اینکه خودرو در کار باشد و محمود شرح می‌دهد؛ «دامادمان هزار خودرو ثبت‌نام کرد و کیفش را برداشت و رفت و به من تحویل داد. من هم در مرحله اول هزار خودرو ثبت‌نام کردم و بدهی دامادمان را دادم. در مرحله بعد هزار خودرو ثبت‌نام کردم و پولش را در جیبم گذاشتم. شما هم اگر می‌خواهید دفتر را از من بگیرید، اول باید بدهی من را تسویه کنید، در مرحله دوم هزار ماشین ثبت‌نام کنید و پولش را برای خودتان بردارید. بعد هم دفتر را به نفر بعدی تحویل دهید.»

فعالیت پانزی محمود که از قبل منوچهر را متقاعد کرده، پرویز را هم به وسوسه می‌اندازد که نشان می‌دهد افراد در شرایط فقر چگونه در دام فعالیت‌های غیرقانونی گرفتار می‌شوند.

سکانس مربوط به مراجعه برادران لیلا به بازار ارز و گفت‌وگویی که در صرافی در می‌گیرد، به زیبایی فشار سنگین روحی و روانی ناشی از بی‌ثباتی بازار ارز را به تصویر کشیده است. در این سکانس منوچهر و علیرضا که برای خرید 40 سکه به صرافی مراجعه می‌کنند، با قیمت‌هایی مواجه می‌شوند که لحظه‌ای تغییر می‌کند. آنها زمانی به بازار مراجعه کرده‌اند که زمزمه‌های خروج آمریکا از برجام مطرح شده است. انتشار همین خبر کافی است تا قیمت سکه با جهش مواجه شود به گونه‌ای که میان قیمتی که صرافی این طرف خیابان به برادران لیلا می‌دهد با قیمت صرافی آن طرف خیابان 20 میلیون تومان اختلاف وجود دارد. چند روز بعد 40 سکه مورد نیاز آنها از 120 میلیون تومان به 200 میلیون تومان و روز بعد به 340 میلیون تومان افزایش پیدا می‌کند. این وضعیت تا آنجا ادامه پیدا می‌کند که برادران لیلا که قبلاً 40 سکه را 56 میلیون تومان خریده‌اند با این پول تنها می‌توانند هشت سکه بخرند.

پیام اقتصادی فیلم

39فیلم برادران لیلا را می‌توان فیلمی کاملاً سیاسی دانست یا درباره آن تحلیل‌های جامعه‌شناسی ارائه کرد اما پیام اقتصادی فیلم هم قابل توجه است. کارگردان سعی کرده واقعیتی را به مخاطبان فیلم خود منتقل کند که کارآفرینان و اقتصاددانان سال‌هاست بر آن تاکید دارند. اقتصاددانان سال‌های طولانی است که بی‌ثباتی اقتصاد را منشأ خیلی از اتفاقات ناگوار اقتصاد می‌دانند. به عقیده آنها شرایط بی‌ثبات، توان تصمیم‌گیری را از افراد می‌گیرد و امید آنها را به بهبود شرایط از بین می‌برد و باعث از بین رفتن بنیان‌های اخلاقی در جامعه می‌شود.

خانواده‌ای در حال فروپاشی که جمعیت جوانش به جای اینکه مشغول به کار باشد، یا کاری گیر نیاورده یا در آستانه بیکار شدن قرار دارد.

بیایید یک بار دیگر فیلم برادران لیلا را از این زاویه مرور کنیم؛ پدر لیلا قرار بوده به شرط پرداخت ۴۰ سکه در شب عروسی یکی از اقوام، به عنوان بزرگ خاندان معرفی شود. ۴۰ سکه حاصل سال‌ها پس‌انداز اوست و لیلا که مخالف جدی این کار پدر است، در شب عروسی دبه می‌کند و سکه‌ها را به پدر نمی‌رساند. هرچند این کار لیلا باعث آبروریزی خانواده در شب عروسی می‌شود اما لیلا و برادرانش موفق می‌شوند با فروش سکه‌ها و روی هم گذاشتن همه پس‌انداز خود، با ۴۰ درصد پرداخت اولیه، غرفه‌ای در مجتمع تجاری خریداری کنند.

