شناسه خبر : 37184 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

سوال طبیعی

یک تحقیق جدید محیط زیست را به اقتصاد وارد کرده است

سوال طبیعی

مشارکت طبیعت در اقتصاد چگونه است؟ دانشجویان رشته اقتصاد به خوبی با توابع تولید آشنا هستند، توابعی که نحوه ترکیب ورودی‌ها چون سرمایه و نیروی کار را برای تولید محصول طرح‌ریزی می‌کنند. این توابع انواعی از فرضیات را ایجاد می‌کنند، که بیشتر آنها توسط اقتصاددانان به خوبی شناخته شده است (مثلاً مشارکت نهاده‌های نیروی کار و سرمایه در تابع تولید در معرض خطر کاهش بازده قرار دارد). دیگران به ندرت می‌توانند تصور کنند که مثلاً ترکیبی از نهاده‌ها که در زمین محصولی تولید می‌کند، روی سیاره ونوس این کار را نخواهد کرد. هوای قابل استشمام، آب آشامیدنی و دماهای تحمل‌پذیر که به انسان‌ها اجازه کارهایی را که انجام می‌دهند، می‌دهد و اکوسیستم‌های پیچیده‌ای که آنها را حفظ و نگهداری می‌کنند، اموری مسلم تلقی می‌شوند. یک گزارش جدید در مورد اقتصاد تنوع زیستی که توسط پارتا داسگوپتا از دانشگاه کمبریج و به سفارش دولت انگلستان تهیه شده است، این موضوع را فراتر از یک غفلت تحلیلی صرف می‌داند. با غافل شدن از نقشی که طبیعت در فعالیت‌های اقتصادی بازی می‌کند اقتصاددانان در واقع خطراتی را که آسیب به محیط زیست، می‌تواند به رشد و رفاه انسان‌ها وارد کند، نادیده می‌گیرند.روح حاکم بر تحقیق پروفسور داسگوپتا مشابه گزارشی درباره تغییرات آب و هوایی است که توسط نیکولاس استرن به سفارش خزانه‌داری انگلستان در سال 2006 انجام شده، گزارشی که اکنون به عنوان یک کار اقتصادی پایه و اصلی در این حوزه در نظر گرفته می‌شود. این تحقیق قصد ندارد با قصه‌های خرس‌های قطبی گرسنه با احساسات مردم بازی کند، بلکه با واقع‌بینی این مساله را بیان می‌کند که خدمات ارائه‌شده از سوی طبیعت یکی از ورودی‌های ضروری برای فعالیت‌های اقتصادی است. تشخیص برخی از این خدمات نسبتاً آسان است: مثلاً ذخایر ماهی در اقیانوس آزاد. موارد دیگر اما کمتر در دید هستند: مثل اکوسیستم‌های پیچیده درون خاک که مواد مغذی را بازیافت، آب را تصفیه و کربن اتمسفر را جذب می‌کنند. اینها مباحث ناشناخته‌ای برای اقتصاددانان هستند، بنابراین این مقاله سعی کرده تا دستور زبانی ارائه دهد که از طریق آن قابل تحلیل باشد.این گزارش تابع تولیدی مختص به خود را به نمایش می‌گذارد که طبیعت را نیز شامل می‌شود. محیط زیست یک‌بار به عنوان ماخذ جریان منابع قابل استخراج (مانند ماهی یا الوار) دیده شده است. اما به‌طور گسترده‌تری به عنوان ذخیره‌ای از سرمایه طبیعی که انسان‌ها خدمات تنظیم و نگهداری را از آن دریافت می‌کنند، نشان داده شده است: کار چرخه‌های زیست‌محیطی که هوا را تازه می‌کند، مواد زائد را به مواد مغذی تبدیل می‌کند و دما را برای زیست مناسب می‌کند. با بهره‌گیری از این تابع جدید اقتصاددانان به درستی قادر به توضیح سهم طبیعت در رشد خواهند بود. توابعی که طبیعت را حذف می‌کنند، فواید آن را نیز به غلط به بهره‌وری نسبت نمی‌دهند و در مورد توانایی‌های انسان اغراق می‌کنند.وارد کردن سرمایه طبیعی تحلیل پایداری نرخ فعلی رشد اقتصادی را امکان‌پذیر می‌کند. همان‌طور که انسان‌ها تولید ناخالص داخلی ایجاد می‌کنند، منابعی را از طبیعت استخراج می‌کنند و پسماند به آن وارد می‌کنند. در صورتی که استخراج منابع و تخلیه پسماند از ظرفیت طبیعت برای بازسازی خود فراتر رود، ذخیره سرمایه طبیعی و همراه آن جریان خدمات باارزش زیست‌محیطی کاهش خواهد یافت. طبق گزارشی که توسط سازمان ملل منتشر شده است در فاصله سال‌های 1992 و 2014 ارزش سرمایه ایجادشده (مثل ساختمان‌ها و ماشین‌آلات) تقریباً دو برابر رشد یافته و سرمایه انسانی (کارگران و مهارت‌هایشان) 13 درصد افزایش داشته است، در حالی که ارزش سرمایه طبیعی تقریباً 40 درصد کاهش یافته است. تقاضاهایی که در حال حاضر انسان به طبیعت وارد می‌کند، از نظر استخراج منابع و ریختن زباله‌های مضر در طبیعت، تقریباً 6 /1 برابر تولید پایدار زمین است.کاهش دادن این تقاضاها بدون اینکه سرعت رشد کم شود کار بزرگی خواهد بود. آن‌طور که پروفسور داسگوپتا تخمین زده است در فاصله سال‌های 1992 و 2014 بهره‌وری حاصل از تبدیل سرمایه طبیعی به تولید ناخالص داخلی که توسط انسان‌ها صورت گرفته، حدود 5 /3 درصد در سال رشد داشته است. برای متوقف کردن کاهش سرمایه طبیعی تا سال 2030 با حفظ روندهای رشد فعلی به رشدی با بهره‌وری حدود 10 درصد در سال نیاز داریم.حتی این محاسبات تقریبی نیز قادر به دریافت کامل آسیب‌پذیری بالقوه انسان نیستند، چراکه سیستم‌های پیچیده طبیعت تحت فشار می‌توانند از یک تعادل به تعادل دیگر بروند. هزینه ‌ترمیم یک اکوسیستم تخریب‌شده می‌تواند بیشتر از ارزش خدماتی باشد که وقتی سالم است ارائه می‌دهد، البته با فرض اینکه امکان ترمیم وجود دارد. نابودی جنگل‌های بارانی آمازون فراتر از آستانه بحرانی‌شان احتمالاً باعث تغییر ناگهانی جنگل به دشتی بی‌درخت می‌شود، تغییری که ممکن است غیرقابل بازگشت باشد. در حقیقت پروفسور داسگوپتا این استدلال را مطرح می‌کند که اقتصاددانان باید بپذیرند که در واقع رشد محدودیت‌هایی دارد. همان‌طور که بهره‌وری که با آن از نعمات محدود زمین استفاده می‌کنیم محدود است (با قوانین فیزیک)، پس حتماً سقفی نیز برای تولید ناخالص داخلی وجود دارد.این یک اعتراف قابل توجه از طرف یک اقتصاددان است. در حال حاضر این محدودیت‌های نهایی برای رشد هنوز الزام‌آور نیستند. هنوز فضای زیادی برای بهبود بهره‌وری وجود دارد (که بر اساس گزارش تا حدی به دلیل یارانه‌های دولتی، به ارزش 57 درصد تولید ناخالص داخلی جهان است که به فعالیت‌هایی اعطا می‌شود که به‌طور افراطی از طبیعت استفاده می‌برند). اما نگرانی بزرگ‌تر این است که قبل از اینکه بشر بتواند خطر را تشخیص داده و واکنش نشان دهد این فعالیت‌ها طبیعت را به آن‌سوی مرزهای بحرانی خود می‌برند (از نظر دمای کره زمین، شیمی اقیانوس‌ها، بهره‌وری خاک یا موارد دیگر).اینکه اقتصاد می‌تواند از درک بهتر مشارکت طبیعت در فعالیت‌ها سود ببرد، به اندازه کافی روشن است. ولی اینکه آیا درک بهتر اقتصاد از تنوع زیستی برای بهبود ارتباط انسان با طبیعت ضروری است یا خیر، مساله دیگری است. به عنوان مثال تحقیقات اقتصاددانان در مورد تغییرات آب و هوایی بینش‌هایی ایجاد کرده است، اما اینکه اقتصاد سیاستی را که باید در پاسخ به آن اتخاذ شود، بهبود داده باشد، زیاد روشن نیست. پروفسور داسگوپتا برای اشاره کردن به این مشکل علاوه بر مدل‌های ریاضی و استدلال‌های تحلیلی به مقدس بودن طبیعت هم متوسل می‌شود. قالب‌بندی طبیعت برحسب اقتصاد می‌تواند به تفکر واضح و روشن درباره آن کمک کند: به عنوان یک دارایی و ورودی (نهاده) به تابع تولید، مصرف بیش از اندازه آن به موضوع مشوق‌ها و حقوق مالکیت تبدیل می‌شود. ایجاد اراده سیاسی برای جلوگیری از صدمات جبران‌ناپذیر به محیط زیست ممکن است نیاز به تجدیدنظر در ارزش‌هایی داشته باشد که فراتر از حوزه اقتصاد است.

منبع : اکونومیست

دراین پرونده بخوانید ...