شناسه خبر : 48190 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

جنگ و صلح

کار ایران و آمریکا به کجا می‌رسد؟

زهرا اکبری: نتیجه انتخابات آمریکا، احتمالاً چیزی نبود که مقامات ایران انتظار داشتند؛ با این حال دیپلماسی کوچه بن‌بست نیست و می‌شود با مذاکره به سمت بهبود شرایط پیش رفت. اقتصاددانان معتقدند حداقلِ نیازِ اصلاحات پایدار، اما بسیار تدریجی اقتصادی از سمت سیاست خارجی، آن است که اگر نمی‌تواند در حدود یک سال به توافق برسد، حداقل به گزینه آتش‌بس دست پیدا کند. چون ما در حال حاضر در جنگ اقتصادی هستیم. یعنی اگرچه هزینه مبادله در اقتصاد ایران بالا رفته، اما بهتر است که در همین سطح بماند و حملات تحریمی دیگری به اقتصاد تحمیل نشود. این کمترین خواسته اقتصاد از دستگاه دیپلماسی و روابط خارجی کشور است. اما سوال این است؛ حداقلی که اقتصاددانان از دیپلماسی انتظار دارند، با وجود دونالد ترامپ و همچنین افزایش تنش در خاورمیانه قابل تحقق است؟ این وضعیت ما را بر آن داشت تا با دعوت از شماری از تحلیلگران سیاست خارجی و بین‌الملل، اقتصاددانان و جامعه‌شناسان نحوه برخورد با ترامپ را به بحث و بررسی بگذاریم. نام این نشست را «هم‌اندیشی برای اقتصاد ایران» گذاشتیم و برگزاری این نشست‌ها را به جمعی از اقتصاددانان و به‌طور خاص به دکتر مسعود نیلی پیشنهاد کردیم که با موافقت ایشان مواجه شد. این نشست‌ها با تمرکز بر موضوع «ناترازی‌های اقتصادی و چالش‌های بحران‌آفرین» قرار است به‌طور منظم برگزار شود و گروه رسانه‌ای دنیای اقتصاد تلاش می‌کند گزیده‌ای از مباحث و نتایج بحث‌ها را برای اطلاع تصمیم‌گیران کشور و علاقه‌مندان منتشر کرد. در پنجمین نشست «هم‌اندیشی برای اقتصاد ایران» که با عنوان «چشم‌انداز سیاست خارجی ایران» برگزار شد ابتدا آقای دکتر رحمن قهرمان‌پور، تحلیلگر مسائل بین‌الملل، تحلیل و ارزیابی خود را درباره «چشم‌انداز مسائل ایران و آمریکا در دولت دوم دونالد ترامپ» ارائه کردند. پس از ارائه ایشان، آقای دکتر محمد خواجوئی، تحلیلگر مسائل خاورمیانه، درباره «چند سناریو درباره تنش میان ایران و اسرائیل» سخن گفتند.

♦♦♦

احمد دوست‌حسینی: پنجمین جلسه هم‌اندیشی برای اقتصاد ایران را برگزار می‌کنیم. در جلسه‌های اول تا سوم آقای دکتر مسعود نیلی بحث مهمی داشتند در ارتباط با سه دسته از مشکلاتی که گریبان‌گیر کشور است و این مشکلات را به مثلث برمودا تشبیه کردند. این مشکلات عبارت‌اند از:

1- ناترازی‌های اقتصادی و زیست‌محیطی

2- ناروایی‌ها، شکاف‌های اجتماعی و همچنین کمبود سرمایه اجتماعی

3- ناهمخوانی سیاست‌های بین‌المللی و سیاست خارجی کشور با نیازهای توسعه اقتصادی.

این مشکلات در کنش و واکنش با یکدیگر مشکلات را تشدید کرده و چرخه معیوبی ایجاد می‌کنند. از نظر دکتر نیلی اصلاحات اقتصادی پایدار به‌ویژه پرداختن به ناترازی‌های انرژی مبرم‌ترین و ضروری‌ترین مسئله است اما به دلایل مختلف فوری‌ترین نیست. اما چرا؟ به خاطر اینکه این اصلاحات بدون اصلاحات اجتماعی و سیاست خارجی هزینه‌هایی را ایجاد خواهد کرد که به احتمال قوی از آستانه تحمل جامعه خارج است. بنابراین باید اقدامات جبرانی دیگری در زمینه سیاست خارجی اتفاق بیفتد که از یک‌سو سرمایه اجتماعی را افزایش دهد و از سوی دیگر هزینه انجام اصلاحات را کاهش دهد. چراکه بسیاری از اصلاحات اقتصادی نیازمند سرمایه‌گذاری است و با این وضع که سرمایه داخلی در حال خروج است و سرمایه‌گذار خارجی وجود ندارد، امکان اصلاحات اقتصادی دشوار می‌شود. فرضیه دکتر نیلی این بود که اصلاحات اجتماعی می‌تواند کمترین هزینه اقتصادی را داشته باشد و می‌تواند پشتیبان اصلاحات اقتصادی و همچنین مذاکرات سیاست خارجی باشد. دولتی که از پشتیبانی اجتماعی برخوردار باشد می‌تواند عزتمندانه بر سر میز مذاکره حضور داشته باشد. بنابراین اولویت، بحث سرمایه اجتماعی است که در جلسه چهارم خانم دکتر مریم زارعیان و آقای دکتر محسن گودرزی، از متخصصان حوزه علوم اجتماعی در این‌باره صحبت کردند و تقریباً هر دو نظرشان این بود که انجام اصلاحات اقتصادی مهم و پایدار بدون سرمایه اجتماعی میسر نیست. اما راس سوم مثلث با انگاره برمودای سیاست خارجی و حضور در عرصه بین‌المللی است. در شرایط فعلی با روی کار آمدن دونالد ترامپ و همچنین افزایش تنش در منطقه، سوال اساسی این است که روی کار آمدن ترامپ چه تاثیری بر ایران و منطقه خاورمیانه خواهد داشت؟ در همین زمینه ابتدا دکتر رحمن قهرمان‌پور، تحلیلگر روابط بین‌الملل در مورد روی کار آمدن دونالد ترامپ و سناریوهای پیش‌رو صحبت می‌کنند و بعد از ایشان دکتر محمد خواجوئی تاثیر روی کار آمدن ترامپ را بر روابط ایران، اسرائیل و کشورهای عربی منطقه بررسی خواهند کرد.

رحمن قهرمان‌پور: خیلی ممنون. قصد دارم در این نشست سناریوهای روابط ایران و آمریکا را در شش ماه آینده بررسی کنم. در حال حاضر در کشور دو دیدگاه نسبت به سیاست خارجی وجود دارد که ما در مطالعات سیاست خارجی به این دو دیدگاه می‌گوییم نسل اول و نسل دوم مطالعات سیاست خارجی. نسل اول را به عنوان نسل مطالعات کلاسیک مکتب انگلیسی می‌شناسند. نسل اولی‌ها معتقدند سیاست خارجی جدا از سیاست داخلی است زیرا سیاست داخلی مدام در حال تغییر است. به همین خاطر دیپلمات‌ها و کارگزاران سیاست خارجی تا حد امکان باید از سیاست داخلی فاصله بگیرند. از نظر آنها سیاست خارجی را دیپلمات‌های عاقل پیش می‌برند چراکه آنها می‌توانند منافع ملی را بهتر تشخیص دهند و براساس آن تصمیم بگیرند. اخیراً برخی تحلیلگران اصول‌گرا این بحث را مطرح کرده‌اند که با وجود اینکه ایران مشکلاتی در داخل دارد اما فرصت‌هایی هم در خارج دارد و بدون توجه به مشکلات داخلی می‌تواند از این فرصت‌ها استفاده کند. آنها بر این باورند با اینکه مشکلات عدیده‌ای در داخل کشور وجود دارد ما باید به دنبال رسیدن به یک دستاورد بزرگ در سیاست خارجی باشیم تا با استفاده از آن، قدرت‌های خارجی وادار شوند که با ایران کار کنند و شرایط ایران را بپذیرند. البته این موضوع جدیدی نیست و در سال‌های اخیر بارها مطرح شده است.

اما نسل دوم که بعد از 1970 در مطالعات سیاست خارجی برجسته شد؛ تاکید دارد که امکان تفکیک سیاست خارجی از سیاست داخلی وجود ندارد و سیاست خارجی ادامه سیاست داخلی است. نسل دوم شکل‌های مختلفی دارد: 1- اولی رویکردهای لیبرال در روابط بین‌الملل است که سیاست خارجی را محل رقابت گروه‌های ذی‌نفع داخلی اعم از گروه‌های صنعتی، سیاسی، اقتصادی و... می‌دانند. 2- دومی رویکرد سازه‌انگاری است که بر مسئله هویت و نقش دولت تاکید می‌کند. به این معنا که یک دولت چه تعریفی از خود در سیاست بین‌الملل دارد؟ و چه ماموریتی برای خود قائل است؟ و این نحوه تعریف هویت چگونه عملکرد آن را در سیاست بین‌الملل تحت تاثیر قرار می‌دهد.

شناخت سیاست خارجی همچنین مستلزم شناخت نحوه تصمیم‌گیری در سیاست خارجی است. سوال این است که اساساً سیاست‌گذار چگونه تصمیم می‌گیرد؟ برای مثال رویکرد تصمیم‌گیری شهودی به این موضوع می‌پردازد که رهبران زمانی که می‌خواهند تصمیم بگیرند به گذشته تاریخی نگاه می‌کنند و براساس شهود تصمیم می‌گیرند و نمی‌خواهند در تاریخ بدنام شوند. نظریه رقابت نهادی هم این موضوع را برجسته می‌کند که تصمیم‌گیری در سیاست خارجی محصول رقابت نهادهای دخیل برای افزایش سهم و وزن و بودجه خود است. رویکرد تصمیم‌گیری عقلانی هم بر عقلانیت در تصمیم‌گیری‌های سیاست خارجی تاکید می‌کند.

تحولات تاثیرگذار محیط بیرونی

اجازه دهید ابتدا مهم‌ترین تحولات منطقه‌ای و بین‌المللی (محیط بیرونی) را که طی دو دهه اخیر اتفاق افتاده و تاثیر بسزایی بر سیاست خارجی ایران داشته است، بررسی کنم:

1- نقطه شروع بحث ما حمله آمریکا به افغانستان و عراق در سال‌های 2001 و 2003، تمرکز این کشور بر خاورمیانه و مبارزه با تروریسم و همچنین تغییر سیاست منطقه‌ای ایران در واکنش به این اقدام آمریکاست. در سیاست بین‌الملل این دوره را با عنوان دوران هژمونی آمریکا می‌شناسند. هدف آمریکا در این دوران مبارزه با تروریسم بود و کانون این مبارزه هم منطقه خاورمیانه و کشورهای افغانستان و عراق بودند. اخیراً آقای جو بایدن در همین زمینه به بنیامین نتانیاهو گفت اشتباهی را که ما بعد از 11 سپتامبر در مبارزه با تروریسم انجام دادیم شما انجام ندهید. مشخصاً منظور آقای بایدن شکست آمریکا در فرآیند دولت-ملت‌سازی در افغانستان و عراق بود. بعد از ورود آمریکا به افغانستان و به‌ویژه عراق، ایران وارد دوران جدیدی در سیاست خارجی شد که اسمش را می‌توان گسترش محور مقاومت یا نگاه استراتژیک به محور مقاومت گذاشت. پیش از این، عمده حمایت‌های ایران از حزب‌الله این بود که شیعیان لبنان را نمایندگی کند. این حمله نقطه عطف مهمی در سیاست خارجی ایران بود. آمریکا وارد عراق شد و در برابر ایران آسیب‌پذیر شد و در منطقه هم موج آمریکاستیزی تقویت شد. ایران هم از این فرصت برای تقویت نقش امنیتی خود در منطقه استفاده کرد.

2- بحث بعدی جنگ میان اسرائیل و حزب‌الله در سال 2006 و تقویت محور مقاومت و پیروزی حماس در انتخابات غزه است. زمانی که حزب‌الله در جنگ 33روزه به صلح رسید محور مقاومت این پیروزی را به عنوان پیروزی حزب‌الله تعبیر کرد. بعد از این ماجرا بود که حزب‌الله وارد دوره جدیدی تحت عنوان بازدارندگی در برابر اسرائیل یا تقویت توان دفاعی و نظامی نامتقارن شد. پیروزی حماس در غزه از طریق انتخابات، به افزایش تأثیرگذاری ایران در منطقه و گسترش محور مقاومت منجر شد.

3- اتفاق بعدی بحران مالی جهانی در سال 2008 بود که تاثیر بسزایی بر اقتصاد آمریکا و جهان گذاشت. اگر مهم‌ترین اتفاق منطقه خاورمیانه حمله آمریکا به عراق بود؛ مهم‌ترین اتفاق جهان بحران مالی سال 2008 بود که اولویت‌های آمریکا را تغییر داد. این بحران به تغییر اولویت‌های آمریکا در خاورمیانه منجر شد. یعنی توجه آن به این منطقه کاهش یافت و آمریکا سیاست چرخش به آسیا-پاسیفیک را در پیش گرفت که تا الان ادامه دارد. سوالی که بعد از این بحران مطرح شد این بود که چرا آمریکا و مالیات‌دهندگان آمریکایی باید پولشان را در خاورمیانه و در جاهای دیگر خرج کنند؟ چرا آمریکا باید ضعیف شود و چین قوی‌تر شود؟ ریشه‌های ترامپیسم را می‌توان در اینجا جست‌وجو کرد.

4- اتفاق مهم بعدی بهار عربی در سال 2011 بود. نتیجه بهار عربی، جنگ داخلی در سوریه، ظهور داعش و تشدید رقابت‌ محور اخوانی، شیعی و سلفی در خاورمیانه بود. این ماجرا بخش زیادی از منابع مالی کشورهای منطقه را بلعید. ایران و ترکیه و عربستان و امارات و قطر منابع اقتصادی قابل‌توجهی در سوریه، لیبی، لبنان و عراق خرج کردند. ظهور دولت‌های ورشکسته یا در حال ورشکستگی در عراق، لیبی، سوریه، یمن و لبنان مهم‌ترین پیامد این رقابت درون‌منطقه‌ای بود.

5- اتفاق پنجم روند شکل‌گیری توافق برجام در دوران اوباما، خروج ترامپ از برجام و افزایش سطح غنی‌سازی در ایران از 20 درصد به 60 درصد بود. عدم موفقیت برجام و خروج ترامپ از آن تاثیرات زیادی در داخل ایران داشت و موقعیت اصلاح‌طلبان را حداقل در سیاست خارجی تضعیف کرد. ترامپ با خروج از برجام تحریم‌های متعددی را علیه ایران اعمال کرد و درآمدهای نفتی ایران را کاهش داد. آقای همتی در مناظره‌های انتخاباتی سال 1400 صراحتاً به این کاهش شدید درآمدهای ایران اشاره کرد.

6- ماجرای بعدی تشدید تنش میان ایران و عربستان، حادثه آرامکو و حملات حوثی‌ها به عربستان و امارات است که تنش در منطقه را تا حد زیادی افزایش داد. این حادثه به نوعی تنش را به اوج رساند و در تغییر سیاست تهاجمی بن‌سلمان در منطقه نقش مهمی داشت و او را به این نتیجه رساند که رقابت‌های نظامی در منطقه می‌تواند روند توسعه و نیز جانشینی آرام را به خطر بیندازد. عدم مداخله ترامپ در این بحران در حمایت از عربستان هم این نتیجه‌گیری را در ریاض تقویت کرد که عربستان نباید در دعوای ایران و آمریکا بیش از حد دخالت کند.

7- مورد بعدی عادی‌سازی روابط ایران و عربستان با میانجیگری چین در سال 2021 است. میانجیگری چین بازتاب زیادی در جهان داشت و بسیاری بر این باور بودند که این ماجرا نقطه آغاز ورود چین به خاورمیانه است. بسیاری در ایران روی این موضوع حساب باز کردند و امیدوار بودند با ورود چین به خاورمیانه، آمریکا مهار شود و ایران و چین بتوانند جبهه جدید و متحدی علیه نفوذ آمریکا در منطقه تشکیل دهند و به نوعی آمریکا را مثل سال 2003 در منطقه مشغول و زمین‌گیر کنند.

8- اتفاق بعدی حمله روسیه به اوکراین در فوریه 2022 بود که اتفاقات قبلی در سیاست خارجی آمریکا در کاهش حضور در خاورمیانه را تثبیت و بازگشت‌ناپذیر کرد. به قول خانم آنالنا بربوک، وزیر خارجه آلمان دنیا دیگر به دنیای قبل از جنگ اوکراین بازنمی‌گردد. این ماجرا باعث نزدیک‌تر شدن ایران به روسیه شد. در این نزدیکی رگه‌های تفکر مقاومت را هم می‌بینیم. به این معنا که بخشی از حاکمیت معتقد است حالا که با ایجاد محور مقاومت در خاورمیانه دست‌و‌پای آمریکا را بسته‌ایم می‌توانیم در اروپا هم این کار را پیش ببریم و نظم ظالمانه موجود در جهان را تضعیف کنیم. این مسئله در ادامه به اصلی‌ترین دلیل تنش موجود در روابط میان ایران و اروپا تبدیل شد. این نوع تنش تقریباً در صد سال اخیر بی‌سابقه است. اروپا بسیار نسبت به مسئله جنگ اوکراین و امنیت خود حساس است چراکه تمام موفقیت‌های اقتصادی خود را مدیون ساختار امنیتی می‌داند که بعد از جنگ جهانی دوم شکل گرفته بود و روسیه آن را با جنگ اوکراین به‌صورت جدی تهدید کرد.

9- مورد آخر جنگ غزه و لبنان و تشدید درگیری‌های نظامی ایران و اسرائیل بعد از عملیات طوفان‌الاقصی است. یک سال قبل کمتر کسی فکر می‌کرد اسرائیل تا این حد خطر کند و دست به ترور رهبران مقاومت و ادامه جنگ در غزه بزند. اما برای اولین‌بار در چند دهه اخیر اسرائیل مستقل از آمریکا تصمیم گرفت و جنگ را ادامه داد و به نوعی دولت بایدن را دنبال خود کشاند و این پدیده در چند دهه اخیر بی‌سابقه بود. زیرا همواره تصور می‌شد تل‌آویو نمی‌تواند بدون حمایت واشنگتن تصمیم‌های مستقل بگیرد.

41

تحولات مهم داخلی تاثیرگذار بر سیاست خارجی

در ادامه مهم‌ترین تحولات داخلی (محیط درونی) را که طی دو دهه اخیر اتفاق افتاده و تاثیر بسزایی بر سیاست خارجی ایران داشته است بررسی می‌کنیم:

1- اعتراض‌های انتخاباتی سال 1388 و تشدید شکاف سیاسی داخلی. بزرگ‌ترین شکافی که بعد از این ماجرا ایجاد شد، شکاف بر سر انتخابات و نتیجه انتخابات بود که تاکنون هم ادامه پیدا کرده است. این اعتراضات هم شکاف درون حاکمیت میان اصلاح‌طلبان و اصول‌گرایان را تشدید کرد و هم نهاد انتخابات و اعتبار و کارآمدی آن را به یک موضوع مناقشه‌برانگیز تبدیل کرد.

2- اعتراض‌های آبان 1398 بر سر افزایش قیمت بنزین و تشدید شکاف میان دارا و ندار و اعتراضات طبقات پایین و حاشیه‌ای تاثیر بسزایی بر کاهش مشارکت در انتخابات مجلس در بین اقشار پایین و آسیب‌پذیر داشت که به نوعی پایگاه اجتماعی حاکمیت محسوب می‌شدند. بعد از آبان 1398 مشارکت در انتخابات پایین آمد و دیگر به میزان قبل از 1398 نرسید. یعنی نه‌تنها در انتخابات مجلس در سال 1398 و سال 1402 بلکه در انتخابات ریاست‌جمهوری سال 1403 هم ما شاهد کاهش آمار مشارکت در انتخابات بودیم. حتی دوقطبی شدن رقابت انتخابات ریاست‌جمهوری هم باعث افزایش مشارکت به بالای 50 درصد در سال 1403 نشد. کاهش مشارکت در شهرهای مرکزی ایران یعنی کمربند توسعه ناپایدار که از کرج، قزوین، اراک، اصفهان و کرمان می‌گذرد کاملاً محسوس بود. برای اولین‌بار در 44 سال گذشته مشارکت در کرج از مشارکت در کردستان پایین‌تر شد. این اتفاق، بی‌سابقه است.

3- اعتراضات 1401 و تشدید شکاف جنسیتی و اجتماعی. اعتراضات سال 1401 اعتراض طبقه متوسط شهری بود. طبقه متوسط شهری قهر می‌کند اما اگر نهاد انتخابات و رقابت معنادار شود ممکن است دوباره مشارکت کند. انتخابات سال 1403 شاهدی بر این ادعاست. اما زمانی که طبقه پایین قهر می‌کند اقناع آن به مشارکت سخت‌تر است مخصوصاً اگر امیدی به بهبود وضع اقتصادی نداشته باشد.

4- بحث بعدی که دکتر نیلی مفصل به آن اشاره کرده‌اند، تشدید ناترازی‌های انرژی و مالی است. این ناترازی قدرت دولت برای اداره عمومی کشور را تضعیف می‌کند. مثلاً تصمیم‌گیری درباره افزایش قیمت بنزین بعد از اعتراضات سال 1398 به یک معضل سیاسی تبدیل شد. نظام سیاسی دیگر نمی‌تواند کیفیت خدمات رفاهی و توزیع رانت را در حد قبل نگه دارد. از این‌رو شاهد نوعی تغییر در قرارداد اجتماعی میان مردم و حکومت و مخصوصاً طبقات پایین هستیم. یعنی فرمول رانت اقتصادی در برابر خرید رضایت سیاسی مثل گذشته جوابگو نیست و این اتفاق جدیدی در ایران در چهار دهه گذشته است.

5- تشدید حامی‌پروری سیاسی از دهه 1380 از دیگر تحولات مهم است. فوکویاما معتقد است حامی‌پروری سیاسی در جایی رخ می‌دهد که حاکمیت قانون وجود ندارد ولی انتخابات در آن برگزار می‌شود و پدیده‌ای فراگیر در جهان است و تنها با مبارزه مدنی می‌توان آن را کاهش داد. حامی‌پروری سیاسی یعنی خرج کردن منابع عمومی توسط سیاسیون در راستای پیروزی مجدد در انتخابات و توزیع پست‌ها و مقام‌های دولتی بین شبکه‌های حامی‌پرور. این موضوع در انتخابات ایران هم مرسوم است. در سال‌های اخیر تعداد نمایندگان دارای شبکه‌های حامی‌پرور در مجلس کمتر شده است اما هنوز کامل از بین نرفته است. این نمایندگان تبحر ویژه‌ای در لابی و توزیع رانت و تقسیم بودجه دارند و از این طریق برنده انتخابات می‌شوند.

6- رشد مهارنشدنی فساد اداری و سیاسی و نیز افول کیفیت اداره عمومی از نشانه‌های دولت در حال ورشکستگی است. تقریباً بعد از سال 1398 علائم اولیه دولت‌های ورشکسته در ایران ظهور می‌کند و باید در این زمینه هشدار داد. بارزترین علائم دولت‌های در حال ورشکستگی، فرسودگی زیرساخت‌های بهداشتی، آموزشی، حمل‌ونقل و... است. در کویته و لاهور پاکستان یا شهرهای مختلف مصر و کوبا این علائم را مشاهده می‌کنید. این دولت‌ها هنوز مثل افغانستان و سوریه و لیبی ورشکسته نشده‌اند اما شکنندگی دولت در آنها در حال تشدید است و خطر حرکت به سمت ورشکستگی دولت در آنها جدی است.

7- مورد بعدی افول بوروکراسی و فرسایش نهادهاست که ما در این دو دهه شاهد آن بودیم. بوروکراسی با فاصله گرفتن از شایسته‌سالاری و گرفتار شدن در حامی‌پروری سیاسی، استقلال و کارآمدی و انگیزش خود را از دست داده است. تامین حقوق کارمندان و بازنشستگان مثل الجزایر به یک مشکل جدی برای دولت تبدیل شده است. اعتراضات صنفی نمود بارز این وضعیت است. بوروکراسی دیگر یار شاطر دولت نیست بلکه بار خاطر آن است.

8- تشدید شکاف‌های مذهبی، قومی، اجتماعی و بحران‌های زیست‌محیطی دیگر اتفاق مهم سال‌های اخیر است. فرونشست زمین در اصفهان و دیگر شهرهای صنعتی و تهران، بحران زیست‌محیطی، افزایش نرخ سرطان در شهری مثل اراک وضعیت خطرناکی است که چشم‌انداز توسعه و حتی آینده سرزمینی را در معرض ابهام قرار داده است. در کنار اینها ظهور شبکه‌های مجازی متکی به الگوریتم‌های هوش مصنوعی در حال تشدید قطبی شدن سیاسی و اجتماعی و قومی در کشور است. این پدیده منحصر به ایران نیست و حتی انگلیس هم نگران پیامدهای منفی شبکه‌ای مجازی است.

9- سانحه برای مرحوم رئیسی و برگزاری انتخابات زودهنگام و تغییر دولت باعث شد که در دو دهه گذشته برای اولین‌بار انتخابات زودهنگام ریاست‌جمهوری برگزار شود و نحوه تایید صلاحیت‌ها و مشارکت‌ها هم متاثر از این امر بود. کشور طی چند ماه سه انتخابات مهم یعنی انتخابات مجلس شورای اسلامی، مجلس خبرگان و ریاست‌جمهوری برگزار کرد! این در رفتار رای‌دهنده تاثیر داشت.

10- حمله نظامی اسرائیل به ایران که برای اولین‌بار در چند دهه اخیر اتفاق افتاد، رویدادی بی‌سابقه در تنش ایران و اسرائیل بود و جنگ سایه را به درگیری مستقیم تبدیل کرد.

سیاست خارجی از منظر نظریه سیستم‌ها

از منظر نظریه سیستم‌ها تحولات فوق در صحنه داخلی و خارجی به اتخاذ سیاست‌های زیر در سیاست خارجی ایران منجر شد:

1- تلاش برای همکاری استراتژیک با چین

2- نزدیکی بیشتر به روسیه

3- تقویت محور مقاومت

4- توافق برجام

5- سیاست همسایگی

6- افزایش توان نظامی و بازدارندگی

7- تقویت توان فنی هسته‌ای

8- درگیری مستقیم نظامی با اسرائیل

همان‌طور که مشاهده می‌کنید در این خروجی‌ها یا سیاست‌ها، گسترش تجارت یا پیوستن به پیمان‌های تجاری وجود ندارد، یعنی اغلب این خروجی‌ها امنیتی‌اند. به این معنا که سیاست خارجی در دو دهه گذشته هر‌چه بیشتر امنیتی شده است. امنیت لازم است و همه کشورها از‌جمله چین، روسیه، ویتنام و... هم به دنبال امنیت هستند اما امنیتی شدن به این معناست که شما همه پدیده‌ها را از زاویه امنیتی نگاه می‌کنید. به تعبیری سیاست خارجی ایران تحت‌تاثیر محیط داخلی و بیرونی به سمت توجه بیشتر به امنیت رفته است و از این‌رو مطابق اصل عدم قطعیت فرصت کافی برای توجه به تجارت و اقتصاد نداشته است.

نگاه فرصت‌محور و تهدیدمحور به ترامپ

در رابطه با روی کار آمدن ترامپ دو دیدگاه در ایران وجود دارد.

1- دیدگاه فرصت‌محور

دوستان اصلاح‌طلب بر این باورند که آمدن ترامپ برای ایران فرصت است. آنها معتقدند ترامپ برای مهار چین و کاهش حضور نظامی خود در خاورمیانه به توافق با ایران نیاز دارد همان‌طور که اوباما نیاز داشت. توافق با ایران یک میراث بزرگ و ماندگار برای ترامپ است چراکه می‌خواهد بگوید من توانستم یک بازیگر جسور و ماجراجو را مهار کنم. ترامپ می‌تواند از طریق توافق با ایران موقعیت خود را در سیاست داخلی آمریکا و در بین جمهوری‌خواهان تقویت کند و این ادعا را مطرح کند که بهتر از دموکرات‌ها با ایران توافق کرده است. توافق با ایران اعتبار شخصی ترامپ را در سیاست جهانی افزایش می‌دهد. همان‌طور که ترامپ با رهبر کره شمالی دیدار کرد برای او مهم است که بگوید با ایران هم توافق کرده است. دلیل دیگر آن است که در صورت توافق با ایران هزینه‌های حمایت نظامی آمریکا از اسرائیل کمتر می‌شود. توافق آمریکا با ایران باعث دوری ایران از روسیه و چین هم می‌شود. در حال حاضر بحثی در محافل فکری مطرح است مبنی بر اینکه چهار کشور روسیه، چین، ایران و کره شمالی در حال نزدیک شدن به یکدیگرند و می‌خواهند محوری ضدآمریکایی (محور تجدیدنظرطلب) ایجاد کنند. مسئله آمریکا این است که این کشورها را چطور از هم جدا کند. دموکرات‌ها می‌خواهند با ائتلاف‌سازی و ترامپ می‌خواهد با اعمال قدرت و زور این کار را انجام دهد. پس اگر ترامپ با ایران توافق کند، خودبه‌خود ایران از روسیه و چین فاصله می‌گیرد. ترامپ اهل معامله است و بارها گفته است که ضد جنگ هستم و توافق با ایران اثبات این مدعا خواهد بود. علاوه بر این، هزینه توافق از جنگ و تداوم تنش کمتر است. ترامپ بعد از توافق با ایران می‌تواند با کره شمالی هم توافق کند. (در واقع قصد ترامپ از نزدیکی به کره شمالی این است که از کره جنوبی بابت حضور نیروهای نظامی خود در خاک این کشور پول بگیرد). در حال حاضر کره جنوبی سالی یک میلیارد و 200 میلیون دلار بابت حضور نیروهای آمریکایی در خاک کره جنوبی پرداخت می‌کند و ترامپ اعلام کرده است که این رقم را به سالی 10 میلیارد دلار می‌رساند. این را هم اضافه کنم که ترامپ این‌بار اعلام کرده است که نمی‌گذارم ایران هسته‌ای شود. این حرف دو معنا دارد؛ یا می‌خواهد به تاسیسات هسته‌ای ایران حمله کند یا با ایران توافق کند. فراموش نکنیم که ترامپ در سال 2016 گفت اگر برنده انتخابات شوم از برجام خارج می‌شوم و این کار را انجام داد. این‌بار هم یک حرف اصلی زده است: نمی‌گذارم ایران هسته‌ای شود. بستگی به شرایط و موقعیت دارد که کدام راه را انتخاب کند.

دوستان اصول‌گرا هم بر این باورند که سیاست مهار ایران تاکنون موفق نبوده است و آمریکا نتوانسته است به اهداف خود برسد. البته در آمریکا هم برخی معتقدند که ترامپ هزینه زیادی داده اما ایران برنامه هسته‌ای خود را رها نکرده است.

2- دیدگاه تهدیدمحور

اما طرفداران دیدگاه تهدیدمحور می‌گویند ترامپ توافقی را می‌خواهد که باعث تغییر بنیادین رفتار ایران شود و به یک توافق معمولی راضی نیست. علاوه بر این، افراد تندرویی که اطراف ترامپ را احاطه کرده‌اند مانع توافق خوب با ایران می‌شوند. بعضی از تحلیلگران می‌گویند این گزاره درست است که ترامپ توافق می‌خواهد اما آدم‌های اطرافش همه افراطی‌اند و اگر ترامپ هم بخواهد توافق کند تیم او و اطرافیانش نمی‌گذارند. اگر ایران از موضع ضعف وارد مذاکره شود نه می‌تواند امتیاز بگیرد و نه می‌تواند در داخل از توافق با ترامپ حمایت کند و آن را موجه‌سازی کند و بگوید توافق خوبی انجام دادیم. مضاف بر این، توافق با ترامپ می‌تواند به ضعف مشروعیت نظام در میان قشر حامی نظام در داخل کشور منجر شود و اعتبار ایران در محور مقاومت را هم تضعیف کند. توافق با ترامپ همچنین می‌تواند باعث بدبینی روسیه و چین نسبت به ایران شود و ممکن است چین حداقل نفتی را که از ایران می‌خرد دیگر نخرد و روسیه دیگر به ایران سلاح نفروشد. البته تجربه خروج از برجام هم نشان داد که از نظر بخشی از حاکمیت، آمریکا قابل‌اعتماد نیست و ممکن است رئیس‌جمهور بعدی از توافق خارج شود. توافق بد و ضعیف همچنین اعتبار ایران را نزد رقبای منطقه‌ای خود کاهش می‌دهد. یعنی اگر ایران در این وضعیت با آمریکا توافق کند رقبای منطقه‌ای ایران مثل ترکیه، عربستان و اسرائیل این موضوع را حمل بر ضعف ایران می‌کنند و این، موقعیت ایران را در منطقه تضعیف می‌کند.

این افراد معتقدند که هنوز در داخل حاکمیت اجماع نظری در رابطه با توافق با آمریکا وجود ندارد. بخشی از حاکمیت موافق مذاکره نیست ولی آلترناتیوی ندارد، بخش دیگری که موافق است قدرت اجماع‌سازی ندارد. علاوه بر این، ایران هنوز حاضر به مذاکره درباره توان موشکی خود و محور مقاومت نیست. ما در برجام فقط روی موضوع هسته‌ای تمرکز کردیم و پذیرفتیم که فقط در این مورد مذاکره کنیم و راجع به مسائل موشکی بحث نکردیم. البته در مورد موشک ما معاهده الزام‌آوری مثل (NPT) نداریم فقط رژیم کنترل موشکی (MTCR) است که ایران عضوش نیست، البته الزام‌آور هم نیست.

پیشران‌ها در روابط ایران و آمریکا

در این بخش یک مدل سناریوپردازی در سیاست بین‌الملل را مطرح می‌کنم که مبتنی بر ارزیابی میزان اثرگذاری پیشران‌های موثر بر روابط ایران و آمریکا در شش ماه آینده است. پیشران نخست سیاست نتانیاهو در قبال ایران است که اهمیت آن 7 و عدم قطعیت آن 6 است که اثرگذاری آن 42 از صد می‌شود. پیشران دوم توان نظامی ایران برای بازدارندگی در برابر اسرائیل است. به این معنا که ایران کاری بکند یا عملیاتی انجام دهد که اسرائیل بگوید من تسلیم شدم و دیگر علیه ایران کاری نمی‌کنم. مورد بعدی امکان بازسازی محور مقاومت یعنی حزب‌الله و حماس است. در رابطه با عزم جزم ایران برای مذاکره مستقیم با آمریکا، اینکه ما مذاکره کنیم کافی نیست باید علائمی را نشان دهیم که طرف مقابل قانع شود که ما می‌خواهیم مذاکره کنیم و نمی‌خواهیم زمان بخریم. پیشران‌ها در جدول مشخص شده‌اند. در میان همه پیشران‌ها، دو متغیر عزم ایران برای مذاکره با آمریکا و سیاست نتانیاهو از همه مهم‌ترند و تاثیرگذاری بیشتری در شش ماه آینده دارند.

44

سناریوهای پیش‌رو

در ادامه چهار سناریوی پیش‌روی ایران و آمریکا را بررسی می‌کنیم.

1- سناریوی عادی‌سازی

در این سناریو ایران مذاکره می‌کند، آمریکا هم مذاکره می‌کند و تنش با اسرائیل هم کاهش می‌یابد. به عبارت دیگر، سناریوی عادی‌سازی می‌گوید که یا ایران تنش را یک‌طرفه متوقف می‌کند یا اسرائیل با تضمین‌هایی که از آمریکا می‌گیرد تنش‌ها را کاهش می‌دهد (به نظر من تا زمانی که نتانیاهو در قدرت باشد که فعلاً هست احتمال تحقق این سناریو اندک است). تنش میان جمهوری اسلامی ایران و اسرائیل از سوی هر دو طرف هویتی و حیثیتی شده و احتمال اینکه هر دو طرف تنش را کنار بگذارند اندک است. ضمن اینکه بعید است یکی از دو طرف هم داوطلبانه تنش را کنار بگذارد. حتی اگر ایران و آمریکا مذاکره کنند تنش با اسرائیل کمتر نخواهد شد. اسرائیل نمی‌خواهد این فرصت تاریخی را از دست بدهد. در داخل اسرائیل تصور غالب این است که الان مناسب‌ترین زمان برای ضربه زدن به ایران است. این سناریو در شش ماه آینده و حتی یک سال آینده امکان تحقق بسیار اندکی دارد. حتی اگر ایران وارد مذاکره مستقیم با آمریکا شود کاخ سفید از افزایش تنش اسرائیل با ایران استفاده کرده و امتیاز بیشتری از ایران می‌گیرد. این سناریو از نظر من در شش ماه آینده منتفی است. مطلوبیت این سناریو برای ایران کم است، برای آمریکا خیلی زیاد است و برای اسرائیل زیاد است. بنابراین امکان تحققش کم است.

2- سناریوی توافق جامع

در این سناریو ایران مذاکره می‌کند آمریکا هم مذاکره می‌کند اما تنش با اسرائیل بیشتر می‌شود. به عبارت دیگر سناریوی توافق جامع می‌گوید اسرائیل تنش را تشدید می‌کند تا آمریکا با ایران توافق نکند یا توافقی کند که مطلوب اسرائیل باشد با این حال ترامپ توافق می‌کند چراکه به توافق نیاز دارد. ترامپ بعد از توافق با ایران تنش میان اسرائیل و ایران را کنترل می‌کند و تا حد قابل‌توجهی کاهش می‌دهد. تا قبل از توافق، ترامپ مانع تشدید تنش بین ایران و اسرائیل نمی‌شود تا در مذاکرات امتیازات بیشتری از ایران بگیرد. در این سناریو هم احتمال درگیری وجود دارد برای اینکه ترامپ می‌خواهد به ایران بگوید که اگر با من توافق نکنید جنگ محتمل است. سیاست فشار حداکثری ترامپ برمی‌گردد و ایران مذاکره می‌کند. ممکن است توافق مطلوبی صورت نگیرد اما اگر هر دو طرف اراده لازم را داشته باشند توافق بینابینی در شش ماه آینده شکل می‌گیرد. ترامپ این توافق بینابینی را توافقی بزرگ برای خود جلوه می‌دهد. البته این سناریو هم عدم قطعیت دارد. اسرائیل کاملاً موافق توافق نخواهد بود اما به خاطر آمریکا در اجرایی کردن توافق خللی جدی وارد نخواهد کرد. این سناریو تا حدی شبیه سناریوی برجام است اما با لحاظ شرایط جدید و قبول اینکه موقعیت ایران ضعیف‌تر از سال 1394 است و احتمالاً موضوع منطقه و موشکی جزئی از مطالبات آمریکا برای توافق خواهد بود. من احتمال تحقق این سناریو را متوسط در نظر گرفتم چراکه مطلوبیت این سناریو برای ایران متوسط رو‌به پایین است، برای آمریکا متوسط رو‌به بالاست و برای اسرائیل هم متوسط رو‌به پایین است.

3- سناریوی مهار ایران

 در این سناریو ایران مذاکره نمی‌کند، آمریکا هم مذاکره نمی‌کند و تنش با اسرائیل بیشتر می‌شود و حتی ممکن است به جنگ هم ختم شود. به عبارت دیگر، سناریوی مهار ایران و تشدید درگیری به این معناست که ترامپ فشار حداکثری را احیا می‌کند و ایران به خاطر این فشارها تن به مذاکره نمی‌دهد. به این معنا که ایران منتظر است که اوضاع بهتر شود و به همین خاطر مذاکره نمی‌کند. بخشی از تحریم‌های ثانویه که اعمال نشده فعال می‌شود و تحریم‌های موجود با سخت‌گیری بیشتری اجرا می‌شود تا بانک‌های چینی هم نتوانند با ایران وارد معامله شوند. دقت کنید که در این سناریو در شش ماه آینده مکانیسم ماشه فعال نمی‌شود. اما حملات موشکی ایران و اسرائیل و تلاش آمریکا و اسرائیل برای بازدارندگی ایران از طریق ضربات شدید و گسترده ادامه می‌یابد. اسرائیل و آمریکا تصمیم می‌گیرند که یک سطح بالاتری از بازدارندگی را ایجاد کنند که اصطلاحاً بازدارندگی با سلاح‌های استراتژیک غیرهسته‌ای (Strategic Non_Nuclear Weapons) است. احتمال تغییر دکترین هسته‌ای و دفاعی ایران در این سناریو جدی‌تر می‌شود. به نظر من اگر نظام سیاسی بخواهد به سمت هسته‌ای شدن پیش برود در شش ماه آینده فضا را آماده می‌کند و می‌گوید که سلاح هسته‌ای مفید است. در این سناریو ضربه‌های اسرائیل به محور مقاومت و خرابکاری در برنامه هسته‌ای ایران و ترور مقامات تشدید می‌شود. این سناریو مطلوب نتانیاهو است و برای تحقق آن تلاش می‌کند. احتمال تحقق این سناریو تا شش ماه آینده متوسط به بالاست. این سناریو با تلاش اسرائیل و آمریکا برای بهره‌برداری از شکاف‌های داخلی همراه خواهد بود. هدف این سناریو این است که ایران نتواند مجدداً قدرتمند شود و امنیت اسرائیل و منافع حیاتی آمریکا را تهدید کند. مطلوبیت این سناریو برای ایران خیلی کم است و برای آمریکا متوسط است (آمریکا نمی‌خواهد پول زیادی خرج مهار ایران کند) اما برای اسرائیل خیلی زیاد است، چون اسرائیل از بابت ایران احساس تهدید می‌کند.

4- سناریوی مطلوب نظام یا حفظ وضع موجود

در این سناریو تنش با اسرائیل کمتر می‌شود و ایران نیازی به مذاکره احساس نمی‌کند و آمریکا هم دنبال مهار می‌رود اما موفق نمی‌شود. به عبارت دیگر، در این سناریو ایران در راستای ایجاد موازنه با اسرائیل اقدام غافلگیرانه‌ای انجام می‌دهد و اسرائیل را وادار می‌کند تا تنش‌ها را کاهش دهد. با کاهش تنش‌ها ایران وارد مذاکره مستقیم و جدی با آمریکا نمی‌شود و سعی می‌کند مانند دوره قبل زمان بخرد. تغییر دکترین هسته‌ای و ایفای نقش مرد دیوانه منطقه‌ای هم می‌تواند به تحقق این سناریو کمک کند. بعضی از دوستان اصول‌گرا معتقدند باید همان‌طوری که ترامپ می‌گوید من مرد دیوانه سیاست بین‌الملل هستم و قابل‌محاسبه نیستم ما هم این کار را در منطقه انجام دهیم که ترامپ بگوید نکنید تا به شما امتیاز بدهم. به خاطر این اقدامات ایران، ترامپ در همراهی با اسرائیل برای ضربه زدن به ایران مردد می‌شود. ایران چون شرایطش را بهتر کرده است به شرایط آمریکا برای مذاکره تن در نمی‌دهد و با آمریکا از موضع برابر وارد مذاکره می‌شود. یا ممکن است اسرائیل دچار یک بحران بزرگ داخلی یا انتفاضه جدید در سرزمین‌های اشغالی شود. یا تنش آمریکا با روسیه و چین چنان گسترده شود که ترامپ نتواند در خاورمیانه نقش مهمی را ایفا کند و از اسرائیل حمایت کند. احتمال تحقق این سناریو را اندک می‌بینم چراکه مطلوبیت آن برای ایران زیاد است، برای آمریکا کم است و برای اسرائیل خیلی کم است.

45

جمع‌بندی

در شش ماه آینده امکان یک توافق بزرگ و جامع برای حل مشکلات ایران و آمریکا وجود ندارد، اما امکان توافق‌های کوتاه‌مدت برای رسیدن به یک توافق بلندمدت، دور از ذهن نیست. منوط به آنکه ایران مذاکره مستقیم و جدی با آمریکا را بپذیرد و ترامپ بتواند فشارهای نتانیاهو و لابی یهودی برای عدم توافق با ایران را مدیریت کند. اسرائیل تنش با ایران را ادامه خواهد داد. هم نتانیاهو می‌خواهد از طریق دفع تهدید ایران، موقعیت خود در سیاست داخلی را مستحکم کند و هم نهادهای امنیتی و نظامی اسرائیل معتقدند ایران ضعیف شده و بهترین فرصت برای ضربه زدن به آن است. امکان حفظ وضع موجود یعنی عدم مذاکره و حفظ تنش در سطح فعلی وجود ندارد. چون اسرائیل و ترامپ با قاطعیت قابل قبولی، تنش را بیشتر خواهند کرد. ایران هم توان زدن ضربه‌ای بزرگ و غافلگیرکننده را که اسرائیل و آمریکا را به عقب‌نشینی وادار کند، ندارد. در شرایط فعلی، سناریوی توافق مورد اجماع کم‌هزینه‌ترین و محتمل‌ترین است و هزینه‌های آن کمتر از سایر گزینه‌هاست. اما در هر صورت تجربه برجام به ما می‌گوید که اگر در داخل حاکمیت اجماع نظری درباره ضرورت مذاکره با آمریکا وجود نداشته باشد، توافق احتمالی و موردی هم پایدار نخواهد بود.

ابوذر باقی: صحبت‌های آقای دکتر نکات بسیار خوبی داشت، من در تکمیل آنها می‌خواهم چند نکته را اضافه کنم. من معتقدم که سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایدئولوژی‌محور و خودحق‌پندار است. به این معنا که ما حقیم و باقی دنیا باطل است. این رویکرد اصولاً امنیت را نه در داخل بلکه در خارج جست‌وجو می‌کند. از طرف دیگر متاسفانه همه‌چیز در کشور امنیتی شده است. موضوع بعدی که می‌خواهم در رابطه با آن صحبت کنم بحث هسته‌ای شدن و بازدارندگی هسته‌ای است. درواقع می‌خواهم امکان هسته‌ای شدن را در قالب شرایط زمانه بررسی کنم. زمانی که بحث هسته‌ای شدن هند و پاکستان مطرح شد جهان، جهانِ دوقطبی بود و به چند دلیل این اتفاق افتاد: یک، هند و پاکستان اجماع داخلی داشتند؛ دو، سرمایه اجتماعی داشتند و سه، به خاطر اتحاد با یکی از بلوک‌های قدرت از حمایت کافی برخوردار بودند. آنها در چنین فضایی بود که هسته‌ای شدند اما ایران می‌خواهد در سال 2024 هسته‌ای شود. سوالی که پیش می‌آید این است که آیا ایران با کشور خاصی ارتباط دارد؟ آیا ایران وارد تعاملات و بلوک‌بندی‌های منطقه‌ای شده است؟ سبد روابط ایران با کشورها چقدر است؟ آیا در داخل حکومت توانسته است یک اجماع به وجود آورد؟ آیا سرمایه اقتصادی لازم را برای هسته‌ای شدن دارد؟ خب طبیعی است که هیچ‌کدام از اینها وجود ندارد، بنابراین هسته‌ای شدن ضربه تمام‌عیاری به اقتصاد ایران است.

سهراب شهابی: من اتفاقاً فکر می‌کنم که شش ماه آینده فرصت خوبی برای انعقاد یک تفاهم یا یک موافقت است. دلایلم هم این است که ایران به‌شدت دنبال مذاکره است. آقای پزشکیان و آقای عراقچی بارها اعلام کرده‌اند که آماده مذاکره هستند. البته طبیعی هم هست ایران در داخل از نظر اقتصادی اجتماعی دچار ضعف است و در خارج از کشور هم مشکلات خاص خودش را دارد. اسرائیل پیروزی‌های تاکتیکی نظامی به دست آورده است و ضربه‌های قابل‌توجهی به حماس در غزه، به حزب‌الله در لبنان و تا حدی هم به حوثی‌های یمن وارد کرده است. علاوه بر این، تشدید نگرانی یا تشدید فشار حداکثری هم با انتخاب ترامپ افزایش پیدا کرده است؛ چینش افرادش هم در کابینه این موضوع را تایید می‌کند. آن‌طور که از خبرها پیداست اروپایی‌ها قصد دارند قطعنامه جدیدی را در آژانس بین‌المللی انرژی اتمی علیه ایران صادر کنند و فشارها بر ایران را افزایش دهند. همچنین هیچ دلگرمی از سمت چین و روسیه هم دیده نشده است. بنابراین منطقی است که ایران به دنبال تنش‌زدایی محدود نباشد. علاوه بر این، از نظر من ترامپ هم به دنبال توافق است. در بحث آقای ایلان ماسک هم به نظر من احتمالاً ترامپ از ایران می‌خواهد که عملیات وعده صادق 3 را انجام ندهد، چراکه انجام این عملیات به گسترش تنش منجر می‌شود و ترامپ نمی‌خواهد همزمان با ورودش به کاخ سفید وارد درگیری گسترده شود. ترامپ بارها اعلام کرده است که خواهان جنگ نیست و می‌خواهد جنگ را تمام کند. موضوع بعدی این است که احتمالاً اسرائیل در لبنان دچار مشکل است، چون حزب‌الله در هر صورت مقاومت می‌کند. طبق آماری که من دیدم هم تعداد شلیک‌های حزب‌الله زیاد است هم تعداد تلفاتی که از طرف مقابل می‌گیرد قابل‌توجه است. این موضوع برای اسرائیل مشکل ایجاد کرده و اسرائیل بدش نمی‌آید که در لبنان سوای قضیه غزه به نتیجه‌ای برسد. احتمالاً دولت لبنان هم از این موضوع استقبال می‌کند. به نظر من اگر در وهله اول تفاهمی با لبنان منعقد شود ترامپ می‌تواند این را به عنوان پیروزی خود اعلام کند و بگوید که تا من آمدم آتش‌بس برقرار شد. طبق آخرین بحث‌هایی هم که می‌شود گویا اسرائیل در رابطه با لبنان عقب‌نشینی‌های جدی کرده است، بنابراین آنجا امکان تفاهم وجود دارد و به نظر من هم اسرائیل هم ایران و هم آمریکا به احتمال بسیار زیاد می‌توانند در این مدت شش‌ماهه به توافق برسند. چون ایران جز اینکه وقت بخرد کار دیگری نمی‌تواند انجام دهد و شاید بتواند زمینه‌هایی برای مذاکرات بلندمدت ایجاد کند و از چین و روسیه امتیاز بگیرد. بنابراین به نظر من اگر دیپلماسی ایران در شش ماه آینده خوب عمل کند می‌تواند به نتیجه برسد.

رحمن قهرمان‌پور: من برداشتم از فرمایشات دکتر شهابی توافقات موردی مانند برجام است. ما پیش از برجام توافق موقتی در بروکسل داشتیم و در مرحله بعد به سراغ توافق جامع‌تر رفتیم. فکر می‌کنم منظور دکتر این است که ابتدا توافقی در لبنان داشته باشیم، در مرحله بعد آتش‌بس در غزه برقرار شود، بعد از آن توافق موقت با ایران انجام می‌شود و در نهایت این توافق موقت به توافق جامع منجر می‌شود.

عباس عبدی: من می‌خواهم این نکته را اضافه کنم که ما چطور می‌توانیم یک سناریو را تقویت کنیم؟ البته یک وقت هست که سناریویی در حال اتفاق افتادن است و خارج از اراده ماست، اما سناریویی را که هنوز اتفاق نیفتاده چطور می‌توان تقویت کرد؟ به نظر من مهم‌ترین کمکی که می‌توان انجام داد حمایت مسئولانه از سیاست خارجی است. این حمایت مسئولانه از سیاست خارجی می‌تواند کمک بزرگی باشد. مشکل ما ایرانی‌ها این است که به تمامی مسائل نگاه واپس‌گرا داریم، به این معنا که تاریخ و گذشته ما را در بند خود آورده است. من می‌گویم اصلاً در گذشته در سیاست خارجی اشتباه کردیم چه اشکالی دارد؟ گذشته، گذشته است. اکنون باید از سیاست خارجی حمایت کنیم.

 مسعود نیلی: ترامپ در دور اول ریاست‌جمهوری خود فشار حداکثری بر ایران را افزایش داد و در ادامه صادرات نفت ایران را تا جایی که می‌توانست محدود کرد. ما کمترین میزان درآمدهای ارزی حاصل از صادرات نفت در 50 سال گذشته را در سال 1399 تجربه کردیم و به 500 هزار بشکه نفت رسیدیم. البته به خاطر کرونا قیمت نفت کم شده بود. با روی کار آمدن جو بایدن و ماجرای اوکراین گشایش‌هایی در صادرات نفت ما حاصل شد و رشد اقتصادی سال‌های 1400 به بعد به خاطر همین موضوع بود. سوالی که در حال حاضر مطرح است این است که چشم‌انداز اعمال محدودیت و فشار ترامپ بر صادرات نفت ایران چطور پیش خواهد رفت؟ اگر ترامپ بخواهد همان اول برای اینکه زهرچشم بگیرد ایران را تحت فشار قرار دهد و صادرات نفت را محدود کند خیلی چیزها در ایران به هم می‌ریزد. برای مثال بودجه سال 1404 بر مبنای یک میلیون و 850 هزار بشکه نفت در نظر گرفته شده است و اگر این اتفاق نیفتد و با محدودیت روبه‌رو شویم بازار ارز و... دستخوش این موضوع قرار می‌گیرند. علاوه بر این، همان‌طور که شما هم اشاره کردید ممکن است سال بعد مکانیسم ماشه فعال شود و این موضوع بسیار خطرناک است. البته من کارشناس این موضوع نیستم اما برآوردم این است که برجام غیرقابل‌برگشت است، یعنی آن طرف ماجرا دیگر انگیزه‌ای برای ادامه ندارد. اما واقعیت این است که زمان به نفع ایران نیست، یعنی فردا چیزی به امروز ما اضافه نمی‌کند و در نتیجه برای نجات کشور هم که شده باید زودتر تصمیم گرفت. در حال حاضر ممکن است تصور سیستم تصمیم‌گیری در ایران این باشد که انعطاف زیادی نشان می‌دهد که مثلاً استاندار یک استان را از اهل تسنن انتخاب کرده است، اینها خوب است اما در شرایط فعلی انعطاف‌های ملموس‌تری لازم است.

عباس عبدی: به نظر من سیاست خارجی نظام ایران ایدئولوژیک نیست. من نمی‌دانم این را از کجا می‌آورند، اتفاقاً سیاست خارجی ایران مبتنی بر پراگماتیسم است و پایش بیفتد این کارها را انجام می‌دهد. اگر ایدئولوژیک بود می‌گفت جنگ می‌کنیم، ایدئولوژیک نمی‌گوید نه جنگ نه مبارزه. به نظر من نظام ایران، تحلیلی از وضعیت منطقه‌ای خود دارد و اگر بگوییم ایدئولوژیک است به این معناست که باید ایدئولوژی را کنار بگذارد تا بتواند خود را اصلاح کند و این نگاه زیان‌بار است و کمکی به تغییر نمی‌کند.

نوید رئیسی: می‌خواهم به جدولی که آقای دکتر قهرمان‌پور ارائه کردند اشاره کنم. قسمت عزم جزم ایران برای مذاکره بالاترین امتیاز را آورده است. من فکر می‌کنم به این خاطر است که شما عدم قطعیت را 7 دادید. اگر عدم قطعیت را 6 کنیم می‌شود 42. یا عدم قطعیت حرکت ترامپ به سمت فشار حداکثری را پایین دادید من فرض می‌کنم که عدم قطعیتش 6 است. در این جدول عملاً می‌توانم بگویم چهار مورد امتیاز خیلی بالایی دارند: سیاست نتانیاهو، فشار حداکثری ترامپ، امکان هسته‌ای شدن ایران و عزم جزم برای مذاکره. سیاست نتانیاهو یا اینکه ترامپ چه می‌کند عملاً از دید ما برون‌زاست، یعنی متغیری نیست که به‌طور کامل تحت کنترل ما باشد و آن دو موردی که بیشترین اثرگذاری را دارند و از سمت ما هم قابلیت تغییر دارد عملاً می‌شود عزم جزم برای مذاکره که همان‌طور که دکتر نیلی فرمودند تغییر جدی است و آن سمتش هم امکان هسته‌ای شدن ایران است، یعنی دو گزینه‌ای که برابر است. به‌طور کلی به نظر من این یک دوگانه با واریانس بالاست، یک سمتش عزم جزم برای مذاکره و سمت دیگر امکان هسته‌ای شدن ایران است و این ترس دارد، چون دو مسیر کاملاً متفاوت را پیش‌روی ما می‌گذارد و دوراهی بسیار حساسی است؛ اینکه شما کدام طرف بروید واقعاً خیلی فرق دارد.

پویا جبل‌عاملی: من می‌خواهم مسیری را که سه بازیگر اصلی یعنی ایران، اسرائیل و آمریکا در یک بازه شش‌ماهه می‌توانند طی کنند بررسی کنم. مشخص است که آمریکا با وجود ترامپ می‌خواهد جنگ را تمام کند، اسرائیل هم تمایل ندارد جنگ فرسایشی شود چراکه محدودیت‌های داخلی خودش را دارد و می‌خواهد تهدیدهای قبل از 7 اکتبر دیگر رخ ندهد. خب بازی این دو بازیگر اصلی این‌گونه است که نتانیاهو می‌تواند ترامپ را راضی کند که من می‌خواهم این جنگ زودتر تمام شود و یک بازدارندگی کلان ایجاد کنم. بازدارندگی کلانم هم این است که ایران را در گوشه رینگ گیر آوردم و باید اجازه دهید که این کار را انجام دهم. من فکر می‌کنم که سناریوی اصلی مهار ایران است و اسرائیل می‌خواهد این وضعیت را ادامه دهد تا زیرساختی را بزند و ایران را ضعیف کند و از آن سمت توافق‌های بلندمدتش را با اعراب پیش ببرد. اما آن چیزی که ما می‌توانیم انجام دهیم این است که باید بدانیم هسته‌ای شدن می‌تواند فاجعه‌بار باشد. در همین راستا ما باید دو اقدام اساسی انجام دهیم: اول اینکه به‌طور واضح ایران باید از منطقه عقب‌نشینی کند و بازی گذشته را در منطقه انجام ندهیم. دوم اینکه باید نشان دهیم که به توافق با آمریکا تمایل داریم. این هم نباید مثل گذشته باشد. من اینجا با شما مخالف هستم. به نظر من نمی‌توان با ترامپ توافقی مانند برجام را منعقد کرد. یعنی آن اثری را که می‌خواهیم برایمان ندارد. ما باید اجازه دهیم که شرکت‌های آمریکایی در حوزه نفت و گاز ایران سرمایه‌گذاری کنند. اگر شرکت‌های آمریکایی وارد ایران شوند پشت‌بند آن بانک‌ها هم وارد می‌شوند. بعد از آن می‌توانیم بگوییم که اگر برای آمریکا استثنا قائل شدید برای باقی شرکت‌ها هم می‌توانید استثنا قائل شوید. به‌طور کلی حرف من این است که ما آمریکا را در یک بازی بلندمدت قرار دهیم تا خودش تحریم‌ها را بردارد نه اینکه ما دنبال آنها باشیم.

کامران کرمی: پرسش مهم برای ورود به بحث این است که ترامپ چه می‌خواهد و اولویت‌های آن کدام‌اند؟ ترامپ در شش ماه آینده سه اولویت کوتاه‌مدت ایران، اوکراین و غزه برای هموار کردن مسیر اولویت بلندمدت خود یعنی چین پیش‌رو دارد و طبیعتاً به سمت مذاکره برای حل‌وفصل این سه مسئله حرکت خواهد کرد. چرا که طولانی کردن و فرسایشی شدن این سه بحران می‌تواند اولویت بلندمدت را تحت‌الشعاع قرار دهد. در ارتباط با ایران ترامپ سه اقدام می‌تواند انجام دهد: صورت‌بندی یک توافق با دائمی کردن بند غروب آفتاب در برجام که نیازی به مذاکرات طولانی و فرسایشی ندارد و عراقچی هم سیگنال آن را پیشتر مطرح کرده بود مبنی بر به‌روزرسانی برخی بندهای برجام. دوم و سوم بحث تغییر رژیم تا تغییر رفتار و مهار با بازگرداندن فشار حداکثری. با توجه به شخصیت ترامپ، کم‌هزینه‌ترین و قابل‌دستیابی‌ترین گزینه در مورد ایران همین مذاکره در خصوص برخی بندها ازجمله بند غروب آفتاب است. دائمی کردن بند غروب آفتاب می‌تواند معضل برجام را از این حالت برای آمریکا و بازیگران منطقه‌ای مخالف برجام ازجمله اسرائیل، عربستان و امارات خارج کند. برای ایران نیز با توجه به استراتژی عدم دستیابی به سلاح هسته‌ای، دائمی شدن این بند منافاتی با سیاست هسته‌ای جمهوری اسلامی ندارد و در چهارچوب به‌روزرسانی برخی بندها می‌تواند قابل تفسیر باشد. بنابراین با توجه به سه اولویت کوتاه‌مدت ترامپ یعنی ایران، اوکراین و غزه برای شیفت به اولویت بلندمدت یعنی چین، به نظر می‌رسد روابط تهران و واشنگتن در بازه زمانی شش‌ماهه بین سناریوی عادی‌سازی و توافق جامع در نوسان خواهد بود. آنچه این چشم‌انداز را محتمل خواهد کرد، دو پیشران مهم در فضای داخلی آمریکا و در سطح منطقه خاورمیانه است که این فرضیه را محتمل می‌کند که چرا ترامپ اساساً به سمت توافق پیش خواهد رفت؟ اول، پیشران داخلی است چراکه مسئله ترامپ و رای‌دهندگان به او شعار «اول آمریکا» و وفاداری به این سیاست با نه به مداخله‌گرایی و جنگ و توجه به رای‌دهندگانی است که اولویتشان سیاست داخلی است. در ایالت‌های نوسانی و تعیین‌کننده ازجمله در میشیگان و در میان عرب‌تبارها، رای‌دهندگان به این دلیل به اولویت سیاست خارجی رای دادند که ترامپ در کارزار انتخاباتی بارها اعلام کرده بود که می‌خواهد به جنگ‌های خاورمیانه پایان دهد. این پیشران می‌تواند ترامپ را از سیاست تغییر رژیم و سیاست تکراری مهار ایران به سمت متقاعد کردن ایران به سمت توافق پیش ببرد. دوم، پیشران منطقه‌ای است. ترامپ اساساً نمی‌تواند سیاست چهار سال اول را در منطقه خاورمیانه ادامه دهد. چراکه سیاست تنش‌زدایی در خاورمیانه شکل گرفته است و اولویت بازیگرانی چون عربستان سعودی به سمت اقتصاد و ثبات سیاسی تغییر یافته و حتی ممکن است عربستان به سمت متقاعدسازی ترامپ برای شکل‌دهی به توافق جدید با ایران متمایل شود. ریاض و پایتخت‌های عربی خلیج‌فارس دیگر نمی‌خواهند بخشی از صحنه درگیری ایران، آمریکا و اسرائیل باشند و این سیاست دنباله‌روی از ترامپ بسان دور اول را منتفی خواهد کرد. بنابراین برآیند و برهم‌کنش این دو پیشران داخلی و منطقه‌ای این است که روابط ایران و آمریکا در بازه کوتاه‌مدت شش‌ماهه بین سیاست عادی‌سازی و توافق جامع در نوسان خواهد بود.

احمد دوست‌حسینی: از قسمت اول عبور می‌کنیم و پای صحبت‌های آقای دکتر خواجوئی می‌نشینیم.

چشم‌انداز تنش میان ایران و اسرائیل

محمد خواجوئی: من می‌خواهم مشخصاً به موضوع نظم منطقه‌ای بپردازم و وضعیت سه بازیگر اصلی در منطقه (اسرائیل، ایران و کشورهای عربی) را بررسی کنم. اولین موضوعی که می‌خواهم به آن اشاره کنم وضعیت اسرائیل است. تحلیل من این است که با آمدن آقای ترامپ رفتارهای اسرائیل کنترل‌شده‌تر خواهد شد، به این معنا که ما با اسرائیل آرام‌تری مواجه خواهیم شد. این موضوع دلایل زیادی دارد: دلیل اول این است که نگاه ترامپ در تقابل با منافع جریان راست‌گرا و بنیامین نتانیاهو نیست و به همین خاطر آن نگرانی که نتانیاهو همیشه از جریان دموکرات داشت و معتقد بود که دموکرات‌ها دنبال این هستند که تغییراتی داخل اسرائیل انجام دهند، رفع شده است. در همین راستا اسرائیل و نتانیاهو آمادگی بیشتری برای همراهی در پروسه‌های توافق دارند. دلیل دوم نگاه ترامپ به وضعیت فلسطین، آینده اسرائیل و همچنین عدم اهتمام ترامپ و جریان ترامپ به راه‌حل دودولتی است که باعث می‌شود خیال اسرائیلی‌ها از آینده به یک نحوی راحت باشد. چیزی که در مورد دموکرات‌ها صادق نبود و همین مسئله باعث می‌شد که اسرائیلی‌ها همیشه نگران این باشند که اگر بر فرض مثال توافقی با غزه انجام دهند ممکن است دوباره موضوع دودولتی مطرح شود. به‌ویژه اینکه موضوع دودولتی طی یک سال اخیر از سمت کشورهای غربی و البته اخیراً هم از سمت کشورهای عربی مطرح شده است. این موضوع باعث می‌شود که اسرائیل در رابطه با مسائل میان‌مدت و کوتاه‌مدت همراهی بیشتری داشته باشد. دلیل سوم نوع نگاه ترامپ به ایران است که آشکارا مبنی بر مهار ایران و تقابل با ایران است که از این بابت تفاوت جدی با دموکرات‌ها دارد. از این بابت هم نتانیاهو خیالش راحت است که می‌داند ترامپ هست و بیشتر از اسرائیل به دنبال تقابل و مهار ایران و به‌طور مشخص برنامه اتمی ایران است. نتانیاهو و جریان راست‌گرا در اسرائیل همواره طی این سال‌ها نقدشان به دموکرات‌ها این بود که امتیاز زیادی به ایران دادند و همین باعث شده که ایران برنامه هسته‌ای خود را گسترش دهد.

بر همین اساس به نظر من احتمالاً ما در شش ماه آینده با اسرائیلی روبه‌رو خواهیم شد که کمی عقب‌تر خواهد ایستاد چراکه می‌داند پیش‌قراول اصلی ترامپ خواهد بود. این اتفاقی است که در سال آخر دولت آقای بایدن رخ نداد و ما شاهد کناره‌گیری آمریکایی‌ها و پیش‌قراولی اسرائیل و شخص نتانیاهو در منطقه بودیم.

راهبرد مرگ با هزار ضربه چاقو

اسرائیل بعد از عملیات هفتم اکتبر و ضربه‌ای که خورد تلاش کرد تا باخت خود را تبدیل به یک برد بزرگ کند. تجربه تاریخی هم گویای این مسئله است. اسرائیل در طول تاریخ همواره تلاش کرده است که از شکست‌های بزرگ فرصتی برای پیروزی راهبردی و دستاوردسازی بسازد. برای مثال اسرائیل در جنگ سال ۱۹۶۷ و جنگ‌های بعد از آن ضربه خورد اما بعد از آن توانست مناطق بیشتری را تحت اشغال خود درآورد. درواقع اسرائیل با منطقی که پی‌ریزی کرد توانست کشورهای عربی را که در تقابل با اسرائیل بودند راضی کند تا توافق صلح را امضا کنند. مشخصاً جنگ ۱۹۶۷ نقطه شروع این روند بود و بعد رسید به پروسه صلحی که با مصر و اردن داشت و در نهایت توافق اسلو. تک‌تک جنگ‌های اسرائیل با کشورهای عربی به این منجر شد که اسرائیل گام‌به‌گام توسعه پیدا کند. اسرائیل با همین نگاه وارد جنگ غزه شد و تلاش کرد این ناکامی را تبدیل به یک پیروزی بزرگ کند. اسرائیل در گام اول ضربات بزرگی را به حماس وارد کرد و در گام دوم با حزب‌الله وارد جنگ شد. حزب‌الله لبنان بزرگ‌ترین تهدید عینی در مقابل اسرائیل است چراکه حزب‌الله به لحاظ جغرافیایی به اسرائیل نزدیک است و طی سال‌های اخیر هم تنها قدرتی است که توانسته در عرصه میدان اسرائیل را به نوعی مهار کند. بازدارندگی که بعد از سال ۲۰۰۶ برای لبنان ایجاد شده بود هم حقیقتاً کارساز بود. عملاً ما شاهد این بودیم که بعد از سال ۲۰۰۶ آرام‌ترین مرزهای اسرائیل با لبنان بود.

این موضوع باعث شده بود که نه‌تنها اسرائیل نگاه تهاجمی به لبنان نداشته باشد بلکه در یکسری از توافقات سیاسی هم با لبنان همراهی کند. مهم‌ترین همراهی اسرائیل با لبنان توافق مرزهای دریایی میان لبنان و اسرائیل در دو سال پیش بود که بسیاری آن را نشانه ورود لبنان به پروسه عادی‌سازی تلقی کردند. با اشتباه محاسباتی که حزب‌الله لبنان در جنگ با اسرائیل انجام داد اسرائیل موفق شد ضربات بزرگی را به حزب‌الله وارد کند. این اشتباه محاسباتی هم ناشی از این بود که حزب‌الله با نگاه سال ۲۰۰۶ به جنگ با اسرائیل رفت و نمی‌دانست که دستاوردهای تکنولوژیک، اطلاعاتی و نظامی اسرائیل افزایش پیدا کرده است.

من طی یک سال اخیر چندین‌بار به خاطر فعالیت‌هایی که در لبنان دارم و در روزنامه الاخبار می‌نویسم به لبنان رفتم و با خیلی از تحلیلگران لبنانی و حتی اعضای حزب‌الله صحبت کردم. آنها بر این باور بودند که اسرائیل نمی‌تواند جنگ بزرگی را به لبنان تحمیل کند. در واقع تلقی حزب‌الله این بود که جنگی در غزه رخ داده و حزب‌الله با یک جنگ محدود می‌تواند اسرائیل را درگیر وضعیتی کند که باعث شود همه تمرکزش بر جبهه غزه نباشد.

این را هم اضافه کنم که موضوع بازدارندگی که از سال ۲۰۰۶ ایجاد شده بود باعث شد حزب‌الله تبدیل به یک ضامن امنیت برای لبنان شود و خب حزب‌الله نمی‌خواست این دستاورد را از بین ببرد. توجیهی که حزب‌الله در رابطه با داشتن سلاح داشت این بود که ما گروه مقاومت هستیم و این سلاح برای لبنان بازدارندگی و قدرت ایجاد کرده است. باید توجه داشت که اساساً پروسه دولت‌سازی در لبنان پروسه عقیم و ناقصی بوده و همیشه نهاد دولت در لبنان ضعیف است و اساساً مقاومت هم در آن دوره‌ای شکل می‌گیرد که عملاً ارتشی قوی برای مقابله با اشغالگر وجود ندارد. حزب‌الله در پاسخ به مخالفانش می‌گفت عامل ثبات در لبنان و اینکه اسرائیل دیگر تلاش نمی‌کند وارد لبنان شود یا تروریست‌های داعش نمی‌توانند بر لبنان مسلط شوند سلاح حزب‌الله است.

 البته این استدلال کاملاً قابل اثبات بود و حزب‌الله نمی‌خواست دستاوردهایش از بین برود. بر اساس همین ملاحظات بود که حزب‌الله در فردای عملیات هفتم اکتبر وارد جنگی بزرگ و انتحاری علیه اسرائیل نشد. در واقع حزب‌الله نمی‌جنگید فقط تلاش کرد که یک وضعیت تبادل آتشی را ایجاد کند چراکه یک هم‌سرنوشتی بین خود و فلسطینی‌ها قائل بود. این را هم در نظر داشته باشید که حزب‌الله در جریان عملیات هفتم اکتبر نبود. شاید حزب‌الله هم مانند جمهوری اسلامی درگیر این بحران هویتی است که هم درگیر ملاحظات ملی و هم ملاحظات فراملی است. این تضاد هویتی برای نقش‌آفرینی باعث شد که حزب‌الله درگیر جنگ غزه شود. به عبارت دیگر حزب‌الله دچار وضعیتی متناقض شد که هم می‌جنگید هم نمی‌جنگید. می‌جنگید به این معنا که تبادل آتش انجام می‌داد، نمی‌جنگید به این معنا که انتحاری عمل نمی‌کرد، محتاطانه بود و ضرباتش ضربات خیلی مهلکی نبود. این موضوع در کنار اشراف اطلاعاتی که اسرائیل داشت و گام‌به‌گام (راهبرد مرگ با هزار ضربه چاقو) حزب‌الله را به سمت تضعیف برد عملاً باعث شد که حزب‌الله دچار اشتباه محاسباتی در این جنگ شود و تمام دستاورد راهبردی را که بعد از ۲۰۰۶ ایجاد کرده بود عملاً از بین ببرد.

در حال حاضر ما شاهد یک حزب‌الله تضعیف‌شده هستیم و این موضوع بر آرایش نیروهای داخلی و همچنین بر عرصه سیاسی و امنیتی هم تاثیرگذار بوده است.

برای مثال اتفاقی که اخیراً برای هیئت آقای لاریجانی در فرودگاه بیروت رخ داد به‌خوبی نشان داد که حزب‌الله تضعیف شده است. تا همین چند ماه پیش حزب‌الله به‌طور کامل بر فرودگاه بیروت مسلط بود اما زمانی که آرایش نیروها تغییر پیدا می‌کند آثار امنیتی برجای می‌گذارد. در عرصه سیاسی هم این تغییرات رخ داده است. ما شاهد این هستیم که بعضی از مؤتلفین حزب‌الله که موافق سلاح حزب‌الله بودند طی ماه‌های اخیر به‌شدت منتقد حزب‌الله شدند. اینها استدلالشان این بود که سلاح حزب‌الله برای دفاع از لبنان است، یعنی یک نگاه ملی به این موضوع داشتند و معتقد بودند که جنگ غزه جنگ لبنانی‌ها نبود و حزب‌الله نباید وارد این جنگ می‌شد. از این منظر حزب‌الله در عرصه داخلی هم تحت فشار قرار گرفته است.

وضعیت محور مقاومت

تلقی اسرائیل این بود که ضربه به حزب‌الله باعث می‌شود که بزرگ‌ترین و موثرترین ضلع محور مقاومت تضعیف شود و بعد از این اتفاق به راحتی می‌تواند نظم منطقه‌ای را تغییر دهد. به عبارت دیگر اسرائیل به این باور رسید که با تضعیف حزب‌الله می‌تواند به پیشروی خود در منطقه ادامه دهد و کل محور مقاومت را از بین ببرد.

اجازه بدهید موضوع را این‌گونه تشریح کنم. اسرائیل در طی سالیان اخیر درگیر دو مسیر متفاوت بوده است: مسیر اول، روند عادی‌سازی روابطش با کشورهای عربی است که با حمایت تمام‌عیار ایالات‌متحده پیش رفت. اسرائیل به‌شدت نیاز داشت که روابطش را با کشورهای عربی بهبود بخشد، چراکه موجودیتی بود که دغدغه همیشگی‌اش عادی شدن در منطقه بود. مسیر دوم، روندی بود که ایران به اسرائیل تحمیل کرد. درواقع راهبرد ایران تقابل تدریجی با اسرائیل و پرهیز از جنگ مستقیم بود. این راهبرد عملاً باعث شده بود که اسرائیل از سوی گروه‌های شبه‌نظامی در تنگنا قرار بگیرد. بعد از هفتم اکتبر اسرائیل تصمیم گرفت این روند تحمیل‌شده را مختل کند. به این معنا که اسرائیل تلاش کرد با محور مقاومتی که سال‌ها او را در تنگنا قرار داده بود تصفیه حساب بزرگی کند. هدف اسرائیل این بود که بعد از تصفیه حساب با حزب‌الله و تحمیل یک معادله جدید امنیتی در مرزهایش با لبنان حتی بتواند به سمت اضلاع دیگر محور مقاومت برود. یکی از بزرگ‌ترین اقدامات اسرائیل تغییر در شرایط امنیتی بین سوریه و لبنان با هدف مسدودسازی مسیر تسلیحاتی و لجستیک حزب‌الله است که به دستاوردهای مهمی هم در این زمینه رسیده است.

به‌رغم ضرباتی که اسرائیل به این محور وارد کرده، هنوز نتوانسته است به معمای امنیتی خود پاسخ دهد. به این معنا که اسرائیل نتوانسته بازدارندگی خود را احیا کند و همچنان ضربه‌پذیری‌اش بالاست. حزب‌الله به‌رغم ضرباتی که متحمل شده همچنان به صورت تدریجی به اسرائیل ضربه وارد می‌کند. این سوال بزرگ همچنان برای اسرائیلی‌ها باقی است که آیا توانسته‌ایم یک دستاورد راهبردی خلق کنیم؟ این آن چیزی است که هنوز پاسخ روشنی به آن داده نشده است.

تقابل تدریجی با اسرائیل

در مورد ایران باید عرض کنم که استراتژی ایران به هیچ عنوان تقابل مستقیم با اسرائیل نبوده و عملاً عملیات هفتم اکتبر، ایران را متعجب کرد. درواقع عملیات هفتم اکتبر ایران را در وضعیتی قرار داد که به هیچ عنوان آماده این شرایط نبود، به این خاطر که سال‌ها راهبرد خود را بر اساس تقابل تدریجی با اسرائیل از طریق تقویت گروه‌های شبه‌نظامی تعریف کرده بود و به یکباره این روند تغییر کرد و عملاً ایران و اسرائیل در یک تقابل مستقیم قرار گرفتند. به باور من با وجود اینکه ایران در این شرایط قرار گرفت اما شما رگه‌های پررنگی از احتیاط را در رفتار ایران می‌بینید. حتی در عملیات وعده صادق 1 و 2 هم شما عنصر احتیاط و پرهیز از اقدام شتاب‌زده و انتحاری را می‌بینید که به خوبی نشان می‌دهد ترجیح ایران این است که این مسیر ادامه پیدا نکند و در جایی متوقف شود. حتی به باور من اگر موضوع ترور حسن نصرالله پیش نیامده بود ما شاهد عملیات وعده صادق 2 هم نبودیم. آن تاخیری که در عملیات بعد از ترور آقای اسماعیل هنیه رخ داد عملاً شرایط را به یک وضعیت عادی رسانده بود، منتها ترور آقای نصرالله تکانه شدیدی در ایران ایجاد کرد. ایران به این فکر افتاد که برای اخلال در این روند باید اقدامی انجام دهد. علاوه بر این، بعد از ترور آقای نصرالله و اقدامات اسرائیل در لبنان، تردیدهایی در بدنه حامیان حزب‌الله در مورد ایران شکل گرفت. آنها می‌گفتند ایران کجاست؟ قرار است کجا پشت ما باشد؟ این تلقی تاثیر بسزایی بر نگاه تصمیم‌گیر داشت، چراکه به هر حال ایران همیشه روی حمایت محور مقاومت حساب باز می‌کرد. به باور من بخشی از دلیل پاسخ ایران این موضوع بود که ایران همچنان در کنار حامیان خود ایستاده است و آنها را تنها نگذاشته است. هرچند هنوز هم این باور که «ایران کجاست؟» از بین نرفته است و همچنان وجود دارد.

به باور من استراتژی ایران در شرایط کنونی هم جنگ فرسایشی و غیرمستقیم با اسرائیل است. ایران طی یکی، دو ماه اخیر با وجود اینکه هرم فرماندهی حزب‌الله آسیب دیده به‌طور ویژه روی جبهه لبنان کار کرده است. ایران می‌خواهد اسرائیل را در جبهه لبنان دچار یک وضعیت فرسایشی کند و نگذارد اسرائیل در آن جبهه پیروزی قاطعی کسب کند. درواقع ایران به خوبی می‌داند که اگر اسرائیل موفق شود مطمئناً در گام‌های بعدی به سمت اقدامات بزرگ‌تر در منطقه پیش خواهد رفت.

سناریوهای پیش‌روی ایران و اسرائیل

بر اساس نکاتی که عرض کردم ما سه سناریوی مشخص در موضوع تقابل اسرائیل و ایران در شش ماه آینده می‌توانیم متصور باشیم.

 سناریوی اول که به نظر من کمترین احتمال را دارد این است که ایران طی شش ماه آینده پاسخی به حمله اسرائیل ندهد و در مقابل اسرائیل به ایران حمله کند. به باور من در شرایط کنونی که آقای ترامپ در مورد پرهیز از جنگ صحبت می‌کند و اعتقاد دارد ما به دنبال مهار ایران هستیم به خوبی نشان می‌دهد که ترامپ نیازی به جنگ ندارد و فقط می‌خواهد ایران را مهار کند. این موضوع احتمالاً موجب خواهد شد که اسرائیل در ماه‌های پیش‌رو اقدامی علیه ایران انجام ندهد. دو سناریوی دیگر باقی می‌ماند که به نظر من احتمال وقوعش پنجاه-پنجاه است.

سناریوی دوم این است که ایران حمله‌ای در این مدت انجام دهد و در مقابل اسرائیل هم به ایران حمله کند. در این سناریو زنجیره تنش ادامه پیدا خواهد کرد. البته آن‌طور که از شنیده‌ها پیداست اختلاف بزرگی در نگاه نیروهای امنیتی و نظامی و تصمیم‌گیران در ایران وجود دارد. برخی بر این باورند که ما نباید به این وضعیت ادامه بدهیم و باید زنجیره را قطع کنیم، اما برخی دیگر معتقدند باید این شرایط را ادامه بدهیم و اگر ادامه ندهیم دیگر ابزار مذاکراتی نداریم و این موضوع به تشدید فشارها منجر خواهد شد. من فکر می‌کنم هر دو این نگاه‌ها در یک سال اخیر حاکم بوده، چراکه ما هم حمله کردیم و هم حملاتمان کاملاً محدود بوده است تا به نوعی هر دو جریان راضی باشند.

سناریوی سوم این است که ایران پاسخی به حمله اسرائیل ندهد و اسرائیل هم حمله‌ای نکند. همان‌طور که عرض کردم باید این دو سناریوی آخر را روی کاغذ کاملاً محتمل بدانیم، چرا که هنوز یکسری از مسائل مانند وضعیت آتش‌بس در غزه و لبنان مشخص نیست. البته مذاکراتی در مورد لبنان انجام شده است و پالس‌های مثبتی هم از طرف لبنان و هم از طرف حزب‌الله ارسال شده و احتمال شکل‌گیری نوعی آتش‌بس تا یکی، دو ماه آینده بسیار زیاد است. طبیعتاً اگر آتش‌بس اجرا شود احتمال حمله ایران بسیار کم خواهد بود. بنابراین در برهه کنونی ایران به هیچ عنوان اقدامی انجام نخواهد داد، مگر اینکه این مسیر در آینده کوتاه‌مدت کاملاً مسدود شود، به این معنا که اعلام شود مذاکرات شکست خورده است. در این وضعیت ما می‌توانیم احتمال این را بدهیم که حمله ایران می‌تواند یکی از گزینه‌ها باشد.

من شخصاً سناریوی سوم (عدم حمله ایران به اسرائیل و عدم حمله اسرائیل به ایران) را برای شش ماه آینده محتمل‌تر می‌دانم، چراکه اول، شرایطی که ایران در آن قرار گرفته یعنی عدم پیش‌بینی‌پذیری ترامپ یکی از مولفه‌های مهم برای تصمیم‌گیری است. درواقع ایران نمی‌داند ترامپ ممکن است چه واکنشی در برابر حمله ایران به اسرائیل نشان دهد. دوم، پالس‌هایی بین ایران و تیم ترامپ شکل گرفته است و در چنین شرایطی ایران این ریسک را انجام نخواهد داد که با یک حمله وضعیت را به‌طور کامل دگرگون کند. سوم، مذاکرات آتش‌بس بین لبنان و اسرائیل که به آن اشاره کردم هم مطرح است. چهارم، موضوع بعدی این است که اسرائیل به دلیل اینکه نگرانی‌های راهبردی از ناحیه ترامپ ندارد و هنوز منتظر است که ببیند ترامپ چه اقدامی علیه ایران انجام می‌دهد، احتمالاً در برهه کنونی به سمت استفاده از گزینه نظامی نخواهد رفت. به عبارت دیگر در شرایطی که ترامپ بر موضوع هسته‌ای ایران و همچنین موضوع سیاست فشار حداکثری تمرکز کرده است اسرائیل ضرورتی نمی‌بیند که در شرایط فعلی اقدامی علیه ایران انجام دهد. قطعاً اگر قرار باشد آمریکایی‌ها مسیر فشار حداکثری را در پیش بگیرند تا پیش از اینکه این فشارها نتیجه داشته باشد از هرگونه حمله اسرائیل به تاسیسات اتمی ایران جلوگیری خواهند کرد.

سیاست بی‌طرفی

موضوع بعدی در مورد کشورهای عربی است؛ اینکه در آینده این کشورها چه سیاستی در پیش خواهند گرفت؟ منظور از کشورهای عربی، کشورهای حاشیه خلیج‌فارس هستند که به نوعی مرکز ثقل قدرت، سیاست و ثروت در جهان عرب هستند. پایتخت‌های مهم عربی به‌ویژه ریاض و ابوظبی در طول یک سال اخیر در رابطه با تقابل بین اسرائیل و ایران، سیاست محتاطانه و بی‌طرفانه‌ای را در پیش گرفتند. از نظر آنها این تقابل، ارتباطی با آنها ندارد. ترجیح این کشورها این است که این تقابل هیچ برنده‌ای نداشته باشد، به این معنا که نه ایران دست برتر را داشته باشد، نه اسرائیل. طی این مدت ایران تلاش کرد از ظرفیت این کشورها برای ایجاد یک جو سیاسی علیه اسرائیل استفاده کند.

البته در ماه اخیر تغییرات محسوسی در موضع کشورهای عربی در ارتباط با مسئله اسرائیل اتفاق افتاده است که به‌طور مشخص در اجلاس سران کشورهای اسلامی و عربی شاهد آن بودیم. به نظر من این موضوع سیگنال مهمی است. درواقع دستاوردهای بزرگی که اسرائیل طی دو، سه ماه اخیر در عرصه میدان داشت کشورهای عربی را نگران کرده است. با اینکه کشورهای عربی ترجیح می‌دهند که این تقابل برابر باشد و برنده نداشته باشد اما اگر این نشانه را ببینند که اسرائیل در حال پیشروی است حمایتشان را از ایران افزایش می‌دهند، تاکید بیشتری بر موضوع فلسطین می‌کنند و در نهایت اقدامات لازم را در جهت کنترل کردن اسرائیل انجام می‌دهند.

همزمان با اوج‌گیری تنش‌ها، عربستان در تلاش است که در مسیر نظم‌سازی جدید منطقه‌ای، روند جدیدی را ایجاد کند. در این روند ملاحظات ایران و اسرائیل در نظر گرفته نمی‌شود و تنها ادبیات سعودی مطرح است. مشخصاً در همین اجلاس ریاض، عربستان طرح دودولتی را مطرح کرد که نه ایده ایران است، نه ایده اسرائیل. عربستان همچنین بر نقش محوری تشکیلات خودگردان فلسطین تاکید کرد که این موضوع هم مورد تایید ایران و اسرائیل نیست. در همین راستا ما شاهد نقش‌آفرینی مستقلی از سمت کشورهای عربی و در راس آن عربستان هستیم که در تلاش هستند از طریق نقش‌آفرینی موقعیت خودشان را ارتقا دهند. چند روز قبل از اجلاس ریاض هم اجلاس بسیار مهمی در عربستان برگزار شد که در رابطه با ایده دودولتی بود. این موضوع هم به خوبی نشان می‌دهد عربستان در حال ریل‌گذاری در راستای نقش‌آفرینی جدید خود در منطقه، به‌ویژه همزمان با روی کار آمدن ترامپ است. یک چیز واضح است و آن اینکه کشورهای عربی در برهه پیش‌رو بنایی برای تقابل با ایران ندارند. این کشورها به این نتیجه رسیده‌اند که تنش با ایران به نفع آنها نیست.

زخم کهنه فلسطین

عادی‌سازی روابط با اسرائیل تا پیش از عملیات هفتم اکتبر روند خوبی داشت منتها کشورهای عربی که به سمت عادی‌سازی روابط رفتند موضوع فلسطین را نادیده گرفتند. اما از همان ابتدا نشانه‌ها دال بر این بود که عربستان به دنبال این است که به اصطلاح این کالا را گران بفروشد. پیش از ماجرای 7 اکتبر هم سعودی‌ها به دنبال کسب امتیازهای بزرگ مانند دستیابی به انرژی صلح‌آمیز هسته‌ای بودند. البته مسئله فلسطین را هم مطرح کردند اما این موضوع کمرنگ بود. بعد از عملیات هفتم اکتبر این موضوع به نظرم پررنگ‌تر شده است. البته اهمیت این موضوع در راستای شرایط جدید منطقه‌ای است، با این هدف که از یک‌سو اسرائیل به نحوی مهار شود و از سوی دیگر با هدف ارتقای قدرت چانه‌زنی عربستان باشد.

حالا اینکه این ملاحظات در مورد فلسطین جواب بدهد یا خیر، بحثی جداست. ولی به باور من عملیات هفتم اکتبر به‌رغم ضرباتی که به محور مقاومت وارد کرد اما این موضوع را در منطقه و حتی در فضای جهانی مطرح کرد که زخم کهنه یعنی مسئله فلسطین که هشت دهه قدمت دارد همچنان حل نشده و اگر به صورت ریشه‌ای حل نشود این قابلیت را دارد که بتواند به کل پیکره خاورمیانه آسیب برساند.

 عملیات هفتم اکتبر این را اثبات کرد که مسئله فلسطین به خودی خود ظرفیت این را دارد که حتی روی مسیر کشتیرانی بین‌المللی و در مسیر امنیت کشورهای حاشیه خلیج‌فارس هم تاثیر بگذارد. این موضوع برای کشورهای عربی که به دنبال این هستند که این منطقه را در حوزه انرژی، ترانزیت و توریسم به هاب تبدیل کنند مقوله‌ای بسیار مهم است. این کشورها به دنبال این هستند که هرگونه تهدیدی را که می‌تواند به آسیب رساندن به روند امنیتشان منجر شود رفع کنند. آنها در ابتدا به سمت احیای روابطشان با ایران حرکت کردند تا به نوعی این تهدیدات را برطرف کنند. بنابراین این ایده که مسئله فلسطین باید به‌طور کامل حل شود باید در منطقه جا بیفتد. حتی کشورهای اروپایی هم به این نتیجه رسیده‌اند که این موضوع باید حل شود و اگر حل نشود هیچ تضمینی وجود ندارد که دوباره یک سال بعد یا دو سال بعد به شکل دیگری ادامه پیدا کند. ممکن است چند سال بعد گروه دیگری دوباره دست به اقدامی علیه اسرائیل بزند و کل منطقه تحت تاثیر قرار بگیرد.

البته هنوز زود است که بخواهیم در مورد اینکه این موضوع به تغییر منجر بشود صحبت کنیم. مولفه‌های مهمی مانند آرایش قدرت در اسرائیل و ملاحظاتی که ایالات‌متحده دارد، وجود دارد که دست‌کم در آینده نزدیک امکان وقوع چنین اتفاقی را کاهش می‌دهد. اینکه شخصی مانند ترامپ با طرح دودولتی همراهی کند یا اینکه چطور عربستان می‌خواهد روند عادی‌سازی روابط را پیش ببرد خودش ابهام بزرگی است.

نگاه آسیب‌شناسانه به رویکرد ایران

در پایان می‌خواهم نگاهی آسیب‌شناسانه به رویکرد ایران در مسائل منطقه داشته باشم و پیشنهاد‌هایی را ارائه دهم. واقعیت این است که تحولات یک سال اخیر بسیاری از انگاره‌ها و پیش‌فرض‌ها را تغییر داد. یکی از پیش‌فرض‌های بزرگی که تغییر کرد و تا حدی زیر سوال رفت بحث بازدارندگی ایران بود که سال‌ها در نهادهای رسمی راجع به آن تبلیغ می‌کردند. معتقد بودند که یک ستون بازدارندگی ایران توانایی موشکی است و ستون دیگر هم ائتلاف و اتحاد با گروه‌های منطقه‌ای است. این موضوع حتی در تبلیغات رسمی هم مطرح می‌شد. برای مثال بسیاری می‌گفتند اگر ما در لبنان و سوریه هزینه می‌کنیم به این خاطر است که این گروه‌ها مانند دژ در مقابل دشمنان ما می‌ایستند و این باعث می‌شود که ایران هیچ‌وقت وارد درگیری مستقیم با دشمنان خود نشود. متاسفانه در مورد این گروه‌ها و قدرت آنها بیش از آن اندازه‌ای که تصور می‌شد تبلیغ شد. یعنی ما دست‌کم در مورد حزب‌الله لبنان دیدیم که در مدت کوتاهی اسرائیل توانست ضربات عمیقی به این گروه وارد کند که خب این مسئله بسیاری از پیش‌فرض‌ها را زیر سوال برد. به این معنا که آنقدر که ما فکر می‌کنیم هم این گروه‌ها قدرتمند نیستند. از سوی دیگر ایران وارد درگیری مستقیم هم شد. بعد از این ماجراها این سوال مطرح شد که تا چه اندازه این موارد می‌توانند برای ایران بازدارندگی ایجاد کنند؟ این موضوع به نظر من حتی بر ذهنیت بسیاری از نیروهای اصول‌گرا هم تاثیر گذاشته است. ایده بازدارندگی هسته‌ای هم که بیشتر از این محافل شنیده می‌شد ناشی از این مفروضه است که ایده بازدارندگی شبکه‌ای کارساز نبوده و نتیجه نداده است، پس ما باید به سمت شکل دیگری از بازدارندگی که موضوع هسته‌ای است برویم. حالا صرف نظر از اینکه اصلاً این موضوع انتخاب درستی هست یا نه؟ در حال حاضر در شرایطی هستیم که باید دست به انتخاب‌های بزرگ بزنیم. رویکردهای قبلی ایران در منطقه دیگر کارایی لازم را در جهت تحقق منافع ملی ندارد.

 ببینید واقعیت این است که دوگانه حمایت‌های ایران از گروه‌های غیردولتی در منطقه و در عین حال پیگیری سیاست همسایگی و توسعه روابط با دولت‌ها دیگر مانند گذشته قابلیت استمرار ندارد. در سال‌های گذشته ایران دو مسیر متفاوت را در سیاست منطقه‌ای خود طی کرد: یک، توسعه روابط با دولت‌ها؛ دو، توسعه روابط و پیدا کردن متحدانی در سطوح غیردولتی. در حال حاضر این دو مسیر دیگر قابلیت استمرار و تامین منافع ملی ایران را ندارد، چرا؟ به این خاطر که این مسیرها کاملاً متضاد هستند. برای مثال دولت عراق، دولتی است که قاعدتاً جزو متحدان ایران است، اما این تضادهای ساختاری و کارکردی باعث شده است که دولت عراق به ایران بگوید یا باید با دولت در ارتباط باشید یا با این گروه‌ها. دولت لبنان هم این موضوع را مطرح کرده است که می‌خواهید با دولت در ارتباط باشید یا با گروه‌های شبه‌نظامی؟ واقعیت این است که بسیاری از این کشورها حمایت از این گروه‌ها را در تضاد با حاکمیت خودشان می‌دانند.

در همین راستا این دوگانه دیگر قابلیت استمرار ندارد و به ته خط رسیده است. اما اینکه چگونه گذار کنیم نکته بسیار مهمی است. به نظر من نیاز به یکسری ایده‌پردازی‌ها داریم. مسئله مقاومت در طول دهه‌های اخیر عمدتاً یک رویکرد سلبی داشته است، یعنی مقاومت در مقابل اشغالگری یا در مقابل آمریکا همیشه یک رویه سلبی داشته و فاقد عنصر ایجابی بوده است. اساساً مقاومت هیچ ایده‌ای در زمینه دولت‌سازی و در زمینه توسعه و پیشرفت ندارد. برای مثال حزب‌الله لبنان در عرصه تقابل با اسرائیل در طول سال‌های گذشته بسیار موفق عمل کرده است اما در عرصه تغییرات در داخل لبنان و در مسیر دولت‌سازی بسیار ناکارآمد بوده است. 

به نظر من می‌شود در رابطه با سویه‌های ایجابی مقاومت صحبت کرد. ما باید در نظر داشته باشیم که مقاومت ابزار است نه هدف و قرار نیست که مقاومت ما را در سیکل جنگ‌های طولانی‌مدت و نامعلوم بیندازد. باید راجع به این موضوع صحبت شود که وقتی مقاومت به دستاوردی می‌رسد باید از این دستاورد پاسداری کند و ایده‌ای برای توسعه کشور داشته باشد. موضوع داشتن یک ایده در حوزه توسعه و پیشرفت که بتواند سویه ایجابی محور مقاومت را نشان دهد یکی از کارهایی است که می‌شود راجع به آن فکر کرد، صحبت کرد و کمک کرد به نظام سیاسی برای اینکه بتواند بدون عبور از مفهوم مقاومت این مفهوم را بزرگ‌تر کند تا در نهایت ایران به سمت آن هدف اصلی که سیاست خارجی باید در مسیر یک دولت ملی توسعه‌گرا باشد حرکت کند. حتی در رابطه با گروه‌های مقاومت منطقه هم ما باید به سمت تقویت این ایده برویم که مقاومت کارکردهای ملی داشته باشد و در خدمت نظم و توسعه آن کشورها باشد و نه در تقابل با آنها.

احمد دوست‌حسینی: بحث شما این است که اگر در زمینه هسته‌ای توافق روشنی به وجود بیاید آن‌وقت اقدامات نظامی تا حد زیادی قفل می‌شود. پیشنهادهای مهمی را هم ارائه کردید که ضمن اینکه مقاومت ارج گذاشته می‌شود و تبدیل به یک حرکت منطقی مدنی و دولت‌ساز می‌شود، دولت‌سازی جای خود را در حوزه سیاسی باز می‌کند. حالا سوال من این است که آن فرضی که شما فرمودید اسرائیل علاقه‌مند است شکست‌های پرسروصدایی بخورد برای اینکه به دستاوردهای بزرگی برسد؛ آیا می‌توان گفت که عملیات 7 اکتبر هم ساخته‌و‌پرداخته خود اسرائیل است؟

محمد خواجوئی: در ارتباط با اینکه عملیات هفتم اکتبر در واقع به چه شکل انجام شد نمی‌توان نظر قطعی داد چراکه هر دو سناریو مطرح است: سناریوی اول همین نکته‌ای است که جنابعالی اشاره کردید و خیلی از شواهد هم دال بر این است که با توجه به اشراف اطلاعاتی اسرائیل که ریزترین حرکت‌ها را هم رصد می‌کند چطور ممکن است از چنین عملیات بزرگی اطلاع نداشته باشد؟ آیا اطلاع داشته و این را به عنوان فرصتی برای خود تلقی کرده؟ اما سناریوی دوم که در مقابل سناریوی اول قرار می‌گیرد این است که این اطلاعات به دستگاه تصمیم‌گیری در اسرائیل رسیده بود اما تحلیل درستی از این اطلاعات صورت نگرفت و در واقع نادیده گرفته شد. در همین راستا نمی‌توان به‌طور قطعی در مورد این موضوع نظر داد. کما‌اینکه راجع به حادثه ۱۱ سپتامبر هم این موضوع مطرح شده است. به هر حال این عملیات در هر قالبی که شکل گرفته فرصت تغییر نظم منطقه‌ای را برای اسرائیل ایجاد کرده است.

در ادامه این نکته را هم اضافه کنم که ایران در برهه کنونی به‌طور مشخص پشتیبان آتش‌بس در لبنان است. طبق خبرها ایران در این زمینه اختیار کامل را به نحوی به حزب‌الله داده است تا حزب‌الله بر اساس ملاحظات خود پیش برود. سوال اصلی در ارتباط با لبنان این است که این توافق قرار است با چه سازوکاری حاصل شود؟ در سال ۲۰۰۶ قطعنامه ۱۷۰۱ تصویب شد که بر اساس این قطعنامه قرار شد نیروهای حزب‌الله تا پشت رود لیتانی در جنوب لبنان بروند و در محدوده بین مرز تا رود لیتانی که حدود تقریباً ۳۰ کیلومتر است نیروهای سازمان ملل و ارتش لبنان مستقر شوند و اسرائیل دیگر به داخل لبنان تجاوز نکند. در شرایط کنونی دولت لبنان و البته حزب‌الله بدون اینکه تصریح رسانه‌ای داشته باشند این اختیار را به آقای نبیه بری دادند و موافق این هستند که جنگ با همان الگوی 1701 تمام شود. چنین اتفاقی مورد تاییدشان هم هست چراکه بعدها می‌توانند این استدلال را مطرح کنند که درست است که ما ضرباتی را خوردیم اما ترتیبات امنیتی در آن منطقه آسیبی ندیده است و همان ترتیبات ۱۷۰۱ است. منتها اسرائیل می‌خواهد به چیزی فراتر از این قطعنامه برسد یا اینکه در ظاهر اسم این قطعنامه باشد اما در ارتباط با نحوه اجرایش یکسری بندها و ملاحظات اضافه شود. در مذاکراتی هم که اخیراً برگزار شده اختلافی بر سر همین موضوع است. به عبارتی اسرائیل به دنبال این است که بتواند معادله امنیتی جدید خود را به لبنان تحمیل کند تا درنهایت بتواند این توافق را به یک دستاورد راهبردی برای خودش تبدیل کند. مثلاً یکی از موضوعات بحث‌برانگیز این است که اسرائیل هر زمانی که تهدیدی را در لبنان دید بتواند وارد عمل شود که این موضوع با مخالفت لبنان مواجه شده است چراکه آنها این را نقض حاکمیت خودشان می‌دانند. موضوع دیگر تشکیل یک کمیته برای نظارت بر این قطعنامه است تا حزب‌الله دیگر در محدوده بین مرز و رود لیتانی حضور پیدا نکند. گفته شده که اسرائیلی‌ها دنبال این هستند که نیروهای غربی در این کمیته حضور داشته باشند. فعلاً طرف لبنانی با این موضوع هم مخالفت کرده است. موضوع اصلی در داخل لبنان این است که جنگ با چه سازوکاری پایان خواهد گرفت؟ اگر بر اساس قطعنامه ۱۷۰۱ باشد به باور من تغییر راهبردی در آن منطقه رخ نداده است اما اگر نه فراتر از آن اسرائیل به دستاوردهایی برسد می‌توانیم بگوییم که یک تغییر راهبردی در منطقه رخ داده است.

رحمن قهرمان‌پور: فرض دکتر خواجوئی این است که چون ترامپ و نتانیاهو راست افراطی هستند با روی کار آمدن ترامپ خیال نتانیاهو از بابت ایران راحت است. به نظر من این فرض محل بحث است و یک ایراد روش‌شناختی به آن وارد است چراکه شما تقریباً عاملیت اسرائیل را به عنوان یک بازیگر مستقل دست‌کم گرفتید. اسرائیل منافع ملی مستقلی دارد که حتی اگر آمریکا هم نخواهد ایران را تحت فشار قرار دهد اسرائیل به مسیر خود ادامه می‌دهد. نکته بعدی که در خود اسرائیل هم مطرح می‌شود این است که در گزارش‌هایی که به رئیس‌جمهور ارائه‌ شده ایران اصلی‌ترین تهدید حیاتی برای امنیت اسرائیل است. پیش از این فلسطین و حماس بود اما از چهار سال پیش جریانی در داخل اسرائیل به وجود آمده است که آقای نتانیاهو علمدار این جریان (راست افراطی) است، اینها بر این باور هستند که اصلی‌ترین تهدید برای اسرائیل، ایران است. برخی از این افراد ضمن اینکه با ایران مخالف هستند با آمریکا هم زاویه دارند چراکه در دعوای بین احزاب چپ و لیبرال در یک طرف و نتانیاهو و راست افراطی در یک طرف، آمریکا صراحتاً از لیبرال‌ها و چپ‌ها حمایت کرده و گفته است که این اصلاحات قضایی که نتانیاهو می‌خواهد انجام دهد به معنای تضعیف دموکراسی آمریکاست. می‌خواهم بگویم که اتفاقاً درست است که شاید شخص نتانیاهو به لحاظ روانشناختی نزدیکی‌هایی با ترامپ داشته باشد اما به نظر من اتفاقاً نتانیاهو جزو معدود کسانی است که مثل مرحوم آبه شینزو خیلی خوب ترامپ را می‌شناسد، در آمریکا درس خوانده و به انگلیسی مسلط است. بنابراین بازی نتانیاهو این نیست که چون ترامپ می‌خواهد ایران را مهار کند دیگر کاری به ایران نداشته باشد، اتفاقاً مسئله نتانیاهو این است که چطور می‌تواند از این فرصت بی‌نظیر بهترین استفاده را ببرد. تئوری بازی به ما می‌گوید که شما یک فرصتی به دست آوردی و رقیبت اشتباه کرده است و این بهترین فرصت است که ضربه بزنی. بنابراین چرا نتانیاهو باید این فرصت را به دست کسی بسپارد که ممکن است معامله کند؟ این آن نقطه حساسی است که ما باید به آن توجه داشته باشیم. اسرائیل هم بازی خودش را دارد و ما نمی‌توانیم فرض را بر این بگیریم که چون ترامپ آمده و منافعش با نتانیاهو یکسان است پس نتانیاهو عقب می‌کشد.

اتفاق بزرگی در داخل اسرائیل افتاده است که شما هم به آن اشاره کردید و آن امنیت هستی‌شناختی است که تهدید شده است. به اضافه اینکه ایران متاسفانه در ارزیابی تقریباً اغلب موسسه‌های استراتژیک اسرائیل به عنوان تهدید درجه یک اسرائیل شناخته شده است تا جایی که الان بحث این است که اگر آمریکا هم همراهی نکند اسرائیل باید به تنهایی توان ضربه زدن به تاسیسات هسته‌ای ایران را داشته باشد. این را هم اضافه کنم که بالاخره قرار شد آمریکا سال بعد سوخت‌رسان‌های پیشرفته‌اش را به اسرائیل بدهد. این سوخت‌رسان‌ها این امکان را به اسرائیل می‌دهند که بدون عبور از آسمان هیچ‌یک از کشورها تاسیسات هسته‌ای ایران را هدف قرار دهد. سوخت‌رسان‌هایی که خود اسرائیل دارد اجازه عملیات بیش از شش یا هفت ساعت را به اسرائیل نمی‌دهند اما این سوخت‌رسان‌های جدید این امکان را دارد که وسط مسیر توقف کند. International Security 20 سال پیش مقاله‌ای در رابطه با امکان عملی حمله نظامی به تاسیسات هسته‌ای ایران توسط اسرائیل نوشت که آن زمان همه گفتند اسرائیل به تنهایی نمی‌تواند این کار را انجام دهد اما در شرایط فعلی برخی از کارشناسان می‌گویند که اسرائیل با گرفتن این سوخت‌رسان‌ها ممکن است بتواند این کار را به تنهایی انجام دهد.

 در ایران باوری که وجود دارد این است که اسرائیل مستقل از آمریکا هویتی ندارد و به‌طور کامل تابع آمریکاست. اما واقعیت چیز دیگری است. کاهش علاقه یهودیان آمریکا به مسئله هولوکاست، تغییر گرایش سیاسی یهودیان آمریکا و مخالفت با اسرائیل در داخل راست‌های آمریکایی باعث شده است که اسرائیل احساس نگرانی کند. به همین خاطر است که اسرائیل تلاش می‌کند یا آمریکا را وارد منطقه کند یا خودش این پیام را به ایران و آمریکا بدهد که اگر به من کمک نشود هم به تنهایی می‌توانم از پس ایران بربیایم. به خاطر همین است که من می‌گویم در افق یک‌ساله، اسرائیل از این فرصتی که به دست آورده حتماً استفاده خواهد کرد و کاری می‌کند که آمریکا را دنبال خود بکشاند.

محمد خواجوئی: بله بحث، بحث زمان است و موضوع کنار گذاشتن تقابل با ایران یا گزینه حمله نظامی به ایران نیست. بحثی که الان مطرح است این است که آیا گزینه اصلی اسرائیل در برهه کنونی این است که بعد از ضرباتی که به حزب‌الله و حماس وارد کرده وارد تقابل نظامی گسترده با ایران شود؟ تردیدهایی در این موضوع وجود دارد. در نگاه اسرائیل ضربه به بازوهای قدرت ایران در منطقه، بخش مهمی از ضربه‌ای است که به ایران تحمیل می‌شود. در چنین شرایطی کسی مثل ترامپ به عنوان رئیس‌جمهور ایران انتخاب می‌شود و کاملاً گفتمان روشنی در رابطه با ایران و تقابل با ایران دارد. در همین راستا به نظر من اسرائیل موضوع تقابل مستقیم با ایران، به‌ویژه حمله به تاسیسات اتمی ایران را در کوتاه‌مدت عملی نخواهد کرد و بخشی از این مسئله منوط به روندی است که قرار است طی شود. علاوه بر این، آمریکایی‌ها هم بدون ملاحظه پیش نخواهند رفت چراکه اگر قرار است از طریق فشار حداکثری از ایران امتیاز بگیرند، از اسرائیل هم می‌خواهند که در برهه کنونی تقابل را افزایش ندهد. در صورت نیاز وقتی مذاکره با ایران قفل شود یا توافقی صورت نگیرد این تهدید می‌تواند همچنان یک تهدید معتبر باشد.

مهرداد سپه‌وند: این نکته‌ای که آقای دکتر فرمودند برای من هم سوال است که شما نرمش اسرائیل و نرمش ایران را برای دوره شش‌ماهه محتمل ارزیابی کردید، در صورتی که خب اگر نتیجه این استدلال درست باشد این نتیجه گرفته نمی‌شود. با شرایطی که پیش آمده شاید ترجیح بدهد در کوتاه‌مدت اتفاقاً تا قبل از آمدن ترامپ یک حرکت خیلی شدید انجام بدهد و منتظر نماند که به جای در واقع همین به اصطلاح گزینه استراتژی تند، ملایم برخورد کند. می‌خواهم بگویم یکسری نکاتی هست که در ابتدا باید به آن بپردازیم، بعد برسیم به اینکه محتمل‌ترین سناریو در شش ماه آینده نرمش اسرائیل است.

سهراب شهابی: من با ایشان موافق هستم. نتانیاهو می‌تواند بدون هماهنگی با ترامپ دست به اقدامی بزند و تنش را در ابتدای کار بالا ببرد. من موافقم از روزی که ترامپ روی کار آمده نتانیاهو به نوعی عقب‌نشینی کرده است؛ در پیامی هم که برای ایران فرستاد (نسبت به پیام اولش) این عقب‌نشینی مشخص است. در مورد آتش‌بس در لبنان هم گفته می‌شود که این طرح آمریکاست و نتانیاهو صحبتی نکرده است. این را هم در نظر بگیرید که آقای ترامپ، آقای بایدن نیست و عکس‌العمل نشان خواهد داد. علاوه بر این، بزرگ‌ترین پشتیبان آقای ترامپ خانواده ادلسون هستند که در دوره اول ریاست‌جمهوری ترامپ امتیازات زیادی برای نتانیاهو گرفتند و در همین راستا نتانیاهو نمی‌تواند در خلأ عمل کند. به اضافه اینکه ارتش اسرائیل هم خسته شده است. درست است که ارتش اسرائیل در هوا برتری حداکثری دارد چون همه کشورها و گروه‌هایی که با آنها درگیر است پوشش هوایی ندارند، اما در زمین این‌طور نیست. ارتش اسرائیل در زمین مشکلاتی اساسی دارد. طبق آماری که من دارم اسرائیل در زمین نتوانسته بیش از دو تا سه کیلومتر پیشروی کند. بنابراین دست نتانیاهو کاملاً هم باز نیست که با ایران وارد جنگ شود. این موضوع پیامدهایی دارد که از محاسبات اسرائیل و حتی آمریکا خارج است. اگر اسرائیل به تاسیسات اتمی ایران حمله کند و ایران در خلیج‌ فارس مشکل ایجاد کند، در حقیقت چیزی حدود 20 تا ۳۰ درصد از نفت خام در دنیا قطع می‌شود.

محمد خواجوئی: تقابلاتی که اسرائیل طی این سال‌ها با ایران داشته با هماهنگی ایالات‌متحده بوده است. این هماهنگی عرض کردم که در قالب سیاست‌های کوچک نیست و حمله به ایران موضوعی نیست که در ذیل موضوعات عادی تلقی شود. اسرائیل در همین عملیات دومی که علیه ایران انجام داد با هماهنگی کامل آمریکا بود و این موضوع که تاسیسات غیرنظامی و اتمی هدف قرار نگیرد مورد بررسی قرار گرفت. حال حرف من این است که حمله به تاسیسات اتمی موضوع بسیار حساسی است و بدون هماهنگی با آمریکا اتفاق نمی‌افتد. برخی می‌گویند که ترامپ به نتانیاهو چراغ سبز داده است که در این دو ماه هر کاری که می‌خواهد انجام دهد به نظر من این استدلال مطابق با واقع نیست، چراکه ترامپ به دنبال یک دستور کار است و نمی‌خواهد با شرایطی روبه‌رو شود که نتواند از عهده آن بربیاید. موضوع حمله به ایران هم موضوعی است که می‌تواند حتی ترامپ و سیاست ترامپ را در منطقه با چالش روبه‌رو کند. البته ما نمی‌توانیم با قطعیت صحبت کنیم. من نمی‌توانم بگویم قطعاً این اتفاق نمی‌افتد. ما داریم راجع به احتمالات صحبت می‌کنیم. تصور من این است که احتمال دست زدن اسرائیل به یک اقدام کنشی حتی در ۶۰ روز آینده کم است چراکه ترامپ اجازه نخواهد داد که اسرائیل، آمریکا را وارد یک چالش بزرگ کند.

مسعود نیلی: در حال حاضر کشور شرایط شش ماه پیش را ندارد و تهدید بزرگی متوجه کشور است. اگر اسرائیل بخواهد به ایران حمله کند من با نظر شما موافقم که خیلی تفاوت میان حمله به تاسیسات نظامی با حمله به تاسیسات هسته‌ای وجود دارد. بعد اقتصادی تفاوت حمله به این تاسیسات زیاد است و بعید می‌دانم که اسرائیل فعلاً از فاز نظامی وارد فاز هسته‌ای و تاسیسات زیربنایی شود. فعلاً تا زمانی که موضع ترامپ نسبت به اینکه می‌خواهد چه اقدامی درباره ایران انجام دهد، مشخص نشود، نتانیاهو اقدامی انجام نمی‌دهد. آن چیزی که شاید محتمل باشد این است که فروش نفتمان کاهش قابل توجهی خواهد داشت. این مسئله شوک بزرگی به اقتصاد ایران وارد می‌کند. ما بیشترین رشد وارداتمان در همین سه سال گذشته بوده است به این معنا که بالاترین رشد واردات ایران طی ۳۰ سال بعد از جنگ در همین سه سال بوده و رشد زیادی داشته است.

بنابراین به نظر می‌رسد که اسرائیل تاکنون دستاوردهایی داشته است. رهبران اصلی حزب‌الله و حماس را شهید کرده است، در یمن هم دستاوردهایی داشته است، با ایران هم جنگی را آغاز کرده است که تاکنون بی‌سابقه بود. شاید الان در هماهنگی با ترامپ بگوید که من تا اینجا کار را جلو آوردم حالا نوبت شماست که فشار حداکثری را علیه ایران اعمال کنید. حالا ترامپ ممکن است بگوید من می‌خواهم جنگ نکنم اما می‌خواهم که ایران هم هسته‌ای نشود، این باعث می‌شود که شرایط عدم قطعیت افزایش پیدا کند. به هر حال ترامپ هم تحلیل هزینه-فایده می‌کند و اگر ببیند که می‌تواند با روش‌های کم‌هزینه‌تر به نتیجه برسد خب چرا خود را درگیر کارهای نظامی کند.

بنابراین فکر می‌کنم که ما باید خودمان را برای شرایطی آماده کنیم که مثلاً درآمدهای ارزی کشور کاهش پیدا کند. دولت آقای پزشکیان قول افزایش حقوق داده اما ممکن است با کمبود بودجه مواجه شویم. اگر ایران زیر ۷۰۰ تا ۸۰۰ هزار بشکه نفت صادر کند دیگر نمی‌تواند کالای اساسی و دارو را تامین کند. در چنین شرایطی بانک مرکزی باید از بازار ارز بخرد با قیمت ۲۸ هزار و 500تومانی بدهد که بتواند کالای اساسی وارد کند. این موضوع باعث تورم شدید در کشور می‌شود.

محمد خواجوئی: آقای دکتر من فکر می‌کنم تنها چیزی که می‌شود روی آن توافق کرد این است که قطعاً نسخه دوم سیاست فشار حداکثری اجرا خواهد شد. این اتفاقی است که من پاسخی برای آن ندارم. شاید آقای دکتر قهرمان‌پور در این مورد نظری داشته باشند. این را هم در نظر بگیرید که ترامپ هیچ کدی راجع به این موضوع نمی‌دهد، تنها صحبتی که راجع به این موضوع کرده این است که ما اجازه نمی‌دهیم ایران به سلاح هسته‌ای دست پیدا کند. در شرایطی که ایران سلاح هسته‌ای ندارد و هیچ گزارشی هم فعلاً دال بر این نیست که برنامه‌اش نظامی شده باشد، ما ناچاریم به این موضوع بپردازیم که منظور ترامپ چیست؟ در حالت خوش‌بینانه قصد ترامپ محدود کردن برنامه اتمی ایران در قالب یک توافق هسته‌ای است اما در حالت بدبینانه که با خیلی از چهارچوب‌های ذهنی جریانات نزدیک به ترامپ همخوانی دارد ترامپ می‌خواهد برنامه اتمی ایران را تعطیل کند.

رحمن قهرمان‌پور: بحث برچیده شدن برنامه هسته‌ای برای زمان ریاست‌جمهوری جرج بوش بود. اینکه ببینیم در ذهن ترامپ چه می‌گذرد بحث پیچیده‌ای است. امروز داشتم مقاله‌ای ژاپنی می‌خواندم که به این موضوع اشاره کرده بود که ترامپ ۱۰ امتیاز طلب می‌کند اما 2 امتیاز می‌گیرد. بنابراین ترامپ به دنبال این نیست که توافقی صددرصدی با ایران داشته باشد و همه فناوری هسته‌ای ایران را تعطیل کند، چنین چیزی شدنی هم نیست، اما به مرگ می‌گیرد که به تب راضی شود. توافقی که ترامپ می‌خواهد، توافقی فراتر از برجام است که غنی‌سازی ۲۰ درصد هم باید جمع شود و تحت نظارت آژانس قرار بگیرد.

در ارتباط با نکته آقای دکتر نیلی باید عرض کنم که اسرائیل به لحاظ تئوری بازی در موقعیت برتری قرار دارد، چرا باید موقعیت خود را از دست بدهد. ۲۰ سال دنبال این کار بوده شما خودتان بهتر از من می‌دانید اسرائیل در همه این سال‌ها به دنبال این بود که به حزب‌الله ضربه بزند، حالا که این کار را کرده است چرا بازی برده خودش را تبدیل به بازی باخت کند؟

 مسعود نیلی: ببینید در مناسبات آمریکا و ایران، ایران در موضع انفعال است اما در روابط میان چین و آمریکا این آمریکاست که در موضع انفعال قرار دارد. چین در حال حاضر خیلی فعال است و اعلام کرده است که ما کارخانه دنیا نیستیم بلکه مرکز تکنولوژی هستیم. در حال حاضر قشر متوسط در چین بزرگ شده و خودش یک جهان-کشور است، بنابراین آمریکا در فشار زمانی قرار دارد. به همین خاطر به نظر من آمریکا فشار اقتصادی بر ایران را کمتر می‌کند تا بتواند سراغ چین برود. ترامپ چهار سال رئیس‌جمهور است و آنقدر زمان ندارد که بخواهد دو سالش را صرف ایران کند. چون چین برایش خیلی مهم‌تر است.

رحمن قهرمان‌پور: بله، ترامپ سریع می‌خواهد پرونده خاورمیانه و اوکراین را ببندد که سراغ چین برود. برخی از تحلیلگران چینی می‌گویند که ممکن است آمریکا مستقیم سراغ چین برود و با چین معامله کند و در واقع از بالا به پایین بیاید ولی من معتقدم که از پایین به بالا می‌رود. به این معنا که خاورمیانه را به اسرائیل می‌سپارد، البته بشرطها و شروطها. تقریباً ۸۰ درصد از کارشناسان ایران و خاورمیانه بر این باورند که این‌بار آمریکا می‌گوید در صورتی توافق می‌کنم که مطمئن شوم تهدید ایران دیگر برطرف شده و قدرت میدانی که این را تایید می‌کند اسرائیل است. 

دراین پرونده بخوانید ...

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها