شناسه خبر : 38489 لینک کوتاه

جامعه به مثابه اولاد صغیر

مریم زارعیان درباره گریز مسوولان از آزادی انتخاب شهروندان می‌گوید

جامعه به مثابه اولاد صغیر

گزینه چندانی پیش‌روی ایرانیان نیست؛ در همه ساحت‌های حیات اجتماعی ایرانیان. انتخاب‌های محدود هم مدام محدودتر می‌شود. هر روز تنوع کالاهایی که ایرانیان می‌توانند انتخاب کنند، آب می‌رود. برخی در اثر تحریم، برخی بر اثر تورم و برخی دیگر بر اثر ضوابط خودساخته برخی تصمیم‌گیران. یک روز واردات گونه‌ای از دارو و تجهیزات پزشکی ممنوع می‌شود و روز دیگر ورود غذای حیوانات خانگی. در کنار آن ایرانیان حق انتخاب چندانی برای امور دیگر زندگی خود هم ندارند. کالاهای فرهنگی مورد استفاده، نوع واکسنی که در جریان بیماری همه‌گیر کرونا باید استفاده کنند، کاندیدایی که باید برای سپردن امور اجرایی و قانونگذاری کشورشان به او رای دهند، نوع سبک زندگی، پوشش، نوع وسایل ارتباط جمعی، نوع تفریحات، خوراک و پوشاک و حتی اخیراً ساعت تردد آنها با فیلترهای متعددی روبه‌رو است. اما آیا گروه‌های مختلف جامعه این محدودیت‌ها را بر‌می‌تابند؟ آنچه این روزها در فضای مجازی و بعضاً در خیابان می‌بینیم نشان‌دهنده این است که دست کم این شرایط گروه‌هایی را معترض کرده است. تا اینجای کار راهکاری که عده‌ای از مسوولان کشور برگزیده‌اند هم ایجاد محدودیت برای استفاده از وسایل ارتباط جمعی بوده است. موضوعی که به‌زعم بسیاری راه به جایی نمی‌برد، چراکه در عصر سلطنت ارتباطات و فناوری اطلاعات، چندان نمی‌توان به کانالیزه کردن اطلاعات دل‌خوش کرد. در این زمینه مریم زارعیان،‌ جامعه‌شناس معتقد است که در جامعه ایران اطلاعات به‌روز مانند پرنده‌های وحشی در پروازند. این اطلاعات زاد‌و‌ولد می‌کنند و تکثیر می‌شوند. آنقدر تکثیر شده‌اند که نه قابل انکارند و نه مهارشدنی. به یمن این فضا و انفجار اطلاعات، هر خبر کوچکی به فاصله چشم بر‌هم‌زدنی در کل جامعه هم‌رسانی می‌شود و در نتیجه این هم‌رسانی افراد جامعه به راحتی می‌توانند بفهمند در حالی‌که در ایران روزانه حدود 300 نفر جان خود را در اثر کرونا از دست می‌دهند، در دیگر کشورها این بیماری تقریباً مهار شده است.

♦♦♦

‌ در سال‌های گذشته همواره گزینه‌های مورد انتخاب جامعه ایرانی محدودتر شده است. یکی از عوامل افزایش این محدودیت‌ها تحریم بوده است که مثلاً برای ایرانیان در انتخاب و خرید انواع کالا محدودیت ایجاد کرده و دیگری هم وضعیت خودساخته نظام حکمرانی بوده است. مانند وضعیت توزیع واکسن،‌ محدودیت چشمگیر در گزینه‌های کاندیداهای انتخابات ریاست‌جمهوری، تحمیل سبک زندگی به افراد و... آیا آزادی انتخاب آن‌گونه که در اقتصاد مورد بحث قرار گرفته است،‌ در جامعه‌شناسی هم اهمیت دارد؟ چه تحلیلی دارید؟

