شناسه خبر : 43200 لینک کوتاه

پارانوئید دیرین

چرا بیگانه‌ستیز شدیم؟

 

 مختار نوری / تحلیلگر مسائل سیاسی

کمتر دولت‌ها و حکمرانی‌هایی در طول تاریخ توانسته‌اند با حذف ارتباطات و رابطه با دیگر کشورها و جوامع به توسعه و پیشرفت‌هایی ماندگار دست یابند. به‌خصوص در جهانِ جهانی‌شده امروز که به‌واسطه فناوری‌های ارتباطی جدید، مرزهای جغرافیایی میان کشورها در نوردیده شده و تحولات شگرفی زندگی بشری را احاطه کرده است. بنابراین، عقل سلیم حکم می‌کند که امر حکمرانی متصل به ارتباط معقول با دیگر بازیگران منطقه‌ای و بین‌المللی باشد تا از خلال این نوع ارتباطات چرخ «توسعه ملی» کشورها به حرکت درآید. اما در جامعه امروز ما مسائل به این سادگی‌ها که بیان شد نیست و نظام حکمرانی موجود بیگانه‌ستیز است و رابطه با برخی از بازیگران و قدرت‌های جهانی را در تعارض با استقلال ملی می‌بیند. پرسش این است که به‌راستی چرا این‌گونه است؟ این وضعیت نتیجه چیست؟ و چرا سیاستمداران ما تا این حد از ارتباط معقول و هدفمند با جهان خارج هراس دارند؟ اهمیت و ضرورت بررسی این موضوع آنجاست که سرنوشت مردمان یک جامعه تا حد زیادی به نوع حکمرانی و بیش از هر چیز تعاملات منطقه‌ای و بین‌المللی آنها وابسته است. تعامل حکمرانان با جامعه جهانی از یک‌سو می‌تواند زمینه‌های رشد، شکوفایی و زندگی‌آفرینی برای یک جامعه را فراهم کند و از سوی دیگر آنها از طریق محدود کردن روابط خارجی می‌توانند چالش‌ها، دشواری‌ها و مشکلات فراوانی بر سر راه جامعه ایجاد کنند.

به هر شکل، اگرچه بیگانه‌ستیزی در دوره جمهوری اسلامی همواره در اوج بوده است و بسیاری از سیاستمداران این نگرش ضدسلطه را بازتولید کرده‌اند، اما جالب است بدانیم که بیگانه‌هراسی ما ایرانیان بسی ریشه‌دارتر از دوران فعلی است. موضوعی که دستمایه پژوهش‌های مختلفی از سوی محققان برجسته ایرانی و غیرایرانی نیز شده است. یرواند آبراهامیان این معضل را ذیل موضوعی چون «پارانوئید در سیاست ایران» بررسی کرده است و آن را فراتر از بیگانه‌ستیزی اسلام‌گرایان، قابل تعمیم به دیگر جریان‌های سیاسی مانند ملی‌گرایان، کمونیست‌ها و سلطنت‌طلب‌ها نیز می‌داند. به‌زعم وی، بحث‌های سیاسی در ایران آکنده از اصطلاحاتی مانند توطئه، جاسوس، خیانت، وابسته، خطر خارجی، عمال خارجی، اسرار، عروسک، ستون پنجم، نوکران استعمار، پشت پرده و پشت صحنه است. همچنین نیکی کدی، احمد اشرف، همایون کاتوزیان، ماروین زونیس، صادق زیباکلام، گراهام فولر، احمد نقیب‌زاده و... از دیگر اندیشمندانی هستند که به این موضوع توجه نشان داده‌اند. نقیب‌زاده این نوع بیگانه‌ستیزی را ناشی از یک «رمزگان دیرپای فرهنگ ملی» و تقابل میان خیر و شر می‌داند که در میان ما ایرانیان به وفور رواج دارد. به هر صورت، موضوع مورد بحث یعنی بیگانه‌ستیزی یکی از مهم‌ترین موضوعات در فرهنگ سیاسی ما ایرانیان به‌شمار می‌آید و طبق تحقیقات صورت‌گرفته ریشه شکل‌گیری چنین رویکردی در عرصه سیاست را باید در «ساخت ذهن»، «نوع بینش» و «نحوه نگرش» در فرهنگ ایرانی نسبت به جهان هستی و تفسیری که از این جهان ارائه می‌کند، جست‌وجو کرد. خلاصه اینکه، ما با معضل تاریخی و دامنه‌داری در فرهنگ سیاسی ایرانیان مواجه هستیم، اما با صراحت می‌توان بیان داشت که بیگانه‌ستیزی در دوره جمهوری اسلامی شدت بیشتری یافته است.

چنان‌که می‌دانیم، موضوع بیگانه‌ستیزی در دوره پس از انقلاب اسلامی و در طول حیات جمهوری اسلامی به یکی از معضلات لاینحل ما ایرانیان در حوزه سیاست خارجی تبدیل شده است. سیاست خارجی جمهوری اسلامی که محصول گفتمان انقلاب اسلامی و بینش ایدئولوژیک و رادیکال رهبران سیاسی آن بوده است، همواره به سمت بیگانه‌ستیزی و به‌خصوص غرب‌ستیزی در حرکت بوده است. به جز مقاطع محدودی، ادبیات رهبران، سیاستمداران و دولتمردان ما در طی دهه‌های اخیر مشحون از این نوع بیگانه‌ستیزی‌هاست. در نگاه و نظر آنها، ما در جبهه حق و نور و خیر ایستاده‌ایم و جهان بیرون از ما به‌ویژه جهان غرب به رهبری ایالات متحده و متحدان آن جبهه شر و تباهی و پلیدی به‌شمار می‌آید که باید هرچه بیشتر از آن دوری جست. چنین احساسی باعث شده تا سیاستمداران برآمده از گفتمان انقلاب اسلامی «جهان بیرونی» را در یک توطئه عظیم و همه‌جانبه از سوی دنیا ادراک کنند و با تمام وجود به یک گفتار تقابل‌جویانه با «جهان بیرونی» روی بیاورند و حتی کل «دنیا» را در برابر خود قرار بدهند و هر مخالفی که در برابر نور و روشنی ما قرار گیرد، شریک در این توطئه عظیم و عامل بیگانگان بازنمایی شود. بنابراین، اگرچه در میان دیگر جریان‌های فکری و سیاسی معاصر معضل بیگانه‌هراسی قابل مشاهده است، اما در دوران حاضر نوع نگاه دولتمردان ما به جهان بیرونی بسیار پرتنش و مخاطره‌آمیزتر از سایر دوره‌های تاریخی است.

آنچه این موضوع را بیش از پیش مخاطره‌آمیز کرده این است که دولتمردان عصر جمهوری اسلامی صرفاً رویکردی سلبی به بیگانه‌ستیزی اتخاذ کرده‌اند و با شانه خالی کردن از زیر بار مسوولیت ریشه بسیاری از مشکلات داخلی را در خارج از کشور و نشات‌گرفته از سیاست‌های استعماری بازیگران غربی می‌دانند. باید توجه داشت که آنها اگرچه بیگانه‌ستیزی و نفی هرگونه وابستگی به جامعه جهانی را در دستور کار خود قرار داده‌اند، اما نتوانسته‌اند در مقابل این نوع هراس از جهان بیرونی مسیری روشن، سازنده و امیدبخش در درون جامعه در اختیار شهروندان ایرانی قرار دهند. اگرچه ذیل مقوله «بومی‌سازی» تلاش‌های مختلفی برای شکل‌دهی به علم بومی، علوم انسانی اسلامی، تکنولوژی بومی، صنعت بومی، بومی شدن ماشین، توسعه و پیشرفت ایرانی و اسلامی صورت گرفته است، اما این نوع تلاش‌ها تاکنون راهگشا نبوده است و وضعیت نابسامان موجود در کشور در حوزه‌های مختلف خود گواهی روشن برای ناکام ماندن این نوع تلاش‌هاست. بدون شک استقلال‌خواهی یکی از جلوه‌های مثبت ملی‌گرایی ایرانی است، اما باید آگاه بود که جنبه‌ای از این استقلال‌خواهی به سوی بستن مرزهای جهان ایرانی با جهان خارج و جهت‌گیری به سمت انزوای سیاسی بوده است. نتیجه آنکه بیگانه‌ستیزی در حکمرانی ایرانی به امری صرفاً مخرب تبدیل شده است که جز محدودسازی و در تنگنا قرار دادن جنبه‌های مختلف زندگی شهروندان به نتایجی روشن ختم نشده است. همه این مسائل پیرامون بیگانه‌ستیزی در حالی ما را با چالش‌های خطیری مواجه کرده است که کشورهای بزرگ و صاحب تمدن و مشابهی که استعمار و وابستگی را تجربه کرده‌اند در طول دهه‌های اخیر توانسته‌اند از این نوع نگرش‌های غیریت‌ساز و دیگرستیز گذر کنند و شرایط بهتری برای جوامع خود در عرصه‌های مختلف رقم بزنند. الگوی رفتاری بازیگرانی چون هند، چین، ژاپن و... نشان داده است که می‌توان دارای ریشه‌های تمدنی بود، می‌توان استعمار و اشغالگری‌های جهان غرب را نیز تجربه کرد، اما با رفتارهای صحیح در عرصه سیاست‌ورزی زمینه‌های حکمرانی مطلوب و معقول را نیز فراهم کرد. 

دراین پرونده بخوانید ...