شناسه خبر : 46847 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

شیفته هدایت

ناصر پاکدامن چگونه اقتصاددان نیروی سوم شد؟

 

شادی معرفتی / نویسنده نشریه 

88اقتصاددان نیروی سومی، که خودش را نه کاپیتالیست می‌دانست و نه سوسیالیست، مبارزه بخشی از وجودش بود. مبارزه را از همان زمان دبیرستان، در بحبوحه ملی شدن نفت آغاز کرد و «به نام سعادت ملت ایران» مصدقی شد، بعدها به نیروی سوم خلیل ملکی پیوست و در آستانه انقلاب 1357 در صف مبارزان رژیم پهلوی قرار گرفت، اما خیلی زود پشیمان شد و به گروه مسعود رجوی پیوست و از آنها هم خیلی زود دل کند. در دهه 80 با جنبش جمهوریخواهان دموکرات و لائیک ایران همراه شد و تا پایان عمر بر این اعتقاد بود که «آینده از آن ماست!». او اگرچه اقتصاددان بود، اما چهره روشنفکری‌اش همیشه شناخته‌شده‌تر بود. اما ناصر پاکدامن که بود؟

نه به کاپیتالیسم و توده!

«همان سالی که رزم‌آرا کشته شد، نفت ملی شد، دکتر مصدق به حکومت رسید، هدایت خودکشی کرد و ما فهمیدیم که در این آشفتگی یک سال دیگر پیر شدیم. در این میان آنچه دستمان را می‌گیرد، دوستی ماست، همین!» و از همان سال بود که فعالیت سیاسی خویش را آغاز کرد.

سال‌های نوجوانی او در فضای آزادی‌های پس از شهریور 20 و پیدایی و شکل‌گیری احزاب و سازمان‌های سیاسی جدید و کشاکش‌های میان آنان در دوران ملی شدن نفت سپری شد. در میانه سال 1327، مدتی به «سوسیالیست‌های خداپرست» پیوست و پس از سوءقصد به شاه کنار کشید. در همین دوران، دلبستگی‌های او به نهضت ملی شکل گرفت و از عناصر پایدار هویت سیاسی او در آینده تبدیل شد. عصرگاه بیست و چهارم اسفندماه 1329، زمانی که محمد مصدق پشت تریبون چوبی بهارستان ایستاد و با صدایی لرزان اما پرطنین «به نام سعادت ملت ایران»، نفت را ملی اعلام کرد، نیمکت‌های چرمی مجلس مملو از مشتاقانی بود که با هیجان و اضطراب، گمان می‌کردند: آینده از آن آنان است! خبرنگاران و جوانان و مشتاقانی که فردا را به نظاره نشسته بودند. در میان آن تماشاچیان مشتاق، دو جوان 17 و 18ساله، نظاره‌گر هول و ولای مصدق و عرق‌ریزان بقایی و مکی بودند، آن دو رفیق جوان، بعدها دو مسیر متفاوت را طی کردند. یکی ناصر پاکدامن بود که بعدها اقتصاددان و استاد دانشگاه شد و تا پایان در صف مبارزه ایستاد و دیگری هوشنگ نهاوندی که در سلک سیاستمداران درآمد و در دوران محمدرضا پهلوی، بارها به وزارت و سایر مناصب بلندپایه دولتی رسید. خودش در مصاحبه‌اش با تاریخ شفاهی هاروارد می‌گوید: «جریان ملی شدن نفت که شروع شد سال ۱۳۲۹ خب ما خیلی کشیده شدیم به طرف این جریان. و دنبال کردن و روزنامه خواندن و بحث کردن و بعداً در بین جریاناتی که مربوط به جبهه ملی بود... من بیشتر به طرف حزب زحمتکشان و بعد هم خاصه یعنی آن جناح به‌اصطلاح مترقی‌اش که بعداً آمد شد نیروی سوم، به طرف آن کشیده شدم و همکاری با خلیل ملکی.»

نیروی سوم در واقع مریدان خلیل ملکی بودند که یک جناح سوسیالیستِ چپ‌های غیرتوده‌ای در جریان نهضت ملی شدن نفت به حساب می‌آمدند، ملکی خود ابتدا از اعضای حزب توده بود که گروهی از اعضای ناراضی حزب به رهبری او در سال ۱۳۲۶ از حزب جدا شدند. اول امیدوار بودند رفقای شوروی قدرشان را بدانند و به آنها کمک کنند، اما همه‌چیز جور دیگری رقم خورد: بلندگوهای تبلیغاتی شوروی همصدا با حزب توده خلیل ملکی را زیر آتشی ناجوانمردانه گرفتند و از هیچ توهین و تهمتی هم ابا نداشتند. ملکی مدتی را به سرخوردگی و سرگیجه گذراند، اما دو، سه سال بعد با ایده «چپ مستقل»، یعنی چپِ غیراستالینیست، گروهی موسوم به «نیروی سوم» را تشکیل داد. نیروی سوم به کانون جوانان سوسیالیست دوآتشه تبدیل شد که هم برای آرمان سوسیالیسم مبارزه می‌کردند، هم برای کمک به مصدق و هم علیه حزب توده می‌جنگیدند.

پاکدامن از همان روزهای پرتب‌وتاب چپ‌گرایی، نه خودش را کاپیتالیست می‌دانست و نه سوسیالیست: «من از آن موقع، در خیلی از بحث‌هایی که می‌کردیم با این سوال روبه‌رو شدم که یکی از این دوستان توده‌ای‌مان به من گفت: «آقا، تو یا کاپیتالیستی یا سوسیالیست.» گفتم: چطور؟ گفت، «اگر که طرفدار روسیه نیستی بنابراین تو کاپیتالیست هستی». و من این مسئله همیشه توی ذهنم بود که آقا بالاخره من که طرفدار انگلیس نیستم و طرفدار روسیه هم نیستم، بنابراین دلیلی ندارد که طرفداران آن یکی طرف حساب بشوم.»

بعد از پایان دبیرستان، در دانشکده حقوق دانشگاه تهران، اقتصاد خواند و در سال 1332 فارغ‌التحصیل شد. در همان دوران، اولین فعالیت‌های مطبوعاتی‌اش را آغاز کرد و با همراهی امیر پیشداد، دکتر سعادت و دیباج، «سازمان دانشجویان ایران» را تاسیس و روزنامه «دانشجویان ایران» را منتشر کردند که آخرین شماره‌اش در سالگرد 30 تیر منتشر شد. دو سال بعد با کسب رتبه نخست برای تحصیل عازم فرانسه شد و در آنجا دکترای اقتصاد گرفت، علاوه بر آن جامعه‌شناسی و جمعیت‌شناسی خواند و در همان دوران، با هما ناطق، تاریخ‌نگار برجسته ازدواج کرد و دارای دو فرزند شدند، میشا و روشنک. این ازدواج بعدها به طلاق انجامید.

ناصر پاکدامن اگرچه اقتصاددان بود، اما وجهه روشنفکری او همیشه پررنگ‌تر بود. در کانون نویسندگان نقش ایفا کرد و تا دهه‌های پایانی عمر در همین نقش باقی ماند.

سوسیالیست‌ها در فرنگ

ناصر پاکدامن در اواخر دهه 30، به همراه زنده‌یاد امیر پیشداد، اتحادیه دانشجویان مصدقی مستقل از توده‌ای‌ها را با نام «اتحادیه دانشجویان ایرانی در فرانسه» به راه انداختند و در اردیبهشت 1338 انتشار «نامه پارسی» را آغاز کردند که مجله‌ای فرهنگی و ارگان ارتباطی دانشجویان ایرانی خارج از کشور بود.

 در اوایل دهه 40 نیز به همراه برخی از یارانش در نهضت ملی، «جامعه سوسیالیست‌های ایرانی در اروپا» را راه‌اندازی کردند که هسته مرکزی آن در پاریس بود و برای شناساندن هرچه بیشتر اندیشه و گرایش چپ مستقل، از سال 1343 مبادرت به انتشار مجله «سوسیالیسم» کرده و سه یا چهار شماره آن را منتشر کردند. خودش می‌گوید ما در آن مجله، برای اولین‌بار مسئله ملی شدن آب را مطرح کردیم.

پاکدامن در خاطراتش در تاریخ شفاهی هاروارد، مهم‌ترین دغدغه ذهنی آن روزهای نیروی سومی‌ها را تعریف خط سیر حزب عنوان می‌کند و می‌گوید: «می‌گفتیم که موقع نیروی سوم است، حزب مارکسیست بدون شوروی. یک‌همچین چیزی بود دیگر. بعدها اصلاً معلوم نبود که خود ما مارکسیسم بدون شوروی می‌گوییم، مثلاً با تمام این جریانات سوسیال‌دموکرات خطمان چیست که مرزبندی داریم؟ با جریانات سوسیالیست‌های دست چپ مرزبندی‌مان چیست؟ با جریانات مثلاً تروتسکیست و فلان و اینها مرزبند. اینها معلوم نبود، خب باید اینها تدوین بشود.»

پاکدامن خود را مخالف حزب توده عنوان می‌کند و می‌گوید ما می‌خواستیم سر به تن حزب توده نباشد، اما خاطرنشان می‌کند که از حرف‌هایش در کنگره چنین برداشت شده بود که او قصد آشتی بین حزب توده، جبهه ملی و نیروی سوم دارد. وقتی که گفته بود: «ما ضد شوروی نیستیم، ما ضد توده‌ای نیستیم، ما آدم‌های مستقلی هستیم که عقیده نداریم شوروی سوسیالیست است، ما آدم‌های مستقلی هستیم که عقیده نداریم حزب توده یک حزب مارکسیست واقعی است. به این مناسبت و آن حرف‌هایی که به آن ترتیب هم نقل شده، توی حرف‌های ساواک من مشخص شده بودم به‌عنوان یک آدمی که می‌کوشد که حزب توده را با جبهه ملی و نیروی سوم و اینها آشتی بدهد و ائتلاف بکنند.»

ناصر پاکدامن، در کنار فعالیت‌های سیاسی و مطبوعاتی، رساله دکتر‌ایش را با عنوان «اقتصاد ایران، تحلیل ساختاری یک اقتصاد توسعه‌نیافته» در دانشکده حقوق و علوم اقتصادی دانشگاه پاریس گذراند و پایان‌نامه‌اش برای نشر در مجموعه انتشارات آموزش عالی فرانسه برگزیده شد و در آخرین سال تحصیل در همان دانشکده به تدریس پرداخت.

اقتصاددان نیروی سومی در سال 1346، تصمیم به بازگشت به ایران می‌گیرد، اما ساواک این عنصر کلیدیِ کنفدراسیون را زیر نظر داشت. برای تدریس در دانشگاه باید به ساواک جواب پس می‌داد و مدتی بیکار بود. همان زمان به دعوت کریم امامی به عنوان ویراستار به انتشارات فرانکلین پیوست و به پیشنهاد و با نظارت او مجموعه تازه‌ای از آثار در اقتصاد و علوم اجتماعی انتخاب، ترجمه و منتشر شد. پرونده قطوری پیش ساواک داشت و باید تعهد می‌داد قصد کار سیاسی ندارد، او هم تعهد نمی‌داد. تا اینکه یکی از آشنایان قراری جور کرد تا با تیمسار مقدم، رئیس بعدی ساواک ملاقات کند. مقدم به او گفت: «آقاجان می‌دانید ما تو این مملکت داریم حکومت می‌کنیم، جیکتان دربیاید می‌توانیم پدرتان را دربیاوریم.» ناصر از این خوان عبور کرد و تدریس در دانشکده اقتصاد را آغاز کرد. او خود را لائیک می‌دانست، اما با تعبیری دینی می‌گفت رژیم شاه «حکومت ظَلَمِه» است و جز کار فرهنگی و علمی هیچ همکاری دیگری نباید با آن کرد. سردبیری مجله سخن و مجله تحقیقات اقتصادی و دفترهای سلسله بررسی و تحقیق وابسته به دانشکده اقتصاد دانشگاه تهران بخش دیگری از تجربه‌ها و تلاش‌های او در این زمینه است.

در سال 1354-۱۳۵۳ به دعوت دانشگاه پرینستون به عنوان پژوهشگر مدعو مدتی در آمریکا اقامت گزید و از فضای سرد و عبوس سیاسی آن سال‌های حزب رستاخیز در ایران دور ماند.

انقلاب برای سوسیالیست‌ها

با متزلزل شدن حکومت پهلوی، پاکدامن فعالیت‌های سیاسی خود را جدی‌تر پیگیری کرد. از اوایل سال 1356، در دو اعلامیه شدیداللحن کانون نویسندگان نقش داشت؛ همان سال بیانیه جمعیِ دیگری را از موضع سوسیالیستی علیه رژیم شاه منتشر کردند که به قول خودش: «آن بیانیه ۵۶ نفر را نوشتیم که آن اولین بیانیه‌ای بود که در زمان شاه نوشته شد و تمام دوره حکومت شاه را از ۲۸ مرداد به بعد زیر سوال برد.» از اسفند 13۵۶ در دفاع از اعتصاب غذای زندانیان سیاسی، «کمیته دفاع از حقوق زندانیان سیاسی» را با جمعی دیگر از چپ‌ها پدید آوردند. از بیستم فروردین ۱۳۵۷ این کمیته دست به انتشار بولتن خبری به دو زبان فارسی و انگلیسی می‌زند که انتشار آن که تا ۲۴ دی‌ماه 1357 ادامه یافت، بر عهده او بود.

اوایل سال 1357، «سازمان ملی دانشگاهیان» را تاسیس کردند که نیروی اصلی انقلاب در دانشگاه را هدایت می‌کرد و فعالیت‌هایی از قبیل تظاهرات، اعتصابات، تحصن و بازگشایی دانشگاه‌ها را مدیریت می‌کردند. خودش می‌گوید: «بسیاری از حرف‌هایی که بعداً حرف‌های انقلاب ایران شد اول‌بار در این تجربیات مطرح شد. مثلاً تشکیل شوراها، به وجود آمدن قدرت دوگانه یعنی رد کردن دولت به‌عنوان نماینده اجرائیات مملکتی و ضرورت به وجود آمدن یک قدرتی در مقابل آن و اعلام اینکه شاه باید برود.» علاوه بر این سازمان ملی دانشگاهیان اولین سازمانی بود که علیه بختیار موضع گرفت.

در پاییز همان سال سه انجمن مهم دموکراتیک و مستقل از سازمان‌های سیاسی یعنی کانون نویسندگان ایران، کمیته دفاع از زندانیان سیاسی ایران و سازمان ملی دانشگاهیان ایران تصمیم می‌گیرند خبرنامه مشترکی منتشر کنند. نام خبرنامه «همبستگی» و گرداننده آن ناصر پاکدامن بود. قطعنامه همبستگی که در هفته موسوم به همبستگی در آبان 1357 منتشر شد، بر ضرورت تغییرات بنیادی و ساختاری اقتصاد، جامعه و سیاست ایران تاکید شده بود.

ادامه مبارزه

سرانجام انقلاب پیروز شد، اما ماه‌عسل ناصر پاکدامن و یارانش خیلی زود به پایان رسید. او جزو بنیان‌گذاران «جبهه دموکراتیک ملی ایران» بود که متشکل بود از جمعی از مبارزان و کنشگران سیاسی با پیشینه ملی و چپ؛ این تشکل بزرگ‌ترین جبهه چپ بود که مجاهدین خلق و فدائیان خلق هم بدون عضویت در آن، از آن حمایت می‌کردند. این جبهه در سال‌مرگ مصدق در چهاردهم اسفند 1357 در احمدآباد در جوار مزار مصدق اعلام موجودیت کرد و هدایت‌الله متین‌دفتری، نوه چپ‌گرای مصدق، از چهره‌های اصلی جبهه بود. اما جبهه توفیقی نیافت و خیلی زود برخلاف خواست جبهه، مجاهدین خلق در رفراندوم شرکت کردند و در انتخابات مجلس خبرگان نیز هم مجاهدین و هم فدائیان شرکت کردند و عملاً جبهه دموکراتیک یک گروه منزوی از سوسیالیست‌ها ماند تا در مرداد 13۵۸ در مقابل نیروهای حزب‌اللهی متلاشی شود.»

پاکدامن در سال ۱۳۵۹ به عنوان یکی از اعضای هیات دبیران کانون نویسندگان ایران انتخاب شد و در سی‌ام تیرماه ۱۳۶۰ شورای ملی مقاومت اعلام موجودیت کرد که نیروهای غالب آن سازمان مجاهدین خلق بودند و پاکدامن دعوتِ پیوستن به این ائتلاف را پذیرفت و پس از خروج از ایران به گروه مسعود رجوی پیوست. در آذرماه ۱۳۶۰، پس از مدتی زندگی در اختفا، به ناگزیر خاک ایران را ترک کرد و بار دیگر به فرانسه بازگشت. پاکدامن که همواره خود را روشنفکری لائیک می‌نامید، گویا با بیانیه‌های مجاهدین خلق که در آن بارها بر اینکه آنان «مسلمانانی راستین» هستند، تاکید شده بود، مشکلی نداشت، هرچند خودش مدعی است که عضویت در شورای انقلاب، به معنای پذیرفتن تمام سیاست‌های شورا نبود و هرجا که لازم بود او و یارانش در مقابل نظر جمع ایستادگی می‌کردند و مخالفت خود را اعلام می‌داشتند. همکاری ناصر با شورای ملی مقاومت چندان نپایید و او از ائتلاف جدا شد.

پاکدامن در تبعیدگاه پاریس در کنار تدریس در دانشگاه، همچنان مخالفت خود را ادامه می‌داد. با از سر گرفتن انتشار دوباره «مجله الفبا» در زمستان ۱۳۶۱ در پاریس، به یاری ساعدی، یار دیرینش شتافت و تا انتشار آخرین شماره الفبا در پاییز ۱۳۶۴ و مرگ نابهنگام ساعدی کنار او ماند. پس از مرگ ساعدی، پاکدامن بر آن شد که تلاش فرهنگی ساعدی را با نشر مجله‌ای تازه دنبال کند. حاصل این تلاش، فصلنامه «چشم‌انداز» بود که در تابستان 13۶۵ همراه با محسن یلفانی انتشار آن را آغاز کردند. چشم‌انداز با همکاری اهل قلم داخل و خارج کشور و با اقبال خوانندگانی وفادار جای ویژه‌ای در میان نشریات وزین فرهنگی خارج از کشور پیدا کرد. آخرین شماره چشم‌انداز در پاییز ۱۳۸۴ در پاریس منتشر شد.

واپسین تلاش سیاسی او همراهی با جنبش جمهوریخواهان دموکرات و لائیک ایران بود که از آغاز شکل‌گیری در سال ۱۳۸۰ تا سال‌ها در کنارشان بود و نقش موثری در پیشبرد کوشش‌های آنان ایفا کرد.

بازنشستگی او از شغل دانشگاهی در پایان دهه ۱۹۹۰ فرصتی بود تا از امور معیشتی کناره گیرد و خود را یکسره وقف فعالیت‌های فرهنگی و اجتماعی کند. پاکدامن در چهارچوب فعالیت‌های مطبوعاتی و انتشاراتی در رشته گسترده‌ای از حوزه‌های فرهنگی و اجتماعی مقاله و نقد و بررسی منتشر کرد. از جمله کارهای ارزنده او ارائه روزشماری موشکافانه از آخرین مراحل زندگی صادق هدایت و بازنشر برخی از آثار اوست؛ نویسنده‌ای که پاکدامن به او سخت ارادت داشت. در همین راستا او با تلاشی فراوان نامه‌های هدایت به دوستش شهید نورائی را گردآوری کرد و با تعلیقات و یادداشت‌هایی سودمند به چاپ سپرد. از تلاش‌های دیگر او، پژوهشی ژرف و گسترده در ماجرای قتل احمد کسروی، پژوهشگر و تاریخ‌نگار ایرانی است.

پاکدامن ماه‌های آخر خود را در مبارزه با سرطان، در بیمارستان و خانه سالمندانی در پاریس گذراند و در بامداد سوم اردیبهشت 1402 جان به جان‌آفرین تسلیم کرد.

دراین پرونده بخوانید ...