شناسه خبر : 37476 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

هابزخوانی در قرن هفدهم

کدام صفت برازنده پدر فلسفه سیاسی مدرن است؟

مرتضی مرادی: 5 آوریل تولد توماس هابز بود. فیلسوف بزرگ انگلیسی و پدر فلسفه سیاسی مدرن که در سال 1588 به دنیا آمد و مهم‌ترین اثرش با عنوان «لویاتان» را در سال 1651 منتشر کرد. فیلسوفی که اگرچه می‌تواند بذرهای لیبرالیسم و دموکراسی را کاشته باشد، اما بعد از اینکه جان لاک، پدر لیبرالیسم کلاسیک، آثار خود را منتشر کرد و مونتسکیو حرف از تفکیک قوا زد، به عنوان یک تمامیت‌خواه به علاقه‌مندان به فلسفه سیاسی معرفی شد. تا قبل از پایان جنگ جهانی دوم، محققان بر این عقیده بودند که جان لاک از طریق ارائه ایده‌های قدرتمندش در حمایت از حاکمیت محدود و مطابق با قانون اساسی، ایده‌های هابز را تکذیب کرده است؛ ایده‌هایی که در نتیجه آنها در عمده موارد این‌گونه برداشت می‌شود که هابز مدافع حاکمیت مقتدر و توتالیتریانیسم است. کارل بکر، تاریخدان آمریکایی در سال 1922 و مرل کورتی، دیگر تاریخدان آمریکایی در سال 1937 در مقاله‌هایی توضیح دادند که ایده‌های هابز و لاک با هم در تضاد هستند. آنها به خوانندگانشان این اطمینان را دادند که این ایده‌های لاک، و نه ایده‌های هابز، بوده که طی دو قرن گذشته بذرهای آزادی را کاشته است. در نوشته‌های بکر، هابز به عنوان فردی که همه زندگی‌اش در اشتباه بود معرفی می‌شود؛ البته بکر اقرار می‌کند که هابز فرد باهوشی بوده است. اما از نیمه دوم قرن بیستم میلادی به بعد کم‌کم همه چیز تغییر کرد. بعد از جنگ جهانی دوم صحبت در مورد اینکه هابز و لاک چقدر شبیه به هم هستند به مد روز تبدیل شد. تا جایی که در سال 1991 ریچارد تاک مقاله‌ای در مورد هابز نوشت و در آن گفت: «به‌طور غافلگیرکننده‌ای این امکان وجود دارد که آثار هابز را به عنوان یک نویسنده لیبرال مورد مطالعه قرار دهیم.» در این پرونده به این سوالات پاسخ خواهیم داد که آیا هابز به‌طور همزمان یک لیبرال و یک تمامیت‌خواه است؟ اینکه آیا اندیشه‌های لاک در برابر هابز قرار دارد؟ و اینکه هابز را چگونه باید خواند؟

دراین پرونده بخوانید ...