شناسه خبر : 39687 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

احتکارگران ثروت

چگونه میلیاردرها میلیون‌ها پول خرج می‌کنند تا تریلیون‌هایشان را مخفی کنند؟

 

الهام حمیدی / نویسنده نشریه 

88برج 60طبقه مسکونی و لوکس بوستون میلینیوم که در سال 2016 افتتاح شد چهارمین ساختمان بلند در شهر بوستون است. این برج همه را به یاد شهر ارواح می‌اندازد. مالک بیش از 35 درصد از 443 آپارتمان این برج، شرکت‌های صوری و تراست‌ها هستند و تقریباً 80 درصد واحدها، خانه اصلی مالکان آنها برای اقامت نیستند. این درحالی است که ارزش هر واحد آپارتمان بیش از چهار میلیون دلار است که عملاً این برج مسکونی را تبدیل به یک مخزن ذخیره ثروت کرده است تا سرمایه ثروتمندان گوشه‌ای انباشت شود و ارزش خود را از دست ندهد. همه می‌دانند که این برج فقط پناهگاهی برای فرار مالیاتی است. نمونه این‌گونه برج‌های لوکس را در شهرهای دیگری مانند نیویورک نیز می‌توان مشاهده کرد. به گزارش نیویورک‌تایمز، خریدار 54 درصد از املاک خریداری‌شده نیویورک در سال 2014 که ارزشی بیش از پنج میلیون دلار داشتند، شرکت‌های صوری با مالکین گمنام بودند.

چاک کالینز در کتاب جدید خود به نام «احتکارگران ثروت: چگونه میلیاردرها میلیون‌ها پول خرج می‌کنند تا تریلیون‌هایشان را مخفی کنند»، به موضوع فرار مالیاتی ثروتمندان و پول‌های پنهان‌شده‌شان می‌پردازد. کالینز کم‌وبیش اطلاعاتی نیز درباره این ابر‌ثروتمندان دارد. او نوه بزرگ اسکار مایر است که در سن 25‌سالگی مبلغ 500 هزار دلار به ارث برد ولی همه آن را به سازمان‌های خیریه بخشید. کالینز، که اکنون 61 سال دارد، تمام عمر خود را صرف آگاهی‌رسانی در خصوص نابرابری‌های ثروت کرده است. کتاب جدید او بر موضوع «صنعت دفاع از ثروت» متمرکز است. در این کتاب نه‌تنها به تلاش بی‌وقفه ابر‌ثروتمندان (که آنها را قشر یک‌درصدی می‌نامد) برای فرار از مالیات پرداخته‌شده، بلکه به 90 هزار نفر متخصصی که در سراسر دنیا به تسهیل این فرآیند کمک می‌کنند نیز پرداخته می‌شود. چاک کالینز در کتاب خود برخی عملکردهای این عاملان نابرابری را بررسی می‌کند و نشان می‌دهد آنها چگونه می‌توانند با ایجاد شرکت‌های صوری گمنام، شرکت‌های خانوادگی، تراست‌هایی با قوانین غیر‌شفاف و قراردادهای ساختگی به فرار مالیاتی ثروتمندان کمک کنند.

حقیقت تلخی است اما هرروز صبح ده‌ها هزار نفر در سراسر دنیا از خواب بیدار می‌شوند و تنها دغدغه‌شان این است که «چه کنیم این شخص میلیاردر بتواند با کمترین مالیات ممکن، پول بیشتری به فرزندانش منتقل کند». این تنها ماموریت یک «مدافع ثروت» در زندگی است. آنها بخش در حال رشدی از نیروی کار یقه‌سفید در دنیا محسوب می‌شوند. این وکلا و حسابداران در حوزه مدیریت دارایی، قوانین مالیات، قوانین شرکت‌ها و قراردادهای تجاری بسیار زبده هستند و به آنها دروازه‌بانان ثروت نیز می‌گویند. کالینز با نگاه منتقدانه به کسب‌و‌کار آنها معتقد است: «این چه صنعتی است که به خدماتی که ارائه می‌دهد بهره‌وری مالیاتی می‌گوید، این واژه چیزی نیست بیش از یک برچسب زیبا برای توجیه فرار غیر‌قانونی و قانونی ثروتمندان از پرداخت مالیات.»

وقتی افرادی با بیشترین ثروت در جامعه از قدرت خود برای کاهش مالیاتشان استفاده می‌کنند، آنها در واقع تعهدات بیشتری را به بقیه افراد جامعه تحمیل می‌کنند (یا به عبارت دیگر باعث کاهش بودجه‌های حمایتی از قشر نیازمند جامعه می‌شوند). وقتی ثروتمندان مالیات پرداخت نکنند، سهم مردم عادی در تامین هزینه‌های خدمات عمومی بیشتر می‌شود. خدماتی مانند حقوق سربازان یا حفاظت از پارک‌های ملی یا توسعه زیر‌ساخت یک شهر و حمایت از مردم در برابر بیماری‌های واگیر‌دار. ثروتمندان با استخدام متخصصان صنعت دفاع از ثروت برای کاهش یا حذف مالیاتشان در یک جامعه، برای خود یک سیستم مالیاتی دو‌گانه ایجاد می‌کنند که یک دسته از قوانین برای خودشان و یک دسته از قوانین برای دیگران اجرا می‌شود. نتیجه چنین پنهانکاری و عدم شفافیتی این است که ثروتمندان فرصت‌طلب می‌توانند از موقعیت‌های سرمایه‌گذاری در حوزه‌های فناوری، زیرساخت و خدمات عمومی بیشترین منفعت را ببرند در حالی‌که هیچ‌گونه بازپرداختی به این سیستم برای کمک به نسل آینده نداشته باشند.

در سال 2015 شبکه جهانی عدالت مالیات، تخمین زد که بین 24 تریلیون تا 32 تریلیون ثروت مخفی در دنیا وجود دارد که معادل 10 تا 12 درصد کل ثروت جهانی است. به گزارش وال‌استریت‌ژورنال یک درصد ثروتمندترین‌های دنیا 21 درصد از درآمد خود را پنهان می‌کنند. اداره کل مالیات‌های آمریکا در گزارش‌های خود تایید می‌کند که به دلیل فرارهای مالیاتی و عدم همکاری، شکاف مالیاتی یا همان مبلغ گمشده در خزانه اداره مالیات این کشور در سال‌های 2013 تا 2015 سالیانه مبلغی معادل 391 میلیارد دلار بوده است. کالینز خاطرنشان می‌کند که این عدم همکاری‌ها در واقع پیامدهای حقه‌های همان یک درصد ابر‌ثروتمند برای مخفی نگه داشتن ثروتشان است. این یک درصد مسوول 70 درصد از مالیات‌های پرداخت‌نشده در آمریکا هستند.

تراست‌ها یا همان ائتلاف شرکت‌های بزرگ که هدف اصلی‌شان پوشش سرمایه است یکی از ابزارهای رایج برای پنهان کردن ثروت هستند. تراست‌ها با اینکه ماهیت بسیار پیچیده و متنوعی دارند، می‌توانند یک داستان تخیلی بسازند که وانمود شود سهامداران کنترلی روی پول و دارایی خود ندارند در حالی‌که در عمل آنها در حال استفاده از سرمایه خود هستند و کنترل کامل روی آن دارند. ساختار تراست‌ها طوری است که با اجرای قوانین غیر‌‌شفاف، بحث مالکیت در آنها بحثی پیچیده و گنگ می‌شود. پیچیدگی در قوانین این شرکت‌ها تنها ابزار مورد استفاده در صنعت دفاع از ثروت است. در ساده‌ترین حالت، می‌توان یک کلاف سر‌در‌گم از ساختار مالکیتی ایجاد کرد و اینطور نشان داد که میلیارد دلارهایی که دارید دیگر به نام شما نیست. وقتی هم مامور مالیات به سراغتان آمد به راحتی دستتان را بالا ببرید و بگویید: «اینکه پول من نیست.»

