شناسه خبر : 40285 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

تیغ تیز حمایت

مهدی سوری توضیح می‌دهد بیشترین آسیب به بازار سهام از کدام ناحیه بوده است؟

تیغ تیز حمایت

بازار سهام در شرایط خوبی به سر نمی‌برد. پس از آنکه شاخص بازار سهام در مردادماه سال گذشته تغییر جهت داد تا به امروز بسیاری از سرمایه‌گذاران زیان‌های سنگینی را متحمل شده‌اند و سعی کرده‌اند با استمداد از دولت به نوعی برای بهبود اوضاع در بازار سهام کاری بکنند. این در حالی است که به گفته بسیاری از کارشناسان رفتارهای دولت در طول سال‌های اخیر خود عاملی بوده که توانسته وضعیت بازار سهام را به آنچه امروز هست بدل کند. در این گفت‌وگو که با مهدی سوری کارشناس بازار سرمایه انجام شده است، به بررسی چند و چون واقعه و آسیب‌شناسی شرایطی پرداخته‌ایم که به نظر می‌رسد مسبب بخش بزرگی از آن خود دولت و نگاه حاکم نسبت به فعالیت‌های اقتصادی و به‌خصوص بازارهای مالی است.

♦♦♦

 در ماه‌های اخیر بسیاری از فعالان بازار سهام به دلیل اتخاذ سیاست‌های نادرست متحمل زیان شده‌اند. هم‌اکنون نیز به‌رغم آنکه قرار شده تا دولتمردان از بازار سرمایه حمایت کنند، شاهد آن هستیم که ابهامات متعدد در بحث قیمت‌گذاری و تغییرات قوانین همچنان بازار را با التهاب مواجه کرده است. به نظر شما سیاست‌های دولتی چه آسیبی به بازار سهام و سرمایه‌گذاران آن زده‌اند و دلیل اصلی آن چیست؟

نگاه اشتباهی در کل اقتصاد ما نسبت به درآمدهای حاصل از فعالیت مشاغل مختلف وجود دارد که ممکن است به نظر برخی تنگ‌نظرانه هم باشد. چنین نگاهی باعث می‌شود که سرمایه‌گذاری‌ها و کارهایی که در حوزه تولید وجود دارند در بیشتر مواقع جذابیت خود را از دست بدهند. این نگاه حاکم ممکن است به سمت کسب‌وکارهایی میل کند که دارای درآمدزایی کافی و سود مناسب هستند و در این حال درصدد آن برمی‌آید تا سود آن شرکت‌ها را کاهش بدهد. البته اشاره به این مساله به این معنا نیست که کسب‌وکارها نباید مالیات بدهند. در حالت کلی هر فردی که در اقتصاد مشغول فعالیت است باید سهم خود را هم از مالیات بپردازد. با این حال نگاه یادشده عموماً به سمتی می‌رود تا غیر از وضع مالیات از جنبه‌های دیگری نظیر سیاستگذاری‌های دستوری و داشتن نگاه منفی نسبت به حاشیه سود شرکت‌ها به نحوی فعالیت کنند که سود شرکت‌ها هم کاهش یابد. این مساله ممکن است در کشور دیگری عجیب به نظر بیاید با این حال ما بارها از زبان مسوولان شنیده‌ایم که فلان کسب‌وکار به سبب اینکه سود بالایی دارد می‌شود نرخ برخی از مواد اولیه آن نظیر خوراک یا مسائل دیگر را افزایش داد. چنین صحبت‌هایی از سوی مسوولان این‌چنین در ذهن شنونده تداعی می‌کند که گویا از سوی آنها میلی برای افزایش سودآوری در این اقتصاد وجود ندارد. در چنین شرایطی مطلوبیت سرمایه‌گذاری در کشور کاهش پیدا می‌کند و در نتیجه کارهایی که بهره‌وری بالایی دارند در ایران شکل نمی‌گیرد. در چنین شرایطی سرمایه به بخش خدمات یا فعالیت‌های غیرمولد تولیدی تمایل پیدا می‌کند یا حتی از آن بدتر، از کشور خارج می‌شود. در این خصوص یک مثال ساده در کشور وجود دارد که آن نرخ خوراک صنایع مختلف است. در این حالت قیمت مواد اولیه برای صنایع یادشده متناسب با تصوراتی که سیاستگذار از سودسازی شرکت‌ها دارد تغییر می‌کند. همین امر سبب شده تا ما همیشه نرخ سوخت پایین‌تری نسبت به نرخ خوراک داشته باشیم. این حالت به فعالان اقتصادی این پیام را می‌دهد که در داخل مرزهای کشور سوزاندن گاز از تبدیل آن به محصول دارای صرفه اقتصادی معقول‌تر و به‌صرفه‌تر است.

در چنین شرایطی دیگر کسب‌وکارها برایشان معقول نیست که زنجیره‌های تولید خود را به جهت بهره‌وری بالا تکمیل کنند و به سمتی بروند که محصولاتی با ارزش افزوده بیشتر تولید کنند. چرا که همان‌طور که پیشتر اشاره کردیم هرچه سود آنها افزایش یابد احتمال دست‌اندازی سیاستگذار بر این سود نیز بیشتر می‌شود. همان‌طور که می‌بینیم بسیاری از صنایع ما در حال تاوان دادن در خصوص یکسری سیاستگذاری‌ها هستند. همان‌طور که ‌اکنون شاهد آن هستیم بسیاری از صنایع برای وارد کردن ارز خود به داخل کشور دارای محدودیت‌هایی هستند یا اینکه قادر نیستند محصولات خود را با قیمت‌های واقعی به فروش برسانند. برای مثال در خصوص محصولی نظیر اوره بنابر آنچه از سوی سازمان حمایت از تولیدات کشاورزی اعلام می‌شود با قیمت پایین‌تری به فروش می‌رسد. چنین امری به آن معناست که صنایع ما علاوه بر مالیاتی که پرداخت می‌کنند زیان‌های بسیاری نیز بابت فعالیت کردن در کشور متحمل می‌شوند. به همین دلیل است که می‌گویم در هر بخشی از اقتصاد که سود افزایش پیدا می‌کند دست‌اندازی دولت هم به آن بیشتر می‌شود. در این شرایط من به عنوان یک سرمایه‌گذار که می‌خواهم یک واحد تولیدی راه بیندازم از روز اول مجموعه‌ای از قواعد را در نظر می‌گیرم و اگر فرض من بر این باشد که می‌توانم بازدهی مطلوب داشته باشم وارد چنین سرمایه‌گذاری‌ای می‌شوم. اما اگر فرض بر این باشد که از همان روز اول، هر زمانی که قرار باشد سود من افزایش پیدا کند فرد یا نهادی وجود دارد که از سود ما خواهد کاست، (اما در همین بین اگر دچار شکست شوم کسی از من حمایت نمی‌کند) در این صورت تمامی شعارهایی که برای حمایت از تولید و توسعه آن داده می‌شود رنگ خواهد باخت. همین وضعیت طبیعتاً کمابیش در حوزه فردی نیز جاری و ساری خواهد بود. فرض کنید شخصی خانه یا اتومبیلی خریده و در سال‌های اخیر به اندازه افزایش تورم یا بهتر بگوییم کاهش ارزش ریال قیمت خودرو او نیز افزایش یافته است.

دیدگاه حاکم بر حکمرانی اقتصادی سیاست‌ها را به سمتی سوق می‌دهد که سود تورمی را کاهش دهد. در چنین شرایطی این فرد ضمن آنکه هزینه‌های ناعادلانه‌ترین مالیات ممکن یعنی تورم را هم پرداخته باید مجدداً بنابر دستور دولت مالیات نیز بدهد. این در حالی است که هم‌اکنون شخصی که یک ماشین بنابر تعریف رسمی لوکس خریداری می‌کند بهای آن را تا پنج برابر قیمت در سایر کشورهای جهان می‌پردازد. در همین بین خریدار خارجی در چنین شرایطی به اندازه یک‌پنجم بابت آن خودرو پرداخت می‌کند که ممکن است درآمد وی ۱۰ تا ۲۰ برابر یک فرد معمولی در ایران باشد. با این حال نگاه حاکم این‌گونه است که خریدار ایرانی خودرو باید برای دارایی‌ای که تا این حد گران خریده باز هم مالیات بدهد. وجود چنین نگاهی در کلیت اقتصاد نهایتاً حاصلی جز غیر کردن تمامی اعضای جامعه نخواهد داشت چرا که اگر سرمایه‌گذار و کارآفرین سود نکند سرمایه‌گذاری نخواهند کرد و در این صورت اقشار ضعیف‌تر نیز شغلی نخواهند داشت تا توانی برای خرج کردن در اقتصاد داشته باشند، بنابراین کل اقتصاد از این فرآیند لطمه خواهد دید.

در ابتدای انقلاب نیز شاهد این امر بودیم که بسیاری از کارآفرینان و کارخانه‌دارهای کشور دارایی خود را از دست دادند و کارخانه‌ها و شرکت‌های آنها ملی شد. نتیجه این شد که آن افراد رفته‌رفته از کشور کوچ کردند و در نهایت ما ماندیم و مستضعفان و سرمایه ملی که دولت فاقد کارایی و توانایی لازم برای اداره کردن آن بود. به عبارت بهتر می‌توان این‌گونه گفت که اگر در یک اقتصاد به‌محض قد علم کردن فرد یا شخص حقوقی سیاستگذار درصدد کوتاه کردن قد آن برآید در نهایت چیزی به جز یک اقتصاد فقیر نخواهیم داشت.

  با توجه به آنچه مطرح کردید به نظر می‌رسد در بازار سهام بیش از آنکه ترس به دلیل مسائل بنیادی ناشی از فعالیت شرکت‌ها باشد بیشتر به خاطر ترس مردم از دولت به وجود آمده است. آنها می‌ترسند که تصمیمات دفعی و یکباره دولت به راحتی بخشی از سود سرمایه‌گذاری و اصل پول آنها را از بین ببرد. تاثیر این سیاستگذاری را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

خاطرم هست که در نخستین مصاحبه‌ای که در سال ۱۴۰۰ داشتم گفتم اگر ما چیزی به اسم دولت را پیش‌روی بازار سرمایه نداشته باشیم این بازار مشکلی نخواهد داشت. در سال جاری بزرگ‌ترین ریسک بازار سهام ریسک به‌وجودآمده از عملکرد دولت بوده است. ریسک تغییر دائم قوانین و مقررات به شکلی است که این تغییرات از پیش تعیین‌شده و قابل ارزیابی نیست. همان‌طور که ریاست محترم اتاق بازرگانی هم در خصوص مساله پیش‌بینی‌ناپذیری اقتصاد گفتند یکی از مهم‌ترین مسائل پیش‌روی اقتصاد کشور تغییر قوانین و مقررات است.

فرض کنید که من امروز می‌خواهم در یک کسب‌وکار تولیدی سرمایه‌گذاری کنم احتمالاً بازده چنین سرمایه‌گذاری‌ای پس از یک مدت طولانی چندساله نصیب من خواهد شد. بنابراین من در شرایطی قرار دارم که طی این مدت طولانی نمی‌دانم چه تغییراتی در قوانین روی خواهد داد و تغییرات اعمال‌شده در قیمت‌ها نیز از قبل حتی به‌طور کلی برای من مشخص نیست. طبیعتاً در چنین شرایطی اقدام به سرمایه‌گذاری نخواهم کرد چرا که ریسک چنین کاری بالاست. به همین دلیل است که در سال‌های گذشته شاهد آن هستیم که سرمایه‌گذاری در بخش تولید از جانب فعالان بخش خصوصی به حداقل رسیده است. حال فرض کنید در چنین شرایطی سرمایه‌گذاری‌های قبلی نیز نمی‌توانند مسیر پیش‌روی خود را به درستی پیش‌بینی کنند. در چنین حالتی طبیعتاً سهامداران آنها که در بازار سرمایه، سهام این شرکت‌ها را خریده‌اند هم نخواهند توانست، با خیال آسوده نسبت به سهامداری در این بازار اقدام کنند. این نگاه در نهایت محدود به بازار سرمایه نخواهد شد و به کل اقتصاد تسری پیدا می‌کند. دقیقاً به همین دلیل است که در حال حاضر همه‌روزه تعداد افرادی که قصد مهاجرت دارند افزوده شده و این افراد درصدد آن هستند که نه فقط دارایی مالی خود بلکه مهم‌تر از آن استعدادها و توانایی فردی خود را هم از ایران خارج کنند. چنین وضعیتی در بلندمدت کشور را در سیر نزولی قرار خواهد داد چرا که افراد تحصیل‌کرده و توانمندشده خارج می‌شوند؛ در چنین شرایطی به جای آنکه ثروت تقویت شود فقر در کشور تقویت می‌شود.

  در سال‌های گذشته شاهد آن بودیم که ابتدا دعوت مردم به سوی بازار سرمایه شدت گرفت و پس از آن در پی سقوط قیمت‌ها در بازار تلاش‌های دولتی برای حمایت از بورس شروع شد. این در حالی است که به نظر متخصصان هم آن دعوت اشتباه بود و هم حمایتی که سعی شد از بازار سرمایه انجام شود. این ‌روند پراشتباه را چگونه تحلیل می‌کنید؟

با توجه به آنکه در طول یک سال گذشته در خصوص مساله دعوت به بازار سرمایه صحبت‌های بسیاری شده ترجیح می‌دهم که از این بحث گذر کنیم و به اقدامات حمایتی بپردازیم. به نظر من در خصوص حمایت‌هایی که از بورس شده تاکنون غیر از حرف و یکسری اقدامات نمایشی چیز بیشتری مشاهده نکرده‌ایم. شاید در میان مسوولان و نمایندگان مجلس آنهایی که واقعاً قصد دارند این مساله به نحو جدی و اصولی حل‌وفصل شود تعدادشان از انگشتان دست بیشتر نباشد. اما در همین میان آن تفکر غالبی که در ابتدای مصاحبه اشاره کردم یعنی وجود نگاه منفی نسبت به هر شخصی که درآمد بالایی دارد در میان تصمیم‌گیران همچنان وجود دارد. من فکر می‌کنم که برخی از تصمیم‌گیری‌ها در کشور بر مبنای مجموعه‌ای از مقتضیات و تقاضاها انجام می‌شود با این حال اگر از حمایت‌هایی که در این چارچوب شکل می‌گیرند بگذریم آنچه در نهایت می‌ماند ذهنیت افراد است. وقتی به نحوه برخی انتصابات نگاه کنید که بدون در نظر گرفتن نیاز به تخصص در برخی مشاغل انجام می‌شود درخواهید یافت که آنچه در روح تصمیم‌گیری‌ها و ذهنیت افراد نهفته است، در طول سالیان دراز ثابت مانده است. در حال حاضر ما با ذهنیتی در عرصه تصمیم‌گیری‌ها روبه‌رو هستیم که هیچ اعتقادی به اتکا بر تجربه جهانی و دستاوردهای علمی ندارند. بازار مالی هم از این وضعیت مستثنی نیست. همان‌طور که می‌بینیم در بحثی نظیر فوتبال به این دلیل که مدیریت باید علمی باشد مربی حتی از خارج وارد می‌شود اما در بحث تصمیم‌گیری‌های اقتصادی که تا این حد حساس هستند از افرادی استفاده می‌شود که اصلاً الفبای اقتصاد را هم بلد نیستند. ما در زمینه اقتصاد حتی به تجربیات کشورهای دیگر هم اعتنا نداریم. ما هم‌اکنون در کشور مسائلی را تجربه می‌کنیم که پیشتر کشورهای دیگر مشکلات ناشی از آنها را دیده‌اند و نیازی به تکرار دوباره آنها نداریم، با این حال برخی از مسیرها را همچنان ادامه می‌دهیم.

یکی از مثال‌های خیلی واضح این قضیه برخورد تعزیری با قیمت‌هاست. سیاست‌های تبعیضی که درصدد حمایت از برخی از اقشار جامعه اعمال می‌شوند و همچنین وام‌های بانکی که به عناوین مختلف داده می‌شوند در زمره همین امور قرار دارند. نگاهی دقیق‌تر به آنچه هم‌اکنون در کشور جاری است نیز نشان می‌دهد که مساله محدود به شرایط بعد از انقلاب نیست. ما در تاریخ معاصر خود شاهد تجربیاتی نظیر ماست کیسه کردن قوام‌السلطنه، شاطر به تنور انداختن رضاشاه و مسائلی از این دست هستیم. این مسیر تکراری همچنان پیموده می‌شود. در زمانی که فکر می‌کنیم عامل افزایش قیمت فروشنده آن است و قیمت‌ها را محدود می‌کنیم، تنها به تولیدکننده زیان وارد می‌شود. در چنین شرایطی حواسمان نیست که قیمت‌ها عامل تورم نیستند بلکه محصول تورم هستند. چنین وضعیتی طبیعتاً مشکل اصلی خود دولت است از این‌رو من فکر می‌کنم هیچ نیازی نیست که دولت از شخصی یا گروهی چه تولیدکننده باشد چه سهامدار یا هر قشر دیگری حمایت کند. همین که دولت دست از سر بازارها بردارد و بگذارد تولیدکننده، سرمایه‌گذار و سایر فعالان اقتصادی به کار خود بپردازند این بزرگ‌ترین خدمتی است که می‌توان به اقتصاد ایران کرد. طبیعتاً اگر متخصصانی داشتیم که می‌توانستند بسته‌های حمایت واقعی و کارآمد ارائه کنند برای بازار سرمایه خوب بود. در شرایط فعلی همین که کاری با بازار نداشته باشند کفایت می‌کند.

  با توجه به رخدادهای سال‌های اخیر بازار سرمایه و تداخل بسیاری از تصمیمات دولتی با روند طبیعی بازار و همچنین تداخل برخی از مطالباتی که پیرامون مساله بورس شکل گرفت و به‌زعم بسیاری از کارشناسان اقتصادی با اقتضائات اقتصاد کشور تداخل داشت، فکر می‌کنید تا چه حد جای خالی نهادی علمی که به شکل دقیق به مطالعه بازار سهام و مسائل مرتبط با آن بپردازد حس می‌شود؟

در ابتدا به این نکته اشاره کنم که انجام کارهای پژوهشی و تحقیقاتی بسیار خوب است. اما واقعیت این است که در بسیاری از موارد نیاز به هزینه جدید وجود ندارد. در حال حاضر در بازار سهام تا حدی از استانداردهای بازارهای مالی به دوریم که اگر تجربه‌های سایر کشورها را هم در وضعیت موجود لحاظ کنیم اوضاع بهتر می‌شود. در حال حاضر در مواردی نظیر سهام عدالت، ETF دولت و اجباری کردن بازارگردانی که در خود ایران ابداع شده‌اند آنقدر مشکل وجود دارد که می‌شود گفت تمامی آنها ضربه‌های بزرگی به بازار سرمایه بودند. از این‌رو فکر می‌کنم بیش از آنکه نیاز به تحقیقات و پژوهش‌های تازه داشته باشیم نیازمند آن هستیم که مسوولان ما ساده‌ترین کتب و مطالعاتی را که تاکنون انجام شده، به درستی درک کنند و از ابزارهای دردسترس استفاده درستی داشته باشند. اگر هم قرار است مکانی برای تحقیق شکل بگیرد می‌توانند بدون هیچ هزینه‌ای از کارشناسان بازار سرمایه استفاده کنند. با وجود این به سبب آنکه اجازه داده نشده تا تشکل‌های لازم در این خصوص شکل گیرد و نظارت در میان خود فعالان بازار کارشناسی بشود هم‌اکنون حتی تشخیص کارشناس از کارشناس‌نما هم در بازار سرمایه سخت شده است. برخی از کسانی که هم‌اکنون در بازار سرمایه فعال هستند دانش حداقلی در بحث سرمایه‌گذاری دارند. در زمانی که می‌خواهند از فعالان بازار سرمایه نظرسنجی کنند می‌بینیم که به دلیل مشخص نبودن میزان آگاهی برخی از همین افراد، کارشناسان را در کنار هم در جلسات جمع می‌کنند و به هر کدام فرصت محدودی برای صحبت کردن می‌دهند. چنین امری نمی‌تواند کمک چندانی به بازار سهام بکند. 

دراین پرونده بخوانید ...