شناسه خبر : 44375 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

توطئه امپریالیسم

اولیانوفسکی درباره انقلاب ایران چه دیدگاهی داشت؟

 

شادی معرفتی / نویسنده نشریه 

وقتی انقلاب اسلامی ایران به پیروزی رسید، دوران اوج تفکر چپ‌گرایانه و ضدسرمایه‌داری در بیشتر نقاط دنیا بود، در ایران نیز اندیشه‌های چپ‌گرایانه رونق فراوان داشت و علاوه بر این حزب کمونیست شوروی، اهمیت ویژه‌ای برای ایران قائل بود و تلاش می‌کرد با مصادره انقلاب مردم ایران، اندیشه‌های سوسیالیستی را در این کشور تثبیت کند. مهم‌ترین تئوری روس‌ها در کشورهای توسعه‌نیافته به ویژه ایران، تئوری «راه رشد غیرسرمایه‌داری» بود که «راستیسلاو اولیانوفسکی»، اقتصاددان و سیاستمدار روس، ترویج می‌کرد. طبق این نظریه، در این کشورها نباید در مرحله اول حرکت به طرف سوسیالیسم را عَلَم کرد و باید یک راه رشد غیرسرمایه‌داری در پیش گرفته شود؛ یعنی ابتدا از نظر روابط بین‌الملل و تجارت بین‌الملل از غرب کناره گرفت و بعد کم‌کم پایه‌های اقتصاد سرمایه‌داری را در داخل کشور از بین برد تا زمینه برای مراحل بعدی یعنی استقرار سوسیالیسم آماده شود. ماموریت ترویج این دیدگاه در ایران با حزب توده بود. با وجود این وقتی حزب توده پس از چند سال فعالیت علیه انقلاب اسلامی و مبارزه علیه آن، در اردیبهشت‌ماه 1362 منحل شد، رهبران حزب کمونیست شوروی که تا پیش از آن، ایران را همچون سرمایه‌ای برای خویش می‌نگریستند، رنگ عوض می‌کنند و انقلابی را که تا دیروز، انقلاب خلقی علیه سرمایه‌داری غربی می‌نامیدند، توطئه‌ای در راستای منافع غرب عنوان می‌دارند. راستیسلاو اولیانوفسکی در جزوه‌ای با عنوان «ایران بالاخره چه خواهد شد؟» که پس از انحلال حزب توده در سال 1362 منتشر شده، دیدگاه‌های خود را مطرح کرده و انگشت اتهام خویش را به سوی انقلاب گرفت. در این یادداشت مروری خواهیم داشت بر دیدگاه‌های اولیانوفسکی درباره ایران پیش از انقلاب تا پس از انحلال حزب توده.

ایران برای ما مهم است

اولیانوفسکی که یکی از سیاستگذاران شوروی در ایران بود، پیش از انقلاب چنین مطرح کرده بود که «ما باید تلاش کنیم آمریکایی‌ها، ظهور یک انقلاب را از دست بدهند که البته تاکنون با نفوذ در میان نظامیان رده‌بالای ایران، پیش‌زمینه‌های آن را فراهم کرده‌ایم» و یادآوری می‌کند «اگرچه قصد ما حمایت از جوامع در حال رشد و توسعه است اما جوهره و موضع اتحاد جماهیر شوروی همواره و فقط در یک کلمه خلاصه می‌شود: عدم مداخله». اولیانوفسکی با تاکید بر اینکه ایران کشور بزرگی است، چنین می‌پرسد که: چرا نباید یک کشور مقتدر باشد؛ کشور مقتدری که یکی از کشورهای مهم برای ماست. اتحاد جماهیر شوروی برای آن برنامه دارد و در بخش‌هایی با کمک توده‌ای‌های داخل و خارج ایران و برخی از سران عالی‌رتبه نظامی و ارتشی آن موفق بوده است و یادآور می‌شود که ایران کشوری است که می‌تواند برای معادن بکر اورانیوم در خودِ ایران و در صورت نیاز در افغانستان بجنگد و ما معتقدیم می‌تواند موفق هم باشد.

اولیانوفسکی در نخستین ماه‌های پس از انقلاب نقش قابل تاملی در تحولات سیاسی ایران و جهت‌دهی به عملکرد بخشی از نیروهای سیاسی چپ‌گرا و به‌طور مشخص پیشنهادهای هفت‌گانه حزب توده داشت. شبارشین که در ابتدای پیروزی انقلاب در پوشش «رایزن سفارت شوروی» به ایران آمد و با نورالدین کیانوری، دبیر اول «حزب توده» ایران به صورت مستقیم ملاقات کرد؛ در افشاگری‌هایش در سمپوزیوم و البته در کتاب خاطراتش با نام «بازوی مسکو؛ یادداشت‌های رئیس اطلاعات شوروی» می‌نویسد: ‌«از دیدگاه راستیسلاو الکساندرویچ اولیانوفسکی، ایران کشوری با موقعیت استراتژیک بود که از هر حیث می‌توانست بر وسعت و دامنه تاثیرگذاری اتحاد جماهیر شوروی و روسیه بر خاورمیانه، اروپا و حتی ایالات‌متحده، بیفزاید یا آن را به خطر بیندازد؛ به همین خاطر در کرملین او را به «مسیریاب ایران» یا «مسوول پیست 3 اتفاقات ایران» در بخش بین‌الملل حزب کمونیست می‌شناختند؛ کمااینکه او کنترل روزانه سیاست خارجی شوروی در برابر ایران و سیاست‌های اداره بین‌الملل کمیته مرکزی حزب کمونیست را بر عهده داشت. او در تفسیر ایدئولوژیک خود از جنبش انقلابی ایران کاملاً ثابت و مصمم بود. اولیانوفسکی این تئوری را در میان توده‌ای‌ها ترویج داد که وضعیت ایران با مفهوم روش توسعه غیرسرمایه‌داری همخوانی دارد، روشی که انتقال سریع از استعمارزدایی را به همراه خواهد داشت. او علاوه بر آنکه حزب توده را فرماندهی می‌کرد به واسطه ایستگاه کاگ‌ب در تهران، ارتباطات خود را گسترش داد و حامی مالی حزب توده در ایران شد تا بستر توسعه فعالیت‌های توده‌ای فراهم آید که تایید این موضوع را هم می‌توان در خاطرات ولادیمیر کوزیچکین، افسر عالی‌رتبه سازمان کاگ‌ب، سازمان اطلاعات نظامی شوروی و سند اشتاژی از دیدار کیانوری با اولیانوفسکی در اول آگوست 1979 یافت. اسناد کوزیچکین و میتروخین به خوبی نشان می‌دهد که اولیانوفسکی چگونه به صورت ایدئولوژیک و عملیاتی بر تصمیمات شوروی تاثیر داشته تا بتواند با انقلاب، نادیده انگاشتن حاکمیت بنیادگرایی اسلامی و با کمک طیف روشنفکر چپ و توده‌ها و همچنین مخالفت صریح گئورگی میرسکی و یوگنی پریماکف که حمایت از انقلابِ ایران را برای منافع اتحاد جماهیر شوروی به شدت مضر می‌دانستند، ایده‌هایش را با عناوینِ وسوسه‌کننده‌ای چون مبارزه با امپریالیسم آمریکایی، نفی نظام سرمایه‌داری، رهایی ملی از قدرت‌های حیله‌گر امپریالیستی، حذف فئودالیسم، فقرزدایی، برنامه‌ریزی دولتی اقتصادی و چشم‌انداز «توسعه مترقی دموکراتیک» در قانون اساسی ایران بگنجاند و البته موفق هم باشد، چرا که با کارگردانی او، عملاً اقتصاد ایران از غرب بریده و به شرق پناهنده شده است.

نگرانی برای سرنوشت ایران

85پس از آشکار شدن فعالیت‌های حزب توده علیه انقلاب و انحلال آن در اردیبهشت‌ماه 1362، جزوه‌ای با عنوان «ایران بالاخره چه خواهد شد؟» به خامه پروفسور ر. اولیانوفسکی در نشریه سی‌نیز جمهوری آذربایجان منتشر می‌شود که حکایت از ناخرسندی و عصبانیت پروفسور اولیانوفسکی دارد. اولیانوفسکی تمام این ماجراها و انحلال حزب را به جنگ تبلیغاتی امپریالیسم آمریکا علیه صلح و دموکراسی نسبت می‌دهد و می‌نویسد: «سمت‌گیری‌ها و خصوصیات امروزین جنگ تبلیغاتی که امپریالیسم آمریکا بر ضد صلح، دموکراسی و جنبش‌های مترقی اجتماعی دامن می‌زند، سنت‌های دیرینه دارد. ریشه‌های این سنن درست در دل نظام بهره‌کشی سرمایه‌داری جای گرفته است.»

وی واقعه گروگانگیری سفارت آمریکا در ایران را سیاست دولت کارتر می‌داند و می‌نویسد، هیاهوی گروگان‌گیری دیپلمات‌های آمریکایی، از شگردهای مشخص و شیوه‌های امپریالیستی جیمی کارتر است که به منظور بازگرداندن محمدرضا پهلوی به ایران اتفاق افتاد. وی می‌نویسد، بحران گروگان‌ها به‌طور مصنوعی به‌وسیله محافل حاکمه ایالات متحده ایجاد شده و بعد به عرصه بین‌المللی کشانده شده است. او این بحران را در جهت تامین منافع مالی بزرگ‌ترین سردمداران دوایر سوداگری آمریکا می‌داند که در نتیجه انقلاب ضدامپریالیستی، ضدسلطنتی و مردمی ایران خسارت هنگفتی دیده بودند و نیز استقرار ناوگان جنگی ایالات‌متحده در حوزه اقیانوس هند و ناحیه خلیج‌فارس و ایجاد پایگاه‌ها و قرارگاه‌های نظامی آمریکا در این منطقه. از نظر این نظریه‌پرداز روس، در زمان بحران گروگان‌ها، دولت ایالات متحده به قصد پرورش افکار عمومی و نیرنگ‌بازی با اذهان و شعور اجتماعی مردم هم در خود ایالات متحده و هم در کشورهای رشدیابنده، از قدرت و توان تمامی وسایل تبلیغاتی بهره برد تا با به رخ کشیدن اسلحه، بازی سرنوشت صلح همگانی و زندگی گروگان‌ها، توجه مردم عادی آمریکا را از مشکلات داخلی ناشی از بیکاری، تورم و گرانی منحرف کند.

اولیانوفسکی در ادامه ضمن تاکید بر اینکه مهم‌ترین خواسته انقلاب ایران در ابتدا عدالت اجتماعی بوده، شعارهای انقلاب اسلامی را کورکورانه دانسته است: از نظر او، پس از چند سال و درست همزمان با انحلال حزب توده، انقلاب تغییر ماهیت داده، «تجربیات عمومی سال‌های اخیر در ایران نشان می‌دهد که تلاش برای نوسازی ضوابط اخلاقی و معنویات اولیه اسلام که در نتیجه تکامل بورژوازی زیرورو شده‌اند، در عرصه اجتماعی بالاخره در خدمت مقاصد سوداگرانه تجار، کسبه و کارفرمایان میانه‌حال درآمده و با استناد به روحیه مساوات اسلام، با تدابیر نمایشی نیکوکاری و خیریه، در جهت استتار همان راه سرمایه‌داری تغییر چهره داده است».

اولیانوفسکی در بخشی با عنوان «ذره‌ای حقیقت ندارد» انحلال حزب توده و مقابله با چپ‌ها را توطئه امپریالیسم می‌داند و می‌نویسد: «پیامد مستقیم افزایش نفوذ نمایندگان جناح راست و محافظه‌کار و سنتی روحانیون شیعه در محافل حاکمه ایران، جناحی که برای نزدیکی هرچه بیشتر به بورژوازی تجاری و کارفرمایان بزرگ و فئودال‌ها و بزرگ‌زمین‌داران طرفدار غرب به جان می‌کوشند، همان هیاهوی وسیع کمونیسم‌ستیزی و شوروی‌ستیزی است که علناً از خارج به وسیله ادارات جاسوسی کشورهای امپریالیستی تشویق و تحریک می‌شود. حکومت اسلامی ایران اخیراً به یورش فراگیر جدیدی به مواضع نیروهای ترقی‌خواه و دموکرات چپ پرداخته است؛ همان نیروهایی که به بهترین نحو بیانگر منافع زحمتکشان ایران و در درجه نخست بیانگر آرزوها و آمال آنان در تامین عدالت اجتماعی هستند. این‌بار حزب توده ایران، حزب پیشتاز زحمتکشان ایران که سال‌های سال بر ضد رژیم استبدادی شاه، به خاطر رهایی کشور از قید وابستگی به امپریالیسم و در راه انجام تحولات اساسی اجتماعی-اقتصادی به سود توده‌های مردم رزمیده است، از سوی ارتجاع هدف تعقیب و پیگرد و سرکوب قرار گرفت.»