پدر که به شدت از ماجراهایی که رخ داده ناراحت است، به دروغ به فرزندانش می‌گوید که سکه‌ها را با گرو گذاشتن سند خانه خریده و به این ترتیب فرزندانش را مجاب می‌کند که مغازه را پس دهند و سکه‌ها را به او برگردانند. با وجود مخالفت شدید لیلا، برادرانش قرارداد خرید غرفه را لغو می‌کنند و فردای آن روز به بازار می‌روند تا ۴۰ سکه برای پدر بخرند.

روزی که برادران لیلا به بازار می‌روند، همان روزهایی است که دونالد ترامپ قرارداد برجام را زیرپا گذاشت و آمریکا به صورت یکجانبه از برجام خارج شد و در نتیجه قیمت دلار به شدت با افزایش مواجه شد. متعاقب این اتفاق، قیمت سکه نیز افزایش یافت و روزی که برادران لیلا برای خرید به بازار رفتند، متوجه شدند با پول فسخ قرارداد غرفه، قادر به خرید ۴۰ سکه نیستند و می‌توانند ۳۵ سکه بخرند. آنها به خیال اینکه فردا ممکن است قیمت‌ها کاهش پیدا کند، از خرید منصرف شدند اما فردا که دوباره به بازار مراجعه کردند باز هم قدرت خریدشان کاهش یافته بود و این اتفاق تا جایی ادامه پیدا کرد که متوجه شدند با پول قبلی قادر به خرید ۱۰ سکه هم نیستند. در این زمان لیلا رازی را کشف می‌کند و متوجه می‌شود پدر دروغ گفته و سند خانه در گرو خرید سکه‌ها نبوده است. اینجاست که بحث خرید مجدد غرفه مطرح می‌شود و این در حالی است که قیمت غرفه هم متناسب با قیمت دلار که به ۳۰ هزار تومان رسیده افزایش یافته است و آنها متوجه می‌شوند نه قادر به خرید مجدد سکه هستند و نه می‌توانند قرارداد غرفه را تمدید کنند.

خانواده‌های زیادی در سال‌های گذشته به خاطر بی‌ثباتی‌های اقتصاد، به ورطه ورشکستگی و بیچارگی افتاده‌اند. همه افراد نمی‌توانند تحلیلگر بازارهای مالی باشند و همه آنقدر هوشیار نیستند که روندهای اقتصادی را پیش‌بینی کنند بنابراین گرفتار شوک‌های اقتصادی می‌شوند و دارایی‌های خود را از دست می‌دهند. فیلم برادران لیلا روایت سال‌های بی‌ثباتی و سردرگمی جامعه ایران است. روایت دود شدن سال‌ها پس‌انداز خانواده‌ها. روایت سال‌ها نااطمینانی و ناتوانی افراد در پیش‌بینی روندهای اقتصادی. در سال‌های گذشته خیلی از افرادی که از نظر درآمدی در میانه و دهک‌های بالای جمعیت ایران قرار داشتند، اکنون برای تامین معاش خود در مضیقه هستند. تحریم‌ها به‌شدت به زندگی ما فشار می‌آورند، تورم سفره همه اقشار جامعه را کوچک کرده و نااطمینانی باعث شده هیچ تصویری از آینده نداشته باشیم.

نااطمینانی و بی‌ثباتی وقتی ظهور می‌کند، چند عارضه خطرناک به دنبال دارد از جمله اینکه؛ فرآیند سرمایه‌گذاری را تخریب و کسب‌وکار را مختل می‌کند و رشد اقتصاد را کاهش می‌دهد. خروجی این وضعیت کاهش اشتغال و کاهش درآمد افراد است که در کنار تورم فزاینده، وضعیت خطرناکی برای کشور ایجاد می‌کند.

یکی از نقدهایی که درباره فیلم برادران لیلا نوشته شده این است که فیلم درباره وضعیت اقتصاد کشور سیاه‌نمایی کرده است. من منتقد سینما نیستم اما اقتصاد مثل ادبیات و سینما نیست که دستش برای اغراق در توصیف وضعیت امروز کشور باز باشد؛ اقتصاد با شاخص‌ها سروکار دارد و شاخص‌ها می‌گویند در یک دهه گذشته رفاه جامعه و پس‌انداز ملی از دست رفته و درآمد سرانه ایرانیان در سطحی پایین‌تر از کشورهایی مثل مراکش و تونس و بولیوی قرار گرفته است.  

دراین پرونده بخوانید ...