شناسه خبر : 45922 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

پارادوکس پیشرفت

آیا رشد اقتصادی بدون تخریب خلاق امکان‌پذیر است؟

 

 الهام حمیدی / نویسنده نشریه 

نت‌فلیکس در سال 1999 با هدف تسهیل دسترسی مردم به فیلم و سریال راه‌اندازی شد. ایده خلاقانه بنیانگذاران آن باعث تعطیلی فروشگاه‌های اجاره فیلم و کساد شدن بازار تلویزیون‌های کابلی شد. این همان دورنمایی بود که جوزف شومپیتر در سال 1942 از نظام‌های سرمایه‌داری ارائه داده بود. نظامی که در آن تازه‌واردان اقتصاد و نوآوران صنایع به صورت مستمر در حال پس زدن پیشکسوتان خود هستند، نظامی که در آن نوآوری به طور همزمان هم بیکاری و هم پیشرفت را به ارمغان می‌آورد و افزایش رقابت از یک سو موجب حذف شرکت‌ها شده و از سوی دیگر قیمت‌های پایین و کیفیت بالا را رقم می‌زند. شومپیتر این روند پر از تناقض را «تخریب خلاق» نامید؛ روندی که خلاقیت و نوآوری می‌تواند هم موجب پیشرفت اقتصادی و هم به خطر انداختن نظام سرمایه‌داری منجر شود.

وقتی جوزف شومپیتر نظریه «تخریب خلاق» خود را برای نخستین‌بار در کتاب «سرمایه‌داری، سوسیالیسم و دموکراسی» مطرح کرد، فکرش را هم نمی‌کرد که این نظریه تا سال‌های طولانی موضوع بحث و اختلاف نظر اقتصاددانان و نظریه‌پردازان اقتصادی شود. هنوز اقتصاددانان بر سر درستی دیدگاه او به اجماع نرسیده‌اند، هنوز هم انواع مقالات در مورد تاثیر مثبت یا منفی تخریب خلاق در رشد اقتصادی منتشر می‌شود و همچنان در مورد آسیب‌پذیر بودن نظام سرمایه‌داری اختلاف نظر وجود دارد.

نام شومپیتر از تئوری تخریب خلاق او جدا نمی‌شود. برخی او را به دلیل علاقه‌اش به کارل مارکس یک مارکسیست دوآتشه می‌دانند، در حالی که در دیدگاه‌های اقتصادی و سیاسی او تردیدهای زیادی وجود دارد. فرضیه تخریب خلاق شومپیتر الهام‌گرفته از دیدگاه‌های کارل مارکس و فردریش انگلس بود که تحولات مستمر در تولید و آشفتگی بی‌وقفه حاصل از آن را در اجتماع محکوم می‌کردند. ولی لوئیس گالامبوس، استاد تاریخ دانشگاه جان هاپکینز، در بخشی از یک مقاله که در سال 2011 منتشر شد، در توضیح مارکسیست بودن یا نبودن شومپیتر تاکید می‌کند که برای مارکسیست بودن باید از نظریه ارزش کار دفاع کنید، طبقات اجتماعی عنصر اصلی نظریه‌هایتان باشد و توسعه سرمایه‌داری را با فروپاشی اقتصادی یکی بدانید. از آنجا که در نظریه شومپیتر از هیچ‌کدام این دیدگاه‌ها به صراحت استفاده نشده است او را نمی‌توان یک مارکسیست متعصب دانست. شاید دیدگاه‌های شومپیتر اصول مشترکی با کارل مارکس داشته باشد، ولی همان‌طور که در مقاله‌ای از دانشگاه گلاسکو در سال 2006 ذکر شده است، او اعتقادی به طبقه‌بندی اجتماعی از نگاه مارکس نداشت و معتقد بود طبقه اجتماعی افراد تا حد زیادی نتیجه هوش اجتماعی آنهاست، هرچند باید به خاطر داشت که به هر حال شومپیتر یکی از طرفداران کارل مارکس بود و ستایش او از کارل مارکس در بسیاری از مقالاتش قابل مشاهده است.

نظریه تخریب خلاق

بر اساس نظریه «تخریب خلاق» یک نظام سرمایه‌داری همیشه در حال رشد و تحول است، بازارهای جدید و محصولات نو در آن ایجاد می‌شوند، رقابت شدیدی شکل می‌گیرد و نمونه‌های قدیمی‌تر از میدان خارج می‌شوند. بر اساس استدلال شومپیتر، در یک اقتصاد پویا از بین بردن ساختار قدیمی و ایجاد ساختار جدید است که در نهایت به افزایش تولید و بازدهی اقتصادی می‌انجامد. شومپیتر نوآوری و خلاقیت و همچنین کارآفرینی را موتور حرکت اقتصاد در یک نظام سرمایه‌داری می‌داند؛ حرکتی که مستلزم همان جهش‌های صنعتی است که بی‌وقفه ساختار اقتصادی را از درون متحول می‌کند. از نگاه او نیروهای داخلی بازار که به دنبال فرصت‌هایی برای سودآوری هستند، بخش عمده این تحولات را تشکیل می‌دهند.

 تئوری تخریب خلاق، اقتصاد را به عنوان یک فرآیند ارگانیک و پویا در نظر می‌گیرد که در یک چرخه ثابت، عملکردها، تولیدات و خدماتی را که فعال هستند از بین می‌برد تا منابع و انرژی برای به‌کارگیری نوآوری‌های جدید در دسترس همگان قرار بگیرد. چنین دیدگاهی در تضاد کامل با الگوهای ریاضی اقتصاد سنتی کمبریج است. بر اساس نظریه شومپیتر تعادل دیگر هدف نهایی فرآیندها در بازار نیست، در عوض بسیاری از نوسانات ماهیتی پویا دارند، دائم در حال تغییر شکل هستند و با نوآوری یا رقابت تغییر شکل داده یا جایگزین می‌شوند.

مثال واضح نظریه تخریب خلاق روند تولید خودرو است. در اواخر قرن نوزدهم و دهه اول سال‌های 1900 نوآوری‌ها در حمل‌ونقل با اسب و کالسکه بسیار ارزشمند بود و تحولات صنعت کالسکه  و خلاقیت‌هایی در تولید شلاق می‌توانست به تغییرات قابل توجه در قیمت این محصولات در بازار بینجامد. ولی با معرفی مدل فورد T در سال 1908 فناوری کالسکه‌سازی به وسیله یک نوآوری برتر از میدان خارج شد. با گذشت زمان در صنعت خودرو، نوآوری‌های جدیدتر و بهتر به حذف قدیمی‌ترها ادامه داده‌اند، مدل‌های قدیمی دائم از میدان خارج می‌شوند و مدل‌های جدیدتر جایگزین آنها می‌شوند.

تخریب خلاق پیامدهای مثبت و منفی زیادی برای جامعه به همراه دارد. طرفداران این فرآیند آن را برای رشد اقتصاد الزامی و ترس مردم از آن را ناشی از ناآگاهی‌شان نسبت به فواید بلندمدت آن می‌دانند. از سوی دیگر مخالفان معتقدند، تخریب خلاق در فرآیند رشد اقتصادی بی‌تاثیر بوده و چیزی جز ناامنی شغلی و رقابت ناسالم به همراه ندارد.

دیدگاه مخالف: رشد اقتصادی چه ربطی به تخریب خلاق دارد؟

با اینکه تخریب خلاق اغلب به عنوان موتور اصلی رشد در اقتصاد مدرن دیده می‌شود، ولی همچنان تحلیل‌ها و پژوهش‌هایی را می‌توان مشاهده کرد که این فرآیند را چندان بر رشد اقتصادی موثر نمی‌دانند. مطالعه‌ای که دفتر ملی تحقیقات اقتصادی آمریکا (NBER) در سال 2017 انجام داده است نشان می‌دهد که اگرچه تخریب خلاق در رشد اقتصادی بی‌تاثیر نیست، ولی نمی‌توان آن را نیروی غالب در این فرآیند دانست. پژوهشگران پس از تحلیل داده‌های جمع‌آوری‌شده به این نتیجه رسیدند که تنها 25 درصد رشد اقتصادی مدیون فرآیند تخریب خلاق در اقتصاد است و بخش بزرگی از رشد حاصل اصلاحاتی است که شرکت‌های فعال در بازار بر روی محصولات فعلی خود انجام می‌دهند و ارتباط اندکی با نوآوری شرکت‌های نوپا دارد.

 یکی از تحلیل‌های ارائه‌شده در این پژوهش برمبنای این فرضیه است که تخریب خلاق باید با کاهش شدید اشتغال در مشاغل قدیمی‌تر و رشد فرصت‌های شغلی در صنایع و شرکت‌های تازه‌وارد همراه باشد، یعنی هرچه شرکت‌های بیشتری شروع به فعالیت کنند، فرصت‌های شغلی از شرکت‌های قدیمی ریزش کرده و به شرکت‌های جدید افزوده شوند. ولی برخلاف انتظار پس از تحلیل داده‌های موجود پژوهشگران به این نتیجه رسیدند که تغییرات ایجادشده در حوزه اشتغال چندان تاثیرگذار و انقلابی نیستند. در کمال تعجب مطالعه آنها نشان می‌دهد که تاثیر تازه‌واردان در نوآوری و اشتغال‌زایی از سال 1976 تا 1986 و از سال 2003 تا 2013 روندی رو به کاهش داشته است، در حالی‌ که در همین بازه زمانی، شرکت‌هایی که سال‌ها فعالیت داشته‌اند با توسعه محصولاتشان بر رشد اقتصادی و ایجاد اشتغال به میزان قابل‌توجه‌تری تاثیرگذار بودند. یعنی بخش بزرگی از رشد اقتصادی مدیون توسعه کیفیت است، نه خلق محصولات جدید آن‌طور که نظریه تخریب خلاق شومپیتر می‌گوید.

بین سال‌های 2003 تا 2013 تخریب خلاق فقط سهمی 19‌درصدی از رشد اقتصادی را به خود اختصاص داد در حالی‌ که 77 درصد این رشد مدیون توسعه محصولات از طریق شرکت‌های قدیمی و فعال در بازار بود. بین سال‌های 1976 تا 1986 نیز سهم تخریب خلاق از رشد اقتصادی فقط 27 درصد بود، در حالی‌ که شرکت‌های قدیمی با تغییرات و اصلاحات محصول خود توانسته بودند 65 درصد از رشد را به خود اختصاص دهند. در زمینه فرصت‌های شغلی نیز در سال‌های 1976 تا 1986 سهم شرکت‌های نوآور از بازار کار فقط معادل 22 درصد بود که همان سهم هم در سال‌های 2003 تا 2013 با افت هفت‌درصدی معادل 15 درصد شد.

83

هزینه‌ای اندک، منافعی نامحدود

طرفداران نظریه شوپیتر کم نیستند. آنها از فواید محصولات اپل و نت‌فلیکس می‌گویند و یادآوری می‌کنند که شرکت‌هایی از این دست فقط به لطف تخریب خلاق ایجاد شده‌اند. اقتصاددانانی مانند چارلز ویلان، این فرآیند را یک اجبار می‌دانند، نه یک احتمال. از سوی دیگر فیلیپ آگیون، استاد مدرسه اقتصاد لندن و دو همکار او در کتابی به نام «قدرت تخریب خلاق» مدل شومپیتر را در چهارچوب نظری و اقتصاد مدرن اجرایی کرده‌اند. همان‌طور که در این کتاب آمده است؛ مدل رشد اقتصادی شومپیتر دارای سه عنصر اساسی است. عنصر اول، نقش نوآوری و انتشار دانش در توسعه اقتصادی و صنعتی است که به اهمیت رشد، فرآیند انباشته آن و مبتکرانی اشاره دارد که امروز بر شانه‌های همه دانشمندان و نوآورانی که پیش از آنها بوده‌اند ایستاده‌اند. عنصر دوم، همان انگیزه نوآوران برای دستیابی به انحصاری سودآور از طریق حفظ حقوق مالکیت معنوی‌شان است و عنصر سوم، تلاش شرکت‌های قدیمی و فعال برای سرکوب نوآوری است که همواره تهدید جدی برای آنها به شمار می‌آید. بنابراین از یک سو بهره مالکانه و حقوق معنوی نوآوران باید حفظ شود تا خلاقیت شکوفا شود، از سوی دیگر این بهره مالکانه ممکن است به مانعی جدی برای شکوفایی خلاقیت‌های جدید تبدیل شود.

تاثیر تخریب خلاق بر بازار کار یکی از جنجالی‌ترین موضوعات مورد بحث منتقدان این نظریه است. برخلاف نام گمراه‌کننده آن، در فرآیند تخریب خلاق مشاغلی به جامعه معرفی می‌شوند که پیش از آن در بازار کار وجود نداشتند و محصولاتی در اختیار مصرف‌کنندگان قرار می‌گیرد که تا قبل از آن نمی‌دانستند چه اندازه به آن نیاز دارند. ولی مشکل اینجاست که در کنار فواید بلندمدت تخریب خلاق برای بازار کار، در کوتاه‌مدت حس امنیت شغلی را از مردم سلب می‌کند. نتیجه مطالعات تجربی آگیون و همکارانش، برخلاف مطالعه مرکز ملی تحقیقات اقتصادی آمریکا، نشان داده است که سهم زیادی از مشاغل جدید متعلق به شرکت‌های جدید است ولی نکته قابل تامل اینجاست که بخش بزرگی از این مشاغل جدید بعد از مدتی ناپدید می‌شوند و البته هرچه این فرآیند داروینی شدیدتر باشد، رشد اقتصاد سریع‌تر است. اگر سیاست‌های حمایت‌گرانه از جانب دولت به‌درستی اجرا شود و نهادهای نظارتی قدرت کافی داشته باشند، مردم واکنش‌های متعصبانه کمتری به نوآوری‌ها و تحولات حاصل از آن در بازار کار نشان می‌دهند. علاوه بر تحولات بازار کار، نوآوری و خلاقیت نیز مهم‌ترین ویژگی یک اقتصاد پویاست. اگر دولتی درصدد تشویق نوآوری در حوزه‌های جدید است، باید مشوق‌هایی فراهم کند که کارآفرینان و صاحبان کسب‌وکار در تله موفقیت‌های سابق خود گرفتار نشوند. علاوه بر آن آنچه نوآوری و تخریب خلاق را به موثرترین شکل خود تبدیل می‌کند نوعی از سیستم مالی است که برای سرمایه‌گذاری در شرکت‌های جدید انگیزه ایجاد کند.

نویسندگان کتاب از پارادوکسی که «قدرت تخریب خلاق» ایجاد می‌کند و از خلأ راهکارها و سیاست‌های لازم برای افزایش پیامدهای مثبت این فرآیند در رشد اقتصادی می‌گویند. درست است که تخریب خلاق می‌تواند با ایجاد رقابت موجب افزایش نوآوری و بازدهی در شرکت‌های قوی شود ولی نفس شرکت‌های ضعیف را به شماره می‌اندازد. علاوه بر آن تزریق سرمایه از یک سو درآمدها را افزایش می‌دهد و از سوی دیگر وضع نابرابری را بدتر می‌کند. اما نویسندگان بر این باورند که چنین شرایط متناقضی به مراتب بسیار بهتر از نابرابری است که از طریق لابی‌گری شرکت‌های قدیمی برای خنثی کردن رقبای جدید ایجاد شود.

همان‌طور که فایننشال تایمز در مقاله سال 2021 خود عنوان می‌کند، وجود همین پارادوکس‌ها نظام سرمایه‌داری را به نظام اقتصادی موفق ولی مختل‌کننده تبدیل کرده است. موفقیت این سیستم منوط به ایجاد تعادل میان اقتصاد رقابتی و ثبات اجتماعی است که همزمان با تشویق به سرمایه‌داری از همین نظام در برابر سرمایه‌داران غارتگر محافظت کند. آنچه تخریب خلاق را به فرآیندی موثر تبدیل می‌کند تبیین سیاست‌های رقابتی است که از تازه‌واردان بازار در برابر قدیمی‌ترها حمایت کند. در واقع موفقیت تخریب خلاق به وجود حاکمیتی موثر، غیرفاسد، قانونمدار و رقابت‌محور وابسته است که نمونه آن فقط در دموکراسی‌های مبتنی بر قانون اساسی، با یک جامعه مدنی فعال، نهادهای مستقل و رسانه‌های آزاد امکان‌پذیر است. این نوع حاکمیت‌ها در کشورهایی مشاهده می‌شوند که در تثبیت اقتصاد کلان، ارائه کمک‌های مالی به منظور ترویج علوم پایه و تشویق تحقیق و توسعه کاربردی بسیار شناخته‌شده هستند. در چنین جوامعی سرمایه‌گذاری در فناوری‌های جدید با ریسک بالا، تامین مالی آموزش و بیمه اجتماعی و ترویج رقابت آزاد نقش اول را ایفا می‌کنند. طبیعی است که در چنین کشورهایی نه‌تنها زمینه نوآوری و رشد اقتصادی فراهم است، بلکه مردم آمادگی بیشتری برای پذیرش تحولات حاصل از رشد اقتصادی دارند. 

دراین پرونده بخوانید ...