شناسه خبر : 37954 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

خشکیدگی و بی‌سرزمینی

اقلیم و مدیریت چه بر سر آب‌های ایران می‌آورد؟

 

محمدرضا جعفری / پژوهشگر محیط‌زیست و توسعه

تابستان سختی پیش‌رو است، با آغازی از بهار و فرجامی در اعماقِ جان. بهاری تابستانی با آغاز موج گرما به ویژه در خوزستان در اردیبهشتی سوزان و آمارهایی که خبر از تغییر فصل می‌دهند: افزایش دما و کاهش بارش‌ها. در کشوری که حیات اجتماعی آن سده‌هاست با آب گره خورده و بنا بر دسترسی یا نابرخورداری از آن شکل گرفته یا زوال یافته این خبر خوبی نیست. به ویژه آنکه معیشت در ساختار اقتصادیِ توسعه‌نیافته و ابتدایی، از طریق کشاورزی دیم و آبی رابطه‌ای تنگاتنگ با بارش‌ها و میزان دسترس‌پذیر بودن آب داشته باشد. چشم امید کشاورزیِ معیشتی، کم‌بهره با تولید ارزشِ ناچیز به بارش‌ها و مدیریت آب‌های جاری و زیرزمینی است. چشم‌انداز از اینکه هست هم تیره‌تر می‌شود اگر به آمارهای جاری و گزارش‌های رسمی رجوع کنیم: «از نظر منطقه‌ای بیشترین کاهش بارش به ترتیب در منطقه زاگرس و شمال غرب رخ خواهد داد. منطقه زاگرس علاوه بر بیشترین کاهش بارش با بیشترین افزایش دما نیز مواجه خواهد شد. کاهش بارش و خشکسالی از دهه 2050 در مقایسه با وضعیت فعلی، تشدید می‌شود». اما این وضعیت نه غافلگیرکننده بوده و نه غیرقابل پیش‌بینی است. ابوطالب مهندس در کتاب منابع آب‌های ایران از نظر توسعه اقتصادی در سال 1344، پرویز کردوانی در کتاب منابع و مسائل آب در ایران در سال 1363، سیاست‌های توسعه و تکامل جمهوری اسلامی ایران دولت بازرگان در اردیبهشت سال 1359 و مطالعات بین‌المللی از میانه دهه 70 بر وضعیت ناپایدار و تنش‌خیز منابع آبی ایران هشدار داده بودند. برای خوزستانِ امروز و آتی وضعیتی بهتر متصور نیست: در حالی که شهرهای خوزستان در چندسال اخیر بیشترین تعداد روزهای گرم با بیشینه دمایی بیش از نرمال بلندمدت را تجربه کرده رودهای منتهی به این استان با کاهش قابل ملاحظه آورد مواجه‌اند. اینها همه توصیف شرایط محیطی و اقلیمی است اما آنچه مدت‌هاست نشانه‌های بحران را در خود مستتر کرده و به شکل‌های مختلفی خود را بروز می‌دهد؛ نحوه مدیریت است و آنچه در سطح کلان نظام حکمرانی آب خوانده می‌شود؛ نحوه مواجهه ساختار تصمیم‌گیر و سیاست‌ساز در مسیر توسعه با منابع آب است. در این مجال محدود به تاثیرپذیری این نظام حکمرانی در سطحی کلان‌تر از نظام سیاسی و ساختار اقتصاد سیاسی ناشی از آن نمی‌پردازیم. در خوزستان، به‌رغم واقع شدنش در منطقه نیمه‌خشک خاورمیانه‌ای، جریان رودهای بزرگ موجب تشکیل ساختار زیربنایی سیاسی /اقتصادی متناظر با جغرافیا و شکل‌گیری سیاست‌های عمرانی کلان و زیربنایی در ایجاد تغییرات هدفمند رودها و ساخت تاسیسات عظیم آبرسانی و آبیاری از سوی دولت فرامحلی کارا شده است. این سیاست‌ها از یک‌سو با بهره‌مندی از فناوری‌های روزِ زمان و بهره‌مندکردن زمین‌های مرغوب جلگه‌ای از آب کافی، به تولید مازاد اقتصادی از طریق تولید زراعی، تقویت بنیان اقتصادی و ایجاد رفاه و تولید ثروت و ذخیره اقتصادی برای استحکام قدرت محلی و فرامحلی می‌پرداخت. از سوی دیگر ایجاد آبراه‌ها و سازه‌های آبی نه‌تنها به ایجاد بنادر و شهرهای تجاری در مسیر و درنتیجه به رونق تجاری و اقتصادی و تبادل فرهنگی منجر می‌شد که توان استراتژیک حاکمیت در دسترسی به مناطق مختلف و تامین امنیت مرزها و حوزه اقتدار خود را تقویت می‌کرد. در روی دیگر سکه افول تمدنی در خوزستان در دوره‌های تاریخی مختلف نیز بسته به شرایط جغرافیایی و کارکرد نابهینه شبکه‌های آبرسانی و نهرهای صناعی بوده که خود متاثر از ضعف و قدرت حکمرانی در نگهداشت سازه‌ها، سیل‌بندها و لایروبی مجراهای آبی بوده است. افول شهرها به چنین وضعیتی گره خورده بود.  در چند دهه اخیر، متناسب با راهبردهای کلان سیاسی، نوع سیاست‌ها و نگاه توسعه‌ای، از یک‌سو لزوم خودکفایی غذایی و از سوی دیگر شکل‌گیری صنایع تولید مواد اولیه (نفت و گاز و فولاد و پتروشیمی) را که عمدتاً سهم محافل شریک در قدرت سیاسی هستند موجب شده است. سوی اول به گسترش کشاورزیِ بی‌ضابطه، کم‌بازده و پرمصرف از لحاظ آبی منجر شده و سوی دوم به استقرار صنایع آلاینده و شدیداً آب‌بر در مناطق خشک و کویری مرکز ایران. اولی فشار مضاعفی بر تمامی اَشکال آب‌های تجدیدپذیر قرار داده و دومی به طرح‌های متعدد و عظیم انتقال آب از رودهای سرچشمه‌گرفته از زاگرس (مانند کوهرنگ 1 و 2 و 3، طرح قمرود، طرح خدنگستان و چشمه لنگان و...) به نیازی کاذب پرداخته است. در کنار این سال‌ها عطش ساخت‌وسازهای کلان مانند سد در غیاب نگاه جامع به مقوله آب و دید سطحی به مهار آن و روش‌های تولید انرژی بدیل، رودهای ایران را به آزمایشگاه ساخت سدهای فراوان بدل کرد. امروزه تنها در حوضه کارون بزرگ در استان‌های مختلف سرچشمه و مسیر، 89 سد بزرگ و کوچک در حال مطالعه، ساخت یا بهره‌برداری است. سدهایی که عمدتاً پس از بهره‌برداری به نیاز آبی کشاورزی موجود و سطوح جدید زیرکشت می‌رسد. در واقع ساختار تک‌بعدی صنعت ایران بی‌نیاز یا ناتوان از حرکت به سمت پیچیدگی و تولید کالاها با ارزش افزوده بالا، راه اشتغال‌زایی عمومی و تولید انحصاری ثروت را در دو گزینه کشاورزی و تولید مواد اولیه خلاصه کرده است. چنین سیاست‌های توسعه‌ای اگرچه در وهله نخست، با وجود گرایش به ایجاد نابرابری اقتصادی و شکاف طبقاتی، فشار اجتماعی را به تاخیر می‌اندازد اما با تاثیر ویرانگر بر منابع آبی و طبیعی، در بلندمدت به صورت معکوس پیامدهای فشارهای طبیعی و اجتماعی ناشی از کمبود منابع و تخریب عرصه‌ها بر ساختار اقتصاد سیاسی تاثیر می‌گذارد. چنین وضعیتی با مولفه‌های خشکسالی، گرمایش جهانی و تغییر اقلیم تشدید هم می‌شود. کمبود منابع آبی و خشکیدگی سرزمینی، ساکنان زراعت‌معاش را با فقر و بیکاری مواجه می‌کند. بیکاری، از بین رفتن زمین و فقدان زیرساخت‌های بهینه خدمات اجتماعی و رفاهی که در خوزستان بنا بر مطالعات صورت‌گرفته و آمار مراکز رسمی در وضعیت وخیمی به سر می‌برد، باعث مهاجرت گسترده به مناطق مرکزی شده است. این وضعیت را به عینه می‌توان در شادگان و شبه‌جزیره آبادان دید، جایی که نخل‌ها بی‌آب یا در آب شورشده می‌میرند یا به اصطلاح محلی‌ها می‌سوزند. شمار نخل‌های خشک‌شده به چند میلیون نفر می‌رسد، خشکیدنی که خود میان‌کاری محصولات دیگر را نیز از میان می‌برد. بحران آب البته نه تنها کشاورزی را تحت تنش قرار داده که با خشک‌شدن رودها، روان‌آب‌ها و تالاب‌ها به بیکاری جمعیتی منجر می‌شود که به دامداری و صیادی اشتغال دارند. به عنوان مثال تنها در حوزه شادگان حدود 90 درصد مردم از راه این مشاغل امرار معاش می‌کنند که کاهش مساحت تالاب شادگان و از بین رفتن تنوع زیستی آن تاثیر مستقیمی بر کیفیت زندگی اهالی گذاشته است.

از پیش‌رانه‌های اصلی و تاثیرگذار سدسازی و انتقال آب، مناسبات «اقتصاد سیاسی» و «توزیع منافع مالی» میان گروه‌های هم‌راستاست. تنها چند شرکت از مزایای نجومی ساخت سازه‌های عظیم منتفع می‌شوند. تغییر نرخ زمین‌های محل اجرای طرح و ایجاد ارزش افزوده و تصاحب آن از رانت‌های نهفته در این طرح‌هاست. تغییر نظام آبیاری طبیعی زمین‌های کشاورزی پایین‌دست و به دست گرفتن کنترل آبرسانی به زمین‌های موجود و ایجاد زمین‌های کشاورزی جدید یا امکان احداث صنایع سنگین انحصاری با نیاز آبی بالا به یمن ذخیره و انتقال آب از پشت سدها از دیگر نتایج و منافع پنهان ساخت سدهاست. پرولتاریزه‌شدن کشاورزان و روستاییان به تامین کارگر ارزان برای همان صنایع از نتایج عرضی سیاست‌های سازه‌ای آب است.

در این شرایط که تامین آب معیشتی و آشامیدنی مردم با مشکل مواجه می‌شود آنچه بی‌صدا آسیب می‌بیند طبیعتی است که از حق‌آبه و سهم خود محروم می‌شود. اگر اولویت آب آشامیدنی باشد و به ترتیب کشاورزی و صنعت، در کاهش آوردها و افزایش روزافزون مصارف، سهم طبیعت در پشت سدها و بندهای آبخیزداری محبوس می‌شود. این به نوبه خود در درازمدت به خشکیدگی و فرونشست زمین و بیابان‌زایی منجر می‌شود، همه با تبعات سهمگین بر زیستمندان و انسان. به هر روی، چه خشکسالی اقلیمی و چه خشکسالی مدیریتی بانیِ ناپایداری در عرصه‌های طبیعی و حیات اجتماعی اهالی زاگرس و جلگه خوزستان باشد ما با پدیده‌ای به نام «بی‌سرزمینی» مواجهیم. بی‌سرزمینی آنجایی رخ می‌دهد که احساس تعلق به زمین، به هویت جمعی و روابط اجتماعی و مناسبات انسانی، جای خود را به صِرف حفظ حیات فردی، به تامین نیازهای فیزیولوژیک می‌دهد. جایی که در فقدان نهادهای حمایتی و پایین‌بودن کیفیت زیست، اولویت زنده ماندن است نه زیستن؛ آن هم در مناطقی مملو از فقر و محرومیت اجتماعی و اقتصادی و مردمانی که به‌رغم حضور سهمگین و آلاینده صنایع نفت و گاز، جز این طبیعت چیزی از خود ندارند. در واقع زیست زاگرس‌نشینان هم از منظر عدالت اجتماعی در مضیقه است و هم از منظر «عدالت زیست‌محیطی» که ناظر بر انتفاع عقلانی از مواهب طبیعت و دوری از پیامدهای خارجیِ فعالیت‌های صنعتی و عمرانی در زادبوم است. بی‌سرزمینی فرآیندی است برای خلع‌ید از صاحبان تاریخی سرزمین و از هم گسیختن طبیعت برای فروش و برای «دست‌اندازی سوداگرانه»، نه بهره‌مندی عقلانیِ رفاه‌محور. طبعاً جبر جغرافیایی و تغییرات بشرزادِ اقلیمی به وخامت حال مردمان می‌افزاید.

دراین پرونده بخوانید ...