شناسه خبر : 37894 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

معجزه دروغ

چرا پوپولیسم تهدیدی برای لیبرال‌دموکراسی است؟

 

حامد وحیدی / دانش‌آموخته کارشناسی ارشد اقتصاد دانشگاه شریف

72در سال 1981، یک حزب سیاسی با نام جنبش سوسیالیستی پان‌هلنی (پاسوک) به رهبری آندرس پاپاندرئو، در یونان قدرت گرفت. پاپاندرئو مخالف قانون اساسی جدید کشور و عضویت یونان در ناتو و اتحادیه اقتصادی اروپا بود. او با شعار «هیچ نهادی وجود ندارد و تنها مردم وجود دارند»، ادعا کرد که می‌خواهد در جهت صلاح مردم عادی، کشور را اداره کند. ظهور اشخاصی همچون پاپاندرئو، داستان جدیدی نیست و در طول تاریخ در بسیاری از کشورها، رهبران کاریزماتیک، نهادها را بی‌اعتبار خواندند و ادعا کردند که از جنس مردم‌اند. این رهبران، با استفاده از احساسات مردم، سعی داشتند رای‌دهندگان را فریب دهند تا بر مسند قدرت بنشینند. این نوع سیاست‌ها، با نام پوپولیسم شناخته می‌شود. پوپولیسم یا عوام‌گرایی، تعاریف تقریباً متفاوتی در مکاتب سیاسی مختلف دارد ولی به طور کلی، نوعی فلسفه سیاسی است که طبق آن، سیاست‌های اجرایی در کشور باید توسط تصمیم توده مردم مشخص شود و به نوعی مخالف نخبه‌گرایی (الیتیسم) است. نخبه‌گرایی به این معناست که گروه کوچکی از مردم که عموماً تحصیل‌کرده و ثروتمند هستند، بر جامعه حکومت کنند. در گذشته اعتقاد بر این بود که پوپولیسم تنها در کشورهای درحال توسعه رواج دارد، ولی در دهه‌های اخیر شاهد آن بودیم که پوپولیسم مانند یک بیماری در سراسر اروپا و آمریکای شمالی، گسترش یافته است. در سال 2018، خانه آزادی (Freedom House) اعلام کرد که دموکراسی در خطر جدی بوده و پوپولیسم با سرعت زیادی در حال رشد در سراسر جهان است. این رویداد، این سوال را به وجود می‌آورد که آیا پوپولیسم به عنوان یک تهدید جدی برای جوامع لیبرال‌دموکرات محسوب می‌شود یا خیر؟ امیلیو اکمپو در مقاله خود که با نام «پوپولیسم، تهدیدی برای لیبرال‌دموکراسی» در ژانویه امسال به چاپ رسید، بیان می‌کند که خطر پوپولیسم برای دموکراسی بیشتر از خطر کمونیسم است. طبق دیدگاه او، کمونیسم رو در رو با دموکراسی مبارزه می‌کند ولی پوپولیسم با رسوخ در فرهنگ جامعه باعث تضعیف حاکمیت قانون و لطمه به اقتصاد می‌شود. اما ریشه این پوپولیسم مدرن کجاست؟ و آینده این طرز فکر چه خواهد بود؟ اکمپو در این مقاله به دنبال ارائه یک چارچوب مفهومی از عناصر تشکیل‌دهنده پوپولیسم مدرن به منظور تجزیه و تحلیل ریشه آن و همچنین پیش‌بینی روند پیشرفت آن است. او در این راستا، از بینش دو روشنفکر برجسته، جوزف شومپیتر و فردریش هایک، به منظور تشریح بهتر ایدئولوژی پوپولیسم مدرن، استفاده می‌کند.

 

راه‌حل و ناجی

با وجود اینکه دانشگاهیان به مدت چندین دهه به دنبال ارائه تعریف صحیحی برای پوپولیسم بودند، به یک توافق کلی بر سر آن نرسیدند و تلاش‌های آنها برای حل این موضوع، کار بیهوده‌ای بوده است. اکمپو نیز با تاکید بر این موضوع بیان می‌کند که با وجود این مشکلات، برای فهمیدن تهدیدهای ناشی از پوپولیسم، نیازمند فهمیدن تعریفی حدودی از این مقوله هستیم. طبق نظر او، پوپولیسم یک ایدئولوژی نیست و تنها، راهی برای انجام سیاست‌هاست که می‌تواند هم به جناح سیاسی چپ و هم جناح سیاسی راست مربوط باشد. او بیان می‌کند که برای فهمیدن ریشه پوپولیسم، باید بر روی سه عنصر مهم آن تمرکز کرد. اولین عنصری که اکمپو در مقاله خود به آن اشاره می‌کند، راه‌حل پوپولیسم است. زمانی که به دلیل بروز بحران‌هایی مانند جنگ، مهاجرت‌های گسترده، بحران‌های مالی و تغییرات شدید در شرایط اقتصادی کشورها، یک شکاف عمیق بین انتظارات رای‌دهندگان و واقعیت به وجود می‌آید، سیاستمدار پوپولیست می‌تواند با ارائه راه‌حلی ساده و جعلی، از این شکاف به‌وجود‌آمده سوءاستفاده کند. عنصر بعدی، یک سیاستمدار خودشیفته، کاریزماتیک و فرصت‌طلب است که با به چالش کشیدن وضعیت کنونی و توسل به احساسات و تعصبات غالب مردم، اجرای راه‌حل پوپولیستی را توجیه می‌کند. و عنصر سوم، وجود اکثریتی است که راه‌حل پوپولیستی را قانع‌کننده و سیاستمدار پوپولیست را به عنوان ناجی می‌بینند و تصمیم به رای دادن به او می‌گیرند. اکمپو در ادامه مقاله توضیحی درباره راه‌حل پوپولیستی ارائه می‌دهد و بیان می‌کند که مهم‌ترین خصیصه راه‌حل پوپولیستی که سیاستگذار ارائه می‌دهد، سادگی آن است؛ زیرا برای اثرگذاری بیشتر این راه‌حل، باید عامه مردم که از سواد کافی نیز برخوردار نیستند، آن را درک کنند. از این‌رو، سیاستمداران پوپولیستی، جامعه را به دو گروه خوب (مردم) و بد (دشمن مردم) تقسیم می‌کنند تا دلیل شکاف ایجاد‌شده بین انتظارات مردم و واقعیات را بر گردن دیگران بیندازد. ویژگی بعدی راه‌حل، خودسرانه بودن آن است. از آنجا که رهبر پوپولیست خود را نماینده «خواسته مردم» نشان می‌دهد، از هیچ قانون و محدودیت رفتاری یا نهادی تبعیت نمی‌کند و این موضوع، درهای دیکتاتوری را برای رهبر پوپولیست باز می‌کند. ویژگی دیگر این راه‌حل، جعلی و فیک بودن آن است. راه‌حل پوپولیستی، نه‌تنها مشکلات گذشته را حل نمی‌کند بلکه به بدتر شدن وضعیت نیز منجر خواهد شد. وقتی چنین چیزی اتفاق می‌افتد، سیاستمدار پوپولیست، حقایق را تحریف و انکار می‌کند و با پیشنهاد دلایل دروغین برای بقای خود تلاش می‌کند؛ او همچنین بحران‌های داخلی را ناشی از سیاست‌های نادرستش نمی‌داند، بلکه آنها را به عوامل بیرونی و توطئه‌های دشمن خارجی و داخلی کشور ربط می‌دهد. موفقیت چنین سیاستمداری در انتخابات، به توانایی‌های او در القای حس نارضایتی در مردم از شرایط موجود بستگی دارد. بدین منظور، سیاستمدار پوپولیست اکثریت مردم را قانع می‌کند که مستحق بودن در شرایط بهتری هستند، در حالی که به دلیل ناعدالتی در وضعیت نامطلوبی قرار دارند. اکمپو همچنین به این نکته اشاره می‌کند که همه افرادی که به سیاستمداران پوپولیست رای می‌دهند، لزوماً از طبقه کم‌درآمد نیستند، بلکه ترکیبی از افراد با سطوح درآمدی مختلف هستند. او توضیح می‌دهد که بیشتر رای‌دهندگان به پوپولیسم، معمولاً افرادی با درآمد متوسط‌اند که تازه فقیر شده‌اند و به عنوان فقیران جدید، از وضعیت ناراضی هستند. اکمپو در ادامه توضیح می‌دهد که این تعریف پیشنهادی از پوپولیسم به ما این توانایی را می‌دهد که پوپولیسم را به سه قسمت سیاستمداران پوپولیستی، سیاست‌های پوپولیستی و نظام‌های پوپولیستی تقسیم کنیم. طبق این تعریف، سیاستمدار پوپولیستی، سیاستمداری است که راه‌حل پوپولیستی ارائه می‌دهد تا پیروز انتخابات شود. سیاست‌های پوپولیستی نیز به سیاست‌هایی اشاره دارد که با استفاده از راه‌حل‌های پوپولیستی سعی در کاهش ناامیدی در مردم و از بین بردن شکاف بین انتظارات آنها با واقعیات دارد. با پیروزی در انتخابات و اجرای سیاست‌های پوپولیستی، شرایط برای ایجاد رژیم پوپولیستی ایجاد می‌شود. این رژیم، در نهایت به نظامی استبدادی تبدیل می‌شود.

 

 ایدئولوژی پوپولیسم

73اکمپو با اشاره به نظر برخی اندیشمندان مانند لاکولا درباره ایدئولوژی پوپولیسم، آن را توضیح می‌دهد. طبق دیدگاه لوکولا، پوپولیسم ایدئولوژی نیست، بلکه یک روش برای اجرای سیاست‌هاست. اکمپو در ادامه توضیح می‌دهد که نحوه تعیین «دشمن مردم» توسط سیاستمدار پوپولیست، ایدئولوژی یک جریان پوپولیستی را در یک کشور تعیین می‌کند. اکمپو همچنین به این نکته نیز اشاره می‌کند که این ایدئولوژی با فرهنگ و زمان ارتباط تنگاتنگی دارد. به عبارت دیگر، ایدئولوژی پوپولیستی هر گروه سیاسی با دیگری فرق می‌کند و با تعیین دشمن توسط سیاستمدار پوپولیستی، این ایدئولوژی شکل خواهد گرفت. به عنوان مثال، گروه‌های جناح راست مایل‌اند که «دشمن» را براساس ویژگی‌های نژادی، مذهبی یا فرهنگی تعیین کنند، در حالی که گروه‌های جناح چپ براساس وضعیت اقتصادی، «دشمن» خود را مشخص می‌کنند. اکمپو همچنین بیان می‌کند که این ایدئولوژی با چشم‌انداز اقدامات سیاستمدار پوپولیست در ارتباط است. به بیان دیگر، رهبر پوپولیست جناح راست قول می‌دهد که از کشور در برابر تهدیدات فرهنگی یا قومیتی محافظت کند؛ اما در طرف دیگر، رهبر پوپولیست جناح چپ وعده‌های خیالی‌ای می‌دهد که تنها با مصادره کردن اموال تمامی افراد ثروتمند و صاحب قدرت تحقق می‌یابند. به عنوان مثال در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در سال 2016، هر دو جناح راست و چپ، کاندیدای پوپولیستی خودشان را داشتند، دونالد ترامپ و برنی سندرز، که هر دو معتقد بودند آمریکا در شرایط نابسامانی ست، ولی تعابیر متفاوتی از ریشه این مشکلات داشتند و هر یک «دشمن»های متفاوتی را برای مردم تعیین می‌کردند و در نتیجه، راه‌حل‌های متفاوتی نیز ارائه می‌دادند. طبق نظر ترامپ، مقصر اصلی زوال و مشکلات آمریکا، مهاجران مکزیکی، چینی و مسلمان بودند؛ در حالی که سندرز، نابرابری درآمدی و بانک‌های وال‌استریت را مقصر می‌دانست. به همین دلیل، ترامپ تعرفه‌های سنگین، ممنوعیت سفر و اخراج مهاجران غیرقانونی را به عنوان راه‌حل ارائه داد و سندرز طرفدار گرفتن مالیات از ثروتمندان و بازتوزیع درآمد در بین مردم بود. اکمپو در ادامه بیان می‌کند که تعیین «دشمن مردم» نه‌تنها تعیین‌کننده ایدئولوژی در نظام پوپولیستی است، بلکه شرایط و سیاست‌های اقتصادی را نیز مشخص می‌کند. او برای فهم بیشتر این موضوع، برای بار دیگر از مثال تفاوت‌های جناح راست و چپ کمک می‌گیرد و بیان می‌کند که گروه‌های چپ پوپولیست به فکر رفاه گروه‌های کم‌درآمد هستند و سعی دارند از طریق بازتوزیع درآمد، شرایط زندگی را برای آنها بهتر کنند؛ ولی گروه‌های راست پوپولیستی تمایل دارند که سیاست‌های خود را در جهت حمایت از اکثریت تعیین کنند و منابع را از سمت اقلیت‌ها یا خارجی‌ها به سمت گروه‌های با درآمد متوسط و گروه‌های پردرآمد انتقال دهند. در کوتاه‌مدت، سیاست‌های گروه چپ پوپولیستی به افزایش مصرف منجر شده و سیاست‌های گروه راست پوپولیستی باعث تقویت پس‌انداز و سرمایه‌گذاری می‌شود. هر دو گروه رگه‌هایی از ملی‌سازی و حمایت از تولیدات داخلی را دارند و از دخالت دولت در اقتصاد حمایت می‌کنند؛ علاوه بر این، در هر دو گروه فساد و رانت‌جویی موج می‌زند. اکمپو معتقد است که با وجود این شباهت‌ها، سیاست‌های گروه چپ پوپولیستی برای اقتصاد کشور مخرب‌تر است.

 

چرخه پوپولیسم

اکمپو مدعی می‌شود آن چیزی که پوپولیسم نامیده می‌شود، زوال دموکراسی (degeneration of democracy) است. او بیان می‌کند که این زوال دارای سه مرحله عوام‌فریبی (demagogy)، غوغاسالاری (ochlocracy) و دیکتاتوری است. مرحله اول آن، پوپولیست به عنوان یک رقیب و کاندیدا برای قدرت است و از طریق استراتژی‌های خود سعی دارد که مردم را فریب دهد تا در انتخابات پیروز شود. در دو مرحله بعدی، پوپولیست در مسند قدرت است و سیاست‌هایش بر پایه راه‌حل‌های پوپولیستی است و از این طریق، آزادی اقتصادی و مدنی افراد را سلب می‌کند. اکمپو اذعان می‌کند که پویایی هر یک از این مراحل متفاوت است و طول آنها می‌تواند با توجه عوامل اقتصادی، فرهنگی و نهادی متفاوت باشد. او بیان می‌کند که برخی از رژیم‌های پوپولیست هرگز به مرحله نهایی نمی‌رسند، زیرا دارای نهادهای قوی و فرهنگی غنی هستند. اکمپو معتقد است که اقدامات اقتصادی، نقش اساسی در تعیین چرخه پوپولیسم ایفا می‌کند. او اظهار می‌کند که هر دو گروه پوپولیست چپ و راست برای مولفه‌های علم اقتصاد ارزش قائل نیستند و به نوعی «ضد‌اقتصاد» محسوب می‌شوند؛ زیرا آنها باور ندارند که جامعه و دولت با محدودیت‌هایی مواجه است. به گفته اکمپو، سیاست‌های پوپولیستی مبتنی بر این فرض است که هیچ محدودیتی برای جامعه وجود ندارد مگر اینکه عوامل بیگانه و «دشمنان مردم» این محدودیت را اعمال کنند. به عنوان مثال، سیاستمداران پوپولیست این موضوع بدیهی را که تامین کسری بودجه از طریق انتشار پول باعث تورم می‌شود، رد می‌کنند و معتقدند که سیاست‌های انبساط پولی به تحریک مصرف و تقاضا و در نتیجه رشد تولید منجر می‌شود.

 

نتیجه‌گیری

ماریو بارگاس یوسا، نویسنده، سیاستمدار و روزنامه‌نگار اهل پرو، در مصاحبه اخیرش به این نکته مهم اشاره کرد که بدترین و خطرناک‌ترین دشمن دموکراسی‌لیبرال، دیگر کمونیسم نیست، پوپولیسم است. طبق گفته او، در حال حاضر، هیچ کشوری دوست ندارد خودش را در وضعیت کره‌شمالی، کوبا یا ونزوئلا ببیند و مارکسیسم در حاشیه‌ای از زندگی سیاسی قرار دارد؛ اما این درمورد پوپولیسم صادق نیست. یوسا معتقد است که پوپولیسم مدرن می‌تواند دموکراسی را از درون خرد کند و حتی پایه‌های لیبرال‌دموکراسی را نیز از بین ببرد. در همین راستا، امیلیو اکمپو در مقاله خود با نام «پوپولیسم، تهدیدی برای لیبرال‌دموکراسی» به ارائه چارچوبی مفهومی درباره پوپولیسم مدرن می‌پردازد و سعی دارد از طریق تجزیه و تحلیل عناصر آن، ریشه این نوع طرز فکر و روند تغییرات آن را تشریح کند. او در این مقاله بیان می‌کند که پوپولیسم از سه عنصر راه‌حل پوپولیستی، سیاستمدار خودشیفته و کاریزماتیک و اکثریتی که سیاستمدار پوپولیست را به عنوان ناجی می‌بینند، تشکیل می‌شود. اکمپو معتقد است که سیاستمداران پوپولیست در هر جناحی (چپ و راست) که باشند باعث از بین رفتن آزادی خواهند شد. رژیم‌های پوپولیست جناح چپ با محدود کردن آزادی‌های اقتصادی و رژیم‌های پوپولیست جناح راست با محدود کردن آزادی‌های مدنی شروع می‌کنند که در نهایت هر کدام در راه رسیدن به یک رژیم استبدادی گام برمی‌دارند؛ اما راه رسیدن به آن، چندین مرحله دارد.

دراین پرونده بخوانید ...