شناسه خبر : 43731 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

بازگشت به عهد بوق

بررسی حامی‌پروری در بودجه در گفت‌وگو با جعفر خیرخواهان

بازگشت به عهد بوق

از زمانی که جوامع انسانی پدید آمدند همواره کسانی بودند که با در اختیار داشتن قدرت بدنی /ذهنی بیشتر سایرین را وادار به تبعیت از خود کرده و اصطلاحاً نوچه‌پروری می‌کردند. این شیوه تا همین 300 سال پیش تقریباً در تمامی کشورهای دنیا رواج داشت اما بعد از دوره قاجار در ایران و چند کشور توسعه‌یافته و پیشرفته دیگر بساط نوچه‌پروری به تدریج برچیده شد و کشورها تلاش کردند برای رسیدن به پیشرفت به سمت شایسته‌سالاری گام بردارند. خیرخواهان می‌گوید: نوچه‌پروری متعلق به نظام‌های سنتی و قدیمی بود. جامعه مدرن و عادلانه جامعه‌ای است که این تبعیض‌ها و بی‌عدالتی‌ها در آن کمرنگ شود و این اتفاق که در دوره پهلوی (با همه انتقاداتی که به آن وارد است) آغاز شده بود باید بعد از انقلاب ادامه پیدا می‌کرد. اما در عمل شاهد بی‌توجهی به شایسته‌سالاری، گسترش فساد، ناکارایی در نظام دولت و مسائلی از این دست هستیم. نتیجه چنین وضعیتی سخت‌تر شدن زندگی برای مردم و گسترش نارضایتی است.

♦♦♦

  حامی‌پروری در اقتصاد سیاسی به چه معناست؟

حامی‌پروری از زمان‌های قدیم و احتمالاً از زمانی که بشر روی زمین به وجود آمده، وجود داشته است. همواره افرادی از زور بدنی بیشتری برخوردار بودند و می‌توانستند زور بگویند، از بقیه باج بگیرند و خواسته‌های خود را به بقیه تحمیل کنند. از همان ابتدا دو گروه افراد بودند، گروه قوی و گروه ضعیف و به تدریج کسانی که قوی بودند برای خود مرزهای نفوذی در قلمرو جغرافیایی تعریف کرده و در آنجا از افرادی که فعالیت، تولید و کشاورزی داشتند سهم‌خواهی می‌کردند. این موضوع رفته‌رفته شکلی طبیعی پیدا کرد و به نوعی دولت‌های محلی از درون همین داستان بیرون آمدند. به این صورت که عده‌ای تابع و زیردست شده و فرد یا اقلیتی رهبر و رئیس می‌شد و این رابطه همیشگی در تاریخ بوده است. حامی‌پروری ریشه در تاریخ دارد که البته آن را با نام‌های دیگری مانند نوچه‌پروری، مرید و مرادی و... نیز می‌شناسیم و عموماً رابطه‌ای دوطرفه است، به این معنا که فرد قوی که معمولاً برای زیردستان خود در برابر سایر گروه‌ها امنیت ایجاد می‌کند، در مقابل انتظار چاکری، بندگی و... دارد و افراد ضعیف‌تر به وی دست بیعت می‌دهند و باج یا مالیات نیز پرداخت می‌کنند. فیلم پدرخوانده نیز به نوعی همین موضوع را نشان می‌دهد، پدرخوانده از افراد طلب احترام می‌کند و در مقابل چنانچه فرد دچار مشکلی می‌شد، در خطر قرار می‌گرفت، به او حمله می‌شد یا... پدرخوانده از او حمایت می‌کرد. این موضوع روش ابتدایی بیمه نیز بوده است، به این شکل که افراد با پیوستن به گروه و قرار گرفتن تحت سلطه یک باند قوی خود را بیمه می‌کردند و از خطرات مصون می‌ماندند و در مقابل فرد یا باند قوی نیز انتظار داشته که به اصطلاح آقابالاسری او را قبول کنند و این معامله و رابطه دوطرفه به این شکل عمل می‌کرده است. الان شکل این موضوع قدری بهتر شده است.

  به نظر می‌رسد حامی‌پروری در بودجه کشور طی سال‌های گذشته تشدید شده است، در دنیا وضعیت به چه نحوی است؟

تا 300 سال پیش اوضاع در دنیا به همین صورت بود و حامی‌پروری شدیدی در اقتصاد سیاسی کشورها به چشم می‌خورد و به آن «نظم دسترسی محدود» می‌گفتند. منابع و امکانات در اختیار گروه محدودی بود و به این ترتیب بر سایر افراد حکومت می‌کردند و در این میان اکثر افراد محروم بودند. انحصار قدرت، منابع و امکانات در دست اقلیت بود و سایرین هم در حد محدود و با تبعیض و امکانات کم زندگی می‌کردند. اما از 300 سال پیش تاکنون کشورهای پیشرفته و توسعه‌یافته در دنیا به سمت «نظم دسترسی باز» رفتند و تلاش کردند بساط تبعیض و اینکه یک نفر صرفاً به دلیل اینکه صاحب قدرت و زور است یا به سبب برخورداری از یک ویژگی یا قدرت به سایرین زور بگوید و بیشتر منابع را در اختیار بگیرد، راه‌های ورود سایرین را مسدود کرده و انحصار ایجاد کند، حذف شود.

در ایران نیز بعد از انقلاب قرار بود برابری و آزادی و مردمی شدن اقتصاد اتفاق بیفتد تا همه به امکانات دسترسی داشته باشند اما متاسفانه این اتفاق نیفتاد. شعار انقلاب ایران برای همه ایرانیان این بود و قرار بود این‌طور نباشد که برای دسترسی به امکانات یا رسیدن به موقعیتی نیاز به وابستگی‌های خاص باشد. در دوره آقای خاتمی جامعه مدنی تا حدودی تحقق یافت. خاتمی در تلاش بود وضعیت اقلیت‌های مرزی و... را بهبود ببخشد و این افراد فکر می‌کردند آقای خاتمی نماینده همه مردم ایران است و قشرهای گوناگون امیدوار شده و شور و شوق داشتند اما این هم از طنز روزگار است که سال‌ها بعد آقای احمدی‌نژاد با شعار و پوشش مردمی روی کار آمد اما کشور را در اختیار باندهای قدرت قرار داد و حامی‌پروری را تشدید کرد و این رویه در ایران ادامه پیدا کرد. الان هم در دولت آقای رئیسی در حد حرف همه خوب شعار می‌دهند اما در عمل و در تخصیص منابع، امکانات و پست و مقام‌های مختلف شاهد تشدید حامی‌پروری هستیم. این موضوع در بودجه نیز به چشم می‌خورد و ما می‌بینیم که بودجه طیف خود را چند برابر کردند اما آنجا که به عموم مردم مربوط است بودجه رشد مناسبی نداشته است.

  در شرایطی که وضعیت در دنیا اصلاح شده و کشورهای توسعه‌یافته و پیشرفته به سمت نظم دسترسی باز می‌روند و بودجه تحت حاکمیت قانون است،‌ بودجه‌ریزی در ایران به کدام سمت می‌رود؟

به این صورت نیست که همه کشورها در دنیا بساط نوچه‌پروری را جمع کرده باشند. دنیا شامل بیش از 200 کشور مختلف است که فقط 30 کشور موفق شدند حاکمیت قانون را در بودجه و نظام سیاسی حاکم کنند و این تعداد کم و معادل 20 درصد کشورهای جهان است که شایسته‌سالاری را در کشور حاکم کردند تا هر کسی صلاحیت دارد پست و مقام بگیرد، قوم و قبیله‌ای نباشد و همه درها به روی همه باز باشد. تعداد این کشورها کم است و اکثریت کشورها همچنان نظم دسترسی محدود دارند، از چین گرفته که یک‌چهارم جمعیت دنیا در آن زندگی می‌کنند تا روسیه. وضعیت ترکیه هم در حال بهبود بود اما اردوغان اوضاع را خراب کرد. در جریان زلزله‌ای که اتفاق افتاد مشخص شد پیمانکاری‌ها و پروژه‌ها را به جای اینکه به افراد توانمند و خبره بسپارند به خودی‌ها سپردند و امنیت لازم رعایت نشده است و خسارت شدیدی که شاهد بودیم می‌توانست با شایسته‌سالاری و رعایت قوانین کمتر شود. اردوغان با شعار توسعه و عدالت آمده بود تا عدالت برقرار کند اما در عمل دیدیم پروژه‌های ساختمانی را به حزب خود داده است و حامی‌پروری و بی‌عدالتی را سرلوحه کار خود قرار داده است.

در ایران نیز این وضعیت را می‌بینیم. وقتی پای پروژه یا مناقصه‌ای در میان است به جای اینکه کار را به شکل برابر به بهترین گروه مهندسی و پیمانکاران خبره بسپارند کار به دوست و آشنا و رفیقان سپرده می‌شود. این موضوع در بودجه نیز به شدت داغ می‌شود و یکی از محل‌های مناقشه و دعوا بین نهادهای مختلف بر سر تقسیم منابع و توزیع غنائم همین بودجه است و می‌بینیم که نهادهای حمایتی، سیاسی، دینی و فرهنگی و جناح‌های خاص هرسال سهمشان افزایش می‌یابد و در مقابل سر نهادهای عمومی مثل محیط زیست و... که تمام مردم با آن درگیرند، بی‌کلاه می‌ماند.

