شناسه خبر : 37853 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

سیاست در باتلاق

سینا عضدی از روند مذاکرات وین و موانع و چالش‌های پیش‌روی ایران و آمریکا می‌گوید

سیاست در باتلاق

از شکنندگی روزافزون برجام و هر قالب دیگری در روابط ایران و آمریکا می‌گوید؛ مشکل جای دیگری است. جایی در فضای پیرامونی ایران؛ احیاناً تل‌آویو!. تصویر امروز ایران در اذهان آمریکایی‌ها، بیش از هر زمان دیگر، ناخوشایند می‌نماید و بسیاری از سیاستمداران و حتی شهروندان آمریکایی، در مورد هرگونه رابطه با ایران موضع منفی دارند. این تصویر، حاصل شکل گرفتن چهره‌ای است که در ترسیم آن، هم سیاستمداران ایرانی و هم نفوذ اسرائیل در ایالات متحده دخیل بوده‌اند. سینا عضدی، پژوهشگر روابط بین‌الملل در شورای آتلانتیک، در این گفت‌وگو به چالش‌های پیش‌روی ایران و آمریکا در مسیر بازگشت به برجام می‌پردازد و رسیدن به توافق را سخت‌تر از تدوین نخستین توافق برجام تفسیر می‌کند چراکه ایران، دیگر آن ایران سابق نیست و دولت امروز آمریکا، دولتی است که ترامپ با شبکه پیچیده‌ای از تحریم‌ها، برای جو بایدن به یادگار گذاشته است.

♦♦♦

  روزنامه نیویورک‌تایمز در مقاله‌ای عنوان کرده که «ایران و آمریکا خواستار احیای برجام هستند، اما درباره معنای آن اتفاق نظر ندارند» و مدعی شده که هر دو طرف به این نظر رسیده‌اند که توافق سال ۲۰۱۵ مطلوب هیچ کدام از آنها نیست. این ادعا اساساً به چه معناست و اگر تا این میزان اختلافات اساسی وجود دارد، وزرای خارجه مثل ظریف در آن حضور ندارند؟

من ابتدا به بخش دوم می‌پردازم و سپس به بخش نخست بازمی‌گردم. در حال حاضر، روند مذاکرات به گونه‌ای است که مسائل فنی مورد بحث و بررسی قرار می‌گیرد و آنچه آمریکا قرار است بپذیرد و ایران نیز ممکن است نرمش‌هایی داشته باشد مورد بحث قرار گرفته شده است. از آنجا که وزرا مقام سیاسی عالی‌رتبه هستند، طبیعتاً با قدرت و اختیار بیشتری وارد مذاکرات خواهند شد اما در وضعیت کنونی که مباحث فنی در حال پیگیری است، دلیلی برای حضور وزرا که مسائل سیاسی را پیگیری می‌کنند وجود ندارد. در فایل صوتی منتشرشده از آقای ظریف نیز تاکید شده بود که هیات ایرانی از ابتدا اصرار داشته است صحبت‌ها در سطحی صورت بگیرد که مقامات مذاکره‌کننده، اجازه و اختیار لازم برای صحبت در سطوح لازم را داشته باشند. کماکان بحث‌های در حال پیگیری، مباحث فنی است و هنوز به مرحله اتخاذ تصمیم سیاسی نرسیده است. در مورد بخش اول سوال نیز باید تاکید کنم که شرایط به شکلی اساسی، تغییر کرده است. محدودیت‌هایی که قبلاً در برجام قید شده بود و مثلاً قرار بود محدودیت‌ها در سال 2025 برداشته شود، الان از طرف آمریکا مساله‌ای قابل پذیرش نیست. از طرف دیگر برای ایران نیز این شرایط، دستخوش تغییرات شده است پس بازگشت به ساختار و شکل اولیه برجام برای هر دو کشور، چندان اثربخش نیست و هر دو طرف مجبورند که برای تمام مسائل جدید به‌وجودآمده، راه‌حل‌های جدیدی پیدا کنند؛ راه‌حل‌هایی که بتواند با توجه به شرایط موجود این کشورها، برای آنها رضایت ایجاد کند. آنچه به آن آگاهی دارم و آقای عراقچی نیز تلویحاً به آن اشاره کرده‌اند مبنی بر این است که تحریم‌ها از روی بخش‌های گوناگونی از جمله انرژی برداشته شود و در این حوزه، ظاهراً توافقاتی هم حاصل شده است اما بر سر یکسری از موسسات و نهادها هنوز تفاهم کامل به وجود نیامده است. می‌توان حدس زد که منظور ایشان مشخصاً سپاه پاسداران است و ایران اصرار دارد که سپاه پاسداران از لیست تروریستی آمریکا خارج شود. این مساله برای آمریکا کاری بسیار دشوار است و مخالفت‌های قابل توجهی را در واشنگتن برخواهد انگیخت و حل این اختلاف قطعاً زمان و انرژی زیادی را صرف خواهد کرد.

