شناسه خبر : 41111 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

عقب ماندن از قافله

چگونه در تله دنباله‌روی از جمع گرفتار می‌شویم؟

 

الهام حمیدی / نویسنده نشریه 

84ما به گونه‌ای ناباورانه به دنبال باورها و سلایق جمعی حرکت می‌کنیم. از انسان خردمند بعید است که فقط برای اینکه رژیم غذایی سر زبان‌ها افتاده، تصمیم بگیرد این رژیم را امتحان کند، یا فقط چون احتمال برنده شدن یک نامزد ریاست‌جمهوری بیشتر است، ناگهان رای خود را به نفع او تغییر دهد. حتی پوشیدن یک مدل لباس یا کفش فقط برای اینکه مد شده و مورد پسند بسیاری است نیز کمی با خرد انسان تضاد دارد. واقع‌بینانه صحبت کنیم این حرکت‌های جمعی در جامعه بدون آنکه بدانیم، دردسرهای زیادی برای ما درست کرده است. دائم در این تب و تاب هستیم که از بقیه عقب نمانیم، بدون آنکه بدانیم این‌گونه انتخاب‌ها چقدر ما را از لحاظ ذهنی فرسوده و ناتوان می‌کند.

واقعیت این است که ما در محیطی زندگی و کار می‌کنیم که تصمیم‌گیری‌های فردی بسیار دشوار شده است، تحت هیچ شرایطی دوست نداریم از قافله عقب بمانیم و پدیده‌ها و عرف‌های اجتماعی فشار زیادی بر ما وارد می‌کنند که از آنها دنباله‌روی کنیم. وقتی جمع کثیری از مردم، رفتار خاصی در پیش می‌گیرند، دوری کردن از آن رفتار به طرز غیر‌قابل باوری سخت می‌شود. این سختی و دشواری ریشه در یک خطای ذهنی به نام سوگیری «از قافله عقب نماندن» یا شاید سوگیری «چشم و هم‌چشمی» دارد.

اولین اقتصاددانی که به تاثیر رفتار انسان‌ها بر یکدیگر پرداخت جیمز دوسنبری (2009–1918) اقتصاددان آمریکایی بود که در کتاب «درآمد، پس‌انداز و تئوری مصرف» فرضیه درآمد نسبی را مطرح کرد که فرضیه‌های پیشین در ارتباط با رفتار مصرف‌کننده را زیر سوال می‌برد و اهمیت محیط اجتماعی را در الگوی مصرف مطرح می‌کرد. او سازوکاری به نام «اثر نمایشی» را مطرح کرد و معتقد بود الگوی مصرف مردم نه به دلیل تغییرات درآمد یا قیمت، بلکه به دلیل مشاهده مخارج مصرفی افراد دیگر تعیین می‌شود.

وقتی چیزی را صرفاً به این دلیل که یک باور عمومی است باور می‌کنیم، یعنی افسار تفکرمان در دست سوگیری «از قافله عقب نماندن» ذهنمان قرار دارد. وقتی تحت‌تاثیر این سوگیری هستیم، از تکروی و تنها ماندن بیزاریم و نمی‌توانیم مستقل و بدون تاثیر از جریانات روز تصمیم‌گیری کنیم، علاوه بر آن ذهن ما گرایش شدیدی به سرعت در فرآیند تصمیم‌گیری دارد و دنباله‌رَوی از تصمیمات دیگران آسان‌ترین و سریع‌ترین روش ممکن برای تصمیم‌گیری می‌تواند باشد.

افرادی که تحت‌تاثیر این سوگیری قرار دارند، تمام تلاش خود را می‌کنند که از جریان روز عقب نمانند، آنها کارهای زیادی انجام می‌دهند صرفاً به خاطر اینکه بقیه انجام می‌دهند و تلاش می‌کنند باورهای خود را با باورهای اکثریت مردم جامعه منطبق کنند که به این پدیده «ذهنیت گله‌ای» یا «رفتار گله‌ای» نیز می‌گویند. ذهنیت گله‌ای در واقع از همین ترس ذهن از عقب ماندن از قافله شکل می‌گیرد که همزمان به نادیده گرفتن باورهای شخصی، از کار افتادن قدرت قضاوت و استدلال صحیح و زودباوری جمعی نیز منجر می‌شود.

 

روانشناسی سوگیری «از قافله عقب نماندن»

این سوگیری ریشه در تمایل انسان‌ها برای تفکر گروهی دارد. هرچه مردم بیشتری به یک دیدگاه یا یک گرایش خاص تمایل پیدا کنند، احتمال اینکه تعداد بیشتری از مردم به آنها بپیوندند، بیشتر می‌شود. وقتی تعداد زیادی از مردم کاری را انجام می‌دهند، به تدریج فشار اجتماعی شکل می‌گیرد که مانند جریانی همه مردم را به سمت‌و‌سوی خط فکری اکثریت هدایت می‌کند. عامل روانی موثر دیگر بر این سوگیری، تمایل مردم برای انجام کار صحیح است. مردم می‌خواهند همیشه در طرف برنده قرار بگیرند، در عمل آنها با طرف برنده بودن، هویت اجتماعی‌شان را تعریف می‌کنند. علاوه بر آن، آنها می‌خواهند به اطلاعات لازم برای تامین منافعشان نیز دسترسی آسان داشته باشند و تصورشان این است که اگر تعداد زیادی از مردم تصمیم یا برنامه خاصی دارند به طور قطع این تصمیم همیشه درست و صحیح و اطلاعات آن بی‌عیب‌و‌نقص است و از این‌رو آنها خود را برنده نوعی رقابت فرضی می‌دانند. این عوامل وقتی در کنار ترس از جدا افتادن و تنهایی‌شان قرار بگیرد، می‌تواند رفتار تقلید‌گونه‌شان را توجیه کند. طبق تحقیقی که اشمیت-بک در سال 2015 انجام داد، انسان‌ها در کل هرگز نمی‌خواهند منزوی یا تنها بمانند، از این‌رو هرآنچه بقیه انجام دهند را انجام می‌دهند تا از خطر تنها ماندن و انزوا خود را نجات دهند.

از لحاظ اقتصادی نیز این رفتار جمع‌گرایانه تا حدی می‌تواند توجیه‌پذیر باشد. زیرا دانش و باورهای دیگران می‌تواند باعث صرفه‌جویی در هزینه جمع‌آوری اطلاعات شود. دیگر نیازی نیست برای دسترسی به اطلاعات هزینه کنید، همه چیز به آسانی در دسترس شما خواهد بود، راه و چاه را می‌آموزید و با کمترین زمان به بیشترین داده مورد نیاز خود دسترسی پیدا می‌کنید. حتی در جایگاه یک مصرف‌کننده هم تصور کلی این است که وقتی تعداد زیادی از افراد کالایی را انتخاب می‌کنند، حتماً اطلاعات قابل اعتمادی از کیفیت آن دارند و عقل حکم می‌کند که از آنها پیروی کنیم.

 تصمیمات مبتنی بر «از قافله عقب نماندن» تا زمانی که محدود به موسیقی، پوشاک و مد شود معمولاً بی‌ضرر هستند. گاهی نیز این سوگیری مغز منافعی هم به همراه دارد، مانند اجماع جهانی که برای از بین بردن سوراخ لایه ازون تشکیل شد. اما گاهی این رفتار سمت‌و‌سوی خطرناکی به خود می‌گیرد به‌خصوص زمانی که عقاید خاصی شروع به شکل گرفتن کرده و پیامدهای مخربی برای جمعیت زیادی می‌تواند به همراه داشته باشد.

برای مثال جنبش ضد‌واکسیناسیون که به‌تازگی شکل گرفته است، باعث شده بعضی والدین حتی از واکسیناسیون فرزندان خود در کودکی امتناع کنند. تحقیق سال 2019 بنک و دیانگ نشان داده است که این امتناع جمعی از واکسیناسیون با شیوع بیماری سرخک در آمریکا می‌تواند مرتبط باشد. ادامه این روند ممکن است خطرات جدی در حوزه سلامت حتی برای جوامع پیشرفته به همراه داشته باشد.

فراموش نکنیم این سوگیری می‌تواند مانع از تفکر انتقادی و قضاوت بی‌طرفانه برای تامین منافع فردی شود و باعث می‌شود فراموش کنیم، تصمیماتی که به نفع بقیه باشد لزوماً به نفع ما نیست. برای مثال، رفتن به دانشگاه اگر برای تعداد زیادی از مردم مناسب است، ممکن است لزوماً برای ما انتخاب درستی نباشد. بعضی‌ها می‌توانند با شرکت در برنامه‌های کارآموزی، شانس دستیابی به موقعیت اجتماعی مناسب را بسیار سریع‌تر برای خود هموار کنند. باید به خاطر داشته باشیم که تصمیمات زندگی باید همیشه بر اساس امتیازهایی که برای خود ما فراهم می‌کنند، مورد ارزیابی قرار بگیرند نه بر اساس تصمیم اکثریت مردم. اگر آگاهانه تصمیم‌گیری نکنیم، سوگیری «قافله‌وار» در نهایت ما را متقاعد می‌کند که تصمیم صحیح همان تصمیمی است که بر اساس تفکر گروهی باشد.

 

از قافله مصرف عقب بمانیم

تب مصرف کالاهای خاص در میان مصرف‌کنندگان نیز می‌تواند مردم را به خرید کالاهایی سوق دهد که نه نیاز دارند و نه توان مالی خرید آن را دارند. این نوع سو‌گیری مصرف‌کنندگان را ترغیب می‌کند که به اطلاعات و سلیقه‌های جمعی مردم اعتماد کرده و مصرف خود را براساس همین اطلاعات شکل دهند. در این میان رفتارهای مضر دیگری نیز شکل می‌گیرد. برای مثال مصرف‌کنندگان کالاهای گران می‌خرند، تا با مصرف آشکار (Conspicuous Consumption) آن، جایگاه اجتماعی خود را نشان داده و ثروت خود را به نمایش بگذارند. البته این واژه که توسط تورستان وبلن، جامعه‌شناس و اقتصاد‌دان نروژی-آمریکایی در سال 1899 در کتاب «تئوری طبقه تن‌پرور» مطرح شد به رفتاری اشاره دارد که معمولاً مختص قشر ثروتمند تازه به دوران‌رسیده جامعه بود که بعد از انقلاب دوم صنعتی در سال‌های 1860 تا 1940 شکل گرفتند. وبلن معتقد بود این قشر ثروتمند از نمایش ثروت خود برای اعمال قدرت اجتماعی و نمایش پرستیژشان استفاده می‌کنند، فارغ از اینکه واقعاً قدرت و پرستیژی داشته باشند یا نه. در سال 1949 جیمز دوسنبری، مصرف آشکار مردم را با میزان مقایسه‌شان با قشری که هدف این قدرتنمایی بودند، مرتبط دانست. اگر هدف فردی، از «مصرف آشکار»‌مآبانه‌اش، تحت‌تاثیر قراردادن فردی در جایگاه بالاتر اقتصادی و اجتماعی باشد، به طور طبیعی مجبور به دنباله‌روی الگوی مصرف همان گروه خواهد بود. و این همان نقطه‌ضعفی است که معمولاً بسیاری از فروشندگان و بازاریابان با دست گذاشتن بر آن، مشتریان را وادار به خرید کالاهایی می‌کنند که اصلاً نیازی به آن ندارند.

 

از قافله سیاست عقب بمانیم

تاریخ نشان داده است که رفتار قافله‌محور در سیاست تحولات بسیار بزرگی را در جوامع شکل داده است. ساده‌ترین آن رفتار رای‌دهندگان در هنگام انتخابات است. تحقیقات (هاردمایر سال 2008 و سیمون سال 1954) نشان داده است که رای‌دهندگان در روزهای آخر به نفع کاندیدایی تغییر رای می‌دهند که نتایج نظر‌سنجی نشان داده شانس برنده شدنشان بیشتر است. تحقیقی که در سال 1992 در انتخابات ریاست‌جمهوری آمریکا انجام شد نشان داد دانشجویانی که متوجه شدند شانس بیل کلینتون در انتخابات بیشتر است، رای خود را از بوش به کلینتون تغییر دادند (مُرویتز و پلازینسکی، سال 1996). به این پدیده، یعنی تاثیر نظر‌سنجی بر نتیجه یک انتخابات، به طوری‌که شخصی که بازنده انتخابات است ناگهان به برنده احتمالی تبدیل شود، پدیده «اثر بازنده» (Underdog Effect) می‌گویند (تحقیق کلوتیر، نادو و گوآی سال 1989). کافی است یک نظر‌سنجی نشان دهد که یک کاندیدا با اختلاف کمی از بقیه جلوتر است تا مردم به سمت این کاندیدا تغییر رای دهند. بسیاری از منتقدان وجود این پدیده را خطر جدی برای اصل دموکراسی می‌دانند که فرآیند انتخابات با فرض عقلانیت و قضاوت صحیح بر پایه آن استوار است. نظرسنجی‌های انتخاباتی و تاثیر آن بر تغییر رای مردم، نه‌تنها بسیاری از کاندیداهای با صلاحیت را از ادامه مبارزه انتخاباتی منصرف می‌کند بلکه دریافت کمک‌های مالی برخی کاندیداها را با مشکل روبه‌رو می‌کند.

ولی تاثیرات سیاسی این سوگیری ذهنی فقط به همین‌جا ختم نمی‌شود. بسیاری از تحولات تاریخی ریشه در همین خطای ذهنی مردم جامعه دارد. جنبش‌های مردمی فراوانی در طول تاریخ شکل گرفته است که لزوماً به نفع جامعه و مردم نیز تمام نشده‌اند. مردمی که به جنبش‌های پوپولیستی و حتی فاشیستی ملحق شده‌اند همه تحت‌تاثیر پدیده «گلوله برفی» بوده‌اند. پدیده گلوله برفی فرآیندی است که طی آن یک حرکت کوچک می‌تواند تحت‌تاثیر ذهنیت گله‌ای و عقب نماندن از قافله، باعث اتفاقات بزرگ و بزرگ‌تر شود که در نهایت به تغییرات بزرگ بینجامد. مارک تامپسون در کتاب «انقلاب‌های دموکراتیک» بسیاری از انقلاب‌های شکل‌گرفته در دنیا را تحت‌تاثیر همین پدیده می‌داند. جنبش‌های ویرانگر از جایی شروع می‌شوند که مردم تفکر انتقادی خود را از دست داده و دنباله‌رو اکثریت می‌شوند.

 

از قافله سرمایه‌گذاری عقب بمانیم

85نمونه بارز رفتارهای تحت‌تاثیر سوگیری «از قافله عقب نمانیم» را در زمان رشد بازار سرمایه و هجوم مردم برای خرید سهام می‌توان مشاهده کرد. در جایی که همه شواهد نشان‌دهنده احتمال سقوط بازار در آینده است، مردم تحت‌تاثیر خطای ذهنی و صرفاً از ترس عقب ماندن از قافله به بازار سهام هجوم می‌آورند که رفتار احساسی‌شان هم معمولاً به ایجاد حباب در بازار منجر می‌شود.

برای مثال در دوران حباب «دات‌کام» سال 1990 سرو‌کله بسیاری از استارت‌آپ‌ها در بازار سهام پیدا شد که عملاً نه محصول و خدماتی داشتند و نه برنامه تجاری خاصی. آنها فقط شرکت‌هایی با یک اسم بودند که با وجود همه این کاستی‌ها توانستند در بازار رو به رشد اواخر دهه 90 میلیون‌ها دلار سرمایه جذب کنند، هرچند بعد از آن با سقوط قیمت سهام روبه‌رو شدند.

سوگیری «از قافله عقب نماندن» سوگیری‌ای شناختی است که همه خطوط فکری و تصمیم‌گیری ما را تحت‌تاثیر خود قرار می‌دهد. ما هرگز قدم در مسیری که بقیه در آن شکست خورده‌اند نمی‌گذاریم، ما هرگز راه‌حل‌های جدید را امتحان نمی‌کنیم زیرا می‌بینیم بقیه دنباله‌رو همان راه‌حل‌های قدیمی هستند. برای خلاصی از این خطای ذهنی باید بیاموزیم که همه اطلاعات را راستی‌آزمایی کنیم، آنها را با منافع خود بسنجیم، نتیجه‌گیری‌های عجولانه نداشته باشیم و ذهن باز و انعطاف‌پذیر داشته باشیم. یادمان باشد «اگر 50 میلیون نفر یک چیز احمقانه بگویند، آن چیز کماکان احمقانه است». 

دراین پرونده بخوانید ...