  حامی‌پروری در بودجه عارضه چیست؟

علت اصلی نوچه‌پروری در بودجه نظام سیاسی است. وقتی نظام سیاسی بر اساس حامی‌پروری و باندبازی و هر کس زورش بیش منابعش بیشتر، باشد نتیجه در بودجه مشخص است و شاهدیم که بودجه به شکل ناعادلانه تقسیم می‌شود.

  چطور بودجه یک کشور از حاکمیت قانون فاصله می‌گیرد؟ این اتفاق طی سال‌های اخیر چطور برای بودجه کشور رخ داده است و اکنون بودجه چقدر از قانون فاصله گرفته است؟

زمانی بحث حاکمیت قانون در بودجه خوب است که در قدم اول قوانینی عام حاکم باشد که به نفع همه باشد. قانونی که وضع می‌شود نباید یک‌طرفه و تهدیدآمیز باشد. حاکمیت قانون به شرطی خوب است که قوانین موجود خوب باشد. قدم دوم بعد از اینکه قانون درستی وجود داشته باشد، این است که نمایندگان همه مردم بتوانند در نهاد قانونگذاری حضور داشته باشند و مجلسی که شکل می‌گیرد صدای سلایق و خواسته‌های متنوع و از همه جای کشور باشد و هر گروهی بتواند در این نهاد نماینده داشته باشد تا با هم بحث و تبادل نظر و چانه‌زنی کنند و بودجه‌ای بیرون بیاید که در خدمت منافع عموم مردم باشد. اما در ایران مجلس دستچین می‌شود و نماینده‌های مجلس نماینده همه اقشار مردم نیستند و سعی می‌کنند هوای منافع گروه خود و افرادی را که آنها را به مجلس فرستادند داشته باشند و فراموش می‌کنند که نیازها و خواسته‌های بقیه مردم چه بوده است. برای حاکمیت قانون در قدم بعد ما باید تفکیک قوا داشته باشیم. مجلس یک دست و وکیل دولت نباشد، باید وکیل ملت باشد. رسانه‌ها نیز باید آزاد باشند تا بتوانند ایرادات را ببینند و منعکس کنند و مجموعه حاکمیت نیز واکنش مناسب نشان دهد. در این صورت می‌شود انتظار داشت منابع کشور به سمتی برود که به نفع عموم مردم باشد. کالاها و خدمات عمومی و زیرساخت‌هایی که همه باید از آن استفاده کنند در اختیار همه باشد و کشور به این روش بتواند به سمت رشد بیشتر حرکت کند.

  در ایران چقدر با این موضوع فاصله داریم؟

شاخص‌هایی برای اندازه‌گیری وجود دارد. برای مثال شاخص دموکراسی و آزادی در دنیا وجود دارد که عوامل مختلفی را در کنار هم قرار می‌دهد و در نهایت به این نتیجه می‌رسد که در کشور چقدر دموکراسی و نظم دسترسی باز حاکم است. رقابت وجود دارد؟ آیا همه می‌توانند نماینده مجلس شوند یا نه؟ وقتی برای بسیاری مسائل فیلتر وجود دارد و گزینش‌هایی است که اکثریت در آن رد می‌شوند و از هزار نفر 800 نفر ردصلاحیت می‌شوند، وقتی اکثریت قلع‌وقمع می‌شوند، شرایط برای نوچه‌پروری ایجاد می‌شود. در شاخص رسانه آزاد نیز ایران جزو بدترین کشورهاست. در حال حاضر تعداد زیادی روزنامه‌نگار در زندان هستند و تعداد زیادی روزنامه سلب امتیاز شدند و تحت فشار هستند و مشخصاً فضای بسته زمینه را برای شرایط نامناسب فراهم می‌کند. شاخص‌های بین‌المللی این موضوع را مشخص می‌کند که اقتصاد در یک کشور چقدر درگیر حامی‌پروری است. طی سالیان گذشته نیز همواره نسبت به این موضوع هشدار داده می‌شد که ما بر اساس این شاخص‌ها در حال بدتر شدن هستیم.

در دولت آقای خاتمی ما بر اساس شاخص‌های بین‌المللی وضعیت رو‌به‌رشدی داشتیم اما بعد از آن شاخص پاسخگویی دولت بدتر شد، شاخص آزادی بیان بدتر شد، شاخص فساد مالی بدتر شد، این موارد مبین اوضاع است و نتیجه آن هم شده مردمی که مستاصل شده‌اند و هر روز بر نارضایتی آنها افزوده می‌شود و تبعات این نارضایتی را نیز در آشوب‌ها، اعتراضات و شورش‌ها می‌بینیم.

از دید اقتصادی نیز رشد اقتصادی نداریم. بهره‌وری و قدرت رقابتی کشور نیز بدتر شده، هزینه‌های تولید افزایش پیدا کرده، مردم فقیر شده‌اند و این مجموعه دستپخت و نتیجه گسترش حامی‌پروری، افزایش بی‌توجهی به نیازهای تمام مردم، و یک‌سو شدن حکومت است. وقتی حکومت فقط به دنبال تامین نظر افراد صاحب قدرت است و به نظر اکثریت افراد جامعه بی‌توجه است، وضعیت همین خواهد شد که امروز می‌بینیم. در این میان نگاه خارجی‌ها نیز نسبت به ایران عوض شده و دیگر به عنوان یک کشور مقتدر و کشوری که حرفی اساسی برای گفتن در دنیا دارد به ما نگاه نمی‌کند.

زمانی آقای خاتمی پیشنهاد گفت‌وگوی تمدن‌ها را داد که در سازمان ملل تصویب شد، در یونسکو به ایران بها می‌دادند اما الان اکثر کشورهای دنیا ایران را قبول ندارند. هدفمان در مسیری که پیش رفتیم، توجه به مردم نبوده، هر چند در شعار و سخنرانی همه مدام از مردم و اقتصاد مردمی و برقراری عدالت حرف می‌زنند اما در عمل مسیری کاملاً برعکس را رفتیم و دنیا هم این را فهمیده است. به جای اینکه بخواهد با ایران همکاری کند سر جنگ با ایران پیدا کرده و آن دسته از کشورهایی که به ظاهر ادعای دوستی می‌کنند از رابطه با ایران به دنبال نفع برای خود هستند و ایران را وجه‌المصالحه در روابط خود با سایر کشورهای دنیا کرده‌اند.

  جمع‌بندی؟

حامی‌پروری جزو ناکاراترین روش‌های حکومت‌داری و شیوه‌ای است که در زمان‌های قدیم و در دوران قاجار وجود داشته است. اما از زمان پهلوی شیوه حکومت‌داری نوین مطرح شد. هر چند ایراداتی به پهلوی وارد می‌کنند و برای مثال مطرح می‌شود راه‌آهنی که ساخته شد منافع شخصی داشت و بهتر بود به جای راه‌آهن شمال-جنوب، راه‌آهن شرق به غرب کشیده شود. اما به هر صورت راه‌آهن یک پروژه بزرگ ملی بود. کارهایی از این قبیل زیاد انجام شد، نظام دادگستری، دانشگاه‌ها و... .

زمانی که دانشگاه تهران ایجاد شد همه می‌توانستند وارد آن شوند. بهترین استادان به اروپا می‌رفتند، مدارک عالی می‌گرفتند، به کشور برمی‌گشتند و به جوان‌های کشور خدمت می‌کردند و ایران به این ترتیب پیشرفت می‌کرد. با تمام اشکالات و انتقادهایی که به پهلوی وارد است، موضوع این است که نظام حکمرانی نوین در آن زمان آغاز شد. ما باید همین مسیر را بعد از انقلاب به شکل بهتری ادامه می‌دادیم اما این اتفاق نیفتاد. برای مثال در دانشگاه‌ها در گزینش استادان بهترین استعدادها انتخاب نمی‌شوند و نگاه ایدئولوژیک و حزب و باند مطرح است، بهترین استادان امروز بیکار و اخراج می‌شوند. دانشجو سرخورده می‌شود و احساس می‌کند در این جامعه جایی ندارد و همه می‌خواهند از کشور فرار کنند. این اتفاقات بد و نقطه سیاهی در کارنامه بعد از انقلاب است. انقلابی که قرار بود جلوی حامی‌پروری و نوچه‌پروری را بگیرد.

نوچه‌پروری متعلق به نظام‌های سنتی و قدیمی بود. جامعه مدرن و عادلانه جامعه‌ای است که این تبعیض‌ها و بی‌عدالتی‌ها در آن کمرنگ شود و این اتفاق باید بعد از انقلاب می‌افتاد تا ما که در دنیا ادعا داریم به آن جایگاه برسیم اما به عمل که رسید شاهد بی‌توجهی به شایسته‌سالاری، گسترش فساد، ناکارایی در نظام دولت و مسائلی از این دست هستیم. نتیجه چنین وضعیتی سخت‌تر شدن زندگی برای مردم، گسترش نارضایتی و خطر براندازی حکومت است و اینها هشدارهایی است که امیدوارم نتیجه آن بازگشت به حاکمیت قانون باشد، البته قانونی که همه‌شمول و به نفع همه مردم باشد و تفکیک قوا به خوبی در آن رعایت شود، رسانه‌ها بتوانند حرف مردم را بزنند و این‌طور می‌شود انتظار داشت در یک فاصله 20ساله کشور وضعیت مناسبی پیدا کند. 

دراین پرونده بخوانید ...