شناسه خبر : 43332 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

سرکوب فناوری

چرا برخی از دولت‌ها مسیر پیشرفت تکنولوژی را محدود می‌کنند؟

 

 نیما نامداری / تحلیلگر اقتصاد

رابطه حاکمیت با فناوری را باید در سیر تاریخی آن دید. اما برای بررسی این سیر تاریخی ابتدا باید تفاوت میان علم (Science) و فناوری (Technology) را روشن کرد. هدف علم، توسعه دانش بشری است و ممکن است هیچ تاثیر عملی در زندگی مردم نداشته و حتی انتزاعی و غیرکاربردی باشد. اما هدف فناوری تغییر زندگی واقعی آدم‌ها و حل مشکلات ملموس است. به همین دلیل فناوری حتماً باید کاربردی باشد و نمی‌تواند بی‌توجه به زندگی واقعی آدم‌ها توسعه یابد. ریاضی علم است اما رایانه فناوری است. علم عمدتاً در دانشگاه‌ها و مراکز علمی توسعه پیدا می‌کند اما فناوری را شرکت‌ها توسعه می‌دهند. به همین دلیل توسعه علمی می‌تواند محصول تلاش‌های فردی یا تیم‌های کوچک و کم‌خرج باشد اما توسعه فناوری مستلزم سرمایه‌گذاری و مشارکت‌های جمعی است. البته در سال‌های اخیر هم شرکت‌ها در توسعه علم مشارکت دارند و هم دانشگاه‌ها و موسسات تحقیقاتی به توسعه فناوری کمک می‌کنند. علت آن است که از یک‌سو دانشمندان تمایل دارند در منافع ناشی از تجاری‌سازی علوم شریک باشند و صرفاً با حقوق دانشگاهی سر نکنند و از سوی دیگر شرکت‌ها هم تلاش می‌کنند به صورت انحصاری به ایده‌های علمی دسترسی داشته و آن را به مزیت رقابتی خود بدل کنند. قوانین و ضوابط ثبت اختراعات و پتنت هم در خدمت همین همکاری‌ها هستند. علم تا حد زیادی می‌تواند بی‌طرفی سیاسی داشته باشد اما فناوری ماهیتاً نمی‌تواند خنثی باشد. فناوری چون وجه کاربردی دارد و وارد زندگی مردم و جامعه می‌شود توزیع قدرت را بر هم می‌زند و به همین دلیل ماهیتاً سیاسی است. مثلاً اینترنت قدرت شهروندان را بالا برده چون توان سازماندهی و نیز دسترسی به اطلاعات را افزایش داده است. اما همین اینترنت اگر در کنترل دولت‌ها قرار گیرد قدرت آنها را هم بالا می‌برد چون به آنها امکان دسترسی به داده‌های شهروندان را می‌دهد. یا فناوری هوش مصنوعی از یک طرف به شرکت‌ها قدرت می‌دهد چون شخصی‌سازی خدمات و توسعه بازار را تسهیل می‌کند، از طرف دیگر قدرت دولت‌ها را بالا می‌برد چون توان آنها برای تحلیل داده و شناسایی الگوها و رفتارهای ظن‌برانگیز را ارتقا می‌دهد. آیا می‌شود توسعه علم و توسعه فناوری را مستقل از هم دنبال کرد؟ به نظر می‌رسد توسعه علمی بدون توسعه فناوری شدنی نیست اما توسعه فناوری بدون توسعه علمی شدنی باشد. به عنوان مثال در شوروی توسعه علم خیلی جدی دنبال می‌شد. به‌خصوص در ریاضیات و فیزیک دانشمندان شوروی بسیار موفق بودند اما وضعیت فناوری در این کشور فاجعه‌بار بود و در نهایت توسعه علمی نتوانست مانع سقوط شوروی شود چون مردم تاثیر آن را در زندگی خود حس نمی‌کردند. فاجعه چرنوبیل نمونه‌ای از وضعیت اسفناک فناوری در شوروی بود که تاثیر مهمی هم در آغاز فرآیند فروپاشی شوروی داشت. اما تجربه چین نشان می‌دهد می‌شود در فناوری رشد داشت اما ضرورتاً در علم سرآمد نبود. تا همین چند سال پیش دانشگاه‌های چینی و دانشمندان چینی در ردیف اول دنیا نبودند اما شرکت‌های چینی در فناوری بسیار موفق عمل می‌کردند. البته در سال‌های اخیر توسعه فناوری در چین به توسعه علم هم کمک کرده و رشد علمی چین هم شتاب فراوان گرفته است.

 مقایسه تجربه کره شمالی و کره جنوبی هم می‌تواند جالب باشد. سال ۱۹۴۵ بعد از شکست ژاپن در جنگ جهانی دوم و آزاد شدن کره از سلطه ژاپن، دولت‌های آمریکا و شوروی توافق کردند که این جزیره به دو بخش شمالی و جنوبی تقسیم شود که یکی در قیمومیت آمریکا و دیگری در قیمومیت شوروی باشد. تاریخ 80 سال اخیر این دو دولت نشان می‌دهد چگونه یکی در انزوا نتوانست توسعه فناوری را محقق کند و دیگری در تعامل با جهان موفق به رشد سریع فناوری شد بدون آنکه در توسعه علمی ضرورتاً پیشرفت چشمگیری داشته باشد. حتی در چین هم خیلی‌ها معتقدند توسعه فناوری محصول سیاست‌های درهای باز در دوران دنگ شیائوپینگ است. به نظر می‌رسد توسعه فناوری بیشتر از آنکه نیازمند توسعه علمی باشد مستلزم اولاً توسعه اقتصادی و قدرت‌گیری شرکت‌های خصوصی است و ثانیاً نیازمند ارتباطات بین‌المللی و توسعه همکاری‌ها و مبادلات اقتصادی و فناورانه است. چین و کره‌جنوبی توسعه فناوری را تجربه کردند چون هم رشد اقتصادی داشتند و هم ارتباط خود با جهان را تقویت کردند.

