شناسه خبر : 40067 لینک کوتاه

پیشران شادی

چه عواملی سبب ترویج شادمانی در جامعه می‌شوند؟

 

مولود پاکروان / نویسنده نشریه 

دو جامعه متفاوت را تصور کنید. در اولی، افراد پر از اضطراب و تنش، تحریک‌پذیر، آشفته و در خود فرورفته‌اند. و در دیگری، مردم راحت، آرام، خوش‌خنده، رها و با اعتمادبه‌نفس زندگی می‌کنند. شما در کدام جامعه احساس شادمانی می‌کنید؟

تفاوت میان این دو سناریوی فرضی بسیار است. بی‌تردید در سناریوی دوم نه‌تنها شادتر خواهید بود، بلکه به احتمال زیاد ایمن‌تر و سالم‌تر هستید و روابط بهتری هم خواهید داشت. تفاوت‌های میان یک جامعه شاد و یک جامعه ناشاد به همین سادگی هم نیست. شادی فراتر از میل ما به خندیدن و حتی داشتن یک احساس خوب است. حسی است که به افراد انگیزه قوی برای زندگی و تلاش می‌دهد و پیشران پیشرفت و توسعه جامعه می‌شود. 

اما شادی به همین مفهوم گسترده از کجا می‌آید؟ اجازه بدهید با نگاهی به گذشته آغاز کنیم. کشور بودایی بوتان اولین جامعه‌ای بود که سیاست‌های خود را بر اساس شادی شهروندان تعیین کرد. در سال 1972 پادشاه این کشور مدعی شد که شادی ناخالص ملی (GNH) در مقایسه با تولید ناخالص ملی(GNP)، معیار مهم‌تری برای پیشرفت است. از آن پس، بسیاری از کشورها به تبعیت از بوتان کوشیدند فراتر از تولید ناخالص داخلی به دنبال شاخص‌های دیگری برای پیشرفت بروند. برای مثال بریتانیا در سال 2010 برنامه رفاه ملی خود را تدوین کرد و از آن زمان رفاه کشور را در 10 حوزه اندازه‌گیری می‌کند؛ رویکردی که بی‌شباهت به سیاست بوتان نیست. در سال 2019 هم نیوزیلند اولین بودجه رفاه خود را با تمرکز بر بهبود رفاه آسیب‌پذیرترین افراد کشور، به تصویب رساند. چنین ابتکاراتی نشان می‌دهد دولت‌ها بر سر شرایط مورد نیاز برای یک جامعه شاد تقریباً با هم توافق دارند.

 بر اساس گزارش شادمانی جهانی (World Happiness Report)  شش عنصر کلیدی برای شادمانی ملی وجود دارد: درآمد، امید به زندگی سالم، حمایت اجتماعی، آزادی، اعتماد، و سخاوت. کشورهای اسکاندیناوی -که معمولاً در رتبه‌بندی‌های جهانی صدرنشین جدول شادی هستند- در همه این شاخص‌ها عملکرد خوبی دارند. در مقابل، کشورهای درگیر جنگ مانند سودان جنوبی، جمهوری آفریقای مرکزی و افغانستان در قعر جدول جای می‌گیرند و نمره آنها از هر شش شاخص تقریباً مردود است. 

سال گذشته، پس از آنکه برای هفتمین سال پیاپی کشورهای نوردیک در صدر فهرست شادترین ملل جهان قرار گرفتند محققان گزارش شادمانی جهانی کوشیدند با مروری بر داده‌های گزارش خود دریابند که چرا مردمان این کشورهای سرد، شادترین مردم جهان هستند. در این گزارش عواملی چون کیفیت حکمرانی، فساد اندک و دولت‌های کارآمد به عنوان علل شادی شمال اروپا ذکر شده بود. تحلیلگران عوامل دیگری مانند دولت‌های رفاهی دست و دلباز، کیفیت بالای نهادها، پایین بودن نابرابری، آزادی در انتخاب‌های زندگی و اعتماد به دیگران را هم به عنوان دلایل مهم شادمانی مردمان نوردیک برشمردند.

