شناسه خبر : 37918 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

سیطره شهودی‌ها

راست و چپ چگونه به پوپولیسم گرایش پیدا می‌کنند؟

 

  نیما نامداری / نویسنده نشریه

سیاستمداران همواره درباره اقتصاد حرف می‌زنند، حرف‌های کلی و عموماً اشتباه هم می‌زنند. بدتر اینکه انتخابات که نزدیک می‌شود آنها درباره اقتصاد بیشتر و اشتباه‌تر هم حرف می‌زنند. جالب اینجاست این حرف‌های کلی خیلی هم شبیه به هم هستند. منطقاً در زمان انتخابات شما انتظار دارید که جریان‌های سیاسی و نامزدهای انتخاباتی درباره تفاوت‌ها و تمایزهای خود با دیگر جریان‌ها و نامزدها صحبت کنند اما آنچه در رسانه‌ها می‌بینیم چندان تفاوتی را نشان نمی‌دهد. همه حرف‌های کلی نظیر مبارزه با گرانی، مقابله با فساد، محو فقر، افزایش رفاه، کاهش بیکاری و چنین عباراتی را به کار می‌برند و اگر از آنها بپرسید چگونه همه این کارها را انجام خواهند داد باز هم با عبارت کلی دیگری نظیر تلاش خالصانه، مشورت گرفتن از متخصصان، به‌کارگیری نخبگان، تعامل با دنیا، گفت‌وگو با مردم و چنین راهکارهای کلی و غیرقابل سنجشی روبه‌رو می‌شوید. چرا سیاسیون وقتی پای اقتصاد وسط می‌آید چندان تفاوتی با هم ندارند؟

به گمان من سه عامل اصلی را می‌توان برای این شباهت برنامه‌ها و وعده‌های اقتصادی سیاسیون برشمرد.

1- دلیل اول، اشتباه گرفتن مشکلات سیاستی با مشکلات مدیریتی است. معمولاً سیاستمداران و همین‌طور عامه مردم گمان می‌کنند مشکلات اقتصادی از جنس مشکلات «مدیریتی» است. یعنی اگر مدیرانی حاکم باشند که توان اجرایی، هوش و سواد خوبی داشته باشند و گرفتار فساد نشده باشند همین کافی است تا مشکلات اقتصادی حل شود. اما واقعیت این‌گونه نیست. مشکلات اقتصادی ایران بیشتر ماهیت «سیاستی» دارند تا مدیریتی، یعنی ابتدا باید تکلیف سیاست‌های حاکم بر عملکرد نهادها را روشن کرد و سپس از مدیران خواست به آن سیاست‌ها عمل کنند و مجری آنها باشند. البته طبیعی است مدیران ارشد تا حدی سیاستگذار هم هستند ولی باید پذیرفت که ساختار سیاسی کشور به گونه‌ای نیست که مدیران دولتی ضرورتاً سیاستگذاران اصلی کشور باشند.

سیاست‌های حوزه‌های روابط بین‌الملل، امنیت، نظام دادگستری، آزادی‌های فرهنگی و اجتماعی و سیاست‌های مشخصاً اقتصادی نظیر مسائل مربوط به یارانه‌ها، سیاست‌های مالی دولت، منابع طبیعی و انرژی و حوزه‌های کلیدی دیگری که سیاستگذاری در آنها مستلزم تصمیم‌گیری در سطوح بالا و تعامل بین نهادهای عالی است، یک مدیر اجرایی هر چقدر هم ارشد باشد نمی‌تواند به تنهایی در کلیت این سیاست‌ها تغییر ملموسی ایجاد کند. به نظر می‌رسد حل چالش‌های کلیدی اقتصاد کشور تا حد زیادی وابسته به این سیاست‌هاست و صرف تغییر مدیران اجرایی نمی‌تواند بهبودی در آنها ایجاد کند.

این موضوع را مدیران دولتی یا کسانی که سابقه مدیریتی دارند بهتر از هر کسی می‌دانند و طبیعی است فارغ از اینکه چه باور سیاسی‌ای داشته باشند سعی می‌کنند در گفته‌های عمومی و سخنان علنی خود وارد فضاهایی نشوند که می‌دانند فضای مانور آنها در آینده نخواهند بود یا اگر هم بشوند خیلی کلی و سربسته سخن می‌گویند. به همین دلیل کسی ترجیح نمی‌دهد صریح بگوید با یارانه‌ها چه می‌خواهد بکند یا برای جذب سرمایه خارجی چه هدف مشخصی دارد یا در زمینه کاهش هزینه‌های دولت چقدر از پروژه‌های عمرانی یا نیروی انسانی دولت کم خواهد کرد یا برای پیشگیری از ورشکستگی صندوق‌های بازنشستگی چه ایده مشخصی دارد. طبیعی است وقتی درباره این موضوعات مشخص نمی‌شود حرف‌های روشن زد، سیاسیون شروع به لفاظی درباره قابلیت‌های مدیریتی خود می‌کنند و حرف‌های کلی‌ می‌زنند.

وقتی نمی‌شود درباره مداخله دولت در قیمت‌گذاری و کاهش دخالت دولت در کسب‌وکارها، حرف مشخص زد طبیعی است حرف‌های کلی درباره مبارزه با فساد زده شود. در حالی‌که ریشه اصلی فساد همین قیمت‌گذاری دولتی و مجوزها و امضاهای طلایی است. یا وقتی نمی‌شود درباره کاهش مخارج دولت و طبعاً کسری بودجه دولت صحبت کرد به جایش حرف‌های کلی درباره مبارزه با گرانی زده می‌شود، در حالی که تورم محصول مستقیم کسری بودجه مزمن دولت است. البته این بدان معنا نیست که ما مشکلات مدیریتی نداریم که خیلی هم داریم ولی مساله اصلی مشکلات سیاستی است و تا این چالش برطرف نشود صرفاً با تغییر مدیران، برونداد نظام اقتصادی کشور تغییر چندانی نخواهد داشت.

2- دلیل دوم، کم‌هزینه بودن پوپولیسم اقتصادی است. معمولاً سیاستمداران به ارتباط با عوام و توده‌گرایی علاقه دارند، به‌خصوص عرصه انتخابات، مستعد عوام‌زدگی بیشتر است. عامه مردم معمولاً تمایل چندانی به حرف‌های پیچیده و قضاوت‌های نسبی ندارند همچنین آنها به انتخاب‌های تاکتیکی و استراتژی‌های بلندمدت هم علاقه ندارند. عامه مردم سیاست‌های ساده و قاطعانه و زودبازده را دوست دارند. مشکل اینجاست که چنین سیاست‌هایی در عمل خیلی کاربردی ندارند. سیاستگذاری عمومی فرآیندی پیچیده است که سیاستگذار را وادار می‌کند مدام بر اساس مصالحه و بده‌بستان انتخاب‌های نسبی داشته باشد. سیاستگذار خوب معمولاً سیاستمدار جذابی نیست. پس طبیعی است که سیاسیون برای بردن دل عامه مردم به حرف‌های پوپولیستی پناه ببرند. احمدی‌نژادیسم هنوز هم در ایران جواب می‌دهد. در ایران مشکل مضاعف است. سیاسیون می‌دانند پوپولیسم سیاسی و فرهنگی و اجتماعی را خیلی نمی‌شود استفاده کرد و خط قرمزهایی هست که از آنها نمی‌توان عبور کرد اما پوپولیسم اقتصادی خط قرمز ندارد. تجربه نشان داده احمدی‌نژادیسم اقتصادی هزینه که ندارد پاداش هم دارد ولی احمدی‌نژادیسم سیاسی و فرهنگی با واکنش خوبی در حاکمیت روبه‌رو نخواهد شد. این است که هرچه انگیزه و شهوت برای پوپولیسم هست در عرصه اقتصاد ارضا می‌شود. مسابقه‌ای آغاز می‌شود از اینکه چه کسی می‌تواند حرف‌های عامه‌پسندتری در اقتصاد بزند. یکی وعده 10 برابر کردن یارانه نقدی می‌دهد، دیگری همه را می‌خواهد خانه‌دار کند و سومی می‌خواهد فقر را کلاً ریشه‌کن کند. تمایزی اگر هست در توان رویاپردازی و فانتزی‌های اقتصادی سیاستمداران است.

3- عامل سوم هم می‌تواند این باشد که اساساً برنامه اقتصادی و سیاست‌های اقتصادی چیزی است که با عقل سلیم(Common Sense) نمی‌شود به آن رسید و دانش و تخصص می‌خواهد. اما سیاستمداران در زمینه مسائل فرهنگی و سیاسی اگر تا حدی باهوش باشند و منابع اطلاعاتی متنوع و معتبر را دنبال کنند به حد خوبی از شهود (Intuition) می‌رسند. نیازی نیست شما متخصص فلسفه سیاسی باشید تا به این نتیجه برسید که آزادی رسانه‌ها خوب است یا اگر دکترای جامعه‌شناسی هم نداشته باشید بعید است تردیدی داشته باشید که دولت نباید در مسائل خانوادگی مردم دخالت کند. اما حوزه اقتصاد این‌گونه نیست.

خیلی از سیاستمداران با شهود خود به این نتیجه می‌رسند که حمایت بی‌قیدوشرط از تولید داخل خوب است، دادن یارانه به مردم خوب است، خدمات رایگان بهداشتی و آموزشی به مردم خوب است، سرمایه‌گذاری دولت در ساختن سد و جاده و شهرهای جدید خوب است، برخورد با گران‌فروشی و کنترل قیمت‌ها خوب است، نظارت بر فعالیت کسب‌وکارها و مجوزدهی خوب است و ده‌ها مثال دیگری که هم سیاستمداران و هم عامه مردم فکر می‌کنند خوب است که دولت انجام دهد. اما علم اقتصاد نشان می‌دهد همه این سیاست‌ها خیلی وقت‌ها می‌توانند نتایج بدی به بار بیاورند. اینجاست که شهود اشتباه می‌کند. متاسفانه سیاستمداران ایرانی با اقتصاد برخورد شهودی دارند. بدتر آنکه شهود آنها نیز متاثر از تجربیات متنوع و بررسی نظام‌مند تجربیات دیگران و تنوع‌بخشی به منابع اطلاعاتی و مشاهدات و مشاوران متخصص نیست. خلاصه اینکه این آقایان همان حرف‌هایی را می‌زنند که به عقلشان می‌رسد. در حالی که اقتصاد عرصه‌ای نیست که انسان به عقل خودش رجوع کند، اقتصاد تخصص می‌خواهد و این تخصص صرفاً از تحصیلات باکیفیت به دست می‌آید، البته به این صفت «باکیفیت» هم باید توجه ویژه داشت. خوشبختانه چالش‌های اقتصادی کشور هم در سطحی است که نیاز به حرکت بر لبه تحقیقات علم اقتصاد ندارد و عمدتاً چالش‌های ما درباره موضوعاتی است که در خصوص راهکارهای آن در متخصصان علم اقتصاد متعارف در دنیا تفاهم خوبی وجود دارد.

دراین پرونده بخوانید ...