اما در ایران چه اتفاقی افتاد؟ در دهه اول انقلاب بیشتر الگوی شوروی دنبال می‌شد. یعنی فرض می‌شد که ما نیازی به توسعه فناوری نداریم و توسعه علوم به‌تنهایی برای رشد اقتصادی کفایت می‌کند همزمان اندیشه‌های هایدگر و بعضی فیلسوفان پست‌مدرن یا چپ ضدمدرنیته تبلیغ می‌شد و شرکت‌های صنعتی بزرگ هم مصادره یا تعطیل و فناوری‌هایی شبیه ویدئو و فکس هم ممنوع یا محدود می‌شدند.

 اما با فروپاشی شوروی از یک طرف و رشد کشورهایی نظیر چین، مالزی، کره‌جنوبی و ترکیه فضای سیاستگذاری در ایران هم تغییر کرد. در دهه ۷۰ نهادهای دولتی جدیدی برای رشد فناوری ایجاد شد و توسعه شرکت‌های صنعتی هم اولویت پیدا کرد. اما این دوره حمایت از فناوری عملاً به اهدافی که حاکمیت انتظار نداشت منجر نشد، چون دو عاملی که بالاتر گفته شد تحقق پیدا نکرد. یعنی از یک طرف به دلیل فقدان فضای رقابتی واقعی و گسترش شرکت‌های خصولتی عملاً شرکت‌های خصوصی واقعی که بر توسعه فناوری سرمایه‌گذاری کنند ایجاد نشد و ثانیاً به دلیل گسترش تحریم‌ها امکان تعامل و همکاری‌های فناورانه با جهان توسعه‌یافته فراهم نشد. این وضعیت تا اواسط دهه ۹۰ ادامه یافت. بعد برجام یک پنجره کوتاه‌مدت (از سال ۹۳ تا سال ۹۷) آن هم عمدتاً در صنعت فناوری اطلاعات باز شد. از یک طرف تحریم‌ها تا حد معقولی برطرف شد و از طرف دیگر جنبش استارت‌آپی پایش به ایران باز شد. به دلایلی که جای بحثش اینجا نیست استارت‌آپ‌های فناوری اطلاعات به سرمایه و زمان کمتری برای رشد سریع احتیاج دارند و گشایش کوتاه بعد از برجام فرصت کافی برای شکل‌گیری اکوسیستم کسب‌وکارهای دیجیتال در ایران را فراهم کرد. به‌خصوص که تسهیل واردات همراه با سیاست سرکوب ارز هم باعث شد گوشی‌های هوشمند به‌سرعت وارد زندگی بخش مهمی از مردم ایران شود. این رشد به قدری سریع رخ داد که حاکمیت فرصت کافی برای ارزیابی و واکنش به آن پیدا نکرد. با بسته شدن این پنجره، مسیر توسعه این کسب‌وکارها ناهموار شد (کاهش سرمایه باهوش و توقف تعاملات بین‌المللی) و به همین دلیل در سال‌های اخیر دیگر کسب‌وکار دیجیتال بزرگ جدیدی شکل گرفته است. حاکمیت هم به درک دقیق‌تری از تاثیر صنعت دیجیتال در قدرت‌یابی شهروندان رسیده است. این فناوری‌ها به‌خصوص شبکه‌های اجتماعی باعث شده‌اند درک شهروندان از زندگی تغییر کرده و انتظارات آنها افزایش پیدا کند. همچنین دسترسی آنها هم به اطلاعات بیشتر شده و قابلیت بیشتری برای مطالبه‌گری از قدرت پیدا کرده‌اند. سیستم ارزشی و باورهای جامعه هم متکثر شده و سیطره یک باور مشخص دشوار شده است. همه اینها حکمرانی بسته را دشوار می‌کند. همه اینها باعث شد ساختار حکمرانی تلاش کند الگوی چین در مواجهه با فناوری دیجیتال را دنبال کند. یعنی از یک‌سو رشد فناوری را جزیره‌ای کند و از سوی دیگر از همین فناوری برای افزایش قدرت خود و توان کنترل استفاده کند. این‌گونه امید دارند فناوری به ابزار اعمال قدرت حاکمیت بدل شده و کنترل‌پذیری آن افزایش پیدا کند. گذشته از اینکه حتی در خود چین هم معلوم نیست این سیاست به نتیجه دلخواه دولت منجر شود باید توجه داشت میانگین رشد اقتصادی چین در 30 سال اخیر ۳۰ درصد بوده و در 20 سال اخیر به‌تنهایی ۵۰ درصد رشد ثروت جهان و یک‌چهارم رشد اقتصادی جهان را این کشور ایجاد کرده است. چنین کشوری خیلی کارها می‌تواند بکند که دیگران نمی‌توانند. هیچ کشوری در جهان به قدر چین تعاملات اقتصادی بین‌المللی ندارد فقط در سال ۲۰۲۲ این کشور حدود ۳۳۰ میلیارد دلار به کشورهای عربی صادرات داشته و ۲۴۰ میلیارد دلار در این کشورها سرمایه‌گذاری کرده است. 

دراین پرونده بخوانید ...

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها