شناسه خبر : 41048 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

بازخورد منفی علیه جهانی‌سازی

درس‌هایی از اولین دوره

جان مینارد کینز در سال 1920 درباره بریتانیایی می‌اندیشید که قبل از شروع جنگ جهانی اول می‌شناخت. او چنین نوشت: «فرد ساکن لندن می‌تواند در حال نوشیدن چای صبحگاهی در رختخواب با استفاده از تلفن محصولات مختلفی را از کل کره خاکی سفارش دهد.» فرد لندنی مورد نظر کینز چنین وضعیتی را طبیعی،‌ قطعی و دائمی تلقی می‌کرد. تا همین چند وقت پیش جهانی‌سازی عصر حاضر پدیده‌ای غیرقابل اجتناب به نظر می‌رسید. بروز جنگ جهانی جدید غیرمحتمل است اما بازتاب و تکرار رویدادهای گذشته در تاریخ معاصر به ما می‌گوید که نگاهی دقیق‌تر به فرازوفرود جهانی‌سازی در قرن 19 می‌تواند درس‌های ارزشمندی ارائه دهد.

کتاب «جهانی‌سازی و تاریخ» نوشته کوین اورورک و جفری ویلیامسون که در سال 1999 انتشار یافت و به بررسی تاریخ اقتصاد می‌پردازد زمانی قفسه‌های کتاب‌فروشی‌ها را تسخیر کرد که احساس ناراحتی از اثرات یکپارچگی اقتصادی به‌تدریج افزایش می‌یافت.

به دنبال آن فعالان مخالف تجارت به جلسات سازمان تجارت جهانی هجوم آوردند و همزمان تعدادی از اقتصاددانان اثرات موقتی اما ناراحت‌کننده توزیعی جهانی‌سازی را گوشزد کردند. جهانی‌سازی تا یک دهه پس از انتشار کتاب همچنان روند صعودی داشت اما در سال‌های منتهی به عصر حاضر ملی‌گرایی اقتصادی به یک نیروی سیاسی توانمند تبدیل شد و به نظر می‌رسید آن کتاب یک پیشگویی دهشت‌بار باشد.

یکپارچگی قرن نوزدهمی از اواسط قرن و پس از چند دهه بی‌ثباتی و انزوا آغاز شد. قوانین تجارت آزاد به این فرآیند کمک کرد. بریتانیا قانون ذرت (تعرفه واردات غلات) را در سال 1846 برداشت. اما پیشرفت و بهبود فناوری‌های ارتباطات و حمل‌ونقل و به دنبال آن جابه‌جایی آسان‌تر، ارزان‌تر و مطمئن‌تر افراد، کالاها و اطلاعات روند یکپاچگی بازارها را سرعت بخشید. تلگراف، کشتی‌های بخار و راه‌آهن اقتصادهای اروپا و آمریکا را به یکدیگر نزدیک‌تر کرد و این تحول عواقب و نتایج بزرگی به همراه آورد. در جهان جدید زمین فراوان و ارزان و دستمزدها بالا بود. عکس این موضوع در اروپا دیده می‌شد، جایی که نیروی کار فراوان بود و مالکان زمین‌ها اجاره‌های سنگینی می‌گرفتند. با یکپارچه شدن این بازارها، قیمت‌ها همگرا شدند. در سال 1870 بهای گندم در بریتانیا 60 درصد از بهای آن در آمریکا بیشتر بود. این شکاف در سال 1890 تقریباً بسته شد. وقتی کابل‌های تلگراف بازارهای مالی دور از هم را به یکدیگر متصل کرد بلافاصله تفاوت قیمت‌های اوراق بهادار مختلف از بین رفت.

نظریه ساده تجارت پیش‌بینی می‌کند که هرگاه تفاوت قیمت‌های کالاهای مبادله‌ای از بین بروند هزینه‌های عوامل تولید از قبیل زمین و نیروی کار نیز به همان ترتیب همگرا خواهد شد. تجربه قرن 19 این نظریه را ثابت کرد. با ورود موج غلات آمریکایی به بنادر اروپایی بهای زمین در این قاره به سمت بهای آن در آن سوی اقیانوس کشیده شد. بین سال‌های 1870 و 1913 بهای واقعی زمین در آمریکا سه برابر شد ولی در بریتانیا تا 60 درصد پایین آمد. دستمزدهای واقعی نیز همگرا شدند هر چند نویسندگان کتاب این تحول را بیشتر به مهاجرت ربط می‌دهند تا تجارت. جریان‌های مهاجرتی قرن 19 در طول تاریخ بی‌سابقه بودند. این جریان‌ها بین سال‌های 1870 و 1910 نیروی کار سوئد را 20 درصد کاهش و نیروی کار در آمریکا را تا 24 درصد افزایش داد. بازارهای کار نیز در اثر این جریان‌ها دگرگون شدند. به خاطر مهاجرت ایرلندی‌ها به آمریکا،‌ دستمزد واقعی کارگران فاقد مهارت در ایرلند از حدود 60 درصد سطح دستمزدهای بریتانیا در دهه 1840 به 90 درصد آن در 1914 بالا رفت. چه درس‌هایی را می‌توان از این جهان متفاوت آموخت؟ امروز در مقایسه با قرن 19 مهاجرت اهمیت کمتری دارد، کارگران ماهر بخش بزرگ‌تری از نیروی کار در جهان ثروتمند را تشکیل می‌دهند و تحت حفاظت مقررات نوین و شبکه‌های ایمنی اجتماعی قرار دارند. تجارت نه‌تنها محموله‌های بزرگ کالاهای تجاری بلکه اجزای کوچکی را در بر می‌گیرد که چندین‌بار در طول زنجیره‌های پیچیده عرضه وارد و صادر می‌شوند. از تلگراف خبری نیست. در جلسات امروزی افراد به‌صورت رودررو با همکارانشان در دیگر قاره‌ها گفت‌وگو می‌کنند.

اما چند درس مرتبط را می‌توان پیدا کرد. بحث را با موضوع همگرایی درآمدها در کشورهای مختلف آغاز می‌کنیم. بخش بزرگی از نظریه‌سازی‌های مدرن پیرامون همگرایی بر نقش انباشت سرمایه و پیشرفت‌های فناوری متمرکز است. در این مدل‌ها کشورهای فقیر ثروتمند می‌شوند چون سرمایه‌گذاری‌های بیشتری انجام می‌دهند و از فناوری‌های پیچیده‌تری استفاده می‌کنند. اما در قرن 19 این یکپارچگی بازارها بود که همگرایی را به همراه آورد. این نیرو در دهه‌های اخیر نیز اثربخشی داشت. کوچک شدن شکاف دستمزدهای آمریکا و چین تا حدی به پیشرفت‌های فناوری در چین مربوط می‌شود. اما داستان دیگری نیز مطرح می‌شود. صدها میلیون کارگر چینی به اقتصاد جهانی وارد شدند و باعث شدند نیروی کار غیر ماهر در جهان فراوان و به دنبال آن روند رشد دستمزد کارگران آهسته‌تر شود و نابرابری در کشورهای ثروتمند افزایش یابد.

دوم،‌ در قرن 19 مردم عموماً اثرات تجارت و مهاجرت بر اقتصادهایشان را درک می‌کردند و کسانی که خود را در حال باخت می‌دیدند به دنبال راه‌حل‌هایی سیاسی برای مشکلات بودند. در آن زمان -همانند اکنون- آموزش و تحصیل پاسخی برای مشکلات کارگران ناخرسند تلقی می‌شدند. اما جنبش بهبود تحصیل با چرخش گسترده به سمت حمایت‌گرایی همراه بود. از دهه 1870 به بعد،‌ اقتصادهای اروپایی به استثنای بریتانیا نرخ تعرفه‌ها را بالا بردند. در طول همان دوره، سیاست‌های مهاجرتی در آمریکا سخت‌گیرانه‌تر شدند.

 

پایان داستان را خراب نکن

این بار هم شرایط تغییر می‌کند. مطالعه دیوید آتور و سه نویسنده همکار از موسسه فناوری ماساچوست به این نتیجه رسید که کشورهای آمریکایی که بیشترین واردات را از چین دارند به احتمال بیشتری در انتخابات ریاست‌جمهوری به جمهوری‌خواهان رأی می‌دهند. به‌عنوان مثال،‌ همین تحول در سال 2016 به انتخاب یک رئیس‌جمهور تجارت‌ستیز انجامید. سومین و مهم‌ترین نکته آن است که موانع تعرفه‌ای یا محدودیت‌های مهاجرت نبودند که پس از سال 1914 جهان را به جدایی‌طلبی و انزوای شدید کشاند. بلکه جنگ عامل آن بود. اما عقب‌نشینی جهانی‌سازی در اثر جنگ در قرن گذشته ملایم و کوتاه‌مدت بود. همین امر ممکن است امروز مصداق پیدا کند. اگر بی‌توجهی به اثرات توزیعی تجارت به بازخورد منفی منجر می‌شود آنگاه تعهد بیشتر به اشتراک و تسهیم منافع حاصل از باز کردن درها تجدید حیات یکپارچگی اقتصادی را امکان‌پذیر خواهد کرد. به شرط آنکه جهان بخواهد از گذشته درس بگیرد.

دراین پرونده بخوانید ...