قربانی حکمرانی غلط
ناترازیهای اقتصادی چه اثری روی نسل آینده میگذارد؟
بر اساس دادههای رسمی کشور و تحلیلهای انجامشده، کشور با دشواریها و مشکلات بسیار سختی روبهرو شده است. ایران اکنون با چالشهای نگرانکنندهای دستبهگریبان است که هر کدام از این مسائل با تعبیرهای مختلفی که مطرح شده در جای خود قابلتوجه است. شماری از صاحبنظران نیز مشکلات کنونی ایران را با عناوینی مانند مشکلات مزمن، بدساخت و بدخیم توصیف کردهاند. برخی چالشهای بحرانآفرین، آینده سرزمینی کشور را به مخاطره میاندازند و برخی دیگر از چالشها تهدیدهای جدی برای پایداری جامعه به شمار میروند. با این دو معیار و این دو سنجه، ابرچالشهای کشور را میتوان به سه دسته تقسیم کرد: دسته اول، ناترازیهای اقتصادی و زیستمحیطی هستند که از آن جمله میتوان به موضوعات مرتبط با ناترازی انرژی اشاره کرد.
در گروه دیگر، میتوان به شرایط خطیر در روابط خارجی اشاره کرد که تحریمهای مشکلساز و محدودکننده را به جامعه ایران تحمیل کرده است.
گروه سوم هم چالشها و شکافهای ژرف اجتماعی و شکنندگی سرمایه اجتماعی و پایین بودن سرمایه اجتماعی است که انجام اصلاحات اقتصادی را با مانع روبهرو کرده است. مجموع این ناترازیها علاوه بر اینکه کاهشدهنده رفاه جامعه است و فقر را تشدید میکند، اثر زیادی بر نسلهای آینده میگذارد. بهطور خلاصه میتوان گفت تحریمهای اقتصادی، از بین رفتن منابع طبیعی، روند سریع بیابانزایی، تخریب پایههای محیط زیست، دست کردن در جیب نسلهای آینده و... از جمله آثار ناترازیها بر نسلهای آینده هستند. در این گزارش که با مشورت و راهنمایی دکتر بهرنگ کمالی نوشته شده، به این پرسش میپردازیم که ناترازیها چه اثری روی نسلهای آینده دارند؟
خیانت سیاستمداران پوپولیست
به عقیده مسعود نیلی اقتصاد ما اقتصاد توزیعی است. از منظر اقتصاد سیاسی میان دو پارادایم «بازتوزیع» و «توزیع» تفاوت وجود دارد. دولتهای رفاه برای اینکه مردم را از رفاه بیشتر برخوردار کنند، باید مالیات بیشتر بگیرند. در این پارادایم «بازی مجموع صفر» شکل میگیرد به این شکل که اگر فردی چیزی به دست آورد، دیگری چیزی از دست میدهد. یعنی در اینگونه اقتصادها، از بخشی از نسل فعلی مالیات گرفته میشود و به بخشی دیگر داده میشود. اما در اقتصاد سیاسی مبتنی بر توزیع منابع در ایران اگرچه بازی مجموع صفر در جریان است اما حق نسل آینده گرفته میشود تا نسل فعلی به رفاه برسد. به قول دکتر مسعود نیلی این شاید تکاندهندهترین رفتاری است که واقعیت همگرایی نسل ما و سیاستمداران پوپولیست این زمانه را عیان میکند. نسل امروز هم بدجوری فریفته سیاستمداران زمانه خود شده است و با کمک آنها دارد حق نسل آینده را میخورد. ما داریم حق فرزندان خود را میخوریم تا رفاه بیشتری داشته باشیم. در حالی که پدران ما کار کردند و ثروت آفریدند و برای ما رفاه ایجاد کردند اما ما داریم برعکس عمل میکنیم و سیاستمداران عوامفریب کمک میکنند تا ما بیشتر و بیشتر حق فرزندان خود را بخوریم.
به عقیده بهرنگ کمالی، «سیاستمداران برای خرید محبوبیت دو کار ناصواب میکنند. اول اینکه با وعدههای توخالی فرودستان را گول میزنند و دوم اینکه هزینه کسب محبوبیت خود را از جیب مردم امروز و از سهم نسل آینده برمیدارند».
مردم ما قبل از ظهور درآمدهای نفتی، مردمانی سختکوش بودند. به سختی تلاش میکردند و از منابع و درآمدی که خلق میشد، مالیات میدادند و در اداره کشور سهیم بودند. پایه تخریب منابع از زمانی گذاشته شد که دولتها با استفاده از ثروت نفت و برداشت بیرویه از منابع زیرزمینی، همه امور را در دست گرفتند و همه چیز را به خود و به نفت وابسته کردند. متاسفانه سیاستمداران نیز منابع را به ابزارهایی برای خرید محبوبیت و کسب رای بدل کردند. به عقیده محسن جلالپور «این اتفاق سبب شد ما در چند دهه گذشته روزبهروز از واقعیتهای اقتصادی فاصله بگیریم و بخش خصوصی را که پایه افزایش تولید و خلق ثروت بود به حاشیه برانیم و به جای افزایش منابع اقتصادی به سمت توزیع منابع اندک موجود برویم. این فرهنگ در طول این سالها به روح اقتصاد و جامعه ما دمیده شد». نتیجه آن است که مردم امروز از دولت متوقع و طلبکارند. آنها از دولت انتظار توزیع کیک را دارند. این در حالی است که دیگر دولت هم توان بزرگ کردن کیک را ندارد و بخش خصوصی هم ضعیف مانده و این بخش هم نمیتواند کیک را بزرگ کند. در همین حال، سیاستمداران از توزیع کیک سخن میگویند و وعده تقسیم میدهند. در حالی که دیگر کیکی برای تقسیم وجود ندارد. چیزی که در حال حاضر توزیع میشود، سهم این نسل نیست و از سهم نسلهای آینده است. در حقیقت ما داریم دست در جیب فرزندان خود میکنیم.
دست در جیب آیندگان
نسلهای قدیمیتر متهم هستند که رفاه امروزشان را به قیمت مصرف کردن منابع نسلهای آینده به دست آوردهاند. سوال این است که نسل فعلی به کدام منابع نسلهای آینده هجوم آورده است؟ منابع نفت و گاز که ثروتهای بیننسلی هستند، مهمترین منابعی به شمار میروند که توسط نسلهای قدیمیتر به تاراج رفتهاند. ایران یکی از کشورهایی است که بیشترین مصرف انرژی را دارد. هر روز 27 میلیون لیتر گازوئیل بخش نیروگاهی به مصرف میرسد. هر روز 28 میلیون لیتر مازوت توسط نیروگاهها مصرف میشود. صنایع ایران هر روز 12 میلیون لیتر گازوئیل مصرف میکنند. روزانه 60میلیون لیتر گازوئیل در بخش حملونقل مصرف میشود.
متوسط رشد سالانه مصرف بنزین در دنیا یک درصد است. این رقم سالها در کشور ما شش درصد بوده، اما از سال 1400 تا به امروز به 15 درصد در سال افزایش یافته است. مصرف بنزین در کمتر از پنج سال دو برابر میشود و اگر اکنون 120 میلیون لیتر در روز بنزین مصرف میکنیم، با همین نرخ رشد، پنج سال دیگر 240 میلیون لیتر در روز مصرف خواهیم داشت. تابستانها بحران مصرف بیرویه برق به قطع برق واحدهای تولیدی و خدماتی منجر شده و تعطیلی کارخانههای سیمان و فولاد و... به افزایش قیمتها نیز از یک طرف و از دست دادن چند میلیارد دلار درآمد در این شرکتها منجر میشود. همچنین در زمستان مصرف بیرویه گاز به قطع گاز واحدهای پتروشیمی و صدها واحد صنعتی بزرگ و کوچک منجر میشود و چند میلیارد دلار خسارت مستقیم به اقتصاد ملی وارد میآید. در حوزه حملونقل به سبب مصرف بالای سوخت، سالانه 10 تا 15 میلیارد دلار بنزین و گازوئیل وارد میکنیم. سالانه حدود 80 میلیارد دلار بنزین و گازوئیل در کشور مصرف میشود. سالانه 260 میلیارد مترمکعب به ارزش 80 میلیارد دلار گاز مصرف میکنیم که بخش قابل توجهی از آن در فصل پاییز و زمستان در خانهها مصرف میشود. مصرف برق ما در ماههای گرم 80 هزار مگاوات ساعت به ارزش شش میلیون دلار در ساعت است که 40 درصد آن مصرف کولرهاست. سالانه بیش از 60 میلیارد دلار برق در کشور مصرف میشود. جمع مصرف برق و گاز و بنزین و گازوئیل کشور سالانه حدود 250 میلیارد دلار برآورد میشود که حداقل 40 درصد آن معادل 100 میلیارد دلار آن هدررفت انرژی است که با مدیریت صحیح تا 80 میلیارد دلار آن قابل بازیافت و تزریق در پروژههای توسعهای کشور است. بهرنگ کمالی میگوید: «باید در نظر داشته باشیم که این منابع تنها متعلق به نسل ما نیستند و متعلق به آیندگان است. اگر رفاه نسلهای قدیمیتر به خطر افتد، سریع اعتراض میکنند اما نسلهای جوانتر مدعیالعموم ندارند.»
جز اینکه ما داریم دست در جیب فرزندان خود میکنیم، خودمان هم از وضعیت فعلی انرژی رنج میبریم. ایران تنها کشوری است که 70 درصد جابهجایی مسافر در شهرهای بزرگش از طریق خودروهای شخصی انجام میپذیرد و حدود 30 درصد حملونقل مسافر در اختیار حملونقل عمومی است. در سایر شهرهای بزرگ جهان 50 تا 70 درصد جابهجایی مسافر از طریق شبکه حملونقل عمومی به انجام میرسد. این وضعیت در کنار دیگر عوامل، باعث تشدید آلودگی در شهرها شدهاند که به عقیده دکتر کمالی «حاصل آن، تشدید بیماریها و افزایش مرگومیرهاست که حتماً روی سلامت کودکان اثر منفی میگذارد».
ناترازی آب و محیط زیست
در میان ناترازیهایی که وصف آن رفت، بحران منابع آب، فرسایش خاک و آلودگی هوا که زیستبوم کشور را دچار تهدید و تخریب کرده یکی از خطیرترین مسائل کشور است. فعالان محیط زیست اخیراً با درک خطرات ناترازی در محیط زیست، به موضوع بسیار مهمی اشاره کردهاند که میتواند عواقب خطرناکی برای کشور داشته باشد. حمیدرضا میرزاده گفته: هنوز متعجبم که چرا برخی فکر میکنند همه چیز در کشور فراوان است. آقای میرزاده گفته: سالهاست که فکر میکنیم کشوری پهناور داریم که دارای منابع گسترده است و ما رسماً در چنین بهشتی زندگی میکنیم. فکر میکردیم که زیرزمین ما یک دریاست، چاه میزنیم به آن وصل میکنیم و از آن آب درمیآوریم. تصور نمیکردیم منابع آبی کشور به اتمام برسد و هرگز محاسبه نکردیم که آلودگی شهر تهران، سالانه چند ده هزار میلیارد تومان به ما ضرر میزند. بدیهی است که ناترازیهای زیستمحیطی، اثرات زیادی بر نسلهای آینده میگذارد.
به عقیده کمالی «بعضی ناترازیها دیگر هیچوقت درست نمیشود. بهطور مثال فرسایش خاک، بخشهایی از کشور را بهطور کامل نابود و غیرقابل سکونت و غیرقابل بهرهبرداری کرده، که این چالش بسیار عمیقتر و پایدارتر در این نوع ناترازیها خواهد بود».
بهرنگ کمالی میگوید: «دولت برای راضی نگه داشتن جامعه، منابع آب و خاک را به قیمت ارزان در اختیار مردم میگذارد. از آن طرف، سوخت ارزان هم باعث میشود که هوای پاک از بین برود و به این ترتیب، منابع تجدیدپذیرمان نابود میشود.» خاصیت منابع طبیعی این است که اگر مصرف شود، دیگر جایگزینی برای آنها وجود ندارد. به این ترتیب، نسل آینده بیشترین زیان را از ناترازیهای زیستمحیطی میبرد. بهرنگ کمالی با اشاره به حجم وسیع برداشت منابع به سود نسلهای قدیمیتر میگوید: «باعث تاسف است. اکثریتمان پدران و مادرانی هستیم که حق فرزندان خود را میخوریم. اگر سیاستمدار هستیم، به خاطر این حجم فساد و ناکارآمدی، به نسلهای آینده بدهکاریم. اگر ادعا میکنیم کارآفرین هستیم، به خاطر شراکت در فساد و ناکارآمدی به فرزندان خود مدیونیم. اگر سیاستگذار هستیم، به خاطر این حجم از اتلاف منابع و بیتوجهی به صدها سیاهچاله در اقتصاد، به نسلهای آینده مقروضیم.»
ناترازی جامعه
اقتصاددانان درباره ناترازیهای اقتصادی زیاد سخن میگویند اما کمتر درباره ریشههای اقتصاد سیاسی ناترازیها سخن میگویند. بهطور مثال ریشه ناترازی انرژی در راهبرد غلط «عدالت اجتماعی» است. چنانکه مسعود نیلی توضیح میدهد: «نظام حکمرانی در کشور ما در این اندیشه است که رفاه معیشتی یارانهای برای مردم با محوریت دولت فراهم کند؛ یعنی مردم بدانند رفاهشان را از دولت دارند و مالِ خودشان نیست. این رفاه را دولت از طریق نفت فراهم میکند؛ یعنی هم انرژی ارزان در داخل توزیع میکند تا رفاه ایجاد کند و هم اینکه نفت صادر میکند و ارز حاصل از آن را با قیمت پایینتری به بانک مرکزی میفروشد تا کالای ارزانقیمت به کشور وارد شود. یعنی دولت شرایطی ایجاد میکند که هزینههایش را افزایش میدهد اما درآمدهایش را پایین نگه میدارد، پس ناگزیر درگیر کسری بودجه میشود، اما نگرانی ندارد و کسری بودجه را از بانک مرکزی تامین میکند.» نتیجه این کار هم به عقیده بهرنگ کمالی «تورم اجتنابناپذیر است. با ایجاد و افزایش تورم، همان مردمی که دولت متعهد شده رفاه معیشتی آنها را فراهم کند، زیر فشار قرار میگیرند».
اما داستان به اینجا میرسد که دولت وارد میشود و تورم را نفی میکند و اسم افزایش قیمت کالاها را گرانی میگذارد و اعلام میکند که میخواهم با گرانی برخورد کنم. وقتی خود نرخ ارز هم در بازار بهواسطه تورم بالا میرود، میگوید من این نرخ را قبول ندارم و نرخ خودم را دارم و نظام ارزی را دونرخی و چندنرخی میکند. که موجب سوءتخصیص منابع و ناترازی مالی بزرگ میشود.
اما این ناترازی چه اثری روی نسلهای آینده میگذارد؟
میگویند انوشیروان نامدار با جمعی از افسران و سربازانش به قصد شکار از قصر خارج شد. در طول راه، پیرمردی خمیده اما پرتلاش نظرش را جلب کرد. ایستاد و نظاره کرد. پیرمرد زمین را میکند و نهال میکاشت. پرسید پیرمرد چه میکنی؟ گفت: نهال گردو میکارم. شاه گفت: تو پایت لب گور است. 10 سال زمان میخواهد تا گردو به بار بنشیند، معلوم نیست دو روز دیگر زنده باشی، پس چرا گردو میکاری؟ پیرمرد گفت:
دگران کاشتند و ما خوردیم / ما بکاریم و دیگران بخورند
این حکایت کوتاه و پندآموز را ملکالشعرای بهار به زیبایی به نظم درآورده و شاهبیت آن همان است که امروز در محاورههای خود از آن استفاده اما به آن عمل نمیکنیم.
دگران کاشتند ما خوردیم، ما اما برای فرزندانمان چیزی نخواهیم کاشت. بهرنگ کمالی میگوید: «توزیع ارزان یا رایگان منابع به بهانه تامین عدالت اجتماعی، باعث میشود که نسل فعلی به منابع یورش ببرد و سهم نسلهای آینده را پیشخور کند.» بهرنگ کمالی در کنار ناترازیهای اقتصادی، از ناترازی جامعه و دولت به عنوان ناترازی بزرگ نام میبرد و معتقد است: «دولت برای اینکه جامعه را راضی نگه دارد، به زیان نسلهای آینده به نسلهای فعلی جایزه میدهد. مثلاً قیمتها را سرکوب میکند، از صندوق توسعه ملی که متعلق به نسلهای آینده است، برداشت میکند تا حقوق بازنشستهها را بدهد و خلاصه هر کاری میکند که نسل فعلی ناراضی نشود.» دکتر کمالی میگوید: «ناترازیها دینامیک خاص خودشان را دارند و روزبهروز تشدید میشوند. بهطوری که ناترازیهای سال گذشته نسبت به امسال تفاوت فاحشی دارد و همچنین نسبت به دو سال گذشته تفاوت بیشتری پیدا کردهاند. اما واکنش سیاستمداران به این دینامیک چیست؟ آنها فقط میخواهند بدون کمترین هزینهای در شرایط کنونی، جامعه را راضی نگه دارند.»