شناسه خبر : 39026 لینک کوتاه

تولید ناخالص داخلی به زبان ساده

روش دلار جاری، دلار ثابت و روش قدرت خرید چه تفاوتی با هم دارند؟

 
 
حامد قدوسی/ اقتصاددان 

اعلام عدد ۱۹۲ میلیارددلاری بانک جهانی برای اندازه جدید اقتصاد ایران در سال ۲۰۲۰ و افت رتبه جهانی اندازه ایران از حوالی ۲۰ به حوالی ۵۰ (بر اساس این معیار) باعث شده تا توجه بسیاری دوباره به این پرسش جلب شود که عملکرد واقعی اقتصاد ایران در دهه اخیر چگونه بوده است؟ ما کجای اقتصاد دنیا ایستاده‌ایم و پیامد این عدد برای رفاه و زندگی ایرانیان چیست؟ آیا اعداد مختلف تولید ناخالص داخلی واقعیت‌های اقتصاد ایران را به درستی منعکس می‌کند؟ تفاوت شاخص‌های مختلف برای اندازه‌گیری تولید ناخالص ملی چیست؟ آیا عددهای اعلامی نهادهای بین‌المللی قابل اعتماد است؟ این نوع پرسش‌ها فرصت خوبی ایجاد می‌کند که به بهانه آنها سری به تعریف تولید ناخالص داخلی و درآمد سرانه -‌و به طور خاص در یک کشور نفت‌خیز مثل ایران‌- بزنیم و سنجه‌های مختلف آن را مقایسه کنیم.

پیش از ورود به بحث‌های نظری‌تر، ابتدا چند آمار و حقیقت ساده (Stylized Fact) را در مورد اندازه اقتصاد ایران مرور کنیم:

۱- درآمد سرانه ایران از سال ۲۰۱۰ روند کاهشی داشته و در این دهه تقریباً ۳۰ درصد کم شده است. اندازه اقتصاد ایران هم کمابیش ۲۰ درصد کاهش پیدا کرده است. بنابراین ناروا نیست اگر دهه گذشته را «دهه گم‌شده» اقتصاد ایران بنامیم که در آن نه‌تنها رشدی رخ نداده است بلکه عملکرد اقتصاد مرتب افول کرده است.

۲- ایران به طور سنتی به جرگه کشورهای در حال توسعه با درآمد متوسط (Middle Income) تعلق داشت. اعضای این باشگاه در طول سال‌های مختلف طیف وسیعی از کشورها از هند و مصر گرفته تا برخی کشورهای اروپای شرقی را در‌بر می‌گرفت. در طول سال‌ها برخی اعضای این باشگاه (مثل ترکیه و کره جنوبی و جمهوری چک) از آن جدا شده و به صف کشورهای با درآمد بالا پیوسته‌اند و متاسفانه ایران هنوز جزو این کشورها نیست.

۳- در نتیجه افول اقتصاد ایران در یک دهه گذشته، درآمد سرانه ایران مرتب از کشورهای مشابه (مثل ترکیه) فاصله گرفته است و این شکاف در حال بزرگ‌تر شدن است. امروز حتی با روش قدرت خرید، درآمد سرانه ترکیه بیش از دو برابر ایران است. در حالی که حدود 10 سال پیش، دو کشور درآمد سرانه کمابیش مشابهی داشتند.

۴- بین سنجه تولید ناخالص ملی به روش دلار جاری و روش قدرت خرید شکاف بزرگی وجود دارد و این شکاف در سال‌های اخیر بزرگ‌تر هم شده است. در حال حاضر با روش دلار جاری اندازه اقتصاد ایران حدود ۲۰۰ میلیارد دلار است، در حالی‌که با روش قدرت خرید حدود هزار میلیارد دلار است.

۵- درآمد سرانه ریالی با قیمت‌های ثابت سال پایه هم افت مداومی را نشان می‌دهد که هر‌چند نشان از افت شدید عملکرد اقتصاد ایران دارد ولی لزوماً با برداشت مردم از کوچک شدن سفره‌شان سازگار نیست. خصوصاً در سال‌های اخیر بین تولید ناخالص داخلی (GDP) و درآمد ناخالص ملی (GNI) ایران شکاف بزرگی به وجود آمده است. ضمن اینکه بین آمارهای بانک مرکزی و مرکز آمار نیز اختلافاتی وجود دارد.