  پیش از ادامه گفت‌وگو، چون به این مساله اشاره کردید لازم است این پرسش را مطرح کنم که هدف اصلی دولت پیشین آمریکا از قرار دادن نام سپاه پاسداران ذیل لیست تروریستی ایالات متحده چه بود و تلاش ایران برای خارج کردن نام سپاه پاسداران از لیست تروریستی ایالات متحده ناشی از چیست؟

ابتدا باید تاکید کنم در زمانی که حتی ترامپ بر مسند قدرت قرار نداشت، شاخه برون‌مرزی سپاه یعنی نیروی قدس در لیست سازمان‌های تروریستی آمریکا قرار داشت اما همان‌طور که می‌دانید، قرار دادن کل سپاه در لیست سازمان‌های تروریستی در دوران ترامپ رخ داد که مخالفت‌های جدی زیادی را در همان دوره در آمریکا به همراه داشت چراکه قرار دادن یک نهاد نظامی رسمی یک دولت قابل توجیه نیست. اما تیم ترامپ به خاطر سیاست‌ها و منافعی که دنبال می‌کردند این مساله را عملی کردند و در این ماجرا «مایک پمپئو» فشار و اصرار زیادی بر این مساله داشت که بر این تصمیم دولت موثر بود. اصرار ایران بر خارج کردن نام سپاه پاسداران از لیست سازمان‌های تروریستی دو مساله اصلی را در پی خواهد داشت؛ یکی جنبه نمادین این مساله است که برای ایران قابل قبول نیست که یک نهاد نظامی رسمی کشور در ذیل سازمان‌های تروریستی قرار بگیرد. دومین مساله این است که با قرار گرفتن نام این نهاد در لیست تروریستی، عملاً این بهانه برای آمریکا به وجود می‌آید که بتواند قسمت‌های زیادی از اقتصاد ایران را که در دست یا در پیوند با سپاه پاسداران است، تحت تحریم قرار دهد. آمریکا می‌تواند شبکه‌های اقتصادی گوناگون در ایران را به همین بهانه تحت تحریم قرار دهد. مثلاً اگر شرکت الف، در ارتباط یا همکاری با نهادهای نظامی باشد، و این نهاد از ذیل تروریسم خارج شود، این شرکت دیگر شامل تحریم نخواهد شد و همچنین حتی ارتباط بانک مرکزی یا شرکتی مانند «ایران ایر» که ارتباطاتی با نهادهای نظامی دارند تحت تاثیر این قرارگیری ذیل تروریسم قرار دارند.

  چرا روند مذاکرات که در هفته‌های اخیر به شکلی شتابان پیش می‌رفت، از سرعت باز ایستاد؟ اینکه گفته می‌شود ایالات متحده از تکنولوژی‌های برآمده از روند تحقیق و توسعه از جمله مساله سانتریفیوژهای IR-9 نگرانی دارد تا چه حد مبتنی بر واقعیت است؟

نگرانی‌هایی در آمریکا در مورد سانتریفیوژهای جدید ایران وجود دارد چراکه استفاده ایران از این تجهیزات می‌تواند زمان گریز هسته‌ای را کمتر کند. در زمان برجام، زمان گریز هسته‌ای چیزی در حدود یک سال در نظر گرفته می‌شد اما وقتی از سانتریفیوژها و تکنولوژی‌های پیشرفته‌تر استفاده می‌شود، این زمان کاهش می‌یابد. در حال حاضر مشخص نیست بر روی چه زمانی برای گریز هسته‌ای بحث می‌شود اما در برجام همان‌طور که گفتم یک سال در نظر گرفته می‌شد. اینکه چگونه بتوان راه‌حلی برای این مساله پیدا کرد، بحث مهمی است. مثلاً مسائلی مانند قرار دادن این تجهیزات در انبار یا پلمب آنها مطرح می‌شود یا اینکه این تجهیزات منهدم شوند یا از ایران خارج شوند، از جمله مسائلی است که در این مورد مطرح است و باید بر سر آن بحث شود. اما مهم‌ترین موضوع آن است که با وجود به‌کارگیری هر کدام از این اقدامات، بازهم فناوری و دانشی که ایران آنها را به دست آورده به هیچ شکل از‌بین‌رفتنی نیست و هر زمانی که ایران اراده کند می‌تواند به سوی آن حرکت کند و آن را از نو بسازد. بنابراین نیاز است که در این موضوعات بحث شود تا توافقی اساسی صورت بگیرد.

