شناسه خبر : 45114 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

تداوم هژمونی

بررسی نظام مالیه بین‌الملل و سلطه دلار در گفت‌وگو با فرهاد نیلی

تداوم هژمونی

رضا طهماسبی: از زمانی که نظام ارزی شناور جایگزین نظام نرخ ارز ثابت شد 50 سال می‌گذرد؛ نظامی که اگرچه اتصال ارزهای مهم دنیا به دلار را قطع کرد و به آنها اجازه نوسان داد اما باز هم خدشه‌ای به جایگاه دلار به عنوان ارز شماره یک دنیا وارد نکرد. با این حال صحبت‌های زیادی در مورد استفاده از دیگر ارزهای مهم در مبادلات تجاری یا ذخیره ارزش می‌شود و هرازگاهی سخن از افول دلار به میان می‌آید. فرهاد نیلی، اقتصاددان، با بررسی چالش‌های پیش روی دلار مانند نکول بدهی‌های آمریکا و توان دیگر ارزهای جهان‌روا، معتقد است که نه‌تنها در آینده نزدیک، بلکه در آینده بلندمدت هم شواهد متقنی مبنی بر جایگزین دلار دیده نمی‌شود.

♦♦♦

   در سال‌های اخیر اخبار زیادی مبنی بر استفاده از ارزهای ملی دیگر کشورها در مبادلات تجاری به گوش می‌رسد. در کشور خود ما هم مساله دلارزدایی مطرح شده است. به نظر شما این اقدامات تا چه اندازه توان تغییر در نظام مالی بین‌المللی را دارد و آیا می‌تواند دلار را از اریکه قدرت پایین بکشد؟

سلطه دلار در نظام ارزی و پولی دنیا به مساله مهمی تبدیل شده و در سال‌های اخیر مورد توجه اغلب اقتصادهای در حال توسعه بوده است. در کشور ما هم نوعی مواجهه به شکل افراطی تحت عنوان دلارزدایی مطرح می‌شود اما در واقعیت دنیای اقتصاد، سلطه دلار فقط مساله ایران نیست؛ روسیه، چین، مالزی، برزیل، هند، اعضای بریکس و کشورهای دیگر نیز نه‌تنها این مساله را مطرح کرده‌اند، بلکه وارد فاز عملیاتی مواجهه با آن شده‌اند. برای مثال بانک مرکزی روسیه به شکل تهاجمی به مقابله با سلطه دلار رفته یا هند اصرار دارد بخشی از پرداخت‌های بین‌المللی‌اش را با روپیه انجام دهد. چین هم در تلاش است تا حدودی یوآن را جایگزین دلار کند. همه این رفتارها نشان می‌دهند که یک توجه جمعی در سطح کشورهای در حال توسعه با پیشرانی کشورهای بزرگ برای چاره‌جویی در برابر سلطه دلار شکل گرفته است.

اما پرداختن به این مساله باید با درک درست صورت‌مساله، ریشه‌ها، نوع موضع‌گیری و مواجهه و پیامدها و تبعات آن باشد. سیاستگذاران اقتصادی در ایران هم باید، با پرهیز از موضع‌گیری‌های هیجانی، بررسی همه‌جانبه‌ای داشته باشند تا بتوانند تشخیص دهند که باید کجای این ماجرا بایستند. ما نمی‌توانیم در پنجاهمین سالگرد نظام ارزی شناور از مصاف ارزها غافل باشیم و به این مساله توجه نکنیم که ارزهای مختلف در جهان چگونه به مصاف هم می‌روند و چه مسابقه و رقابتی میان ارزها برقرار است.

نظام مالیه بین‌الملل (International Finance) اکنون با پدیده‌ای به نام نظام ارزی تک‌قطبی روبه‌رو است. از یک‌سو سلطه دلار بسیار فراتر از سهم آمریکا از اقتصاد جهان است. از سوی دیگر کارکرد دلار، بسیار فراتر از کارکرد مبادلاتی، در عرصه‌های حقوقی، سیاسی و مقرراتی گسترش پیدا کرده و واکنش دیگر کشورها را برانگیخته است.

برای اینکه صحبت در مورد پول ساده‌تر شود؛ چه پول‌های ملی که در داخل کشورها استفاده می‌شوند و چه پول در سطح بین‌المللی، بهتر است از یک استعاره استفاده کنیم و پول را شبیه زبان در نظر بگیریم تا درک مطلب ساده شود. فکر کنید یک ایرانی و یک هندی می‌خواهند با یکدیگر معاشرت کنند. ایرانی قاعدتاً علاقه‌مند است که صحبت‌هایشان به زبان فارسی باشد. طرف هندی هم اصرار خواهد داشت که به زبان هندی ارتباط برقرار کنند؛ اما هر دو برای اینکه کار ساده‌تر شود، به یک زبان سوم متوسل می‌شوند که احتمالاً زبان انگلیسی خواهد بود. معلوم است در استفاده از زبان سوم، هر دو دچار سختی می‌شوند اما این سختی در واقع مقدمه یک سهولت است. اگر همین فرد ایرانی بخواهد با یک ژاپنی صحبت کند، باز هم زبان سوم به کار می‌آید که احتمالاً باز هم انگلیسی است. برای صحبت با یک برزیلی، یا آفریقایی هم زبان سوم راهگشا خواهد بود. بنابراین در یک صرفه‌مقیاس، توافق روی زبان سوم برای همه تسهیل‌کننده خواهد بود. اگر من بخواهم فقط با یک خارجی صحبت کنم، شاید زبان انگلیسی بهترین گزینه نباشد اما اگر بخواهم با 10 خارجی با ملیت‌های مختلف صحبت کنم، ترجیح من این خواهد بود که زبان سوم برای همه معاشرین من تسهیل‌گر باشد. شبیه این وضعیت در مبادلات تجاری هم برقرار است. اگر یک ایرانی بخواهد با یک هندی تجارت کند، حتماً دوست دارد با ریال کار کند چون به سادگی در دسترس اوست. طرف هندی هم علاقه‌مند به استفاده از روپیه است. اما در نهایت این مبادله با دلار، یورو یا پوند انجام می‌شود. در مبادله با یک ژاپنی یا برزیلی هم باز توافق روی ارز سوم مانند دلار یا یورو است تا کار ساده شود.

حال اگر یک تاجر ایرانی بخواهد با 10 کشور مختلف کار تجاری بکند، ترجیح او استفاده از ارز سومی است که تسهیل‌گر همه مبادلات او باشد. این ترجیح حداقل دو دلیل دارد؛ اول اینکه من اگر از ارز سوم استفاده نکنم، برای هر مبادله باید ارز را تبدیل کنم یعنی اگر با طرف هندی با روپیه کار کنم، برای مبادله با ژاپنی باید پولم را به ین تبدیل کنم و برای کار با مالزی، رینگت استفاده کنم؛ و تمام این تبدیل‌ها برای تاجر هزینه مالی و هزینه زمانی دارد. نکته دوم و مهم‌تر، ریسک تغییر نرخ ارز است. بنابراین برای مدیریت ریسک مبادله (settlement risk) طرفین توافق می‌کنند که مبادلات خود را با یک ارز سوم انجام دهند.

در اینجا یک «ارز جهان‌روا» (Hard Currency) ریسک را از طرفین مبادله، صرف‌نظر از اینکه از چه ملیتی باشند برمی‌دارد و مانند یک زبان بین‌المللی در همه مبادلات فرامرزی به کار می‌رود. طرفین صرف‌نظر از اینکه از چه کشوری هستند، قیمت‌ها را به ارز جهان‌روا اعلام می‌کنند، مبادلاتشان را به ارز جهان‌روا ثبت می‌کنند، به ارز جهان‌روا بدهکار و بستانکار می‌شوند و به ارز جهان‌روا بدهی‌ها و بستانکاری‌ها را تسویه می‌کنند. بنابراین توسل کشورها به ارزهای جهان‌روا یک مساله متعارف در مالیه بین‌الملل است. قاعدتاً تعداد ارزهایی که می‌توانند جهان‌روا باشند، محدود است. محدود هم می‌ماند چون یک ارز برای اینکه جهان‌روا باشد باید ویژگی‌های زیادی داشته باشد و تعداد محدودی اقتصاد هستند که می‌توانند این ویژگی‌ها را به‌طور همزمان داشته باشند.

 ویژگی‌های لازم برای تبدیل یک ارز به ارز جهان‌روا چیست؟

پول سه ویژگی مهم دارد: ذخیره ارزش، ابزار مبادله و واحد شمارش. هر پول چه در مبادلات داخلی یک کشور و چه در مبادلات میان کشورها باید این سه ویژگی را داشته باشد. قاعدتاً هر کشور در مبادلات داخلی، از پول ملی خودش استفاده می‌کند مگر اینکه آن اقتصاد به اصطلاح دلاریزه شده باشد، یعنی پول آن کشور، زمین بازی را به ارز دیگری واگذار کرده باشد. در غیر این صورت پول این سه کارکرد را در داخل کشور با درجات مختلفی از موفقیت دارد. برای نمونه ریال ایران در داخل کشور به عنوان ذخیره ارزش خوب نیست، به عنوان واحد شمارش نسبتاً ناموفق است اما ابزار مبادله بسیار خوبی است. در واقع ریال کارکرد ذخیره ارزش خود را به دلیل تورم مزمن، کاملاً از دست داده؛ کارکرد واحد شمارش را در مورد کالاهای بادوام تا حدی از دست داده؛ اما کارکرد ابزار مبادله‌اش را حفظ کرده و بسیار خوب این کار را انجام می‌دهد. اما همین ریال وقتی از مرزهای اقتصادی کشور بیرون می‌رویم؛ یعنی زمانی که با طرف خارجی مبادله انجام می‌دهیم، کارکرد ندارد و باید روی ارزی توافق کنیم که هر سه ویژگی را در عرصه مبادلات بین‌المللی داشته باشد.

ارزی می‌تواند جهان‌روا باشد که بتواند این سه ویژگی را علاوه بر خاک خودش، در عملیات اقتصادی بین‌المللی و مالیه بین‌الملل هم حفظ کند. دقت کنید که مالیه بین‌الملل فراتر از تجارت بین‌الملل است؛ یعنی فقط مبادله کالاها و خدمات نیست، بلکه جریان بین‌المللی سرمایه هم وارد آن می‌شود. شاخص اینکه یک ارز تا چه میزان ذخیره ارزش خوبی است، در سرتاسر جهان این است که بانک‌های مرکزی چقدر از آن ارز در پورتفوی خودشان نگهداری می‌کنند. چون بانک‌های مرکزی بنا به دستور کارشان موظف هستند ارزش دارایی‌های خارجی کشور را حفظ کنند. بنابراین حتماً باید دارایی‌های خارجی کشور را به ارزی نگهداری کنند که ذخیره ارزش خوبی باشد. در نتیجه اگر دقت کنیم که حدود 180 بانک مرکزی دنیا کدام ارز را برای ذخیره ارزش انتخاب می‌کنند، می‌توانیم بفهمیم آن ارز در این ویژگی از سایر ارزها برتر بوده است. ویژگی دوم این است که ابزار مبادله باشد؛ یعنی تجار و بانک‌ها در مبادلات بین‌المللی از آن ارز استفاده می‌کنند تا مبادلات خود را انجام دهند و تسویه کنند. بنابراین می‌توانیم دقت کنیم که ارزهای مختلف چه سهمی از تجارت جهانی دارند تا ارزهای جهان‌روا را بشناسیم.

سومین ویژگی ارز جهان‌روا آن است که در مالیه بین‌الملل واحد تقویم ارزش در حوزه صادرات و واردات و مبادلات مالی، به‌خصوص بدهی‌های خارجی باشد. باید ببینیم کشورهای مختلف، اعم از کوچک و بزرگ، برای تقویم واردات و صادرات خود و ثبت آن در دفاتر به چه ارزی متوسل می‌شوند. توجه کنید که تجارت بین‌الملل نقد نیست. تجار مبادلات بین‌المللی را نقد انجام نمی‌دهند، چون تحویل کالا و رفع تعهدات زمان‌بر است. بنابراین ارزی که نوسان زیاد داشته باشد و نتواند ارزش خودش را در طی زمان حفظ کند، نمی‌تواند شاخص خوبی برای قیمت‌گذاری کالاهای مبادلاتی باشد. بنابراین اگر تاجر می‌گوید من سه ماه دیگر تعهد خودم را باید پرداخت کنم، باید پرداخت خود را به ارزی تعهد کند که سه ماه دیگر هم بتواند تامین کند. زمانی که از این منظر به ارزهای مختلف نگاه می‌کنیم، می‌بینیم تعداد ارزهای جهان‌روا بسیار محدود است.

از این منظر تغییر سهم ارزهای جهان‌روا در مالیه بین‌الملل قابل بررسی است. طی دو دهه گذشته سهم دلار نزولی بوده است. در سال 1999 ارز جدیدی به نام یورو متولد شد و ارزهای قدرتمندی مانند فرانک فرانسه و مارک آلمان از یک‌سو، و ارزهای ضعیفی چون دراخمای یونان زمین خودشان را به یورو واگذار کردند و با یورو جایگزین شدند. بنابراین یورو عملاً آلیاژی از ارزهای قوی و ضعیف شد. سهم دلار در سال 1999 از ذخایر بین‌المللی که عمدتاً ذخایر بانک‌های مرکزی است 71 درصد بود. اما به تدریج طی دو دهه با 13 واحددرصد کاهش به 58 درصد رسید. اگر این 13 واحددرصد را روی 20سالی که گذشته تقسیم کنید، می‌بینید دلار در هر سال تقریباً نیم‌واحد درصد از سهم خود در ذخایر ارزی بانک‌های مرکزی جهان را از دست داده است. سهم یورو از بدو تولد حدود 20 درصد بوده و امروز هم همان 20 درصد است. یک محاسبه ساده نشان می‌دهد که اگر یورو همین سهم 20درصدی‌اش را حفظ کند، حدود 70 سال طول می‌کشد که با همین دینامیک کاهنده فعلی، سهم دلار در ذخایر ارزی به 20 درصد فعلی یورو برسد و این دو ارز سهمی برابر داشته باشند. پس حداقل تا 70 سال دیگر دلار ارز برتر و شماره یک جهان خواهد بود.

جایگاه سوم در اختیار ین ژاپن است که سهم اندک و نوسان کمی داشته است. فاصله ین با ارز دوم یعنی یورو، بسیار زیاد است. ارز چهارم پوند انگلیس و ارز پنجم یوآن چین است که به تازگی به عنوان یک ارز جهان‌روا پذیرفته شده است. حدود هفت سال است که صندوق بین‌المللی پول، یوآن را به عنوان ارزی که می‌تواند در سبد ارزی بانک‌های مرکزی قرار گیرد، قبول کرده است. سرعت افزایش سهم یوآن در ذخایر ارزی بانک‌های مرکزی دنیا بالاست، اما هنوز فاصله‌اش با ارزهای بالاتر از خودش بسیار زیاد است. بعد از این پنج ارز، ارزهای کوچک‌تری مانند دلار کانادا و دلار استرالیا قرار می‌گیرند که سهم بسیار ناچیزی دارند.

در مالیه بین‌الملل مهم‌ترین، محافظه‌کارترین، آینده‌نگرترین و حرفه‌ای‌ترین بازیگران «بانک‌های مرکزی» هستند. تصمیم بانک‌های مرکزی جهان در سال‌های گذشته، با وجود گزینه‌های نسبتاً زیاد، تداوم استفاده از دلار بوده است؛ هر چند سالی نیم واحددرصد دلار را در سبد ارزی خود با سایر ارزها، همچون دلار کانادا، دلار استرالیا یا یوآن چین جایگزین کرده‌اند. اما هنوز 58 درصد ذخایر ارزی جهان به دلار است. نکته جالب این است که سه کارکرد ارز در مالیه بین‌الملل با هم همبسته‌اند؛ یعنی ارزی که ذخیره ارزش خوبی است، معمولاً واحد شمارش خوب و ابزار مبادله خوبی هم محسوب می‌شود. چون هر مبادله بین‌المللی در پایان کار به دفاتر کار بانک‌های مرکزی می‌آید تا خالص آن تسویه نهایی شود. بنابراین انتخاب بانک‌های مرکزی، راهبر و هادی انتخاب سایر نهادهای مالی است. در واقع بقیه بازیگران از روی دست بانک‌های مرکزی می‌نویسند. در نتیجه انتخاب بانک‌های مرکزی به نوعی برآیند خرد جمعی و درک جمعی از روندهای قیمتی و ارزی در مالیه بین‌الملل است.

  کدام ارزها می‌توانند در آینده برای دلار آمریکا چالش بیافرینند و به سلطه آن خدشه وارد کنند؟

اولین چالشگر سبد ارزی صندوق بین‌المللی پول با عنوان  (Special Drawing Rights) SDR است. در اجلاس برتون وودز تلقی این بود که این ارز ترکیبی می‌تواند جایگزین دلار شود. احتمالاً آن زمان کشورهای حاضر در اجلاس هم خوش‌بین بودند که می‌توانند با توسل به انتخاب صندوق بین‌المللی پول از این ارز استفاده کنند. اما SDR نتوانست جایگزین دلار یا هیچ ارز دیگری شود، همان‌طور که زبان اسپرانتو که به نظر می‌رسد زبان بسیار کارایی است نتوانست جایگزین هیچ‌یک از زبان‌های طبیعی شود.

حتی ضعیف‌ترین ارز چون دارای یک پایگاه جغرافیایی، اقتصادی، مالی و حتی اجتماعی و سیاسی و حقوقی است، یک ارز طبیعی تلقی می‌شود. به عنوان مثال ریال یک ارز طبیعی است که ده‌ها میلیون ایرانی روزانه از آن استفاده می‌کنند؛ بنابراین ریال یک ذخیره تقاضای موثر داخلی دارد؛ اما SDR هیچ پایگاه طبیعی ندارد و یک ارز کاملاً مصنوعی (synthetic) است و صرفاً در محاسبات و روی کاغذ از آن استفاده می‌شود، اما هیچ جا ابزار مبادله نیست. زبان انگلیسی هم در مقایسه با اسپرانتو دارای کاستی‌ها و ناکارآمدی‌های زیادی است اما مردم برای ارتباط گرفتن از انگلیسی استفاده می‌کنند نه اسپرانتو. زبان‌های غیرطبیعی و مصنوعی به دلیل اینکه زبان مادری نیستند، هیچ‌گاه نتوانسته‌اند جایگزین زبان‌های مادری شوند. دلایل مشابهی SDR را از دایره چالشگرهای دلار کنار می‌گذارد.

با این حال بین ارزهای طبیعی همیشه مسابقه‌ای برای بالا رفتن و اول شدن وجود داشته است. مثلاً مارک آلمان از 1973 تا 1990 در مصاف با دلار در جایگاه ارز دوم بود؛ اما نتوانست اول شود. ین ژاپن این رقابت را در سال 1984 تا 1991 پی گرفت. یورو هم از 2000 این مسابقه را شروع کرد و حالا نوبت یوآن چین است. ماجرای ارزهایی که به دلیل تحولات کوتاه‌مدت، ارزشگذاری‌ها یا اقبال بازیگران بازار در کوتاه‌مدت جلوه می‌کنند و به عنوان یک نامزد در معرض انتخاب قرار می‌گیرند، قصه جدیدی نیست. ماجرای یوآن چین هم از همین قرار است. البته ممکن است بگوییم یوآن از ظرفیت بالاتری برخوردار است؛ بنابراین سرعت افزایش سهم یوآن ظرف سال‌های اخیر به دلیل فعالیت‌های تهاجمی بانک مرکزی روسیه بسیار زیاد بوده اما فاصله‌اش با ارزهای جهان‌روای بالاتر بسیار زیاد است و هنوز نمی‌تواند این فاصله را جبران کند.

به عنوان مثال دو خودرو را در نظر بگیرید که می‌خواهند از تهران به اصفهان بروند. یکی چهار ساعت قبل از تهران راه افتاده و نزدیک اصفهان است اما با سرعت 40 کیلومتر در ساعت حرکت می‌کند. خودرو دیگر به تازگی از تهران راه افتاده و با سرعت 120 کیلومتر در ساعت به سمت اصفهان می‌رود. بنابراین سرعت لحظه‌ای خودرو دوم بسیار بیشتر است و در هر ساعت ۸۰ کیلومتر فاصله خود را با خودرو اول کم می‌کند. اما خودرو اول در کمتر از یک ساعت به مقصد می‌رسد، در حالی که خودرو دوم حداقل 3 ساعت عقب‌افتادگی دارد. قصه رقابت چالشی میان یوآن و دلار نیز تقریباً چنین قصه‌ای است. سرعت بزرگ شدن سهم یوآن از بازار بسیار زیاد است؛ در حالی ‌که سهم دلار از بازار کاهشی است اما فاصله بین جایگاه کنونی دلار و یوآن آنقدر زیاد است که زمانی بسیار طولانی نیاز است تا یوآن بتواند به عنوان یک ارز جهان‌روا به جایگاه چهارم برسد.

براساس آمارهای واقعی هرگونه پیش‌بینی مبنی بر اینکه یوآن چین می‌تواند حتی در آینده دور جایگزین دلار باشد، ساده‌لوحانه است. اما اینکه یوآن می‌تواند یک ارز جهان‌روا باشد، حتماً رخ داده است؛ چون یوآن برای بانک‌های مرکزی به گزینه پنجم تبدیل شده است. البته در همین شرایط هم بانک‌های مرکزی‌ که دلار از دست می‌دهند، تمایل بیشتری به جایگزینی آن با کرون نروژ، دلار استرالیا یا دلار کانادا دارند. به نظرم علت این ترجیح وضعیت پارادوکسیکال چین است. چین به لحاظ اندازه اقتصاد بسیار بزرگ و دوم دنیاست. از نظر پشتیبانی از ارز خود هم می‌تواند با اتکا به صادرات بالا و وفور جریان درآمد ارزی کاملاً ارز خود را مدیریت کند. مدیریت‌پذیری یوآن چین شاید از همه ارزها بالاتر باشد؛ اما چین نتوانسته در قلمرو اقتصادی یوآن، شامل چین و تعدادی اقتصادهای اقماری اطراف مانند ویتنام، مالزی، سنگاپور و هنگ‌کنگ، بازارهای مالی عمیق، سیال، نقدشونده، باز و شفافی ایجاد کند. در حالی که وقتی آمریکا اوراق خزانه (Treasury Bill) منتشر می‌کند، یک ساختار نهادی حقوقی، مالی، سیاسی، عملیاتی، لجستیک از همه بازیگران بازار پشتیبانی می‌کند و تمام اطلاعاتی را که برای تصمیم‌گیری در مورد اینکه اوراق خزانه را بخرند، به چه میزان بخرند، در چه قطع‌هایی بخرند، با چه سررسیدی بخرند، در اختیارشان قرار می‌دهد. دلار بازاری بسیار عمیق، شفاف،‌ پیچیده، پر از ابزار و نقدشونده دارد. با این ملاحظه، هر بانک مرکزی که تصمیم بگیرد سهم دلار را در ذخایر ارزی خود رقیق و سهم یوآن را غلیظ کند، یک تصمیم سیاسی گرفته است، نه یک تصمیم مالی. چون پیشرانه‌های یک تصمیم مالی با این کار موافق نیست؛ چون هر مقدار از ذخایر ارزی‌اش را هم یوآن چین بخرد،‌ نمی‌تواند هیچ کدام از اطلاعاتی را که در بازار مالی آمریکا به دست می‌آورد در چین کسب کند.

مشکل دیگر به لحاظ حقوقی، سیاسی، و اقتصادی آن است که چین به شدت حساب سرمایه‌اش را کنترل می‌کند. کشورهای غربی طی سال‌های اخیر فشار زیادی وارد کردند که چین حساب سرمایه‌اش را باز کند اما چین به دلایل سیاسی و حقوقی این کار را نکرده و در نتیجه یوآن هیچ‌وقت تبدیل‌پذیر (convertible) نبوده است. از طرفی دولت همواره در بازار ارز دخالت داشته است. این شرایط باعث می‌شود یوآن در آینده قابل پیش‌بینی رقیب قَدَری برای دلار نباشد. یوآن برای آنکه بتواند به عنوان یک ارز جهان‌روا با رقبای پایین‌تر از دلار رقابت کند، مشکلات ساختاری و نهادی زیادی دارد.

پس نه SDR و نه یوآن رقبای چالش‌برانگیزی برای دلار نیستند. اما در سال جاری، کشورهای بریکس یعنی برزیل، روسیه، هند، چین و آفریقای جنوبی مذاکره‌هایی برای ایجاد ارز بریکس داشتند. احتمالاً پیشرانه اصلی ایجاد آن هم سیاسی و با هدایت روسیه و چین بوده است اما بقیه کشورها هم تمایل به این امر داشتند. اینکه ارز بریکس چه باشد خود یک مساله غامض است، این ارز می‌تواند یک سبد مصنوعی و ترکیبی مانند SDR باشد که این گزینه به همان دلایلی که SDR موفق نشد، مردود است. اما گزینه انتخاب یکی از ارزهای اعضا و حمایت سیاسی و اقتصادی بریکس از آن هم مطرح است که احتمالاً یوآن گزینه اصلی باشد.

اما با وجود تلاش کشورهای بریکس، هنوز بانک‌های مرکزی وقتی می‌خواهند دلار را جایگزین کنند باز هم به سراغ دلار کانادا، دلار استرالیا و حتی وون کره یا کرون سوئد یا نروژ می‌روند. به خاطر اینکه این ارزها ارزهای غیرسیاسی هستند. بانک‌های مرکزی به خوبی می‌دانند که در داخل بریکس کشوری به نام روسیه وجود دارد که روبل آن دائم در معرض تضعیف‌های بسیار زیاد قرار می‌گیرد؛ یا یوآن وجود دارد که تصمیم‌های ناظر بر آن سیاسی است نه مالی. بنابراین به نظر می‌رسد تکنوکرات‌های بانک‌های مرکزی جهان ترجیح می‌دهند با ارزهای غیرسیاسی کار کنند.

  با این اوصاف آیا نظام مالی بین‌الملل را باید تک‌قطبی بدانیم که تک‌قطبی هم می‌ماند؟ یا ممکن است با شکل‌گیری یک تعادل یک نظام چندقطبی ایجاد شود؟

اجازه دهید سوال را جور دیگری فرموله کنیم؛ سوال این است که آیا تصمیم بازیگران بازارهای مالی در جهان در مورد سبدگردانی، انتخاب ارزهای مرجع، ارز مورد استفاده در قراردادهای تجاری بین‌الملل،‌ لحظه‌ای است یا این تصمیم‌ها با درنگ گرفته می‌شود. بررسی‌ها نشان می‌دهد که لَختی در تصمیم‌گیری بانک‌های مرکزی وجود دارد؛ آنچه به آن می‌گوییم وابستگی به مسیر (Path Dependency). یعنی این‌گونه نیست که کشورها در لحظه و متناسب با اطلاعات آن لحظه انتخاب کنند. یک دلیل این درنگ و لختی آن است که تمام مبادلات دلاری و مبادلات غیردلاری که باید با استفاده از دلار تسویه شود، در فدرال‌رزرو نیویورک تسویه می‌شوند؛ نهادی که بر پایه دلار تعریف شده است.

از سوی دیگر تصمیم‌گیران مسلط و پیشران مالیه بین‌الملل در جهان، یعنی بانک‌های مرکزی به شدت محافظه‌کارند. بانک‌های مرکزی ریسک را تحمل نمی‌کنند. بنابراین این لختی و وابستگی به مسیر باعث می‌شود به‌رغم ضعف‌هایی که در دلار دیده می‌شود، هنوز گزینه برتر و بی‌رقیب باشد.

این وضعیت منحصربه‌فرد نیست و در گذشته هم وجود داشته است. تا قبل از پایان جنگ جهانی دوم، پوند انگلیس ارز اول دنیا بود، اما به تدریج اندازه اقتصاد انگلستان کوچک‌تر شد و توان مداخله خودش را از دست داد اما چون لختی و وابستگی به مسیر وجود داشت، باعث شد تا 1950، پوند ارز اول باشد. بعد از معاهده برتون وودز و تشکیل بانک جهانی و صندوق بین‌المللی پول و سازمان ملل بود که دلار به ارز اول تبدیل شد. بنابراین تجربه قبلی نشان داد که انتخاب، تدریجی و گذشته‌نگر است؛ و وابستگی به مسیر در آن وجود دارد.

برای صحبت در مورد آینده بگذارید مجدد از استعاره زبان استفاده کنم. در این صورت می‌توانیم سوالی مشابه آینده ارزهای جهان‌روا را در مورد زبان‌های بین‌المللی مطرح کنیم. آیا در مراودات بین‌المللی انتظار داریم یک زبان، غالب و مسلط شود؟ مثلاً همه به زبان انگلیسی صحبت کنند؟ یا زبان‌های دیگر مثل فرانسه هم قلمرو خودشان را حفظ خواهند کرد؟ در مورد ارزهای جهان‌روا، واقعیت این است که هرچه گذشته به‌خصوص ظرف سال‌های اخیر عدم ‌مزیت‌های نظام ارزی تک‌قطبی با مصداق دلار آمریکا، بیشتر آشکار شده است.

مزیت یک ارز جهان‌روای غالب و مسلط عمدتاً اثر شبکه است. یعنی اینکه تعداد کشورها، تجار، معاملات یا تراکنش‌هایی که مبتنی بر یک ارز است، مزیت آن ارز را برای استفاده‌های بعدی بیشتر می‌کند. این یک مفهوم متعارف است که اگر تاجری معاملاتش را با دلار تسویه می‌کند، قطعاً باید حساب ارزی‌اش را به دلار نگهداری کند؛ بنابراین اگر تعداد معاملاتی که با دلار تسویه می‌شود از حدی بیشتر باشد یا تواتر آن از یک آستانه فراتر رود، در آن صورت نگهداری حساب دلاری توجیه بیشتری دارد. حال هرقدر حساب دلاری گردش مالی بیشتری داشته باشد، تسویه کردن معاملات بعدی هم با دلار مزیت خواهد داشت. این اثر گلوله برفی است؛ هرچه گلوله برف بزرگ‌تر باشد برف‌های بیشتری را جذب می‌کند و باز بزرگ‌تر می‌شود. اثر شبکه، نوعی پویایی است که بقیه را ترغیب می‌کند از ارز مسلط بیشتر استفاده کنند؛ یعنی اگر دلار در حداقل سهم خودش در پورتفوی بانک‌های مرکزی جهان به 58 درصد رسیده؛ هر چند در مقایسه با 71 درصد سال 1999 کاهش پیدا کرده اما هنوز عدد بسیار بزرگی است؛ این عدد بزرگ می‌گوید که بقیه رغبت دارند معاملات بعدی خود را هم با دلار انجام دهند. پس اثر شبکه به نفع سلطه دلار است.

اما سلطه دلار به دو دلیل در معرض آسیب و تردید جدی قرار دارد. دلیل اول سوءاستفاده مکرر آمریکا از ارز مسلط است برای اینکه سیاست‌ها، مقررات و حتی ترجیحات سیاست خارجی خود را از طریق ارز غالب به قلمرویی بسیار بزرگ‌تر از قلمرو اقتصادی خود تحمیل کند. دلیل دوم اینکه دلار آمریکا به دلیل بدهی‌های سنگینی که دارد، رقیق می‌شود. رقیق یا کم‌مایه شدن (Debasement) یک ارز به دلیل تورم یا بدهی‌های سنگین استفاده از آن ارز را در معرض تردید قرار می‌دهد.

  منظور از سوءاستفاده از دلار و رقیق شدن دلار چیست؟

آمریکا از زمانی که در سیاست خارجی خود، ایران را از یک هدف نظامی و امنیتی به هدف سیاسی و بعد مالی تبدیل کرد، هوشمندانه به سمت استفاده از ابزارهای مالی علیه ایران در قالب انواع تحریم‌ها روی آورد. ابزار عمده تحریم‌ها ممنوعیت استفاده از دلار بود. یعنی هر جا که از دلار به عنوان ارز مبادله استفاده می‌کردیم، یا از سایر ارزها استفاده می‌کردیم اما تسویه با دلار آمریکا صورت می‌گرفت، بلوکه شد. سهم اقتصاد آمریکا از اقتصاد جهانی حدود 24 درصد و سهم آمریکا از ذخایر ارزی جهان 58 درصد است. یعنی سهم آمریکا از ذخایر 10 واحد درصد بیش از دو برابر سهمش از اقتصاد جهانی است و آمریکا از این شرایط حداکثر استفاده را می‌کند، به‌خصوص در دوران تحریم ایران، تا بتواند منویات و سیاست‌ها و تنبیهات خودش را با استفاده از دلار نه‌تنها به ایران که به طرفین تجاری ایران تحمیل کند. آمریکا از دلار به عنوان یک اسلحه مالی (Financial Weapon) علیه ایران استفاده کرد.

زمانی که روسیه در سال 2014 به شبه‌جزیره کریمه حمله کرد، آمریکا تحریم‌هایی علیه این کشور اعمال کرد اما روسیه طی هفت سال بعد از آن به‌طور مستمر ذخایر ارزی خود را تجمیع کرد و به 640 میلیارد دلار رساند که معادل 40 درصد تولید ناخالص داخلی این کشور است. روسیه با این کار خودش را نسبت به تحریم‌های مالی آتی ایمن‌سازی کرد. یکی از اقداماتش این بود که ذخایر ارزی‌اش را از دلار به یوآن چین و طلا تغییر داد، تا آسیب‌پذیری خود را در مقابل تحریم‌های آمریکا کم کند. به همین دلیل در سال 2022 که روسیه به اوکراین حمله کرد، از قبل تدابیر لازم را اندیشیده و حتی هدفگذاری کرده بود که خودش را از سیستم سوئیفت هم بیرون بیاورد. بنابراین هرچند زیر فشار تحریم‌ها ارزش روبل روسیه نزدیک به 30 درصد کاهش یافت، اما توانست موقعیت خود را بهبود بخشد و از طریق سیاست‌ها، تدابیر و نهادهای جایگزین به‌خصوص استفاده از سامانه پرداخت‌های بین‌المللی چین (CIPS) خودش را از شعاع تهدیدهای آمریکا رها کند. از طرفی این تحریم‌ها برای آمریکا هزینه سیاسی داشت چون نشان داد که آمریکا با استفاده از دلار هر کشوری را که بخواهد، مجازات می‌کند.

بنابراین اگرچه ایران نتوانست نشان دهد که تحریم آمریکا سوءاستفاده سیاسی از یک ابزار مالی است، اما در زمان تحریم روسیه این اتفاق افتاد و در حال حاضر هم بخشی از هوشیاری و توجهی که همه به سلطه مالی دلار دارند، ناشی از همین است که دیگر کشورها نیز متوجه شده‌اند در مقابل دلار آسیب‌پذیر هستند.

در مورد رقیق‌سازی هم باید بگویم، آمریکا آن زمان که از رژیم ارز ثابت به ارز شناور تغییر وضعیت داد، به خاطر فشار مالی بود. آمریکا بسط مالی و پولی سنگینی را در زمان جانسون و ریچارد نیکسون، به‌دلیل هزینه‌های نظامی جنگ ویتنام انجام داد. آمریکا از سال 1973 حدود 31 تریلیون دلار بر بدهی‌های خود افزوده است که نسبت بدهی به تولید ناخالص داخلی‌اش را به یکی از بالاترین‌ها رسانده است.

 آیا احیای نظام استاندارد طلا یا ورود رمزارزها به نظام مالی بین‌الملل می‌تواند گزینه جایگزینی دلار باشد؟

عملکردها نشان می‌دهد که از سال 2016 تا 2021 کشورهایی که خودشان را در معرض ریسک تحریم یا اعمال محدودیت از سوی آمریکا می‌دیدند، سهم طلا را در پورتفوی ارزی خودشان زیاد کردند. ایران از مثال‌های بارزی است که چنین کاری را انجام داد. رمزارزها یا به‌طور مشخص بیت‌کوین هم ممکن است یک راه فرار از سلطه دلار باشد؛ اما اینجا هم یک پارادوکس وجود دارد. استفاده از پول‌های دیجیتالی که وصل به نظام بانکی و بانک مرکزی هستند، مانند CBDC، تسهیلی ایجاد نمی‌کنند؛ اما بیت‌کوین که یک پول فارغ از وابستگی به اقتصاد ملی است، می‌تواند مفر باشد. اما توجه کنیم که بیت‌کوین هم نوسانات بسیار زیادی داشته و نمی‌تواند به عنوان ذخیره ارزش قابل اعتماد باشد. دوم اینکه بانک‌های مرکزی اجازه نمی‌دهند بیت‌کوین به عنوان ابزار پرداخت استفاده شود. و سوم اینکه، به دلیل نوسان‌ها، بیت‌کوین خودش نمی‌تواند شاخص قیمت‌گذاری باشد. همچنین به نظر نمی‌رسد بازیگران مالی بانکی اجازه داشته باشند بیت‌کوین را در دارایی خودشان نگهداری کنند.

در چشم‌انداز نظام‌های ارزی در مالیه بین‌الملل دو علامت سوال بزرگ روی دلار آمریکا وجود دارد. اول اینکه آمریکا چند بار بدهی‌هایش به سقف رسیده و خزانه‌داری آمریکا روی پرداخت بدهی‌ها و تعهدات خود نکول کرده است؛ بنابراین به نظر می‌رسد دینامیکی که در داخل اقتصاد آمریکا بدهی ایجاد می‌کند، سرعتی بیش از دینامیک رشد تولید ناخالص داخلی آمریکا دارد و آنچه قربانی این ناترازی می‌شود «دلار» است. بنابراین چشم‌انداز قابلیت دلار آمریکا به عنوان ذخیره ارزش بسیار وابسته به سازوکار مدیریت بدهی در درون آمریکاست که حداقل در حال حاضر سازوکار مستحکمی نیست؛ زیرا اگر بود، آمریکا مجبور نمی‌شد سقف بدهی‌هایش را مدام افزایش دهد. مساله دوم این است که آمریکا از دلار به عنوان ابزار تنبیه کشورها به‌خصوص ایران و روسیه سوءاستفاده کرده تا جایی که جنت یلن، وزیر خزانه‌داری آمریکا، هم نسبت به این امر معترض شده است.

پس دلار دو نقطه آسیب بزرگ دارد، گرچه هنوز بهشت سرمایه‌گذارهاست و هرزمان شوکی اتفاق بیفتد ولو از نوع شوک 2008 که در قلب بازار مالی آمریکا اتفاق افتاد، باز همه به دلار پناه می‌برند. یعنی هنوز دلار مطمئن‌ترین ارز در مواقع شوک است. همه می‌دانند دلار ناکامل است و کاستی‌های دلار چیست، اما گزینه‌ای بهتر از دلار وجود ندارد. یورو، ین یا یوآن هنوز قدرت کافی برای جایگزینی دلار ندارد اما به نظر می‌رسد نظام مالی بین‌الملل به تدریج به سمت یک نظام سه‌ارزی دلار، یورو و یوآن همگرا شود.

حُسن این نظام سه‌ارزی در این است که همواره درجه‌ای حداقلی از آزادی وجود دارد که اگر دو ارز گرفتار مشکل شدند، مثلاً مانند شرایط کنونی که دلار درگیر بدهی داخلی آمریکا و یورو گرفتار بدهی‌های یونان و اسپانیاست، یوآن می‌تواند انضباط پولی ایجاد کند. البته یوآن هم گرفتار بدهی‌های دولت چین است؛ بدهی‌هایی که هنوز به سطح ملی نرسیده و در سطح استانی وجود دارد.

بنابراین قصه این است که سهم دلار اندک‌اندک کم می‌شود و هژمونی دلار مورد تردید قرار گرفته است. امروز کشورهای بیشتری متوجه سوءاستفاده از دلار به عنوان ابزار تنبیه شده‌اند و کشورهایی که توان اقتصادی دارند مانند کشورهای بریکس، در بازار دوم پیشرو شده‌اند تا بتوانند ارز بدیل ارائه دهند. اما فاصله هنوز آنقدر زیاد است که حتی در آینده بلندمدتی که پیش روی ماست، در بهترین حالت یوآن می‌تواند ارز سوم باشد؛ نه قطعاً ارز اول و نه حتی ارز دوم.