یک روش معمول دیگر برای پنهان کردن دارایی‌ها، قیمت‌گذاری انتقالی است که به معنی «انتقال دارایی‌ها بین شرکت‌های تابعه به صورتی که هزینه و مخارج در کشورهایی با مالیات بالا افزایش پیدا کند تا مالیات کمتری پرداخت شود ولی از سوی دیگر سود و درآمد حاصل از حق امتیازها به کشورهایی با مالیات کم یا بدون مالیات منتقل شود» است. روش قیمت‌گذاری انتقالی روشی است که به بسیاری از شرکت‌ها در سراسر دنیا مانند اپل این امکان را داده تا از پرداخت حدود 10 درصد از مالیات بر درآمدشان شانه خالی کنند که مبلغی معادل 100 میلیارد تا 240 میلیارد دلار در سیستم مالیات آمریکاست. شرکت اپل دارای چندین ثبت اختراع برای مالکیت معنوی طراحی آی‌فون است که مالک آنها یک شرکت تابعه در کشوری است که مالیات اندکی بر روی درآمد حاصل از این حق امتیازهای مالکیت معنوی کسب می‌کند، کشوری مانند ایرلند یا هلند.

شرکت‌های خانوادگی نیز می‌توانند یکی از مقرهای اصلی صنعت دفاع از ثروت باشند. مسوولیت اصلی این شرکت‌ها، مدیریت ثروت خانوادگی چندین نسل و یافتن راه‌هایی برای پنهان کردن دارایی‌ها و سبک کردن بار مالیاتی خانواده است. کالینز می‌گوید: هزاران خانواده در سراسر دنیا شرکت‌های خانوادگی دارند. اپرا وینفری هم یک شرکت مدیریتی خانوادگی با مسوولیت محدود به نام OW دارد. خانواده کچ نیز 1888 شرکت مدیریتی با مسوولیت محدود دارند تا ثروت 100 میلیارد‌دلاری‌شان را مدیریت کنند. شرکت‌های خانوادگی بیش از شش تریلیون دلار سرمایه در اختیار دارند که معادل هفت درصد بازارهای سهام دنیاست. کالینز می‌گوید: «فقط فکرش را بکنید، تریلیون دلار پول بی‌نام و نشانی که مالکان ناشناس دارند.»

علاوه بر آن، چاک کالینز حتی نگاه خوش‌بینانه‌ای نسبت به فعالیت‌های بشر‌دوستانه میلیاردرها هم ندارد. در دیدگاه کالینز، کمک‌های بشر‌دوستانه هرگز نمی‌توانند جایگزینی برای یک سیستم مالیاتی عادلانه و سرمایه‌گذاری‌های عمومی برای برطرف کردن فقر، توسعه زیر‌ساخت، فرصت‌های اقتصادی و حمایت‌های اجتماعی باشد. کمک‌های بشردوستانه ثروتمندان در واقع نمادی از نابرابری ثروت در جامعه‌ای است که میلیاردرها هرروز پولدارتر شده و نفوذشان را با بخشش و کمک در جامعه بیشتر می‌کنند. آنها در حقیقت به کمک بودجه‌های اهدایی خود، منوی کاملی از استراتژی‌های فرار از مالیات را برای خود فراهم می‌کنند. افزایش چنین نابرابری‌هایی در جامعه نه‌فقط خطر از دست رفتن استقلال موسسات اجتماعی غیر‌انتفاعی در جامعه را به همراه دارد، بلکه تهدیدی برای دموکراسی و جامعه نیز به شمار می‌آید. سوء‌استفاده از کمک‌های بشر‌دوستانه روش‌های مختلفی دارد. برای مثال، حمایت از سیاست‌هایی که در نهایت به نفع خود شخص میلیاردر تمام می‌شود. آنها می‌توانند با هدایت بودجه‌های معاف از مالیاتشان، به سمت اندیشکده‌ها و گروه‌های فعال اجتماعی، باعث ایجاد موضوعات جنجالی در حوزه‌های سیاسی شوند. یا می‌توانند به نام کمک‌های خیرخواهانه، باعث افزایش فساد و رشوه در تحصیلات عالی شوند. برای مثال، والدین به اسم کمک‌های مالی به دانشگاه‌ها و موسسات آموزشی، ورود فرزندان خود به موسسات و دانشگاه‌های سطح بالا را تضمین کنند. دقیقاً همین روند را می‌توان در مدارس مناطق مرفه نیز مشاهده کرد که والدین با پرداخت کمک‌های مالی که معاف از مالیات هستند از مدارس فرزندانشان حمایت مالی می‌کنند و باعث ایجاد نابرابری بین مناطق مختلف می‌شوند. علاوه بر اینها، بعضی بنیادهای خانوادگی هم تاسیس می‌شوند که هدفشان فقط پرداخت پول به افراد خانواده برای عضویت در هیات مدیره یا برای کار کردن در این بنیادها یا حتی برای گردهمایی‌های خانوادگی به اسم جلسات هیات مدیره است. کالینز انکار نمی‌کند که گاهی کمک‌های خیرخواهانه میلیاردرها می‌تواند، مشکلات پیچیده و سیستماتیک اجتماعی را حل کند ولی همان‌طور که آناند گریدهاراداس در کتاب جدید خود به نام «برنده‌ها همه چیز را می‌برند» می‌نویسد، این کمک‌ها می‌تواند صدها راه‌حل برای مشکلات اجتماعی را تامین مالی کنند ولی در لابه‌لای این کمک‌ها و حمایت‌ها، قوانین و شروطی شکل می‌گیرد که مانع از اخذ مالیات تصاعدی یا افزایش حقوق کارگران می‌شود.

صنعت دفاع از ثروت را در واقع افراد ثروتمندی تشکیل داده‌اند که به افراد ثروتمندتر از خودشان کمک می‌کنند. در کنار همه شرکت‌های جهانی، یک صنعت موازی برای مخفی کردن ثروت و درآمد شرکت‌ها وجود دارد. ولی در خصوص افراد ثروتمند داستان به گونه دیگری است. تصور کنید فردی در کشوری که معادن غنی مواد معدنی دارد، زندگی می‌کند. این فرد سال‌ها در حال جمع‌آوری ثروت از طریق اخذ رشوه یا از طریق قراردادهای فروش مواد معدنی است. این یعنی احتمالاً این فرد یک شخصیت سیاسی در کشور است و به طور قطع می‌خواهد همه ثروتش را هرچه زودتر و قبل از اینکه مردم عصبانی آن را از او پس بگیرند، از کشور خارج کند. خب.... فکر می‌کنید چه کار می‌کند؟ اول این پول را به یک کشور خارجی که بهشت مالیاتی باشد منتقل می‌کند. یک حساب بانکی باز می‌کند. شاید هم یک شرکت صوری تاسیس کند که اسمش روی آن نباشد. در نهایت هم آن شرکت را به آمریکا منتقل می‌کند. او می‌تواند این پول را به ایالت داکوتای جنوبی منتقل کند و یک تراست خانوادگی تاسیس کند تا سرمایه‌اش در یک حساب بانکی قرار بگیرد و هرگز شامل مالیات نشود. یک فرد ثروتمند در آمریکا همچنین می‌تواند یک شرکت صوری در ایالت دلاور تاسیس کند و از انواع راه‌های فرار مالیاتی پیچیده‌ای که وجود دارد بهره ببرد.

اوج فاجعه در اینجاست که قشر متوسط جامعه هم نمی‌دانند ثروتمندان با این فرارهای مالیاتی‌شان چه مصیبتی را برای جامعه رقم زده‌اند. در پشت ادبیات رایج بین دولتمردان، همین فرارهای مالیاتی ثروتمندان قرار دارد، ادبیاتی مانند اینکه «خدمات را محدودتر می‌کنیم چون دولت پول ندارد» یا «باید وام‌های دانش‌آموزی یا یارانه‌هایی را که به برخی وام‌های مسکن پرداخت می‌شد، قطع کنیم» و همچنین «دیگر منابع کافی نداریم تا با فقر مبارزه کنیم». قشر متوسط فقط شاهد ناتوانی دولت در حمایت از مردم جامعه است، او شاهد شکاف طبقاتی و موج ناامیدی و افسردگی است که گریبان جامعه را گرفته است و بخش بزرگی از آنها نمی‌دانند ریشه این معضلات و گرفتاری‌ها در کجاست. کالینز معتقد است ادامه این روند در نهایت قدرت و ثروت را در مقابل دموکراسی قرار خواهد داد. جامعه‌ای که بازیگران دموکراسی آن ثروتمندان باشند، به مرور ماهیت دموکراتیک بودن خود را از دست می‌دهد.

کالینز همچنین اضافه می‌کند که بیش از 60 کشور (از جمله آمریکا) در دنیا وجود دارند که قوانین خود را به گونه‌ای دستکاری کرده‌اند تا بتوانند سرمایه جهانی را جذب خاک خود کنند. چنین تغییرات قانونی به شرکت‌ها اجازه می‌دهد که بدون نام بردن از ذی‌نفعان سود، شرکت خود را در خاک آن کشور ثبت کنند. یکی از راه‌های انجام این کار از طریق شرکت‌های صوری است که به ندرت تجارت حقیقی انجام داده و فقط به مالکان خود این اجازه را می‌دهند که هویتشان مانند میزان پولی که از طریق شرکت‌ها به جیب می‌زنند، مخفی بماند. به گفته یکی از کارشناسان امور مالیات که در کتاب کالینز از او نقل قول شده است، «ایالت دلاور در آمریکا یکی از شناخته‌شده‌ترین پناهگاه‌های مالیاتی برای شرکت‌های صوری در دنیاست»؛ در حالی‌که بسیاری از رسوایی‌های مالی بزرگ از جمله رسوایی برنی مادوف، بزرگ‌ترین کلاهبردار مالی تاریخ، به همین شرکت‌های صوری در دلاور ختم شد، این ایالت همچنان به مشتریان گمنام خود امتیازهای مالیاتی فراوانی می‌دهد.

چاک کالینز در یکی از مصاحبه‌هایش در مورد نوع زندگی ثروتمندها این‌طور می‌گوید که هرچه افراد ثروتمندتر می‌شوند، نسبت به چالش‌های روزانه مردم عادی بیگانه‌تر و بی‌اطلاع‌تر می‌شوند. در واقع ثروت آنها مانند مخدری برای قطع رابطه آنها با محیط پیرامونشان عمل می‌کند. شاید برخی از آنها از طریق کمک‌های خیرخواهانه یا فعالیت‌های سیاسی‌شان سعی در حل مشکلات اجتماعی داشته باشند ولی اگر به صورت یک گروه به آنها بنگریم، در مجموع آنها افرادی جدا‌شده از اکثریت مردم آمریکا هستند که اعتقاد راسخی دارند که به دلیل سختکوشی خود یا والدینشان مستحق چنین ثروتی هستند و خود را به نوعی برتر از مردم عادی می‌دانند.

به اعتقاد کالینز، اگر از ثروتمندان هم مانند مردم عادی مالیات دریافت می‌شد، کشوری مانند آمریکا می‌توانست جای بسیار بهتری برای زندگی باشد. در چنین جامعه‌ای به طور قطع استرس، ترس و اختلاف طبقاتی کمتری وجود داشت. دیگر مردم نگران این نبودند که از دست دادن یک شغل، بیماری یا طلاق می‌تواند به فقر مطلق و زندگی در ماشین ختم شود. در دهه‌های 50، 60 و 70 به نظر می‌آمد که جامعه آمریکا در حال حرکت به سوی یک جامعه یکدست است اما در اواخر دهه‌های 70 و 80 اشتباهات بزرگی در تبیین سیاست‌های کشور شکل گرفت که آمریکا را از مسیر قبلی خود منحرف کرد. 

واقعیت این است که لازم نیست شرایط به همین منوال باقی بماند. کالینز خواستار شفافیت بیشتر ثروت و تصویب قوانین سختگیرانه مالیات برای ثروتمندان در سیستم آمریکاست. او معتقد است: «سیستم پنهانکاری ثروت فقط به دلیل توانمند شدن بسیاری از نهادها و بازیگران آنها توانسته موفق عمل کند. این یک نمایش حاشیه‌ای و بخشی از یک سیستم اقتصادی نیست. این خود نمایش و خود سیستم است.» 

دراین پرونده بخوانید ...