  ایران و آمریکا مشخصاً از یکدیگر چه چیزهایی را می‌خواهند و اختلاف اصلی بر سر چیست؟ آیا نبرد بر سر تحریم‌ها و دسته‌بندی آنها به تحریم‌های سبز، زرد و قرمز توسط آمریکا، پیچیده‌تر شدن رسیدن به توافق را در پی نخواهد داشت؟

آنچه حائز اهمیت است، فناوری‌ای است که ایران آن را به دست آورده و قابل از بین بردن توسط هیچ‌کس نیست. با در نظر داشتن این مساله و اینکه ایران فناوری جدید در اختیار دارد و می‌تواند اورانیوم فلزی و ماشین‌های پیشرفته‌تر تولید کند، سوالاتی به وجود می‌آید که مثلاً چگونه طرف‌های مقابل می‌خواهند با این فناوری‌ها کنار بیایند؟ باید پرسید در سال 2025 که محدودیت‌های بیشتری از روی ایران برداشته می‌شود چه خواهد شد؟ به نظر نمی‌رسد که دولت آمریکا فعلاً راضی باشد که در چهار سال آینده، محدودیت‌ها برداشته شود. شاید ایران مجبور شود بر سر این مساله کوتاه بیاید ولی مشخص نیست که تا چند سال می‌خواهند قبول کنند که این محدودیت‌ها تمدید شود؟ آیا اساساً ایران چنین چیزی را می‌پذیرد؟ برای ایران نیز می‌توان گفت که از سر راه برداشتن کل شبکه عنکبوتی تحریم‌های بسیار پیچیده آمریکا که در اواخر دولت ترامپ بیش از پیش ایجاد شد، بسیار سخت و مساله‌ای مهم است. چگونه می‌توان این مساله را به شکلی مدیریت کرد که ایران بتواند از همه منافعی که در برجام به ایران قول داده شده بود بهره‌مند شود؟ در همان زمان نیز آقای ظریف در مصاحبه‌ای این مساله را مطرح کرد که دولت آمریکا به شرکت‌های تجاری اعلام کرده است که «با ایران می‌توان تجارت کرد اما چندین شرط وجود دارد»؛ شروطی که عملاً دست آنها را بسته بود. در دوره اوباما، ایشان واقعاً به اجرای برجام متعهد بود اما شرایط امروز به مراتب سخت‌تر شده است. در زمان ترامپ این حدس زده می‌شد که ممکن است دولت ترامپ کنار برود و بر همین مبنا، دولت پیشین آمریکا عامدانه کاری کرد که دست دولت بایدن را برای ارتباط با ایران ببندد. به همین سبب، برداشتن تحریم‌های مربوط به مسائل تروریستی در آمریکا بسیار سخت خواهد بود چراکه مردم و حتی دموکرات‌ها نیز از آن پشتیبانی نخواهند کرد (مانند «باب مندز» از نیوجرسی). بر همین اساس می‌توان گفت که آقای بایدن به تک‌تک رای‌های حزب خود نیاز دارد و هر کاری بخواهد بکند، باید نظر افرادی مانند «مندز» و رهبر وقت اقلیت‌های سنا، «چاک شومر» از مخالفان برجام را نیز تامین کند. کار بایدن، کار بسیار دشواری است و مسائل داخلی دولت آمریکا نیاز به حل‌وفصل دارد و به افراد نام‌برده‌شده برای مسائل مهم داخلی نیاز است.

  برخی معتقد بر این نگاه‌اند که میزان اختلافات و پیچیدگی مسائل به ویژه پس از خروج آمریکا از برجام، این توافق را شکننده‌تر از هر زمان دیگری کرده است و حتی اگر آمریکا دوباره به برجام بازگردد، در مسیر پیش‌رو، چالش‌های فراوان و عمیقی وجود دارد که ممکن است این توافق را مجدداً دستخوش ناپایداری کند. آیا این نگاه، با واقعیت‌های موجود همخوانی دارد؟

این ادعا، ادعای درستی است و تجربه نیز آن را ثابت کرده است. توئیت آقای حسین موسویان از مذاکره‌کنندگان سابق تیم هسته‌ای نیز گواه همین است که تاکید داشت «هیچ رئیس‌جمهوری در آمریکا قادر نخواهد بود که برجام را به‌طور کامل اجرا بکند» اما در همان زمان گفته می‌شد که شاید بتوان امید داشت که اگر دولت آمریکا نتواند این توافق را اجرا کند اما حداقل جلوی تجارت کشورهای دیگر با ایران را سد نکند. همچنین زمانی که ترامپ از برجام خارج شد، این امید وجود داشت که حداقل اگر آمریکا در توافق باقی نمی‌ماند، جلوی دیگران را برای ارتباط با ایران نگیرد که چنین تصوری اشتباه بود چرا که تهدید و ارعاب او موجب شد سایرین نیز در اجرای برجام سست شوند. برجام به دلایل گوناگون، اساساً توافقی شکننده است. نخست آنکه در داخل آمریکا، ایران به یک چهره منفی تبدیل شده است و هر توافقی با ایران با برچسب تسلیم شدن آمریکا و مماشات دولت ایالات متحده مواجه می‌شود که امری واقعی نیست. به‌طور کلی، دیپلماسی با ایران در واشنگتن بسیار کم‌طرفدار است و ضدیت فراوانی با آن همراه است. به همین دلیل، نیاز به راه‌حلی بنیادی‌تر احساس می‌شود. در آمریکا گفته می‌شود که از بازگشت به برجام باید به عنوان یک سکوی جهش برای توافقات بیشتر با ایران استفاده شود در حالی که در ایران نگاه متفاوتی وجود دارد که اگر آمریکا به برجام بازگردد، برای ایران یک مشکل جدیدتر، از سوی آمریکا مطرح خواهد شد. مثلاً الان که برای مساله هسته‌ای توافقی به دست آمده، پس از آن مساله برنامه موشکی مطرح می‌شود و پس از آن مسائل دیگر مانند فعالیت‌های منطقه‌ای و... طرح خواهد شد. آمریکا و ایران باید به شکلی اساسی مسائل بین خود را حل کنند و به نظر می‌رسد اصلی‌ترین مساله بنیادی بین این دو کشور، مدیریت و حل اساسی خصومت ایران با اسرائیل است. در آمریکا هیچ دولتی نمی‌تواند مسائل خود با ایران را حل کند چراکه مخالفان علیه ایران بسیار زیاد هستند و اسرائیل نفوذ زیادی در سیاستگذاری آمریکا و مخصوصاً کنگره دارد. در آمریکا کافی است به یک سناتور یا فعال سیاسی این انگ زده شود که به اندازه کافی از منافع اسرائیل حمایت نمی‌کند؛ همین مساله موجب می‌شود که هر دولتی در آمریکا نتواند بدون توجه به منافع اسرائیل توافقی با ایران داشته باشد چراکه در غیر این صورت، دولت‌ها با فشارهای سیاسی و حملات متعدد مواجه می‌شوند و در کنگره نیز تحت فشار قرار می‌گیرند چون نفوذ اسرائیل در این حوزه‌ها به شدت زیاد است. طبیعی است که توقعی وجود ندارد که ایران به سرعت رابطه خود با اسرائیل را بازبینی کند بلکه منطقی است که حداقل در سر دادن برخی شعارها و موضع‌گیری‌های تند علیه اسرائیل مانند محو کردن آن از روی زمین و... (که آنها را در آمریکا برجسته می‌کنند تا ایران را بیش از پیش منزوی کنند) تجدیدنظر صورت گیرد. اتفاقاً در سال 1974 نیز شاه در مصاحبه‌ای با «مایک والاس» در وصف نفوذ اسرائیل در آمریکا می‌گوید: «لابی اسرائیل در آمریکا به قدری قدرتمند است که نفوذ آنها حتی بیش از آنکه به نفع اسرائیل باشد، وجود دارد.» این ادعای شاه ادعای درستی است و همین رخدادهای اخیر در غزه نیز نشان داد که مثلاً حتی در تنشی شدید، نهایتِ موضع‌گیری دولت آمریکا به این شکل است که «اسرائیل حق دارد از خودش دفاع کند».

  تاثیر تحولات منطقه‌ای از جمله تنش اخیر بین اسرائیل و فلسطین (و حتی رسانه‌ای شدن تماس سردار قاآنی فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران با اسماعیل هنیه، رئیس دفتر سیاسی جنبش حماس) پیشروی طالبان در افغانستان و آغاز گفت‌وگوها بین برخی کشورهای عربی با دیگر کشورهای منطقه از جمله ایران در مذاکرات وین را چگونه می‌توان ارزیابی کرد؟

وقتی به مجموع این رخدادها بنگریم می‌توان برداشت کرد که درگیری‌ها در فلسطین تا حدی به مسائل داخلی اسرائیل نیز مرتبط است و متهم کردن نتانیاهو که رفته‌رفته در حال کنار رفتن از دولت است می‌تواند نشان بدهد که راه انداختن جنگ (به دلیل اینکه جنگ نیروی متحده‌کننده است)، بیشتر به مسائل داخلی مربوط است. خاورمیانه بدون ایران، روی ثبات را نخواهد دید و ایران نیز بدون در نظر گرفتن کشورهای همسایه خود نمی‌تواند ثبات مورد نظر خود را تامین کند. به همین دلیل این کشورها مجبورند با هم به گفت‌وگو بنشینند و مسائل خود را حل‌وفصل کنند. در زمان ترامپ، عربستان سعودی با اتکا به دولت آمریکا نیازی به مذاکره با ایران نمی‌دید ولی با وجود بایدن این نیاز برای عربستانی‌ها به وجود آمده است. در واقع انتهای این داستان به این شکل است که آمریکا تلاش می‌کند خود را از خاورمیانه رها کند اما از طرف دیگر، اسرائیل و عربستان سعودی تلاش می‌کنند که پای آمریکا را در منطقه قفل کنند. حتی تصمیم آمریکا در افغانستان مبنی بر خروج از این کشور برای پایان بخشیدن به این جنگ ناتمام و کاهش هزینه‌هاست. بر همین اساس کشوری مانند عربستان سعودی دریافته است که مجبور است با ایران مذاکره کند در حالی که محمد بن سلمان پیشتر ایران را به تشابه با سیستم هیتلر متهم کرده بود و معتقد بود که هیچ حرفی با ایران ندارند اما امروز رویه دیگری را در پیش گرفته است. مسلماً مهم‌ترین مولفه‌هایی که در این وضعیت تغییر کرده است، رفتن ترامپ، آمدن بایدن و پیش رفتن مذاکرات بین دو کشور است که سایر بازیگران منطقه‌ای را نگران کرده است. وضعیتی مانند هزینه کردن در افغانستان و اعطای چک سفید امضا به عربستان در حال دگرگونی است تا آمریکا به سراغ مهار چین برود. اما باید در نظر داشت که این روند به معنای ترک کامل خاورمیانه توسط آمریکا نیست. چراکه آمریکا به خوبی می‌داند در حال حاضر چین در حال افزایش حضور خود در خاورمیانه است و بر همین اساس آمریکا مجبور است حضور خود را نیز ادامه دهد تا مانع از افزایش حضور چین در این منطقه شود. چین، رابطه خوبی با ایران دارد و از آنجا که می‌خواهد منافع اقتصادی و منابع انرژی خود را تامین کند، تمایل بیشتری به این منطقه پیدا کرده است. بنابراین تصور اینکه آمریکا به‌طور کامل از این منطقه خارج شود، نادرست است. آمریکا می‌ماند تا جلوی چین را بگیرد یا این کشور را به خارج از خاورمیانه هل دهد تا شرایط را کنترل کند. جدا از مساله چین، تامین امنیت اسرائیل (که تاکید کردم چقدر در آمریکا حائز اهمیت است) نیز موجب نگه داشته شدن آمریکا در خاورمیانه می‌شود. این‌گونه نیست که آمریکا صرفاً به فروش تجهیزات نظامی به کشورهای متحد خود در خاورمیانه بسنده کرده و سپس منطقه را ترک کند بلکه اسرائیلی‌ها نیز با نفوذ خود تلاش می‌کنند آمریکا را در این منطقه نگه دارند.

دراین پرونده بخوانید ...