۶- بین آمارهای اخیر بانک جهانی و صندوق بین‌المللی پول تناقض بزرگی وجود دارد. در حالی‌که بانک جهانی با معیار دلار جاری تولید ناخالص ایران را ۱۹۲ میلیارد دلار اعلام می‌کند، صندوق بین‌المللی پول عدد ۶۳۶ میلیارد دلار را برای اندازه اقتصاد ایران قائل است. آمار بانک جهانی با معیار دلار ثابت به عدد صندوق بین‌المللی پول شبیه‌تر است. اگر به جدول درآمد سرانه کشورها نگاه کنیم اعداد بانک جهانی و صندوق بین‌المللی پول برای اکثر کشورها تقریباً مثل هم است ولی در مورد ایران آمار دو نهاد، فاصله سه و نیم‌برابری (۲۳۰۰ در مقابل ۸۰۰۰ دلار) دارد که طبعاً یکی از آنها عدد صحیح‌تر است. توضیح این اختلاف چندان دشوار نیست.

۷- چون درآمد سرانه از جمع عمل‌کرد بخش مبادله‌پذیر (تجارت خارجی) و مبادله‌ناپذیر (محلی) اقتصاد تشکیل می‌شود، افت متوسط درآمد سرانه در آمارها خیلی کم‌تر از میزانی است که مردم در افت قدرت خرید دلاری خود حس می‌کنند.

اگر در مورد معنی برخی از این عبارت‌ها تردید دارید یا در مورد تفسیر و توضیح آنها دچار سوال شده‌اید، بقیه مقاله شاید بتواند پاسخ سوالات شما را بدهد.

تولید ناخالص داخلی چیست؟

به زبان خیلی ساده، تولید ناخالص داخلی یا GDP ارزش کل خدمات و کالاهای تولید‌شده در یک اقتصاد را نشان می‌دهد و تخمینی برای اندازه فعالیت‌های اقتصادی در کشورهای مختلف است. درآمد سرانه هم حاصل تقسیم تولید ناخالص داخلی بر جمعیت است و شاخصی نسبی برای میزان رفاه مادی کشورهای مختلف را نشان می‌دهد. این دو معیار به‌خصوص در سه دهه گذشته (و پس از فروپاشی بلوک شرق که نظام حساب‌های ملی خاص خودش را داشت) محبوب‌تر و دقیق‌تر شده است و آمارهای اکثر کشورها حداقل از سال ۱۹۹۰ با کیفیت خوبی وجود دارد. اعداد و ارقام درآمد سرانه کشورها هم با شهود نسبی ما از میزان رفاه و بهره‌مندی اقتصادی در آنها کمابیش سازگار است.

در ایران هم از اواخر دهه ۳۰ شمسی آمارهای حساب‌های ملی با دقت نسبتاً خوبی جمع‌آوری شده است و در نتیجه حداقل برای ۶۰ سال گذشته، داده‌های خوبی برای تحلیل نوسانات اقتصاد ایران در اختیار داریم. سنجه تولید ناخالص داخلی (یا درآمد سرانه که همان تقسیم تولید ناخالص داخلی بر جمعیت است) با همه نقدهایی که به آن وارد است، از دو جهت مفید است: ۱- مقایسه عملکرد یک اقتصاد در قیاس با گذشته خودش (یا تحلیل سری زمانی)

۲- مقایسه عملکرد اقتصادهای مختلف (یا تحلیل مقطعی بین کشوری). گفتیم که تولید ناخالص داخلی معادل ارزش کل خدمات و کالاهای تولیدی یک اقتصاد است. تولید کل اقتصاد نهایتاً در پنج جزء اصلی جذب شده و خودش را نشان می‌دهد:

 ۱- مصرف خصوصی خانوارها

 ۲- مصرف دولت (یا همان خدمات دولتی)

 ۳- سرمایه‌گذاری خصوصی

 ۴- سرمایه‌گذاری دولتی

۵- شکاف بین صادرات و واردات.

 با این منطق، برای تخمین تولید ناخالص داخلی هم می‌توان از سمت «تولید» حرکت کرد و ارزش افزوده خالص کل عوامل اقتصاد را حساب کرد یا از سمت مصرف حرکت کرد و ظرفیت اقتصاد را از روی میزان مصرف نهایی عامل‌های مختلف تخمین زد. نهایتاً این دو عدد باید یکی باشد چون قید بودجه کل اقتصاد به ما می‌گوید که، در غیاب استقراض یا کمک خارجی از بیرون، یک اقتصاد در کلیت خودش نمی‌تواند بیش از ارزش آن چیزی که تولید کرده است، مصرف کند.  این عدد تولید ناخالص داخلی چطور محاسبه می‌شود؟ قاعدتاً برای رسیدن به یک عدد نهایی نمی‌توان عدد فیزیکی تولید کالا و خدمات را با هم جمع کرد. مثلاً منطقاً این امکان نیست که تناژ فولاد و ساعت آموزش و وزن گوشت و متراژ خدمات مسکن را با هم جمع جبری کرد چون این موارد واحد مشترکی ندارند. پس یک واحد مشترک لازم داریم و آن هم ارزش پولی این خدمات و کالاهاست. یعنی «مقدار» کل هر نوع کالا /خدمت را در «قیمت واحد» آن ضرب می‌کنیم و بعد همه اینها را با هم جمع می‌کنیم تا به عدد تولید ناخالص به واحد پول محلی (مثلاً ریال) برسیم. به این ترتیب متری داریم که -‌با همه ضعف‌ها و نقدهایی که به آن وارد است‌- به ما می‌گوید تولید کل اقتصاد از یک سال به سال دیگر چه تغییری کرده است.

ممکن است بپرسیم آیا تورم روی این محاسبه اثر ندارد؟ طبعاً دارد. به این خاطر ما یک تولید ناخالص داخلی به «قیمت جاری» داریم که معمولاً برای تحلیلگران مهم نیست و یک تولید ناخالص داخلی به «قیمت‌های ثابت سال پایه» که در آن قیمت‌های روز تورم‌زدایی می‌شوند تا عدد تولید ناخالص داخلی بین سال‌های مختلف با هم قابل مقایسه باشد. تا اینجا متری درست کرده‌ایم که سطح رفاه در یک کشور را بین سال‌های مختلف می‌سنجد.

 درآمد سرانه به زبان واحد پول ملی

محاسبه تولید ناخالص داخلی و درآمد سرانه بر مبنای واحد پول داخل کشور، کمتر دچار مناقشه است چون نرخ تبدیل ارز در آن دخیل نیست. در شکل شماره یک نمودار درآمد سرانه ایران به قیمت‌های ثابت سال پایه ۱۳۹۰ ترسیم شده است که ملاحظه می‌کنیم از سال ۱۳۹۰ تا ۱۳۹۸ از نزدیک هفت میلیون تومان به حدود پنج میلیون تومان رسیده است و نزدیک ۳۰ درصد افت نشان می‌دهد. نکته قابل توجه در این نمودار شکاف بین درآمد سرانه با معیار «تولید ناخالص سرانه» و «درآمد ملی سرانه» است که در سال‌های تحریم تشدید شده است. در مورد این شکاف در بخش‌های بعدی مقاله بیشتر توضیح می‌دهیم.

مقایسه بین‌کشوری: درآمد سرانه به دلار

حالا سوال بعدی این است: سطح رفاه (درآمد سرانه) یا اندازه اقتصاد (تولید ناخالص داخلی) کشورهای مختلف را با هم چطور مقایسه کنیم؟ طبعاً یک راه ساده این است که عدد تولید ناخالص داخلی هر کشور را بر حسب پول ملی (مثلاً ریال) حساب کرده و سپس آن را بر نرخ ارز تقسیم کنیم. سوال این است که در اقتصادی مثل اقتصاد ایران کدام نرخ ارز باید مبنا باشد؟ نرخ ارز ۴۲۰۰تومانی رسمی؟ نرخ ارز ۱۰ هزارتومانی نیمایی؟ یا نرخ ارز ۲۵ هزارتومانی صرافی‌ها؟ تفاوت در استفاده از نرخ ارز عامل اصلی شکاف بین آمارهای مختلف (مثلاً بانک جهانی و صندوق بین‌المللی پول) است که در ادامه به آنها می‌پردازیم. بانک جهانی برای محاسبات دلار جاری از نرخ ارز بازار و صندوق بین‌المللی پول از نرخ رسمی ارز استفاده می‌کنند.

18

کدام عدد درست است؟ بانک جهانی یا صندوق پول؟

در مقدمه گفتیم که بین عدد اعلامی بانک جهانی (۱۹۲ میلیارد دلار) و صندوق بین‌المللی پول (۶۳۶ میلیارد دلار) برای تولید ناخالص داخلی ایران شکاف خیلی بزرگی وجود دارد و بسیاری از اهل فن معتقدند که هر دو عدد خطا دارد. برای مقایسه شکاف بین آمارهای دو نهاد بین‌المللی، در شکل شماره دو، روند درآمد سرانه از سال ۲۰۰۰ تا ۲۰۲۰ را به نقل از دو منبع ترسیم کرده‌ایم. می‌بینیم که در بسیاری از سال‌ها دو عدد کمابیش یکسان است ولی دقیقاً در سال‌هایی که بین نرخ ارز رسمی و نرخ ارز بازار آزاد تفاوت وجود داشته است، اعداد دو نهاد از هم فاصله بزرگی دارد. دلیلش هم روشن است: صندوق بین‌المللی پول نرخ محافظه‌کارانه‌تری برای قیمت دلار در محاسبات خود در نظر می‌گیرد که به نرخ رسمی نزدیک‌تر است. در مقابل، بانک جهانی از نرخ بازار آزاد دلار استفاده می‌کند که طبعاً خیلی بزرگ‌تر است و درآمد سرانه را پایین‌تر تخمین می‌زند.

از دید من با اینکه هر دو عدد غلط است ولی خطای موجود در عدد بانک جهانی بزرگ‌تر است چون سطح فعلی و میزان افتی که برای درآمد سرانه گزارش می‌دهد با شهود ما سازگاری ندارد. به عنوان مثال، در حالی که هشت سال قبل یعنی حوالی سال ۱۳۹۲، درآمد سرانه ایران با همین سنجه حدود هشت هزار دلار بوده است، امروزه درآمد سرانه ایران به روایت بانک جهانی به ۲۳۰۰ دلار رسیده است. درآمد سرانه ۲۳۰۰ دلار وضعیت رفاه در ایران را نزدیک کشورهایی مثل کنگو، بنگلادش، سوریه و نیکاراگوئه قرار می‌دهد. هر قدر هم اقتصاد ایران در این سال‌ها افت کرده باشد، بعید است کسی قانع شود که سطح بهره‌وری اقتصاد و مجموعه سبد مصرف یک شهروند متوسط ایرانی در حد شهروند متوسط این کشورهاست.1 پس احتمالاً در مقایسه بین‌کشوری، یک عاملی ایراد دارد. از آن طرف، هر قدر هم اندازه اقتصاد ایران کوچک شده باشد، کمی بعید است که سبد مصرف متوسط خانوارهای ایران ظرف این 10 سال یک‌سوم شده باشد. جالب است که وقتی در آمارهای مبتنی بر تولید ناخالص داخلی دلار جاری دقت کنیم، متوجه می‌شویم که چنین نوساناتی در آمارها در گذشته هم وجود داشته است ولی شاید به خاطر گسترده نبودن فضاهای رسانه‌ای چندان مورد توجه قرار نگرفته است. به عنوان مثال به این موارد دقت کنیم (شکل شماره ۳ را ببینید):

۱- طبق آمار بانک جهانی، درآمد سرانه ایران در سال ۱۳۶۵ (یعنی در اوج جنگ و فشارها روی اقتصاد ایران) برابر چهار هزار دلار بود که تا حدی با شهود ما می‌خواند.

۲- طبق همین آمار، درآمد سرانه ایران در سال ۱۳۷۲ (یعنی اوج دوره سازندگی) به «هزار دلار» رسیده است که یک‌چهارم درآمد سرانه دوره جنگ است!