در این گزارش بر اهمیت «کیفیت محیط زندگی» هم تاکید زیادی شده بود. به این معنا که ریسک‌هایی مانند بیماری، تبعیض، درآمد اندک، بیکاری، طلاق و امنیت در خیابان‌ها، همگی بر میزان رضایت از زندگی موثرند. نویسندگان گزارش معتقد بودند هزینه‌های شادمانی این ریسک‌ها بسیار بالاست به ویژه برای کسانی که در محیط‌های اجتماعی همراه با بی‌اعتمادی زندگی می‌کنند. از این‌رو، هزینه‌های رفاهی دوره‌های سخت، در محیط‌های اجتماعی مثبت که در آن افراد با احتمال بیشتر کسی را برای کمک پیدا می‌کنند و چهره‌های دوستانه بیشتری می‌بینند، کمتر خواهد بود. از آنجا که سختی‌ها اغلب در میان گروه‌های پایین‌نشین نردبان رفاه رایج است، یک محیط اجتماعی قابل اعتماد می‌تواند بیشترین تاثیر را بر افزایش شادمانی جامعه بگذارد و در نتیجه به برابری بیشتری در رفاه و شادی مردم بینجامد.

 

چگونه نه؛ چه چیزی

گزارش جهانی شادمانی البته منتقدانی هم دارد. آنان می‌گویند شاخص‌های این گزارش الزاماً معیار درستی برای ارزیابی شادی نیست زیرا بیشتر بر چیستی شادمانی تمرکز می‌کند و نه چگونگی دستیابی به آن. بی‌تردید چیزهایی مانند امید به زندگی، حمایت اجتماعی و اعتماد خوب هستند. اما اینکه چطور به آنها می‌رسیم احتمالاً بیشتر از خود نتیجه اهمیت دارد. برای مثال رتبه‌بندی جهانی شادمانی تا حد زیادی بر معیارهای رضایت از زندگی متکی است. اما مطمئن نیستیم که چنین معیاری الزاماً بتواند تفاوت مهمی در «بهزیستی عاطفی» افراد ایجاد کند. 

از سوی دیگر شاید بهتر باشد از خود مردم بپرسیم چه چیزی برایشان بیشتر اهمیت دارد. برنامه رفاه ملی بریتانیا برای مثال از این رویکرد استفاده کرده و ده حوزه شادمانی را بر مبنای تحقیقات کیفی تعریف کرده است. اما این رویکرد هم مشکل‌ساز شده. چگونه بفهمیم کدام یک از 10 حوزه مهم‌تر است؟ به علاوه، مهم‌ترین عناصر شادمانی برای یک جامعه ممکن است برای جامعه دیگر، اهمیت کمی داشته باشد. پرسیدن از مردم هم خوب است اما نمی‌توانیم آن را یک‌بار انجام دهیم و تمام‌شده فرض کنیم. حتی معیارهای شادمانی هم در طول زمان تغییر می‌کنند. البته این منتقدان بر این باورند که معیارهای گزارش شادمانی در قیاس با شاخص‌های قبلی- تمرکز انحصاری بر درآمد یا تولید ناخالص داخلی- قطعاً بهترند اما این بدان معنا نیست که کامل و بی‌عیب‌اند. 

نکته دیگر آنکه همه ما تقریباً فهرستی از چیزهایی داریم که خوشحالمان می‌کند: ترفیع کاری، داشتن یک رابطه عاطفی خوب، درآمد بالاتر یا سفر... دستیابی به این چیزها مطمئناً می‌تواند زندگی ما را بهبود ببخشد و ما را خوشحال کند. اما اگر فکر می‌کنیم آنها خوشحالی پایدار ایجاد می‌کنند در اشتباهیم. تحلیلگران می‌گویند انسان موجودی آسیب‌پذیر و ناایمن است و به‌محض احساس ناامیدی یا از دست دادن و رنج، غم را تجربه خواهد کرد. 

روانشناسان اخیراً تمرکز خود را نه‌تنها بر اجزای شادمانی فردی، که بر ظرفیت‌هایی که افراد برای شاد بودن در شرایط ناامن و شکننده به آن نیاز دارند متمرکز کرده‌اند. آن‌ها به اندازه احساسات مثبت، به احساسات منفی هم توجه نشان می‌دهند و معتقدند مردم باید از تصورات خود در مورد خوب و بد فراتر بروند و در عوض بیاموزند که چگونه چیزها را همان‌طور که هستند بپذیرند. این رویکردهای جدید کمتر به این موضوع می‌پردازند که چه شرایطی باعث خوشحالی افراد می‌شوند، در مقابل بیشتر متوجه آن‌اند که افراد چگونه می‌توانند در شرایط دشوار هم شادمانی را حفظ کنند. 

 

پولِ شادی‌آفرین

در سال 2010 دانیل کانمن و انگس دیتون، نوبلیست‌های اقتصاد، تحقیقاتی انجام دادند تا مشخص کنند آیا پول در دو جنبه از زندگی عاطفی افراد نقش دارد یا خیر. نخست بر کیفیت زندگی روزمره، شادی، استرس، غم، خشم و محبتی که زندگی فرد را خوشایند یا ناخوشایند می‌کند و دوم «ارزیابی زندگی» (life evaluation) یعنی افکاری که مردم هنگام اندیشیدن به زندگی خود دارند. 

این مطالعه نشان داد که پول بر نحوه ارزیابی زندگی توسط افراد تاثیر می‌گذارد. آنهایی که پول بیشتری دارند احساس بهتری نسبت به زندگی خود دارند. اما، همان‌گونه که انتظار می‌رفت رفاه عاطفی با درآمد افزایش می‌یافت اما تا سقف 75 هزار دلار در ماه (معادل90 هزار دلار در حال حاضر)؛ بالاتر از آن، مردم از دستمزدهای بالاتر خوشحال نبودند. محققان به این نتیجه رسیدند که گرچه «درآمد کم با ارزیابی پایین از زندگی و رفاه عاطفی اندک مرتبط است»، اما «درآمد بالا تنها می‌تواند رضایت از زندگی را بخرد و نه شادی را». 

حالا، کمتر از 10 سال پس از انتشار نتایج مطالعه کانمن، متیو کیلینگزورث عضو ارشد دانشکده وارتون دانشگاه پنسیلوانیا که سابقه درخشانی در مطالعات شادی دارد می‌گوید پول حتی بیش از 80 هزار دلار هم بهزیستی افراد را بهبود می‌بخشد. او حتی اپلیکیشنی برای اثبات فرضیه خود طراحی کرده است؛  Track Your Happiness اپلیکیشنی است که بررسی می‌کند چه چیزی ارزش زندگی کردن را دارد. شما در طول یک ماه به اپلیکیشن می‌گویید چه احساسی دارید و ضمن کمک به تحقیق کیلینگزورث، می‌توانید بفهمید چه عواملی با شادی شما مرتبط هستند.1 نتیجه این پژوهش که به تازگی در مجموعه مقالات آکادمی ملی علوم آمریکا منتشر شده نشان می‌دهد - مانند تحقیق 2010- هم رضایت از زندگی و هم رفاه تجربه‌شده با درآمد افزایش می‌یابد. اما برخلاف تحقیقات کانمن، رفاه پس از درآمد سالانه 80 هزار دلار باز هم به شدت بالاتر می‌رود. متیو کیلینگزورث می‌گوید: پول به افراد استقلال می‌دهد تا در مورد نحوه زندگی خود انتخاب کنند. این یافته یعنی در سطح فردی، وقتی افراد در حرفه خود پیشرفت می‌کنند و درآمدشان افزایش می‌یابد این پتانسیل وجود دارد که زندگی‌شان هم بهتر شود (فراتر از سقف قبلی). در سطح اجتماعی هم به این معناست که رشد اقتصادی مستمر در ده‌های آینده، ممکن است همچنان توانایی بهبود بخشیدن به رفاه جامعه را داشته باشد.  کیلینگزورث البته در پایان یادآوری می‌کند که درآمد تنها یکی از عواملی است که بر شادی افراد تاثیر می‌گذارد و نه مهم‌ترین عامل. 

 

رقابت غم‌افزا

در کنار آنها که شادمانی را از منظر رفاه اقتصادی مورد بررسی قرار می‌دهند اما، گروهی هم روی جنبه‌های فرهنگی شادی متمرکزند. آنها می‌گویند فرهنگی که بر بسیاری جوامع حاکم است سد بزرگی بر سر راه شادمانی است؛ فرهنگی که شادمانی را متاثر از عوامل بیرونی می‌داند. این تفکر افراد را تشویق می‌کند تا بیش از هر چیز موفقیت را هدف قرار دهند: تحصیلات بالاتر، شغل خوب، درآمد بالا یا شریک بهتر برای زندگی. این فرهنگِ تلاش البته برکات بسیاری به همراه داشته و زندگی امروز بسیاری از افراد به لطف آن بهتر شده. اما در کنار این دستاوردها، استرس‌های زیادی هم به مردم وارد کرده است. به همین دلیل است که، گرچه ثروتمندتر از نسل‌های قبل هستیم اما باز هم احساس خوشحالی نمی‌کنیم. 

تحلیل روانشناسان در این باره جالب است. آنها می‌گویند این فرهنگ ماهیت فرارقابتی دارد. هدفی که برایتان تعیین می‌کند در مقایسه با افراد دیگر است. اگر من موفق شوم، شخص دیگری باید شکست بخورد. بنابراین ما خود را برای یک بازی با مجموع صفر آماده کرده‌ایم. هر چقدر هم برای موفقیت تلاش کنیم هیچ افزایش کلی در شادی وجود نخواهد داشت. در سال‌های اخیر این رقابت‌جویی با ظهور شبکه‌های اجتماعی بدتر شده است. شبکه‌هایی که با ترویج فرهنگ خودتبلیغ‌گری باعث می‌شوند جوانان بیشتری احساس غم، ناکافی بودن، اضطراب، افسردگی و رهاشدگی کنند. 

در یک فرهنگ جایگزین و ملایم‌تر، هدف متفاوتی ارائه می‌شود که می‌تواند نتیجه برد- برد داشته باشد. این فرهنگ به افراد می‌گوید شما مهم هستید، باید از خودتان مراقبت کنید، اما باید تا حد امکان از شادی دیگران هم لذت ببرید. این فرهنگ یادآوری می‌کند که رقابت در زمینه مناسب ارزشمند است؛ جایی که موتور پیشرفت شود. آنچه یک جامعه شاد به آن نیاز دارد بیشتر همکاری است تا رقابت. ما به افرادی نیاز داریم که برای خیر بزرگ‌تر تلاش کنند؛ در خانه، در کار و در جامعه. چنین فرهنگی، زندگی را لذت‌بخش و شادمان‌تر می‌کند. 

مدافعان این فرهنگ معتقدند فطرت انسان اقتضا می‌کند که به دنبال بیشترین شادمانی و کمترین بدبختی باشد. اما انسان‌ها دو ویژگی ذاتی دارند: یکی خودخواه و دیگری نوع‌دوست. طرف خودخواه می‌گوید من مرکز جهان هستم و نیازهای من در اولویت است. اما جنبه نوع‌دوستانه ما را قادر می‌سازد تا احساس دیگران را درک کنیم و برای خیر آنها هم تلاش کنیم. این ویژگی دوم، برای ایجاد یک جامعه شاد حیاتی است.  

 

چه کسی مسوول ایجاد شادی است؟ 

به نظر می‌رسد عوامل موثر بر ایجاد شادی متعدد و درهم‌تنیده‌اند. نمی‌توانید یکی را تقویت و بقیه را رها کنید. اما بر مبنای شاخص‌های جهانی سنجش شادمانی و مطالعات انجام‌شده در این حوزه، شاید بتوان مسوولیت تولید شادی را بیشتر، متوجه چند گروه دانست:

حکمرانی: شکی نیست که کیفیت حکمرانی، بر شادی ملت‌ها تاثیر زیادی دارد. مطالعه‌ای که در سال 2014 توسط دفتر ملی تحقیقات اقتصاد کانادا انجام شده نشان می‌دهد یک دولت قابل اعتماد، با قوانین قوی و رهبران قابل اعتماد و یک‌صدا، عناصر کلیدی برای زندگی شاد هستند. در این مطالعه ارزیابی شهروندان از رفاه و شادمانی با تعدادی از شاخص‌های اثربخشی دولت از جمله اعمال قانون، کنترل فساد، پاسخگویی و ثبات سیاسی مقایسه شده است. نتایج نشان می‌دهد در کشورهایی که دولت به خوبی عمل می‌کند شهروندان می‌گویند که شادمان‌ترند.2

محققان این مطالعه می‌نویسند شادمانی چیزی فراتر از محتوای جیب مردم است و یک حکمرانی خوب می‌تواند آن را بهبود ببخشد. برای مثال، فساد برای کشورها بد است زیرا به اقتصاد آسیب می‌زند اما مهم‌تر از آن، اعتماد عمومی را خدشه‌دار می‌کند. این مطالعه نشان می‌دهد که افزایش اعتماد عمومی به نهادها، شادی را بیشتر از تاثیر مثبت اقتصاد بر آن، افزایش می‌دهد. به علاوه محققان دریافتند که بهبودهای کوتاه‌مدت در کیفیت حکمرانی می‌تواند افزایش چشمگیری در سطح شادی ایجاد کند. در 10 کشوری که بین سال‌های 2005 تا 2012 کارآمدی دولت بیشترین افزایش را پیدا کرده بود - نسبت به 10 کشوری که کیفیت حکمرانی آنها در همین دوره کاهش یافته بود- شادی معادل 40 درصد افزایش درآمد سرانه، بیشتر شده بود.  بر‌اساس این شواهد نویسندگان توصیه می‌کنند که دولت‌ها باید رویکردهایی در جهت سیاستگذاری بر مبنای دیدگاه رفاه اتخاذ کنند و اولویت‌ها را به گونه‌ای تغییر دهند که شادی مردم در اولویت اقدامات قرار گیرد. 

هر کدام از ما: هر قدر هم سیاستمداران را مسوول تولید شادی یا غم بدانیم نمی‌توانیم انکار کنیم که هر کدام از ما - با هر کاری که انجام می‌دهیم- بر میزان شادی در جامعه خود تاثیر می‌گذاریم. شاد زندگی کردن آسان نیست، اما اگر به‌طور دائم با افرادی در تماس باشید که آنها هم سعی دارند شاد زندگی کنند، بی‌تردید غم مجال کمتری پیدا خواهد کرد. توجه به اخلاقیات و تمرکز بر معنویات از دیرباز عاملی بود که به مردم یادآور می‌شد چیزهای بزرگ‌تر و ارزشمندتری هم وجود دارد. احتمالاً این روزها مردم گرفتارتر از آن‌ هستند که فکر کنند این چیزها کدم‌اند و چرا در سایه زندگی مادی و رقابت و انتظاراتِ شدت‌گرفته، رنگ باخته‌اند. تقویت عاداتی همچون رواداری، بخشش، ارتباط سالم، آگاهی، یادگیری، داشتن هدف، انعطاف‌پذیری، پذیرش و قائل شدن معنا برای زندگی می‌تواند بخش کوچکی از تلاش خود ما برای رسیدن به جامعه‌ای شادتر باشد. 

معلمان: احتمالاً با تردید به این گزینه نگاه می‌کنید اما شواهد نشان می‌دهد که معلمان می‌توانند منشأ شادی در جامعه باشند. مطالعات بلندمدت پیشنهاد می‌کنند اینکه کودکان در ۱۶سالگی چقدر شاد هستند، به همان اندازه که به والدین‌شان بسته است، به مدرسه آنها - از دبستان تا دبیرستان- بستگی دارد. در واقع مدارس و معلمان، نه فقط بر عملکرد تحصیلی که بر شادی دانش‌آموزان تاثیر می‌گذارند.  حالا ممکن است بپرسید آیا شادی کودک، می‌تواند شادی بعدی او در بزرگسالی را پیش‌بینی کند؟ آیا بهتر نیست معلمان بر وظیفه اصلی خود یعنی آموزش آکادمیک تمرکز کنند؟ پاسخ محققان به این سوالات یک «نه» واضح است. بهترین پیش‌بینی‌کننده زندگی شاد در بزرگسالی، کودکیِ شاد است. ضمن آنکه می‌دانیم افراد شادتر بهتر یاد می‌گیرند و بیشتر به خوشبختی دنیا کمک می‌کنند.

کارفرمایان: معلمان می‌توانند کارهای زیادی انجام دهند. اما زمانی که شاگردان آنها مدارس را ترک می‌کنند و به دنبال کار می‌روند، آیا مدیران هم می‌توانند برایشان محیطی شادمان فراهم کنند؟  حتماً می‌دانید دانیل کانمن که پیشگام مطالعه استفاده از زمان است، برای آنکه نشان دهد مردم در چه ساعتی از روز شادترند مطالعات زیادی انجام داد. پاسخ او به سوال بالا کاملاً تکان‌دهنده است: بدترین زمان روز زمانی است که در کنار رئیس خود هستید! فردی که باید الهام‌بخش شما باشد و از کار شما قدردانی کند، اغلب باعث می‌شود که احساس شرمندگی کنید. یکی دیگر از یافته‌های افسرده‌کننده کانمن این است که اکثر مردم کارشان را خیلی دوست ندارند. این البته برای همه صادق نیست. اما در جامعه‌ای که بیکاری بیداد می‌کند، احتمالاً مصادیق زیادی از آن را پیدا خواهید کرد.

اجازه بدهید این نوشتار را نه با تمرکز بر عوامل تولید شادی، که با نقطه مقابل آن، یعنی عوامل تشدیدکننده غم به پایان ببریم. در حالی که شادی (و احساس خوشبختی) یک مفهوم کاملاً ذهنی است، غم بیشتر از منابع عینی نشات می‌گیرد: فقر، نابرابری، بیکاری، بیماری، از دست دادن عزیزان، جدایی و... شاید به همین دلیل است که سمت‌وسوی مطالعات جهانی، به جای تمرکز بر شادی به غم معطوف شده است. از منظر این مطالعات، دولت رفاه، نهاد مسوول تامین شادی به‌شمار نمی‌رود. اگر از مردم بپرسید، تعداد انگشت‌شماری دریافت حق بیکاری یا بستری شدن در بیمارستان دولتی را عامل شادی می‌دانند. برعکس، آنچه از دولت رفاه انتظار می‌رود حذف یا کاهش بسیاری از منابع غم در جامعه مانند بیماری، از دست دادن درآمد، بی‌خانمانی، ناامنی و... است. مسوولیتی که بسیاری از دولت‌ها در آن ناکارآمدند.

 بیکاری، گرانی، کمبود، فقر، فساد و در کنار آن مداخله دولت در زندگی شخصی مردم، سلب آزادی‌های فردی و حق انتخاب و حذف رویدادها و منابع ترویج شادی، منشأ غم‌افزایی در جامعه‌ هستند. شاید به جای ایجاد شادی دستوری بهتر باشد منابع تولید غم را کنترل کنیم. در غیر این صورت، تلاش برای ایجاد شادی فراگیر در جامعه، محکوم به شکست است.  

   پی‌نوشت‌ها:

1- Killingsworth, Matthew A. Experienced well-being rises with income, even above $75,000 per year. Proceedings of the National Academy of Sciences. Jan 2021

2- Good governance is essential for happiness, study finds.CIFAR News. December 8, 2014. 

دراین پرونده بخوانید ...