برای اینکه مفهوم آزادی انتخاب را درک کنیم، بهتر است آن را در یک پیوستار در نظر بگیریم که یک‌سوی آن آزادی خام و آزادی بی‌حد‌و‌مرز و سویه دیگر این پیوستار فقدان هرگونه آزادی انتخاب است. فقدان آزادی به آن معنا مانند وضعیتی می‌ماند که انسان در یک زندان نگهداری شود و درباره هیچ موضوعی حق انتخاب نداشته باشد. اما طبق نظریه قرارداد اجتماعی «جان لاک» افراد جامعه به این وفاق رسیده‌اند که در برابر واگذاری بخشی از آزادی‌هایشان،‌ مزیت‌های اجتماعی و اقتصادی به دست بیاورند،‌ چراکه در مرحله آزادی خام حقوق افراد مورد تعدی قرار می‌گیرد و امنیت اجتماعی و اقتصادی وجود ندارد. پس آزادی انتخاب با این تعاریف به این معناست که در چارچوب قوانین مشروع یک جامعه افراد بخشی از آزادی‌های خود را برای کسب منافع اجتماعی و اقتصادی واگذار می‌کنند، ولی در عین حال در چارچوب قوانین آن جامعه می‌توانند از آزادی انتخاب هم بهره ببرند.

حالا محدود کردن آزادی انتخاب هم اشکال مختلفی دارد. بارزترین شکل آن زمانی است که فرد یا افرادی، گروه دیگری را وادار به انتخاب‌هایی کنند که در غیر آن صورت آن انتخاب‌ها انجام نمی‌شد. یعنی گروه حاکم توانایی بالقوه و بالفعل دارد که انتخاب‌های افراد را به‌رغم میل باطنی‌شان محدود کند. این بارزترین شکل محدود کردن انتخاب است. حالت دوم زمانی است که گروه حاکم انرژی خود را صرف ایجاد یا تقویت ارزش‌های سیاسی و اجتماعی و رفتارهای نهادینه‌شده‌ای می‌کند که در سایه آنها قلمرو تصمیم‌گیری افراد محدود به مسائل بی‌ضرر برای حاکمیت می‌شود. مثلاً افراد می‌توانند نمایندگان انجمن اولیا مربیان،‌ رشته تحصیلی و همسرشان را انتخاب کنند.

حالت سوم که پیچیده‌ترین حالت محدودسازی حق انتخاب است، زمانی محقق می‌شود که دیگران وادار می‌شوند تمایلات گروه حاکم را داشته باشند. یعنی با مهار تمایلات افراد جامعه رضایت آنها تضمین می‌شود و به گونه‌ای کنترل فکری می‌شوند که از این محدودیت‌ها رضایت هم دارند. این کنترل فکری به طرق مختلف اعمال می‌شود: کنترل اطلاعات،‌ کنترل وسایل ارتباط جمعی و فرآیند جامعه‌پذیری. به عبارت دیگر زمانی این حالت سوم محقق شده است که گروه حاکم اولویت‌های جامعه را هم شکل دهد.

بنابراین در جوامع همواره سعی شده است که به یکی از این سه روش آزادی انتخاب افراد محدود شود. که البته همان‌طور که عرض کردم این محدود شدن بر یک پیوستار قرار دارد. از سوی دیگر، گاهی این اعمال محدودیت‌ها شکل عریانی به خود می‌گیرد؛ مثل محدود کردن انتخابات ریاست‌جمهوری به چند نفر محدود که از فیلترهای مختلف عبور کردند، گاهی چهره خشن به خودش می‌گیرد مانند گشت ارشاد و گاهی شکل ایجاد فرصت برای شرکت در موضوعات بی‌خطر به خود می‌گیرد. گاهی هم با محدود کردن وسایل ارتباط جمعی،‌ طرح محدود کردن اینترنت جهانی، ایجاد انواع فیلتر یا سازماندهی آگاهی در کتاب‌های درسی انجام می‌شود. این روشی است برای حذف همه زمینه‌های ایجاد پرسش که به موجب آن ارزش‌های حاکم زیر سوال می‌رود. به عبارت دیگر سعی می‌شود جامعه‌پذیری به نحوی صورت بگیرد که جامعه آن‌طور بیندیشد که اولویت‌های سیستم حاکم تعیین کرده است.

‌ جامعه ایران در صد سال گذشته همواره آزادی انتخاب محدودی داشته است. اما اکنون به نظر می‌رسد به دلایل مختلف بیش از گذشته به این موضوع واکنش نشان می‌دهد. این واکنش‌ها را اکنون می‌توان در فضای مجازی دید. چقدر باید این عکس‌العمل‌ها را جدی گرفت؟ آیا باید این مطالبات را جدی قلمداد کرد؟

در صد سال اخیر، آزادی جامعه ایرانی در حوزه‌های مختلف بسیار محدود بوده است. بعضی آن را قبول دارند و می‌پذیرند و برخی می‌گویند خیر این درست نیست. این گزاره از این حیث می‌تواند درست باشد که افراد جامعه ایرانی در مواقع بسیاری در صد سال اخیر خود انتخاب کردند و در ظاهر هم می‌بینیم که در یک صد سال اخیر حرکت‌های زیادی در جامعه ایرانی اتفاق افتاده است که موید این موضوع است. در این مورد آزادی انتخاب در چارچوب دیدگاهی مطرح می‌شود که اعمال قدرت در آزادی انتخاب را صرفاً با به‌کار‌گیری زور مترادف می‌بیند. اما اگر از سوی دیگر بخواهیم محدودسازی آزادی‌های انتخاب را از دیدگاه‌های دو‌بعدی و سه‌بعدی قدرت ببینیم متوجه می‌شویم که در بسیاری از زمان‌هایی که جامعه ایرانی تصور می‌کرده است در حال انتخاب کردن است، در واقع در چارچوب اولویت‌های گروهی ذی‌نفع قدم برداشته است و انتخاب اصیلی را که مبتنی بر خیر همگانی باشد پیش‌روی خود نداشته است. این مساله هم صرفاً متعلق به دیروز و امروز نبوده و قدمت دیرینه‌ای در جامعه ایران دارد. در جامعه کنونی ایران هم این وضعیت استمرار دارد.

با این حال به یمن حضور فضای مجازی، جامعه ایرانی توانسته است در محدودیت‌هایی که برای آزادی انتخاب او ایجاد شده است، بازاندیشی کند و آزادی انتخاب به یکی از مطالبات جدی جامعه تبدیل شود. البته برخی فکر می‌کنند با محدودسازی و فیلترینگ می‌توانند مقابل این خواسته جمعی بایستند اما این طرز تفکر نشان می‌دهد که این افراد غافل از این هستند که در دنیای جدید نمی‌شود با ایجاد چنین محدودیت‌هایی تمایلات افراد را مدیریت کرد. بنابراین اعمال این محدودیت‌ها صرفاً می‌تواند یک آرامش کاذب برای متولیان اعمال محدودیت ایجاد کند؛ در حالی‌که این مطالبات به صورت جدی زیر پوست جامعه در جریان است و به دنبال فرصتی برای بروز و ظهور است.

‌ توام با افزایش محدودیت‌های انتخاب در ایران، وسایل ارتباطات جمعی منجر به آن شده است که ایرانیان به اطلاعات خارج از این کشور هم دسترسی پیدا کنند. در همین ترکیه عده‌ای مختار بودند که بین انواع واکسن غربی و شرقی، هر کدام را که قابل اعتمادتر می‌دانند، انتخاب کنند. احساس این تفاوت در میزان آزادی انتخاب برای ایرانیان چه تبعاتی دارد؟

در دنیای مدرن امکان جامعه‌پذیری افراد جامعه طبق تمایلات حاکمان تا حد زیادی وجود ندارد. به‌رغم این شرایط عده‌ای گویا تصوری از ملزومات دنیای مدرن ندارند و فکر می‌کنند هنوز در دوران قاجاریه هستند که می‌توانند با ایجاد محدودیت در اطلاعات تمایلات جامعه را مدیریت کنند. احتمالاً آنها تمایل دارند وضعیت ایران شبیه کره شمالی بشود. مردم کره شمالی به‌رغم اینکه در شرایط قحطی هستند و به حداقل‌های دنیای مدرن هم دسترسی ندارند، ولی برای سلامتی کیم جون‌اون دعا می‌کنند و به خاطر موهبت‌هایی که به خاطر وجود «اون» نصیبشان شده، خدایشان را شکر می‌کنند. اما در ایران واقعیت این است که اطلاعات به‌روز در جامعه مانند پرنده‌های وحشی در پروازند. این اطلاعات زاد‌و‌ولد می‌کنند و تکثیر می‌شوند. آنقدر تکثیر شده‌اند که نه قابل انکارند و نه مهارشدنی. به یمن این فضا و انفجار اطلاعات، هر خبر کوچکی به فاصله چشم بر‌هم‌زدنی در کل جامعه هم‌رسانی می‌شود و در نتیجه این هم‌رسانی افراد جامعه به راحتی می‌توانند بفهمند در حالی‌که در ایران روزانه حدود 300 نفر جان خود را در اثر کرونا از دست می‌دهند، در دیگر کشورها این بیماری تقریباً مهار شده است. همچنین در حالی‌که در ایران زیر 10 درصد افراد با واکسنی که به قول شرکت سازنده آن صرفاً 50 درصد مصونیت دارد، واکسینه شده‌اند، در برخی از کشورهای جهان، واکسیناسیون برای بیش از 70 درصد جمعیتشان با بهترین نوع واکسن دنیا انجام شده است. بسیاری از موارد دیگر از این دست نشان می‌دهد که در ایران به‌رغم همه شعارها وضعیت به گونه‌ای است که برای حیاتی‌ترین موضوعات هم از افراد جامعه حق آزادی انتخاب سلب شده است. افراد نمی‌توانند حتی برای زنده ماندن خود هم انتخاب کنند که از چه واکسنی استفاده کنند و قس علیهذا.

‌ آیا می‌توان به مولد بودن جامعه‌ای که حق انتخاب چندانی ندارند، دل خوش کرد؟ به هر حال مردم یک کشور هستند که باید به طرق مختلف با اعتماد به سازوکارهای سیستم کشوری که در آن زندگی می‌کنند زمینه‌های توسعه کشور را فراهم کنند. چه افقی برای مردمی متصورید که نسبت به انواع محدودیت‌هایی که زندگی اجتماعی آنها را دربر گرفته است،‌ اعتراض دارند؟

این تناقضات تا حدود زیادی جامعه را خشمگین کرده است. در شرایطی که اکنون جامعه ایرانی زیر بار فشار اقتصادی کمر خم کرده است و در عین حال می‌بیند که از قرارداد جان لاک فقط تفویض آزادی‌اش نصیب او شده و نصیبی از مواهب اقتصادی و اجتماعی این قرارداد نبرده است. جامعه‌ای که به این واقعیت پی ببرد که حق انتخاب آن به اشکال مختلف محدود و نقض شده است، جامعه امیدواری نیست. در کره شمالی هم مردم حق انتخاب ندارند، ولی از زندگی خود رضایت دارند. در حالی‌که از دید ما زندگی آنها اسفبار است و محدودیت‌های غیرقابل تصوری دارند. مثلاً در ساحل کره شمالی سیم‌های خاردار برق‌دار نصب شده است تا مردم آن کشور به فکر شنا کردن نیفتند. همچنین در آن کشور خودرو وجود ندارد و همه یا پیاده طی مسیر می‌کنند یا با اتوبوس. دوچرخه هم نایاب و گران‌قیمت است. ولی افراد به آن اعتراض نمی‌کنند. از سوی دیگر در کره شمالی افراد نمی‌توانند محل سکونت خود را تغییر دهند، همچنین اگر بخواهند سفر بروند باید از حکومت اجازه داشته باشند در غیر این صورت قانون را نقض کرده‌اند و از سوی حکومت مجازات می‌شوند. گرچه چنین محدودیت‌هایی در آن کشور وجود دارد ولی چون هم تمایلات مردم در آن کشور سازماندهی شده و هم مردم اطلاعاتی درباره مناسب نبودن شرایط خود ندارند -‌چرا‌که در آن کشور تلفن همراه و اینترنت جهانی وجود ندارد و مردم صرفاً به اینترنت داخلی دسترسی دارند، در نتیجه نمی‌توانند خودشان را با وضعیت کشورهای دیگر مقایسه کنند- در نتیجه ایده‌ای هم ندارند که چقدر شرایط اسفناکی دارند. بالطبع این مردم ناامید و ناراضی هم نیستند. با این حال وقتی مردمی در گذشته زندگی خوبی را تجربه کرده‌اند و در عین حال با استفاده از ابزارآلات مختلف مانند سفر، مهاجرت دوستان و اقوام و همچنین وسایل ارتباط جمعی توانسته‌اند به هر شکل از شرایط زندگی کشورهای همسایه خود و سایر کشورها خبردار شوند، پذیرای این نوع زندگی نخواهند بود. این افراد نسبت به آینده و شرایط خود امیدوار نبوده و در نتیجه دچار ناامیدی اجتماعی می‌شوند. وضعیت ناامیدی اجتماعی نه تنها مولد نیست بلکه می‌تواند بسان سیل هر آنچه وجود دارد را ویران و نابود کند. درست همانند وضعیتی که یک جامعه احساس می‌کند چیزی برای از دست دادن ندارد، این احساس نداشتن و محرومیت نسبی است که می‌تواند مثل سیل جاری شود و همه چیز را نابود کند.

