شناسه خبر : 33673 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

پیوند گسستگی

تعمیق شکاف میان مردم و سیاستمداران چه پیامدهایی دارد؟

سال گذشته، هنگامی که فرانسیس فوکویاما استاد دانشگاه استنفورد از گسترش یک تحول اجتماعی زیر پوست ایران خبر داد، بسیاری برآشفتند و او را به قلم زدن در حمایت از اندیشه‌های پیدا و پنهان پنتاگون محکوم کردند. فوکویاما در نشست جهانی حکومت در دوبی مدعی شده بود ایران به خاطر تنش‌های اجتماعی که بین نسل‌های این کشور وجود دارد به سمت یک تحول در حال حرکت است. یک جمعیت جوان و تحصیل‌کرده وجود دارد، خصوصاً در بین زنان، که با رفتارهای دستوری چندان سر سازگاری ندارد. فوکویاما معتقد بود ایران به سمت نوعی بحران اجتماعی در حال حرکت است.

مولود پاکروان/ نویسنده نشریه

سال گذشته، هنگامی که فرانسیس فوکویاما استاد دانشگاه استنفورد از گسترش یک تحول اجتماعی زیر پوست ایران خبر داد، بسیاری برآشفتند و او را به قلم زدن در حمایت از اندیشه‌های پیدا و پنهان پنتاگون محکوم کردند. فوکویاما در نشست جهانی حکومت در دوبی مدعی شده بود ایران به خاطر تنش‌های اجتماعی که بین نسل‌های این کشور وجود دارد به سمت یک تحول در حال حرکت است. یک جمعیت جوان و تحصیل‌کرده وجود دارد، خصوصاً در بین زنان، که با رفتارهای دستوری چندان سر سازگاری ندارد. فوکویاما معتقد بود ایران به سمت نوعی بحران اجتماعی در حال حرکت است.

با او موافق باشیم یا نه، گفته‌های این نظریه‌پرداز سیاسی با نگرانی‌ها و هشدارهای اندیشمندان وطنی تقابل چندانی نداشت. سقوط آزاد سرمایه اجتماعی، کاهش امید و اعتماد، دوقطبی شدن و گسست اجتماعی، تشدید تبعیض و نابرابری و رنگ باختن طبقه متوسط و گم شدن صدای طبقه فرودست، چیزی نبود که از دید دیگر اندیشمندان پنهان بماند. آنها هشدار دادند اما کمتر شنیده شد و نوشتند اما بی‌تاثیر ماند. حالا نه‌تنها دست‌به‌گریبان بحران‌های قبلی هستیم که به لطف بی‌درایتی‌های سیاستمدار و سیاستگذار، با چالش‌های جدیدتری هم مواجه می‌شویم. عرق به ملت و ملیت و اشتیاق به ماندن و ساختن کمرنگ شده و موج گریز ناگزیر سرمایه‌ها را با خود می‌برد. نخبگان و کارآفرینان می‌روند تا دانش و دارایی‌شان را جای دیگری سرمایه‌گذاری کنند و برخلاف قبلی‌ها، در اندیشه بازگشت هستند. بی‌اعتمادی مردم به دولتمردان، به بی‌اعتمادی آنان به یکدیگر تسری پیدا کرده و رواداری و تاب‌آوری اجتماعی را به استناد شاخص‌ها و شواهد رو به افول برده است. در این میانه اما، با پدیده دیگری هم روبه‌رو شده‌ایم؛ آنچه یدالله کریمی‌پور استاد دانشگاه تربیت معلم تهران و کارشناس ژئوپولتیک در کانال تلگرامی خود به الیناسیون یا پیوندگسستگی میان مردم و میهن تعبیر می‌کند و علت آن را نبود استراتژی مشخص و کارآمد در میان سیاستمدارن می‌داند. کریمی‌پور می‌نویسد: جامعه ایرانی گرفتار روند پرشتاب پیوندگسستگی یا قطع علاقه مردم از تفکرات سیاسی و ساختار حکمرانی است.

داستان این جدایی اما از کجا آغاز شده است؟

الیناسیون سیاسی: واژه‌ای که تا چندی پیش «ازخودبیگانگی» ترجمه شده بود حالا جای خود را به پیوندگسستگی داده و به حوزه‌هایی بیش از فرهنگ و جامعه تسری پیدا کرده است. الیناسیون یعنی از دست دادن حس ارتباط با کسی یا چیزی. تعلق خاطری که به دلایل مختلف کمرنگ می‌شود و فرد یا گروه‌های اجتماعی را به انزوا و جداماندگی سوق می‌دهد. آن‌گونه که کریمی‌پور می‌نویسد ناکارآمدی سیاست‌ها سبب شده است مردم از سیاستگذاران و حکمرانی فاصله بگیرند. این پدیده‌ای است که در ادبیات علوم سیاسی با عنوان Political alienation شناخته می‌شود. تحلیلگران می‌گویند رابطه میان جامعه و دولت از دو حال خارج نیست؛ یا از آن حمایت می‌کنند یا با آن بیگانه‌اند. نشانه‌های حمایت سیاسی را می‌توان در میزان احترام مردم به قوانین و مقامات، مشروعیت نهادهای سیاسی و نبود تعارض و درگیری جدی اجتماعی مشاهده کرد. در مقابل، نشانه‌های پیوندگسستگی سیاسی، بی‌اعتمادی مردم به سیاستمداران (بی‌اعتمادی سیاسی) و نارضایتی از دموکراسی (ناکارآمدی سیاسی) است.

منشأ پیوندگسستگی نیز بروز مسائل و بحران‌های جدی، سیاست‌هایی که دولت در قبال این مسائل اتخاذ می‌کند و نتایج حاصل از این سیاست‌هاست. دشوار نیست که دریابیم چرا به سندروم الیناسیون سیاسی گرفتار شده‌ایم. بحران پشت بحران می‌آفرینیم، بدترین سیاست‌ها را در پیش می‌گیریم و در برابر پیامدهای نامطلوب آن سیاست‌ها و تشدید بحران و ناکارآمدی‌ها هم پاسخگو نیستیم!  در یک نظام دموکراتیک تنها یک چیز می‌تواند از الیناسیون سیاسی بکاهد؛ این است که مردم ببینند و اطمینان حاصل کنند که در قدرت جایی و در سیاست صدایی دارند. اما چه می‌شود وقتی می‌بینند در خانه نشسته‌اند، نه در حزب حاکم و نه در جناح مقابل جایی ندارند و بدتر، کسی هم مدافع حقوق و نگران خواسته‌ها و مطالبات برحقشان نیست. مطالعات بسیاری به بررسی پیامدهای بیگانگی مردم با سیاست پرداخته‌اند. نتایج این مطالعات اغلب نشان می‌دهد الیناسیون سیاسی کاهش وحدت و انسجام اجتماعی، خودداری از رای دادن و اعتراضات گسترده و بعضاً خشونت‌آمیز نسبت به نظام سیاسی حاکم را در پی دارد. برخی از این محققان پیشنهاد می‌کنند وقتی میزان حمایت مردم به حداقل برسد تمامی انواع سیستم‌ها در جامعه به خطر می‌افتند و در نهایت کل سیستم فرو می‌ریزد مگر آنکه اقداماتی صورت بگیرد و از شدت تنش‌های موجود در جامعه کاسته شود. در نتیجه بقا و ادامه حیات یک نظام سیاسی (در این مطالعات؛ آمریکا) بستگی دارد به اینکه سطح الیناسیون سیاسی از آستانه مشخصی پایین‌تر نیاید.

فرش قرمزی برای پوپولیسم: نگرش مردم به دولت ناشی از ارزش‌های آنان است که تعیین می‌کند از دولت چه انتظاری دارند و توانایی دولت در برآورده کردن انتظارات آنان تا چه اندازه بوده است؟ بنابراین وقتی حمایت آنان کاهش پیدا می‌کند یا دولت ضعیف عمل کرده است یا شهروندان انتظاراتی بیشتر یا متفاوت از آنچه دولت تصور می‌کرده داشته‌اند، یا هردو. مردم به کیفیت سیاست‌های اقتصادی، خدمات عمومی و حتی سیاست‌های خارجی دولت نگاه می‌کنند، فساد و رسوایی‌های دولتمردان یا سازمان‌های دولتی را رصد می‌کنند و می‌بینند که رسانه‌ها چه تصویری از دولت ارائه می‌دهند. این تفاوت «انبوه مردم» با «عامه مطلع» است. عامه مطلع یعنی کسانی که تحصیل‌کرده و آگاهند و از رسانه‌ها استفاده می‌کنند و برخلاف تصور دولتمردان، به اطلاعات بسیار وسیعی دسترسی دارند. مردمی که فراتر از کنترل دولت‌ها «می‌دانند» در برابر الیناسیون سیاسی آسیب‌پذیرترند. شاید نگران این باشیم که با شدت گرفتن این گسستگی، مرثیه مهاجرت بالا بگیرد. شاید نگران صندوق‌های رای باشیم که با قهر مردم خالی بمانند. اما داستان به اینجا ختم نمی‌شود. پیوندگسستگی سیاسی، زمین مساعدی برای رویش و تکثیر افراطی‌گری و عوام‌گرایی است. تراژدی که تداوم این قطع رابطه به همراه می‌آورد پوپولیسمی است که اگر قدرت را در دست بگیرد نه‌تنها از فاصله مردم- میهن و ملت-دولت نخواهد کاست، که بر آن می‌افزاید. پوپولیسم جایی ظهور پیدا می‌کند که مویش را آتش زده باشند؛ جایی که فقر و فساد و تبعیض شدت بگیرد، بیکاری و نابرابری رو به افزایش بگذارد، صدای گروه‌های در حاشیه مانده شنیده نشود و فاصله المپ‌نشینان با مردم کف خیابان روزبه‌روز بیشتر شده باشد! پوپولیست‌ها می‌کوشند خود را نماینده صدای «اکثریت خاموش» نشان دهند اما واقعیت آن است که درست مانند دیگر سیاستمداران در راس قدرت، به ایدئولوژی قدرتمند خودشان متکی هستند. آنها می‌کوشند وعده‌های بزرگ بدهند، از اصلاحات و دگرگونی‌ها سخن بگویند و وانمود کنند مدافع «خواسته» اکثریت هستند. شعارهای عوام‌گرایانه فریبنده‌اند و اغواگر، به ویژه اگر طاقت مردم از ناکارآمدی سیاست‌های کنونی طاق شده باشد. شاید به همین دلیل است که سیاستمدارانِ در رأس قدرت هم، سیاست‌های پوپولیستی را در حرف محکوم، اما در عمل کپی می‌کنند.  انتخابات موعد جان گرفتن دوباره پوپولیست‌هاست. آواز ناکوک تبلیغات انتخاباتی‌شان، از دور به گوش می‌رسد. امسال احتمالاً از آب گل‌آلود الیناسیون ماهی فراوان خواهند گرفت! به خاطر داشته باشیم هرچه پیوند میان مردم با سیاست سست‌تر شود، آنچه بیشتر در معرض خطر قرار می‌گیرد دموکراسی است و تنها پاسخ مطمئن و موثر به الیناسیون رو به تعمیق، احیای دوباره دموکراسی است. مردم باید قانع شوند که تعیین‌کننده واقعی کارهایی هستند که به نامشان انجام می‌شود! یک راه بیشتر نداریم، به سادگی و صراحت باید قدرت تصمیم‌گیری را به دست مردم بسپاریم. این قدرتی است که به آنها امکان می‌دهد نمایندگانشان را پاسخگو نگه‌دارند، نظارت بیشتری بر عملکرد برگزیدگان خود داشته باشند و از سیاستمداران در ازای اختیاراتی که به آنها داده شده، صداقت و شفافیت بیشتری بخواهند. برای مردمی که از تکرار مکرر خطاها خسته و از سیاست‌ها ناامیدند، دشوار است که خود، رابطه از دست‌رفته با میهن و سیاست را بازسازی کنند. بنابراین الیناسیون، در این فضای بی‌اعتمادی و چندپارگی، از طریق متحدانش-‌سیاستمداران کم‌خرد- برای افراطی‌گری و پوپولیسم راه باز خواهد کرد. تنها مانع بر سر راه تهدید پوپولیسم و از دست رفتن دموکراسی، حکمرانی هوشمندانه است. حکمرانی که به مردم احترام می‌گذارد، صدای شهروندانش را می‌شنود، مشکلاتشان را درک و عاقلانه حل می‌کند و به مطالباتشان پاسخ می‌دهد. چنین حکمرانی از فساد، تمامیت‌طلبی، خودکامگی و پروتکشنیسم می‌پرهیزد و وقتی می‌بیند در سرو سامان دادن به اوضاع ناتوان است به قصد فریب مردم، خود به وعده‌های عوام‌فریبانه روی نمی‌آورد؛ قدرت را به کسانی می‌سپارد که دست‌کم نگران پیوند مردم با دولت هستند و به گسست آن دامن نمی‌زنند.

دراین پرونده بخوانید ...

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها