شناسه خبر : 40050 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

جادوی بازگشت مهاجران

درس‌های شیائوپینگ؛ چین چگونه با سرمایه‌داران مهاجر آشتی کرد؟

 

فرزین زندی / نویسنده نشریه و تحلیلگر جغرافیای سیاسی 

تقریباً در هیچ مدلی از توسعه، نقش «نیروی انسانی» و تاثیر آن در تحقق اهداف کلان یک کشور را نمی‌توان نادیده گرفت. اهمیت این مساله تا حدی است که برخی کشورهای پیشرو در مسیر توسعه‌یافتگی که از مزیت بزرگ نیروی انسانی، بی‌بهره یا کم‌بهره بوده‌اند، به‌‌رغم سیاستگذاری‌های درست و حرکت مبتنی بر برنامه‌ریزی، اجرا و نظارت دقیق کماکان از رسیدن به غایت مطلوب خود ناتوان مانده‌اند. به واقع، نیروی انسانی حکم آجرهای یک بنا را دارد که بدون در اختیار داشتن آن، ساختن بنایی حتی معمولی نیز دشوار و حتی ناممکن به نظر می‌رسد. از همین‌رو، تجربه چین به عنوان یکی از کشورهای موفق در مسیر توسعه، در به‌کارگیری پتانسیل عظیم منابع انسانی خود به ویژه نیروی انسانی کیفی‌تر (به لحاظ دانش، تخصص، تجربه و ثروت) خود که پیشینه مهاجرت، زندگی، کار و تحصیل در کشورهای خارجی را داشتند، و شیوه تعامل حکومت این کشور با مهاجران دور از وطن در قرون متفاوت، بسیار درس‌آموز است. اساساً در چین، رابطه بین حکومت و مهاجران چینی، ناپایدار و وابسته به تحولات فضای سیاسی کلی این کشور بوده است که در این مجال، می‌توان به سه مرحله از تحول در رابطه بین حکومت چین با مهاجران پرداخت و ارزیابی کرد.

در تاریخ مدرن چین و در اوایل دهه 1950، دولت چین مجموعه سیاست‌هایی را تدوین کرد که به‌طور خاص در قبال «مهاجران چینیِ خارج از کشور» طراحی شده بود. اصل مرکزی این سیاست‌ها در مرحله نخست، در پیش ‌گرفتن رویکرد عادی با مهاجران همانند مواجهه عادی دولت با سایر شهروندان چینی البته با در نظر گرفتن «ترتیبات ترجیحی» مناسب برای مهاجران بود. ایده اصلی سیاستگذاران در آن زمان (به ویژه لیائو چنگجی و فانگ فانگ که خود پیشینه زندگی در خارج از چین را نیز داشتند) اعطای برخی امتیازات ویژه در زندگی روزمره (مانند اختصاص سهمیه‌های اضافی برای خرید کالاهای لوکس از مغازه‌های خاص) به مهاجران تازه‌بازگشته در نظر گرفته شد. در واقع این مساله با هدف «تسهیل سازگاری مهاجران با وطن خود و بسیج کردن آنها در راستای مشارکت در توسعه سوسیالیستی» در دستور کار قرار گرفت.

رابطه بین دولت و مهاجران در دوره دوم به شدت بدتر شد. در طول انقلاب فرهنگی، بسیاری از مهاجران با عنوان‌هایی چون «جاسوس» یا «ضد‌انقلاب» متهم شدند و به زندان افتادند یا اصلاً امکانی برای بازگشت به وطن نیافتند. در این دوره، مهاجرانِ تازه‌بازگشته که پیش از انقلاب فرهنگی به چین برگشته بودند و حتی فرزندان آنها که در چین متولد شده بودند از ورود به ارتش، حزب کمونیست، شغل‌هایی که برای امنیت حکومت حیاتی تلقی می‌شد، یا گرفتن پست‌های مهم در دستگاه‌های دولتی منع شدند.

اما در مرحله سوم یعنی در دهه 1980، وضعیت دوباره دچار تحول شد. هنگامی که چین تحت تاثیر اقتدارگرایی و ناکارآمدی حکومت، به شدت به سرمایه‌گذاری و فناوری‌های خارجی برای اصلاحات اقتصادی خود نیازمند شده بود، «دنگ شیائوپینگ» و دیگر رهبران چین ناگهان دریافتند که «ارتباط با خارج از کشور ایده خوبی است» که می‌تواند برای ایجاد پل ارتباطی بین چین با جهان خارج مورد استفاده قرار گیرد. همین‌جا بود که بار دیگر «مهاجران» مورد توجه قرار گرفتند و رویکردی مثبت در قبال آنان به ‌کار گرفته شد.

سه مرحله مورد اشاره، به طور تفصیلی‌تر در زیر، با گریزی به سابقه تاریخی چین، جزئیات سیاست‌های به‌کارگرفته‌شده توسط حکومت‌های این کشور در قبال مهاجران چینی را شرح خواهد داد: 

 

قرن 15 تا 19: «مهاجر» یا «خائن»؟

از میانه قرن 15 میلادی تا نیمه دوم قرن 19، حکومت‌های چینی نگران کنترل و محدود کردن خروج مردم از چین بودند و نگرش مقامات سیاسی چین نسبت به اتباع چینی خارج از کشور، آمیزه‌ای از «بی‌توجهی» یا حتی «طرد» بود. در واقع، از زمان حکمرانی سلسله «مینگ» تا «چینگ»، چینی‌هایی که خارج از سرزمین مادری خود زندگی می‌کردند به جرگه «شورشیان» یا «خائنان» تنزل داده شدند. این سیاست، حتی در فقدان شبکه‌های قدرتمند اطلاع‌رسانی، باعث ایجاد تصویر منفی از اتباع چینی خارج از کشور می‌شد. در زمان سلسله مینگ، هر کسی که چین را ترک می‌کرد، به‌عنوان «فراری» و «جنایتکار» در نظر گرفته می‌شد. در طول سلسله «چینگ» نیز فردی که مهاجرت می‌کرد، به عنوان یک شورشی، توطئه‌گر یا یک جنایتکار سیاسی به تصویر کشیده می‌شد. چنین برچسب‌گذاری و تصویری از مهاجران خروجی، نتیجه مقاومت ضد منچوری است که توسط گروه‌های قومی چینی در آسیای جنوب شرقی پس از سقوط مینگ در سال 1644 سازماندهی شد. بر خلاف اینکه دولت چینگ به تدریج بین شورشیان و بازرگانان چینی خارج از کشور در قرن هجدهم تمایز قائل می‌شد اما عمل «ترک وطن» هنوز تا حد زیادی ناخوشایند تبلیغ می‌شد.

همچنین، مقامات منچوری سلسله چینگ به تدریج بر نظامی مبتنی بر باورهای کنفسیوسی تاکید کردند که ویژگی آن، تفکرات اخلاقی و پدرانه بود. بنابراین، اقامت در خارج از کشور نشان‌دهنده کمبود «حس تعلق به دودمان» تلقی می‌شد. به ناچار، بازرگانان چینی که چین را به مقصدی دور ترک می‌کردند، مورد بی‌اعتمادی قرار می‌گرفتند و به دلیل ناتوانی در انجام وظایف خود در قبال خانواده، اجداد و وطن خود، سرزنش می‌شدند. در آغاز قرن نوزدهم، زمانی که چینی‌های خارج از کشور به «هَنجیان» (خائنان به چین) مرتبط شدند، این تصویر منفی دوباره تقویت شد. واژه هَنجیان برای اولین‌بار برای معرفی کانتونی‌هایی که با بریتانیا برای تجارت تریاک همکاری می‌کردند مورد استفاده قرار گرفت. سپس این اصطلاح به چینی‌هایی اشاره می‌کرد که از تهاجم نیروهای غربی به چین حمایت اقتصادی یا نظامی می‌کردند. در نهایت برای صحبت از گروه نامشخصی از مردم استفاده شد که قرار بود با خارجی‌ها علیه منافع چین، از جمله چینی‌های خارج از کشور، همکاری کنند.

 

پایان قرن نوزدهم -‌آغاز قرن بیستم: به سوی تعامل با جوامع چینی خارج از کشور

پس از اینکه مقامات چینی شرایط زندگی مهاجران چینی را که در قالب کارگران غیرماهر مهاجرت کرده بودند، در خارج از کشور کشف و درک کردند، تصویر اتباع خارج از کشور در طول نیمه دوم قرن نوزدهم نیز رفته‌رفته رو به تغییر گذاشت. مقامات از طریق گزارش‌هایی که اولین هیات‌های دیپلماتیک به حکومت مرکزی تحویل می‌دادند، با وضعیت مهاجران آشنا شدند. آنها دریافتند که اتباع چینی که به عنوان کارگران غیرماهر در خارج از کشور مشغول به کار بودند قربانی رفتارهای خشونت‌آمیز و تبعیض‌آمیز (مردم و حتی مقامات کشورهای میزبان) می‌شدند. از همین‌رو، آنها تصمیم گرفتند که کمیسیون‌های تحقیقاتی را به ترتیب در سال‌های 1873 و 1874 به کوبا و پرو به عنوان دو مقصد اصلی مهاجرات کارگران چینی بفرستند. این تحقیقات، نگرانی‌های مقامات چین را تایید کرد و نگرش آنان را نسبت به اتباع خود که در خارج از کشور زندگی می‌کردند، به طور اساسی تغییر داد. پس از آن چین تصمیم گرفت تا از اتباع خارج از کشور خود به طور فعال محافظت کند که این مساله موجب شد شهروندان چینی داخل کشور نیز به جای بی‌اعتمادی قبلی نسبت به کارگران غیرماهر مهاجر، از این پس با همدلی و حتی همدردی بیشتری رفتار کنند. در همان زمان، نگرش‌ها نسبت به بازرگانان چینی فعال در خارج از کشور نیز تغییر کرد. دو بازیگر، احتمالاً نقش مهمی در این چرخش داشتند: نماینده چین در بریتانیا و سرکنسول چین در تنگه مالاکا سنگاپور. این دو به مقامات عالی‌رتبه چینی کمک کردند تا این واقعیت را درک کنند که جوامع چینی خارج از کشور، منبع مالی مهمی برای «مدرن‌سازی» چین هستند. این تحول در نگرش، درست در زمانی اتفاق افتاد که چین بر اثر فشارهای غرب، چاره‌ای جز برقراری روابط دیپلماتیک با جهان خارج خود نداشت. سرآغاز عملیاتی شدن این روند، تاسیس «دفتر امور خارجی» در سال 1861 بود که نقطه شروعی برای افتتاح تدریجی کنسولگری‌های چین در کشورهای خارجی شد.

 

عصر مائو: صرف‌نظر دولت چین -‌جوامع چینی خارج از کشور در جست‌وجوی خودمختاری

به گفته «اس. فیتزجرالد»، در سال 1949 حکومت «جمهوری خلق چین»، مستعمرات مردم چین در آسیای جنوب شرقی را به ارث برد و سپس خود را درگیر سیاستی کرد که می‌توان آن را با یک «استعمار‌زدایی» واقعی مقایسه کرد. در سال 1955، کنفرانس «باندونگ» در زمانی برگزار شد که چین قصد داشت هم به عنوان یک «قدرت انقلابی» و هم یک «قدرت دریایی» در اقیانوس آرام در نظر گرفته شود. چین همچنین تمایل داشت که به عنوان «رهبر تنش‌زدایی» در آسیا جایگاهی برای خود به دست بیاورد. سخنرانی «ژو اِنلای» در باندونگ در مارس 1955 درست گویای همین سیاست بود. او به مساله «چینی‌های خارج از کشور» که موضوعی حساس برای بسیاری از کشورهای جنوب شرقی آسیا (که به‌تازگی استقلال خود را به دست آورده بودند) تلقی می‌شد پرداخت. ژو اعلام کرد که چین، اتباع خود را تشویق می‌کند تا از مقررات کشورهای محل اقامت خود پیروی کنند و دولت چین آماده است تا «ملیت چینی» را به چینی‌های مهاجری که تابعیت دیگری برای خود برگزیده‌اند، پس بدهد.

این روند نو با نهایی شدن معاهده بین چین و اندونزی در سال 1955 رسماً عملیاتی شد و چینی‌هایی که تمایل داشتند تابعیت چینی خود را پس بگیرند، موفق به این مهم شدند. بیش از نیم‌میلیون نفر فقط از اندونزی به چین بازگشتند. برای آنها، «بازگشت» به معنای شناسایی مجدد به عنوان «چینی»، پذیرش مجدد فرهنگ اصیل چینی، و مهم‌تر از آن، تصمیم سیاسی برای پیوستن به ملت جدید چین بود. اما به شکلی تراژیک سفر آنها به چین دردناک و آسیب‌زننده شد. آنها به نوعی در چین «پذیرفته» نشدند؛ البته نه از سوی مردم بلکه عمدتاً به دلیل امتناع دولت چین از به رسمیت شناختن آنها به عنوان «یکی از ما». مهاجرانِ بازگشته به وطن، به گروهی «منزوی» تبدیل شدند که از نگاه حکومت چین، مطرود «خلق» چین بودند.

با آغاز 1960، در حالی که چین بیشتر و عمیق‌تر از قبل درگیر سیاست‌های دیکتاتورمآبانه می‌شد، دوباره ورق برگشت و حکومت، تصویر پیشین خود را از چینی‌های خارج از کشور بازسازی کرد؛ وضعیتی که شکاف بین حکومت چین و چینی‌های خارج از کشور را عمیق‌تر کرد. به عنوان بخشی از سیاست «مبارزه طبقاتی»، چینی‌های خارج از کشور به عنوان اعضای طبقه «بورژوا و سرمایه‌دار» در نظر گرفته می‌شدند و چینی‌هایی که از خارج بازمی‌گشتند یا خانواده‌های مهاجران، اغلب هدف سرکوب حکومت قرار می‌گرفتند. ترسیم تصویر «خائن» از مهاجران، دوباره نمایان شد و والدین چینی‌های خارج از کشور پیوسته متهم می‌شدند که عامل‌های یک توطئه بین‌المللیِ طراحی‌شده علیه چین هستند. در واقع این رویکرد را می‌توان بخشی از ثمرات «انقلاب فرهنگی» چین در دهه 1960 نامید که تا مرگ مائو در اواخر دهه 1970 ادامه یافت و اندک فضای تنفس پیشین را به کلی مسدود کرد.

 

سکوی پرتاب؛ به نام «دِنگ شیائوپینگ»، ‌به کام چینی‌ها

مرگ مائو، ورق را برگرداند و چین به عصر نوینی پا گذاشت. اگرچه کشمکش‌های فراوانی در بالاترین سطوح قدرت درگرفت اما «دنگ شیائوپینگ» و همراهان او به خوبی از وضعیت بغرنج چین آگاه بودند. آنها که جزیره ایزوله‌ای را که در دوره پیشین این کشور ساخته شده بود، در آستانه فروپاشی می‌دیدند، با استفاده از توان بالقوه چین هم در عرصه داخلی و با در پیش گرفتن اصلاحات ساختاری و هم با بهره‌گیری از پتانسیل‌های این کشور در خارج یعنی جمعیت عظیم نخبگان و ثروتمندان چینی خارج از سرزمین اصلی، ریل‌گذاری جدیدی به سوی توسعه ترتیب دادند. فارغ از مساله بازگشت مهاجران، اصلاحات بنیادین در حوزه‌های کلان حکمرانی چین نقش اساسی در حرکت این کشور به سوی توسعه داشت که بازگشت مهاجران نیز بر کیفیت و سرعت آن تاثیر بسزایی گذاشت.

نخستین و شاید پیچیده‌ترین مساله برای آنان، «بازسازی تصویر» مهاجرانی بود که حکومت، سال‌ها آنها را «بیگانه» و حتی «خائن» می‌نامید؛ فرآیند گام‌به‌گامی که به مرور زمان زمینه را برای بازگشت بسیاری از آنان فراهم کرد. گام پسین، تجدید پیوند با ثروتمندترین چینی‌های خارج از کشور و اعتمادبخشی به آنها برای جذب سرمایه آنها در راستای بازسازی و ایجاد زیرساخت‌های کشور بود و همزمان، بهبودبخشی و بازسازی تصویر مهاجران (و مهاجرت) از طریق ایجاد پارادایم جدید در دستور کار قرار گرفت تا از این به بعد، «مهاجرت» نه‌تنها امری مذموم شناخته نشود بلکه مردم تشویق شوند تا در راستای افزایش دانش آکادمیک و انتقال دانش و فناوری به چین و همچنین افزایش ثروت با استفاده از امکانات کشورهای خارجی با کشورهای پیشرفته ارتباط برقرار کنند. در راستای تسهیل بازگشت مهاجران به کشور و همچنین جذب سرمایه‌های چینی‌های ثروتمند خارج از کشور، موانع قانونی ورود و خروج برای اتباع دارای اعضای خانواده در خارج از چین و برای مهاجران دارای خانواده در داخل چین به طور واقعی رفع و سختگیری‌های بی‌مورد به‌شدت کاهش یافت. همچنین سیستم مالیاتی ویژه‌ای برای نقل‌و‌انتقال و پذیرش کمک‌های مالی با ارزهای خارجی ایجاد شد که با قدرت و دقت بسیار بالایی اجرا شد. با توجه به میزان سرمایه‌گذاری، مهاجران از امتیازات ویژه‌ای مانند «اعطای مکان فعالیت شغلی و اقامت در داخل مناطق ویژه اقتصادی»، «معافیت مالیاتی اضافی» در مقایسه با سایر سرمایه‌گذاران خارجی، «کسر مالیات هنگام سرمایه‌گذاری در مناطق فقیر»، و همچنین «معافیت مالیاتی بر سودهای منتقل‌شده به خارج» برخوردار شدند. جدیت حکومت چین در این حوزه تا حدی رشد کرد که در سال 1977، مقامات چینی به طور رسمی وضعیت چینی‌های خارج از کشور را تغییر دادند. در جریان جلسه مقدماتی «کمیسیون امور چینی‌های خارج از کشور»، رهبران وقت چین از سیاست‌های ضد‌مهاجران چینی که توسط دولت‌های سابق دنبال می‌شد انتقاد کرده و رفتاری را که با چینی‌های خارج از کشور و اعضای خانواده آنها می‌شد، محکوم کردند. این بازنگری اساسی با این ایده پشتیبانی می‌شد که مفهوم «سرمایه‌دار» به سختی، واقعیت مهاجرانی را که اغلب قبل از ترک چین فقیر بودند و در کشور میزبان فقیر باقی می‌ماندند، قابل درک می‌کرد. درواقع، اصطلاح «مبارزه طبقاتی» به سرعت کنار گذاشته شد و مهاجران به طور کلی به عنوان «افراد شایسته» با «موفقیت اقتصادی» و «وابستگی واقعی به میهن» خود تلقی شدند. پارادایم جدید حکومت چین بنا را بر این نهاد که مهاجران جدید این کشور، یک پای خود را در چین نگه دارند و حتی پیوندهای بین جوامع قدیمی چینی خارج از چین را با مردم درون چین و جامعه چین محکم کنند. از آنجا که مهاجران، مهارت بیشتری داشتند، وجهه چینی‌ها در کشورهای میزبان ارتقا می‌یافت و عاملی برای اتحاد بین چینی‌های خارج از کشور نیز می‌شد.

پس از وقوع این تحول بنیادین در دیدگاه حکومت مرکزی، مقامات محلی نیز مقررات جدیدی را برای جذب بازگشت‌کنندگان به چین تصویب و آنها را به دقت و با قدرت اجرا کردند؛ قوانینی که موجب اعتمادبخشی به مهاجران و سرمایه‌داران برای بازگشت به چین شد. در اواخر دهه 1980، شهرهایی مانند شنژن، شانگهای و پکن برای جذب دانشجویان، متخصصان و سرمایه‌داران چینی خارج از کشور رقابت سختی را آغاز کردند. این شهرها در حوزه‌هایی مانند خرید خودرو شخصی، مسکن، واردات محصولات انفورماتیک و... مزیت‌های ترجیحی قابل توجهی به «مهاجران بازگشت‌کننده» ارائه دادند. از آن زمان به بعد، هر سال به طور متوسط سه هزار دانشجوی چینی از کشورهای خارجی فقط به شانگهای برگشته و در آنجا ساکن می‌شدند. در پکن نیز، به بازگشت‌کنندگانی که اقدام به راه‌اندازی شرکت‌های تجاری یا تولیدی می‌کردند، معافیت مالیات بر ارزش افزوده و امکان تبدیل آزادانه و «انتقال سود» خود به خارج از چین ارائه می‌شد. همه شهرهای بزرگ چین، مناطق اقتصادی ویژه بازگشت‌کنندگان را ایجاد کردند که اولین آن در سال 1994 افتتاح شد. نتیجه چنین ابتکاری این بود که در سال 2006، فقط 15 هزار مهاجر متخصص بازگشته به چین برای بیش از شش هزار شرکت فعال در 110 منطقه اقتصادی در سراسر چین در سال 2006 کار می‌کردند.

در این میان، شهرهای بزرگ چین، محبوب‌ترین مقاصد برای بازگشت‌کنندگان بودند و بر همین اساس، شمار زیادی از شرکت‌های راه‌اندازی‌شده توسط مهاجران در این شهرها تاسیس و مشغول به کار شدند. پکن، پایتخت چین و بندر شانگهای، مرکز تجاری اصلی این کشور، هر دو چندین پارک تجاری تاسیس کردند تا میزبان این مهاجران باشند. به عنوان مثال، در اواخر دهه 1990 دهکده تجاری ویژه‌ای در پکن تاسیس شد، و در مدت یک سال، بیش از 160 مهاجر متخصص و سرمایه‌دار که از 16 کشور گوناگون به چین بازگشته بودند، کسب‌وکار خود را در آن راه‌اندازی کردند. آنها فقط در همین دهکده در مجموع و فقط در عرض یک سال، 130 شرکت فناوری پیشرفته یا High-Tech تاسیس کردند. اهمیت این آمارهای شگفت‌انگیز زمانی برجسته‌تر می‌شود که بدانیم تا پایان سال 2006، پارک فناوری پیشرفته «ژونگ گوان» میزبان بزرگ‌ترین گروه کارآفرینان بازگشته به چین شده است. تعداد کل پارک‌های فناوری متعلق به مهاجران بازگشته به چین تا سال مورد اشاره به 21 پارک رسید که مساحتی بالغ بر 400 هزار مترمربع را اشغال کردند. در همین مدت، حدود 8700 بازگشت‌کننده برای 3588 شرکت ثبت‌شده کار می‌کردند و بیش از 60 هزار استعداد ماهر در فناوری پیشرفته جذب این شرکت‌ها شدند و راه رشد اقتصادی حیرت‌انگیز چین در دو دهه اخیر را ریل‌گذاری و تسهیل کردند.

 

توشه تجربه

زیربنای چرخش‌های شگرف در سیاست‌های بازگرداندن مهاجران در طول تاریخ، پیگیری مداوم دولت‌ها برای تحقق هرچه بیشتر و بهتر «منافع ملی» بوده است. بر همین اساس، سیاست‌های بازگرداندن مهاجران بخش جدایی‌ناپذیری از نحوه تصور دولت چین از خود، رابطه آن با شهروندان داخلی و جنس رابطه آن با جهان خارج را تشکیل می‌دهد. این کار آسانی برای رهبران چین نبوده و کماکان نیز نخواهد بود و تنها زمان می‌تواند عزم، توانایی و شجاعت آنها را برای انجام این کار محک بزند.