شناسه خبر : 42495 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

ثروت روستایی

روستاییان چگونه با کاهش فعالیت‌های کشاورزی کنار آمدند؟

 

علی درویشان / نویسنده نشریه 

74بین سال‌های 1880 و 1920، سهم اشتغال کشاورزی ایالات متحده از 50 درصد به 25 درصد کاهش یافت. با این حال، به‌رغم دور شدن تقاضای کل از بخش تخصصی خود، بازارهای کار روستایی نسبت به بخش‌های غیرکشاورزی ایالات متحده شاهد رشد سریع‌تر دستمزد و صنعتی شدن بودند. ما یک مدل فضایی از تحول ساختاری را برای تجزیه و تحلیل پیوند بین تغییرات ساختاری کل و توسعه اقتصادی محلی پیشنهاد می‌کنیم. مدل کالیبره‌شده نشان می‌دهد که مناطق روستایی با استفاده از فناوری‌هایی که قبلاً در مکان‌های شهری استفاده می‌شدند، با محدود شدن بخش کشاورزی سازگار شده‌اند. بدون چنین رشد فراگیری، توسعه اقتصادی با سوگیری به سمت توسعه شهری و نابرابری فضایی افزایش می‌یافت. افول بخش کشاورزی یک نظم اساسی رشد اقتصادی مدرن و یک جنبه کلیدی از تغییرات ساختاری است. در این مقاله، ما بُعد فضایی این فرآیند را مطالعه می‌کنیم و می‌پرسیم آیا تحول ساختاری به‌طور سیستماتیک به مکان‌هایی خاص سود می‌رساند یا به آنها آسیب می‌زند. آیا زمانی که بخش کشاورزی اهمیت کمتری پیدا می‌کند، بازارهای کار روستایی بیشتر عقب خواهند ماند؟ یا اینکه فرآیند صنعتی شدن فرصت‌هایی را برای چنین مناطقی فراهم می‌کند تا به همتایان توسعه‌یافته شهری خود برسند؟ به‌طور خلاصه، تحول ساختاری شهری است یا روستایی؟

ما این سوالات را در چارچوب مرحله اول تحول ساختاری در ایالات متحده مطالعه می‌کنیم. اقتصاد ایالات متحده بین سال‌های 1880 و 1920 به‌طور چشمگیری تغییر کرد: درآمد متوسط 60 درصد رشد کرد و سهم اشتغال کشاورزی از 50 درصد به 25 درصد یعنی به نصف رسید. با این حال، برای باور عمومی این موضوع ناشناخته است که این رشد اقتصادی به‌طور قطعی حامی روستاها بوده است یا خیر. با استفاده از داده‌های مربوط به درآمدهای محلی و سهم اشتغال بخشی در سطح ایالات و مناطق پررفت‌وآمد، متوجه می‌شویم که مکان‌های کشاورزی فقیر، رشد سریع‌تر دستمزد و صنعتی شدن سریع‌تر را تجربه کرده‌اند و استانداردهای زندگی منطقه‌ای همگرا شده‌اند. از این‌رو، مناطق روستایی، به‌‌رغم دور شدن تقاضای کل از بخش تخصصی خود، ذی‌نفعان اصلی رشد اقتصادی بودند.

برای توضیح این الگوی رشد متمایل به روستا، ما یک نظریه جدید از تغییرات ساختاری فضایی را پیشنهاد می‌کنیم. رویکرد ما بینش‌های ادبیات اقتصاد کلان در مورد تغییرات ساختاری را با پیشرفت‌های اخیر در مدل‌های فضایی کمی ترکیب می‌کند. مصرف‌کنندگان، ترجیحات غیرهمسانی دارند که باعث می‌شود با رشد درآمد، سهم مخارج کشاورزی کاهش یابد. مکان‌ها در بهره‌وری بخشی، امکانات رفاهی و عرضه زمین کشاورزی متفاوت هستند. تولیدات کشاورزی به زمین نیاز دارد که به کاهش بازده در سطح محلی منجر می‌شود. کارگران می‌توانند بین مکان‌ها و بخش‌های مشمول هزینه‌های تخصیص مجدد حرکت کنند. در قلب تئوری ما یک فرآیند انعطاف‌پذیر از بهره‌وری منطقه‌ای است که این احتمال را در بر می‌گیرد که مکان‌های مختلف ممکن است در مسیرهای رشد متفاوت باشند. به‌طور خاص، ما بهره‌وری محلی را به‌عنوان یک نردبان بهره‌وری فضایی خاص بخشی، مدل‌سازی می‌کنیم. این فرمول‌بندی به ما امکان می‌دهد تا تکامل فضایی مزیت مطلق و نسبی را به‌طور قابل قبولی به تصویر بکشیم. اگر مکان‌ها در پایین نردبان سریع‌تر رشد کنند و با مکان‌های نزدیک به مرزهای فناوری همگام شوند، پراکندگی مقطعی بهره‌وری کاهش می‌یابد و نابرابری فضایی نیز کاهش می‌یابد. اگر برعکس، مکان‌های بالای نردبان رشد سریع‌تری را تجربه کنند، ثروت‌های فضایی تمایل به واگرایی دارند.

نظریه ما پیش‌بینی‌های دقیقی در مورد سوگیری فضایی دگرگونی ساختاری انجام می‌دهد. اینکه رشد شهری باشد یا روستایی، مسابقه اسب‌دوانی بین دو نیرو است. از سوی دیگر، کاهش تقاضای کشاورزی به مناطق روستایی آسیب می‌رساند. شهود شبیه ابزار بارتیک (ابزار بارتیک خروجی سهم محل یک صنعت و جزء صنعتی نرخ رشد است؛ این ابزار نشان می‌دهد که ساختار صنعتی پیش‌بینِ قابل قبولی از سطح درآمد است) است: از آنجا که بازارهای کار روستایی سهم زیادی از نیروی کار خود را در بخش کشاورزی دارند، آنها در معرض تخصیص مجدد مخارج به دور از این بخش هستند. همه چیز برابر است، این کانال سمت تقاضا، تحول ساختاری را به سمت شهری سوق می‌دهد. علاوه بر این، این نیرو قوی‌تر است، هر چه مهارت‌های کارگران در یک بخش خاص بیشتر باشد، خروج آنها از کشاورزی را دشوارتر می‌کند.

از سوی دیگر، مناطق مختلف در موقعیت خود در نردبان بهره‌وری فضایی و در نتیجه چشم‌انداز رشد آتی متفاوت هستند. اگر مکان‌های تخصصی کشاورزی (به‌طور متوسط) در پایین‌ترین پله‌های نردبان قرار داشته باشند و بهره‌وری در معرض رشد باشد، بازارهای کار روستایی (به‌طور متوسط) از رشد سریع‌تر بهره‌وری سود می‌برند. این کانال سمت عرضه این پتانسیل را دارد که تحول ساختاری را به سمت روستا سوق دهد. بنابراین، سوگیری فضایی کلی به کشش عرضه نیروی کار بخشی، همبستگی بین مزیت مطلق و نسبی، و میزان رشد فراگیر بستگی دارد. ما به‌طور ساختاری مدل خود را با استفاده از سری‌های زمانی و داده‌های منطقه‌ای برای ایالات متحده بین سال‌های 1880 و 1920 تخمین می‌زنیم. موقعیت‌های اولیه مناطق در نردبان بهره‌وری فضایی، قدرت همگرایی فضایی، و جایگزینی بخشی عرضه نیروی کار برای سوگیری فضایی رشد اقتصادی ضروری است. مدل ما یک راه بصری برای تخمین این موضوعات ارائه می‌دهد. اول، ما می‌توانیم نردبان بهره‌وری بخشی را در سال 1880 از توزیع مشترک دستمزدهای محلی و سهم اشتغال‌بخشی (در حالی که اندازه جمعیت محلی و در دسترس بودن زمین کشاورزی را به روشی سازگار با مدل کنترل می‌کنیم) استنباط کنیم. دوم، ما با هدف قرار دادن روابط تجربی بین تخصص اولیه کشاورزی و رشد دستمزد و صنعتی شدن بعدی، میزان رشد جبرانی و کشش عرضه نیروی کار را تخمین می‌زنیم.

یافته اصلی ما این است که رشد عقب‌نشینی در محافظت از بازارهای کار روستایی در برابر اثرات نامطلوب تغییرات ساختاری بسیار مهم بود. اول، تخمین می‌زنیم که مکان‌های روستایی در سال 1880 بهره‌وری پایینی در هر دو بخش داشتند: تخصص اولیه کشاورزی آنها منعکس‌کننده یک نقطه ضعف نسبی در تولید بود، نه یک مزیت مطلق در کشاورزی. دوم، توزیع بهره‌وری فضایی همگرا شد و مناطق کشاورزی ذی‌نفعان اصلی بودند، زیرا به‌طور متوسط در انتهای نردبان قرار داشتند. تخمین می‌زنیم که رشد بهره‌وری سالانه در هر دو بخش تقریباً دو درصد بیشتر از مناطق روستایی نسبت به مناطق شهری نزدیک به مرزهای فناوری بود. در حالی که رشد سریع‌تر بهره‌وری در کشاورزی توضیح می‌دهد که چرا مناطق روستایی رشد دستمزد سریع‌تری را تجربه می‌کنند، عقب‌نشینی فناوری در تولید باعث صنعتی شدن سریع مناطق روستایی شد. اهمیت رشد فراگیر در شکل دادن به تحول فضایی توسعه اقتصادی در مرحله اول تحول ساختاری چیست؟ برای پاسخ به این سوال، ما کالیبراسیون پایه خود را با یک «کالیبراسیون کلان» جایگزین مقایسه می‌کنیم و در آن امکان رشد افزایشی را از بین می‌بریم. باید توجه کرد که، «کالیبراسیون کلان» مدل با تنظیم نرخ‌های کل رشد بهره‌وری در هر بخش، با همان شواهد سری زمانی کلان اقتصادی به عنوان کالیبراسیون خط پایه مطابقت دارد. با این حال، این «کالیبراسیون کلان» جایگزین نمی‌تواند ابعاد فضایی تحول ساختاری را به روش‌های مهمی به تصویر بکشد: این نشان می‌دهد که رشد مبتنی بر رشد شهری است، به‌جای همگرایی، واگرایی دستمزد فضایی ایجاد می‌کند، و پیش‌بینی‌های خلاف واقع برای همبستگی بین کشاورزی اولیه ایجاد می‌کند. در مورد تخصص و صنعتی شدن آینده علاوه بر این دیدگاه مبتنی بر مدل، ما شواهد مستقیمی برای ارتباط تجربی رشد فراگیر ارائه می‌دهیم و مستند می‌کنیم که شاخص‌های مختلف توسعه متعارف، مانند پیشرفت تحصیلی، تعمیق سرمایه، اندازه شرکت و توسعه مالی، بین سال‌های 1880 تا 1920 در مناطق روستایی آمریکا سریع‌تر رشد کردند. در مجموع، همگرایی بهره‌وری روستایی یک نیروی محرکه اصلی در پشت الگوهای مشاهده‌شده در تغییرات ساختاری فضایی در طول اولین تحول ساختاری در ایالات متحده بود.

اگرچه بسیاری از جنبه‌های نظریه ما مختص گذار از کشاورزی است، تحلیل ما همچنین بینش‌هایی را درباره وقوع فضایی دومین تحول ساختاری به سمت خدمات ارائه می‌کند. برخلاف سال‌های1920-1880، نابرابری فضایی در ایالات متحده در چند دهه اخیر افزایش یافته است و مناطق متخصص در بخش تولید رو به زوال، رشد کندتری را تجربه کرده‌اند. تجزیه و تحلیل ما نشان می‌دهد که تغییرات در فرآیند بهره‌وری منطقه‌ای ممکن است باعث این تفاوت‌ها باشد. در حالی که فناوری‌های مرزی در تولید در سرمایه فیزیکی تجسم می‌یابند و به راحتی به مناطق روستایی منتقل می‌شوند، سرمایه انسانی مورد نیاز در تولید خدمات با مهارت بالا ممکن است تمایلی به ساکن شدن در شهرهای تولیدی رو به زوال خارج از شهرهای بزرگ نداشته باشد. در نتیجه، امروزه مکان‌هایی که از نظر اقتصادی عقب مانده‌اند ممکن است برای جبران عقب‌ماندگی با مشکل بیشتری مواجه شوند.

در این پژوهش ما به ادبیات کلان اقتصاد کلان در مورد تحول ساختاری کمک می‌کنیم. مدل‌ها در این ادبیات تجمیع‌کننده هستند و از این‌رو نسبت به بعد فضایی تغییرات ساختاری ساکت می‌مانند. در مقابل، نظریه ما عناصر یک مدل استاندارد اقتصاد کلان را با پیشرفت‌های اخیر در اقتصاد فضایی برای مطالعه جنبه‌های فضایی تحول ساختاری ترکیب می‌کند.

مجموعه‌ای از مقالات مرتبط و نزدیک جنبه‌های تغییرات ساختاری فضایی را مورد مطالعه قرار می‌دهد. یکی از مشارکت‌های اولیه مهم، کاسلی و کولمن بودند که در سال 2001، از یک مدل دومنطقه‌ای تلطیف‌شده استفاده می‌کنند تا تاکید کنند که تحول ساختاری با همگرایی منطقه‌ای همراه بوده است. در مقاله‌ای که جدیداً در سال 2016 منتشر شده است، ناگی، دگرگونی بازارهای کار روستایی را به عنوان بخشی از فرآیند شکل‌گیری شهر در ایالات متحده قبل از سال 1860 بررسی می‌کند. مایکلز در سال 2012، پیامدهای تخصص کشاورزی را بر توسعه بعدی در ایالات متحده از سال 1880 مطالعه کرد. نسبت به مقاله ما، آنها به جای رشد دستمزد و صنعتی شدن بر رشد جمعیت تمرکز دارند. در سال‌های اخیر، تعداد فزاینده‌ای از مقالات، بعد فضایی تحول ساختاری به سمت خدمات و تغییرات ساختاری در بخش کشاورزی در کشورهای در حال توسعه را مطالعه می‌کنند.

از جنبه نظری، ما از روش بوپارت (2014) در استفاده از ساختار تقاضای خطی تعمیم‌یافته مستقل از قیمت (PIGL) پیروی می‌کنیم. این ساختار تقاضا اثرات درآمدی قوی‌تری نسبت به مشخصات Stone-Geary دارد و می‌تواند کاهش قابل توجه در اشتغال کشاورزی مشاهده‌شده در داده‌ها را ایجاد کند. ما نشان می‌دهیم که چگونه می‌توان این اولویت‌ها را به‌طور کامل در یک مدل تجاری تعادل عمومی ادغام کرد و آنها را به یک انتخاب طبیعی در محیط تبدیل کرد.

جمع‌بندی

رشد اقتصادی به‌طور سیستماتیک منابع را به خارج از بخش کشاورزی تخصیص می‌دهد. در این مقاله به بررسی مفاهیم فضایی این فرآیند می‌پردازیم. در مورد ایالات متحده، ما یک یافته شگفت‌انگیز را مستند می‌کنیم: بین سال‌های 1880 و 1920، زمانی که اشتغال کشاورزی از 50 درصد به 25 درصد کاهش یافت، مناطق روستایی رشد دستمزد قابل‌توجه سریع‌تری را از همتایان توسعه‌یافته‌تر شهری خود تجربه کردند. علاوه بر این، تقریباً تمام کاهش اشتغال کشاورزی در بازارهای کار اتفاق افتاده است. از این‌رو، کاهش بخش کشاورزی به نابودی بازارهای کار روستایی منجر نشد، بلکه به نظر می‌رسید فرصت‌هایی را برای این مکان‌ها فراهم می‌کرد تا خود را دوباره بیافرینند.

این الگوها از نظر کمی با یک مدل محدود از تغییرات ساختاری فضایی سازگار هستند که دارای یک نردبان بهره‌وری فضایی همگرا هستند. از آنجا که مکان‌های روستایی به‌طور متوسط بر روی پله‌های پایین‌تر نردبان متمرکز بودند، امکان رسیدن به مرز به آنها این امکان را می‌داد تا با موفقیت در تحول ساختاری حرکت کنند. بدون امکان رشد فراگیر، دگرگونی ساختاری به‌طور قاطع به سمت توسعه شهری سوگیری داشت و مکان‌های روستایی بیشتر عقب می‌افتادند. جالب اینجاست که به نظر می‌رسد تغییر ساختاری به سمت خدمات مسیر متفاوتی پیدا کرده است: نابرابری فضایی افزایش یافته است و به نظر می‌رسد کاهش تولید بر بازارهای کار متمرکز بر تولید تاثیر گذاشته است. تئوری ما نشان می‌دهد که این تفاوت‌ها منعکس‌کننده یک نردبان بهره‌وری فضایی در حال تغییر هستند، که به موجب آن ممکن است استفاده از فناوری‌ها در بخش خدمات دشوارتر باشد، برای مثال، آنها در کالاهای سرمایه‌ای متحرک فضایی تجسم نمی‌یابند. بررسی تفاوت‌های سیستماتیک در توسعه منطقه‌ای در مرحله اول و دوم تحول ساختاری، جهت‌گیری مثمرثمر برای تحقیقات آینده خواهد بود. 

دراین پرونده بخوانید ...