‌ از افراد گذشته، برای آینده کشور چه تصوری می‌توان داشت؟ آیا می‌توان به آینده کشوری امیدوار بود که بخشی از مردم آن نیروی بسیاری را در خشم و انتقاد و استیصال مستهلک می‌کنند؟

دم‌دستی‌ترین ماحصل عدم برخورداری جامعه از آزادی انتخاب، عدم دستیابی به توسعه است. مطالعات توسعه هم نشان می‌دهد که گسترش آزادی هم هدف و هم ابزار توسعه است. یعنی بین توسعه و آزادی یک رابطه متقابل برقرار است و اینها به همدیگر پیوند خورده‌اند. آزادی اشکال مختلفی دارد، از آزادی سیاسی گرفته تا آزادی اجتماعی و آزادی برخورداری از همه فرصت‌های اقتصادی و اجتماعی و... اگر آزادی از یک جامعه گرفته شود، به همان میزان توسعه دچار مشکل می‌شود و اینها با یکدیگر در رابطه هستند. آمارتیا سن، یکی از برندگان جایزه نوبل در کتاب «توسعه به مثابه آزادی» توضیح می‌دهد که توسعه برابر با آزادی است. به گفته وی این دو در کنار یکدیگر هستند که از یک طرف آزادی به آزادی منجر می‌شود و از طرف دیگر توسعه خود آزادی‌های افراد را افزایش می‌دهد. بالطبع جامعه‌ای که فرصت‌های آزادی در شئون مختلف از آن سلب می‌شود، فرصتی برای توسعه در جهانی که همه در آن با سرعت در حال رقابت هستند، ندارد.

به تعبیر داریوش شایگان این جامعه از گردونه تاریخ خارج می‌شود و تمام خلاقیتش تمام می‌شود و دیگر می‌شود جامعه منزویِ تماشاگر و همه فرصت‌های رشد و توسعه را از دست می‌دهد.

‌ درباره سیاستمداران صحبت کنیم. سیاسیون به‌‌رغم دریافت واکنش‌های منفی از سوی جامعه همچنان دنبال کانالیزه کردن انتخاب افراد هستند. چرا؟ چه دستاوردی برایشان دارد؟

سیاستمداران هم اهداف مختلفی از ایجاد محدودیت‌ها پیگیری می‌کنند. بخشی از این سیاستمداران به دنبال این هستند که اولویت‌های جامعه را بر اولویت‌های پارادایم اصلی جریان حاکم منطبق کنند. اگر این تطبیق با ابزارهای نرم اتفاق نیفتد، با سایر ابزارها پیگیری می‌شود. در تصور این افراد اگر غالب افراد جامعه آن‌طور که پارادایم حاکم می‌خواهد، فکر کنند، مشکلات حل می‌شود. این دسته افراد جامعه را مانند اولاد صغیری می‌پندارند که توانایی تشخیص درست از نادرست را ندارد و لازم است برای همه امور او تصمیم گرفته شود. این وضعیت را با کشوری مانند سوئیس مقایسه کنید که در این کشور از شهروندان برای ساده‌ترین مسائل همه‌پرسی می‌شود. همچنین در این کشور مردم اگر برای موضوعی بالای 100 هزار نفر درخواست داشته باشند، آن موضوع به رای گذاشته می‌شود. اما در ایران برگزاری رفراندوم نوعی تابو قلمداد می‌شود. حتی گفته می‌شود از آن صحبت نکنید چون بد است. اگر بگویید چرا چنین است؟ می‌گویم به این دلیل که افرادی دارای امتیازاتی هستند که بیم آن می‌رود از کانال بازگذاری انتخاب مردم از دست برود. برخی حتی از اختلافات و چالش‌ها سود می‌برند. اکنون چالش‌هایی کشورهایی را در‌بر گرفته است، اعم از تحریم، بی‌آبی، مسائل اقتصادی، بیماری کرونا و... اینها برای برخی حتی فرصت‌های رشد فراهم کرده است. به همین دلیل هرچه طرف حساب آن مردم و خواست باشد، سعی بر بایکوت آن می‌رود. در نتیجه مطالبات مردم کنار گذاشته می‌شود. مشی این افراد بر این است که عمل به قانون تا جایی لازم است که خود تشخیص می‌دهند چون صلاح کشور را آنها تشخیص می‌دهند. همان‌طور که مسوولان کشور هم صرفاً به رای و نظر خود رفتار می‌کنند و از شهروندان هم انتظار دارند مانند آنها بیندیشند. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌

دراین پرونده بخوانید ...

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها