شناسه خبر : 40504 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

کاهش ظرفیت جامعه

محمد درویش از تبعات بی‌دولتی در محیط‌زیست می‌گوید

کاهش ظرفیت جامعه

بیش از یکصد شکارچی غیرمجاز سوار بر قایق‌های خود با سلاح‌های شکاری به محیط‌بانان شبه‌جزیره میانکاله حمله کردند. مدیرکل حفاظت محیط زیست مازندران گفته است: این شکارچیان غیرمجاز در منطقه آشوراده در حالی که صورت‌های خود را پوشانده بودند با سلاح‌های شکاری به سمت محیط‌بانان تیراندازی کردند که در اثر این تیراندازی‌ها تعدادی از محیط‌بانان مورد اصابت ساچمه‌های تفنگ شکاری این افراد قرار گرفتند. محمد درویش معتقد است: با این شیوه مدیریت ما شاهد یک بی‌دولتی در محیط‌زیست هستیم. او بر این باور است که هیچ مشوقی برای حفاظت از محیط زیست برای مردم محلی نگذاشته‌ایم و فقط برای جامعه محلی ممانعت ایجاد کرده‌ایم که نروید، نسازید، نکنید و... در کنار این همه محدودیت، هیچ مزیتی برای حضور مردم این مناطق ایجاد نکرده‌ایم و به آنها نگفته‌ایم حالا که شما از یکسری از موهبت‌های طبیعی منطقه و امتیازات طبیعی از جمله شکار پرندگان محروم هستید و نمی‌توانید کشاورزی و دامداری کنید، در عوض تسهیلاتی برای شما در نظر می‌گیریم. اینکه شکارچی توان سازماندهی مسلحانه دارد، خیلی خطرناک است. دولت باید بدون هیچ مماشاتی با آن عده از شکارچیان که دست به اسلحه برده‌اند، برخورد جدی کند. به نحوی که جامعه به سمت هرج‌ومرج و ناامنی نرود. در عین حال برنامه درازمدت دولت و حاکمیت باید ریشه‌یابی این موضوع باشد که چگونه می‌شود یک گروه از جامعه محلی که همه هم را می‌شناسند، دست به چنین ریسک خطرناکی بزنند. اگر پای درد دل شکارچیان بنشینید آنها حرف‌های زیادی برای گفتن دارند. آنها می‌دانند تبعیض‌های وحشتناکی در جامعه وجود دارد. آنها می‌دانند که یکسری از ما بهتران ساعتی وارد منطقه می‌شوند و بدون مشکل شکار می‌کنند و نوبت به اینها که می‌رسد می‌گویند قدغن است. این تبعیض‌ها و شکاف‌ها باعث ترویج بی‌اعتمادی می‌شود.

♦♦♦

 حمله شکارچیان مسلح به محیط‌بانان منطقه میانکاله باعث نگرانی زیادی در ذهن مردم، کنشگران و فعالان محیط زیست کشور شده است. به نوعی این رفتار خطرناک نشان‌دهنده بی‌دولتی در محیط‌زیست است. این بی‌دولتی چه پیامی برای جامعه، محیط‌ زیست و مردم دارد و نشانه چیست؟

حقیقت ماجرا این است که کشورهایی که در مدیریت رابطه مردم با محیط زیست و طبیعت موفق بوده‌اند، توانسته‌اند تعامل خوبی با جامعه محلی داشته باشند. آنها در این فرآیند دو نکته را به‌خوبی رعایت کرده‌اند. یکی اینکه به آن بخش از جامعه محلی که با سیاست‌های کلان حاکمیتی همراهی می‌کنند، برای حفظ محیط‌ زیست امتیاز می‌دهند. یعنی برای مردم انگیزه ایجاد می‌کنند که محیط ‌زیست خود را حفظ کنند. دوم اینکه مقررات بسیار سختگیرانه‌ای ایجاد شده برای آن معدود گروه‌هایی که به هیچ صراطی مستقیم نیستند و حاضر نیستند از این امتیازات استفاده کنند و می‌خواهند بی‌نظمی ایجاد کنند. دولت عمدتاً برای مدیریت بهتر وضعیت با این افراد به شدت برخورد می‌کند. واقعیت این است که ما در ایران هیچ‌ کدام از این دو مورد را نداریم. کشاورز یا دامدار ما وقتی یک حیوان وحشی به گله یا مزرعه‌اش حمله می‌کند، باید سختی زیادی به خودش بدهد تا بتواند ثابت کند که مثلاً پلنگ به دام من حمله کرده یا مزرعه من به وسیله فلان حیوان وحشی تخریب شده است تا بتواند خسارت بگیرد. ساختار مدیریتی ما با کشاورز و دامدار کاری می‌کند که طرف پشیمان می‌شود و می‌گوید بهتر است آن پلنگ یا خرس یا گرگ یا‌... را بکشم و اجازه ندهم خسارت بیش از این به دارایی من وارد شود. بنابراین این خشونت از سوی افراد ترویج می‌شود چون جایگزینی بهتر از کشتار نمی‌بینند. من مثال کشور بوتان را می‌زنم. در بوتان چیزی به نام قاچاق چوب یا چیزی به نام شکار وجود ندارد. بیش از 70 درصد جمعیت این کشور در روستاها زندگی می‌کنند. دولت بوتان دستور داده است که تمام جامعه محلی که در رویشگاه‌های جنگلی زندگی می‌کنند باید سوخت مجانی داشته باشند. یعنی مردم این مناطق هیچ نوع وابستگی معیشتی نباید به طبیعت داشته باشند. یعنی دولت سرویس مجانی در اختیار مردم قرار می‌دهد اما اگر استثنائاً کسی بخواهد شکار کند یا قاچاق چوب بکند، به شدت با او برخورد می‌کنند. ما در میانکاله به عنوان سرزمین حاکمان شمالی ایران، تنها منطقه‌ای که در محدوده شمال ایران از ساخت‌وسازهای بی‌رویه در امان مانده و زیستگاه ماهی خاویاری است و میزبان صدها هزار پرنده مهاجرتی و یک منطقه راهبردی در شمال کشور است، هیچ مشوقی برای حفاظت نگذاشته‌ایم و فقط برای جامعه محلی ممانعت ایجاد کرده‌ایم که نروید، نسازید، نکنید و... در کنار این همه محدودیت، هیچ مزیتی برای حضور مردم این مناطق ایجاد نکرده‌ایم و به آنها نگفته‌ایم حالا که شما از یکسری از موهبت‌های طبیعی منطقه و امتیازات طبیعی از جمله شکار پرندگان محروم هستید، و نمی‌توانید کشاورزی و دامداری کنید، در عوض ما تسهیلاتی برای شما در نظر می‌گیریم. ما به شما وام بدون بهره می‌دهیم تا بتوانید بوم‌گردی مسوولانه راه بیندازید. ما به شما آموزش می‌دهیم بتوانید کارهای متناسب با حفاظت از طبیعت انجام دهید و... مطلقاً هیچ کاری برای این مردم نکرده‌ایم. طبیعی است که تضاد به‌وجود می‌آید. طبیعی است ما با منطق چکمه نمی‌توانیم با این پدیده‌ها مقابله کنیم به‌خصوص در شرایطی که فقر در جامعه بیداد می‌کند. تورم به شکل افسارگسیخته‌ای مردم را در بر گرفته و مردم چیزی برای از دست دادن ندارند. بنابراین اگر این شکارچی‌ها آمده‌اند و به شکلی خطرناک حمله کرده‌اند، می‌توان فهمید اغلب هیچ راه معیشتی دیگری جلوی پای خودشان ندیده‌اند. آن سمت ماجرا را هم باید دید. اگر پای درد دل شکارچیان بنشینید آنها حرف‌های زیادی برای گفتن دارند. آنها می‌دانند تبعیض‌های وحشتناکی در جامعه وجود دارد. آنها می‌دانند که یکسری از ما بهتران ساعتی وارد منطقه می‌شوند و بدون مشکل شکار می‌کنند و نوبت به اینها که می‌رسد می‌گویند قدغن است. این تبعیض‌ها و شکاف‌ها باعث ترویج بی‌اعتمادی می‌شود. چرا ما نتوانستیم یک طرح جامع رونق گردشگری با سهیم کردن جامعه محلی ایجاد کنیم. کاری که پیشنهاد آن از طرف گروه‌های کار بلد این حوزه ارائه شده است و طرح آن در استانداری مازندران و اداره کل محیط ‌زیست نیز تاییدیه لازم را ارائه داده است ولی به دلایل مختلفی اجرایی نشده است. اگر مجوز ایجاد طرح جامع رونق گردشگری صادر شود آن وقت آن گروه‌های رانتی و از ما بهتران دیگر نمی‌توانند بدون مجوز وارد منطقه شوند. این مشکل ایجاد می‌کند و به نظر من متهم شماره یک در بروز این مشکلات سیاست‌های ناقص حاکمیتی است که باعث بروز چنین مشکلاتی می‌شود و این وسط یکسری محیط‌بان مظلوم بی‌پناه هستند و جامعه محلی آسیب می‌بیند. ما باید از تجربه‌های جهانی استفاده کنیم و کار را به کاربلدها بسپاریم که اگر چنین کنیم مطمئناً موفق خواهیم شد.

شکارچیان هم بخشی از جامعه هستند و حقوقی دارند که آنطور که شما گفتید این حقوق به دلایلی استیفا نشده و آنها دست به چنین اقدام خطرناکی زده‌اند. این حمله مسلحانه از سوی شکارچیان چه پیامی دارد؟ آیا هدف این نوع واکنش‌ها نشان دادن ضعف جایگاه نهاد دولت در مساله حفاظت است؟

این رفتار مسلحانه نمادین است و آنها دارند می‌گویند که سقف ظرفیت جامعه به پایان رسیده است. می‌گویند مردم به جایی رسیده‌اند که چیزی برای از دست دادن ندارند. شکارچی‌ای که حاضر می‌شود چنین ریسک خطرناکی بکند با خودش می‌گوید یا کشته می‌شوم یا به حقم می‌رسم. شاید در گیرودار اخلاقی با خودش می‌گوید اگر هم کشته شوم لااقل جلوی زن و فرزندم بی‌آبرو نمی‌شوم! غم‌انگیز است. ما باید فکری برای معیشت پایدار جوامعی که در مناطق حفاظت‌شده زندگی می‌کنند بکنیم. تا آنها به جای آنکه متعارض مناطق حفاظت‌‌‌شده ‌شوند، پاسدار این مناطق باشند. این آن اتفاق خاص است که باید رخ دهد. ما حق نداریم به مردمی که در این مناطق هستند بگوییم شما گناه کرده‌اید که خانه‌ات در جنگل‌های هیرکانی است. شما گناه کرده‌اید که در میانکاله زندگی می‌کنید! در حالی که ما باید به این مردم بگوییم شما شانس آورده‌اید که در منطقه میانکاله زندگی می‌کنید. ما به ازای این شانسی که آورده‌اید و در این منطقه زندگی می‌کنید فلان تسهیلات را برای شما در نظر می‌گیریم و فلان خدمات را ارائه می‌دهیم. متاسفانه هیچ اقدامی برای مردم بومی و جوامع محلی و ذی‌نفعان  انجام نداده‌ایم. فقط به شکل‌های تحکم‌آمیز به آنها گفته‌ایم چون اینجا منطقه مهمی است شما حق ندارید اینجا زندگی کنید. آن فرد چه کند؟ این یک تعارض جدی ایجاد می‌کند. در حالی که در تمام دنیا این شرایط متعارض را برنامه‌ریزی می‌کنند و از آن فرصت می‌سازند. آنها در این زمینه راهکار ارائه می‌دهند. اگر شما اجازه دهید کار به کاردان سپرده شود و طرح جامع گردشگری پایدار در منطقه میانکاله اجرایی شود، نه این طرح‌هایی که بخواهند میانکاله را به کیش دوم و سوم تبدیل کنند، آن وقت ما می‌توانیم شاهد این باشیم که این تعارض متوقف شود. نمونه‌های خوبی در ایران داریم که افراد در طرح‌های حفاظت و گردشگری مانع ورود دام به عرصه‌های حفاظت‌شده مردمی شده‌اند تا مثلاً زیراشکوب جنگل کوبیده نشود. در الگن در کهگیلویه کسانی به صورت خودجوش دست به چنین کاری زده‌اند و با مردم ارتباط برقرار شده است. آنها روستایشان را ثبت ملی کرده‌ و رایزنی کرده‌اند تا جذابیت‌های گردشگری در این منطقه را زیاد کنند. قیمت زمین در این منطقه زیاد شده است. مردم می‌بینند به ازای چیزی که از دست دادند یعنی امکان چرای دام و کشاورزی در زیراشکوب، چیز دیگری به دست آورده‌اند. پیامبری به زمین نیامده که وحی کند و مردم اطاعت کنند. انگیزه برای مردم ایجاد شده که دام و کشاورزی خود را مدیریت کنند و فرصت تنفس به طبیعت پیرامون خود دهند و این شرایط فرصت ایجاد شغل و تجربه گردشگری پایدار و خلق ثروت را فراهم می‌کند. این انگیزه است که مردم می‌توانند به صورت پایدار گردشگری را اجرا کنند. مردم نیاز به انگیزه‌های اقتصادی دارند. برای حفاظت از محیط‌ زیست نیازمند ایجاد انگیزه‌های اقتصادی هستیم. این دیگر یک اصل ثابت‌شده است. ما در روستایی در تملک در پارک ملی گلستان چطور توانستیم شکارچیان را مهار کنیم؟ چون آنها را به راهنمایان توریست‌ها و گردشگران که می‌خواستند پلنگ ببینند تبدیل کردیم. شکارچیان بهتر از هر کس دیگری رد پای حیات وحش را می‌شناسند و می‌دانند آنها در کجا ممکن است دیده شوند. عکاسی از پلنگ برای شکارچیان دیگر جذابیت و ارزش بیشتری از شکار داشت. بنابراین آنها همراه محیط ‌زیست شدند. اغلب محیط‌بانان خوب ما پیشتر شکارچی بوده‌اند. ما به راحتی می‌توانیم همین مساله را در مورد میانکاله اجرا کنیم.

 تصور اینکه در عرض چند ساعت شکارچیان توانسته‌اند با تجهیزات خود وارد منطقه حفاظت‌شده شوند و با اسلحه به سمت محیط‌بانان شلیک کنند ناهنجاری شدیدی را نشان می‌دهد. آیا اینکه شکارچیان قدرت سازماندهی مسلحانه دارند برای محیط زیست و جوامع محلی و خودشان خطرناک نیست؟

اینکه شکارچی توان سازماندهی مسلحانه دارد، خیلی خطرناک است. دولت باید بدون هیچ مماشاتی با آن عده از شکارچیان که دست به اسلحه برده‌اند، برخورد جدی کند. به نحوی که جامعه به سمت هرج‌ومرج و ناامنی نرود. در عین حال برنامه درازمدت دولت و حاکمیت باید ریشه‌یابی این باشد که چگونه می‌شود یک گروه از جامعه محلی که همه همدیگر را می‌شناسند، دست به چنین ریسک خطرناکی بزنند. اما اینکه فکر کنیم با مجازات‌هایی سنگین می‌توانیم این شکل حملات خطرناک را مدیریت کنیم، داریم اشتباه می‌کنیم. مثلاً آیا با اجرای حکم اعدام جلوی قتل‌ها گرفته شده است؟ خیر. راهکارهای جدید باید ارائه شود تا میزان جرائم پایین بیاید. دلیل اینکه تخلفات در حوزه محیط‌زیست و دیگر حوزه‌ها کم نمی‌شود به این خاطر است که به ریشه‌یابی مشکلات به درستی پرداخته نمی‌شود. در کنار اقدام قاطعانه با متخلفان باید بستر و زمینه تخلف نیز بسته شود.

  چرا در همه این سال‌ها هیچ دولتی نتوانسته با معارضان محیط زیست که اکنون برای نمونه شکارچیان در میانکاله هستند، گفت‌وگو کند؟ آیا شکارچیان خود مایل به گفت‌وگو نیستند یا ضعف در جای دیگری است و مساله گفت‌وگو خود به خود به عنوان یک راه‌حل در ساختار مدیریتی ما نادیده گرفته شده است؟

دلیل اینکه گفت‌وگو و تعاملی میان شکارچیان و معارضان محیط ‌زیست با دولت شکل نمی‌گیرد این است که دولت اساساً اهل گفت‌وگو نیست. نهادهای متولی و اساساً نظام حکمرانی محیط ‌زیست گفت‌وگو را جزو اولویت‌های خود در نظر نگرفته‌اند. دولت در ایران اساساً تمامیت‌خواه است و خود را بی‌نیاز از حرف زدن با مردم می‌داند. پول نفت باعث شده که روحیه تعامل با مردم کم شود. پول نفت را در جاهایی پرداخت می‌کنند و در جاهای دیگر مردم را مرعوب می‌کنند. اکنون البته با فشاری که تحریم به کشور وارد کرده به نظر می‌رسد مساله گفت‌وگو اندکی در دکترین دولت‌ها در ایران وارد شده است. کاهش قیمت نفت سبب شده دولت مشکلاتی داشته باشد و این رویه تا حدودی شاید سبب شده گفت‌وگو با طرفین انجام شود که البته تا گفت‌وگو میان نیروهای داخلی راه بسیاری است. این مساله در مدیریت محیط‌ زیست نیز وجود دارد. دولت خود را بی‌نیاز از گفت‌وگو با معارضان می‌داند و سعی می‌کند راه‌حل‌های خودش را با قوه قهریه یا با بی‌تفاوتی و رها کردن مساله انجام دهد که به خودی خود به ضرر محیط زیست و طبیعت ایران است. چرا مسوولیت یگان حفاظت از محیط زیست در ایران باید  در اختیار یک فرمانده نظامی باشد؟ کسی که قرار است با جامعه محلی تعامل کند یک فرد نظامی است که اساساً فهم اکولوژیک ندارد. فکر می‌کنند اگر محیط‌بان جلیقه ضدگلوله داشته باشد و تمرین تیراندازی را به‌موقع انجام دهد و قدرت بدنی بالا داشته باشد دیگر به راحتی می‌تواند مشکل را حل کند. این یک خطای راهبردی است که اتفاق افتاده است. یک فرمانده نظامی اساساً برای گفت‌وگو تربیت نشده است. رئیس پناهگاه حیات وحش میانکاله گفته است که «محیط‌بانان در تالاب میانکاله تجهیزات کافی برای حفاظت از خود ندارند و شکارچیان همه مسلح هستند. امکاناتی از جمله جلیقه و کلاه ضد گلوله، همچنین قایق مناسب با عمق زیاد، شوکر و امکاناتی از این دست برای دفاع از خود و در راستای حفاظت از تالاب کم بوده و یا در اختیار نداریم». او گفته «در این حادثه ساچمه‌های تفنگ شکارچیان به محیط‌بانان اصابت کرد اما خوشبختانه به دلیل حفظ فاصله ایمنی، خطر از بیخ گوش ما رد شد و حتی تلفنی که در دست دارم نیز در اثر تیر تفنگ ساچمه‌ای آسیب دید. در چند ماه اخیر این چندمین بار است که محیط‌بانان مورد حمله شکارچیان قرار می‌گیرند؛ در این راستا جلسه‌ای در شورای تامین استان گلستان در بندر ترکمن برگزار و مقرر شد با شکارچیان متخلف برخورد شود. در حال حاضر نیروهای یگان حفاظت محیط زیست استان در میانکاله مستقر هستند تا به محیط‌بانان کمک کنند». این اظهارات و این نوع نگاه به حفاظت در حالی است که اولین مهارتی که یک محیط‌بان باید داشته باشد فن مجاب کردن شکارچی است. محیط‌بان باید به نحوی با جامعه محلی تعامل کند که مردم محیط‌بان را دوست و یاور خود بدانند. در صورتی که در اغلب مناطق با محیط‌بان ما مثل یک دشمن فرضی رفتار می‌شود. ما اجازه ندادیم سازمان حفاظت محیط ‌زیست در این زمینه به بلوغ برسد و رشد کند. محیط‌بانان ما باید با کشورهای دیگر تعامل و تبادل داشته باشند. به این ترتیب با این تجربه‌ها باید یاد بگیرند که چگونه با جوامع محلی ارتباط برقرار کنند. اگر برخورد اصولی با رعایت حقوق طرفین صورت نگیرد، یا طبیعت و محیط زیست بازنده است یا شکارچیان منطقه. راه‌حل نهایی با توجه به الگوهای موفق در جهان این است که حقوق طرفین در نظر گرفته شود و گفت‌وگو و تعامل و ارائه مشوق‌ها به شکارچیان برای دست برداشتن از شکار به یک راه‌حل بدل شود. در غیر این صورت این روندها و این تعارض‌ها و تخریب‌ها و کشتارها در حوزه محیط‌زیست ادامه خواهد داشت و حتی تخریب‌گری و وندالیسم بیش از پیش گسترش پیدا خواهد کرد و شاید زمانی دیگر غیرقابل کنترل خواهد شد. 

دراین پرونده بخوانید ...