وی تمام اتهامات رهبران حزب توده را واهی و افترا خوانده و ادامه می‌دهد: «رهبران حزب توده ایران، حزبی که از سال 1979 در ایران فعالیت آشکار و علنی داشت، در فوریه سال 1983 با اتهاماتی جعلی و سراپا دروغ و افترا به زندان افکنده شدند. در ماه می نیز حاکمیت این حزب را منحله اعلام کردند. بنابر اطلاعات منتشره از سوی مقامات رسمی، شمار اعضا و هواداران زندانی حزب توده ایران، بیش از هزار نفر است. هدف محافل محافظه‌کار ایران از زدن اتهام پوچ و بی‌اساس جاسوسی به نفع اتحاد شوروی به حزب توده ایران نه‌تنها ضربه زدن به دایره وسیع نیروهای دموکرات و ترقی‌خواه ایران، بلکه ایجاد اختلال در مناسبات اتحاد شوروی و ایران است.» نویسنده، مقابله با اقدامات حزب را خط‌مشی روحانیون در مقابله با دگراندیشی می‌داند: این اقدام از یک‌سو در جهت خط‌مشی روحانیون ایران مبنی بر ریشه‌کن کردن هرگونه «دگراندیشی» در کشور و به ویژه جلوگیری از نشر آرمان‌های «الحادی» مارکسیسم و لنینیسم در ایران است و از سوی دیگر نشان‌دهنده نیات آن بخش از محافل حاکمیت ایران است که فشار می‌آورند تا وضع متشنج به‌وجود‌آمده در مناسبات اتحاد شوروی و ایران هرچه بیشتر بحرانی شود.

وی شعار اصلی انقلاب اسلامی «نه شرقی، نه غربی!» را هیاهو برای افتادن در آغوش راست و مقدمه‌چینی برای بهبود روابط تهران و واشنگتن عنوان می‌کند: آنها با استفاده از شعار پرسروصدای «نه شرقی، نه غربی» زمینه مناسبی برای لغزیدن به راست به دست آوردند و تصادفی نیست که روزنامه فرانسوی لوموند، ضمن صحبت پیرامون رویدادهای ایران می‌پرسد: «آیا مبادرت به سرکوب کمونیست‌ها و جنگ سرد علیه مسکو، مقدمه‌چینی برای عادی کردن مناسبات ایران با واشنگتن نیست؟» چه کسی می‌تواند ادعا کند که چنین نیست، آینده نشان خواهد داد و آینده نشان داد که پیش‌بینی‌های اولیانوفسکی نه بر مبنای واقعیت که تنها توهمات ذهنی او بود.

از نظر او، حزب توده از تمام اتهاماتی که به آن نسبت می‌دهند مبراست و حزب توده تنها حزبی بود که در راستای منافع توده‌ها فعالیت می‌کرد و تمام اینها اقدامات دستگاه‌های تبلیغاتی علیه آنان است: برای هر فرد دارای فکر سالم کاملاً روشن است که حزب توده ایران به دلیل جنایاتی که دستگاه‌های تبلیغاتی رسمی ایران به او نسبت می‌دهند، در معرض سرکوب قرار نگرفته است. نیروهای راست‌گرایی که نقاب اسلامی بر چهره زده‌اند، نمی‌توانستند وجود حزبی را تحمل کنند که به‌طور واقعی و پیگیر در راه منافع توده‌ها و برای به اجرا درآمدن قانون کاری که تامین‌کننده حقوق مستضعفین باشد، مبارزه کند.

او این‌بار، خشمگین از انحلال حزب، انگشت اتهام را به سمت رهبران انقلاب اسلامی می‌گیرد و می‌نویسد: مبارزه واقعی و پیگیر در راه تامین حقوقی که رهبران ایران با بوق و کرنا به عنوان هدف «انقلاب اسلامی» وعده می‌دادند، معلوم شد که منافع طبقاتی و حرص و آز ثروتمندان و صاحبان این دنیا، مرحله اجتماعی انقلاب را که می‌بایست حیاتی‌ترین مسائل توده‌های مردم را حل کند و وضع زندگی آنها را بهبود بخشد، در نیمه راه سد کرده است. به این ترتیب نبرد سینه به سینه میلیون‌ها مستضعف و زحمتکش ایرانی با تانک‌هایی که شاه به قصد سرکوب توده‌های انقلابی مصمم به پایان بخشیدن به سروری رژیم شاه و آمریکا می‌فرستاد، نبرد بی‌نظیر و مستحکم، درخشان، پرخشم و پیروزمندانه این زحمتکشان، برای رسیدن به هدف کفایت نکرد. و بالاخره از نظر او انقلاب سیاسی تا سطح انقلاب اجتماعی رشد نکرد و مستضعفان مستضعف‌تر شده‌اند و ثروتمندان ثروتمندتر می‌شوند. محتکران و واسطه‌ها پروبال می‌گیرند و دهقانان چشم به راه زمین مانده‌اند.

او در سطور پایانی کتاب، انحلال حزب توده را ضربه ارتجاع بر قلب انقلاب ایران می‌داند، آن هم در شرایطی که از سوی راست‌گرایان خطری واقعی انقلاب را تهدید می‌کند. او که تا پیش از این، انحلال حزب توده را توطئه امپریالیسم غرب می‌داند، در اینجا می‌نویسد که رژیم حاکم در ایران، تفاوتی میان شوروی و آمریکا قائل نیست. به‌زعم او، محافل حاکم بر رژیم اسلامی ایران، ضمن مقاومت در برابر تحمیل زورگویانه ضوابط و معیارهای معنویات و اخلاقیات بورژوازی غرب و حین پاسخگویی به تبلیغات امپریالیسم، گاه انجام وظیفه‌ای چرکین همچون جا زدن اتهاماتی بر ضد کمونیست‌ها را در برابر خود می‌نهند و با استدلال‌هایی پوچ و بی‌پایه ادعا می‌کنند که گویا مارکسیسم-لنینیسم معنویات و اخلاقیات را نفی می‌کند.

وی همه این اتهامات را مهملاتی می‌داند که ذره‌ای حقیقت در آن وجود ندارد و چیز عاقلانه‌ای هم در آنها نمی‌توان یافت. شاهکارهای خلق‌شده در سرزمین شوراها به‌طور آشکار و روشن میزان ارج و اهمیتی را که کمونیست‌ها برای پرورش معنوی در زندگی جامعه و فرد قائل هستند، نشان می‌دهد. دستاورد اساسی حاکمیت شوروی عبارت است از انسان شوروی که با روحیه رزمجویانه تا حد حتی قربانی کردن جان خود در راه آگاهی کمونیستی و ارزش‌های معنوی و والای حزب لنین، در راه فعالیت اجتماعی و منافع توده‌ها، در راه اصول خیرخواهی، حقیقت و عدالت، پرورش یافته است. 

اولیانوفسکی در انتها مدعی است که ضوابط و معیارهای معنوی و اخلاقی که در دوران ساختمان سوسیالیسم و کمونیسم برقرار می‌شود، صرف‌نظر از افتراهای مغرضانه و یاوه‌گویی‌هایی که علیه آن می‌کنند، چنان راهنمای ارزشمندی است، چنان بلد راهی است که عبور تمامی خلق‌هایی که برای رسیدن به آینده تابناک جانفشانی می‌کنند، از راهی که این راهنما نشان می‌دهد، ناگزیر است. 

دراین پرونده بخوانید ...