۳- و ضمناً در سال ۱۳۸۹ درآمد سرانه به حدود «هشت هزار دلار» رسیده است. آیا منطقی است که فکر کنیم رفاه ایرانیان در سال ۱۳۸۹، «هشت برابر» سال ۱۳۷۲ شده بود؟

۴- و دوباره در سال ۲۰۲۰، عدد به ۲۳۰۰ دلار (یعنی خیلی کمتر از دوران جنگ) رسیده است. دقت کنیم که در این فاصله ارزش دلار بین‌المللی هم کم شده است و چهار هزار دلار سال ۱۹۸۵ خیلی ارزشمندتر از چهار هزار دلار امروز بوده است.

احتمالاً با توضیحاتی که تاکنون داده شده است، خود خوانندگان قادر به حدس زدن ریشه‌های این نوسانات در شاخص درآمد سرانه دلاری بانک جهانی شده‌اند: اکثر این نوسانات در سال‌هایی رخ داده که نرخ ارز جهش کرده یا نرخ رسمی ارز تغییر کرده است. در سال‌هایی که نرخ مرجع ارز (برای بانک جهانی) جهش می‌کند، رقم ریالی تولید ناخالص داخلی تغییر خیلی زیادی نمی‌کند ولی مخرج کسر (نرخ دلار) ناگهان خیلی بزرگ‌تر (گاه چند برابر) می‌شود و در نتیجه تولید ناخالص داخلی و درآمد سرانه افت شدیدی از خود نشان می‌دهد. برعکس، در سال‌هایی که نرخ ارز ثابت نگه داشته می‌شود ولی اقتصاد تورم بالایی دارد، تولید ناخالص داخلی ریالی رشد می‌کند ولی مخرج کسر ثابت می‌ماند و عدد دلاری تولید ناخالص داخلی بزرگ می‌شود. پس یک نتیجه کاربردی که می‌گیریم این است که در اقتصادهایی که قیمت خدمات و محصولات داخلی لزوماً یک-به-یک با نرخ دلار بازار آزاد تنظیم نمی‌شود، درآمد سرانه دلاری می‌تواند در برخی سال‌ها اعداد نادرستی به ما بدهد.

از زاویه تعریف تولید ناخالص داخلی هم می‌توانیم ببینیم که بعید است اندازه اقتصاد ایران ظرف چند سال ناگهان یک‌سوم شده باشد. همان طور که دیدیم، تولید ناخالص داخلی دو جزء اصلی دارد: خدمات و محصولات داخلی و کالاها و خدمات ناشی از مبادلات خارجی. قسمت اول تولید ناخالص داخلی نسبتاً پایدار است و به این راحتی کم و زیاد نمی‌شود چون موجودی خانه‌ها و راه‌ها و مدرسه‌ها و پزشکان و معلمان و کارخانه‌ها و مزرعه‌ها و‌... در یک اقتصاد یک‌شبه کم و زیاد نمی‌شود. ولی قسمت دوم (کالاهای وارداتی) با شوک‌های تجارت خارجی یک‌شبه خیلی بالا و پایین می‌شود. چون تولید ناخالص داخلی از جمع این قسمت تشکیل می‌شود، حتی در شرایط رکود هم افت آن تدریجی است و این‌طور نیست که ظرف دو، سه سال، اندازه یک اقتصاد ناگهان یک‌سوم شود! روش قدرت خرید یا PPP که در ادامه توضیح می‌دهیم دقیقاً به این نکته توجه می‌کند و در نتیجه نوسانات بالایی از خودش نشان نمی‌دهد و پایدارتر است. جالب است که خود بانک جهانی معیار دیگری به اسم «درآمد سرانه با دلار ثابت» دارد که در شکل شماره ۴ ترسیم کرده‌ایم. محققان معمولاً این شاخص را جدی‌تر می‌گیرند و می‌بینیم که کلیت روند آن با بقیه شاخص‌هایی که معرفی کردیم سازگار است.

معیار قدرت خرید یا PPP

دیدیم که انتخاب نرخ مرجع ارز یک دشواری برای گزارش درست درآمد سرانه دلاری کشوری مثل ایران است. ولی حتی در فقدان نرخ‌های ارز چندگانه هم، مشکلات جدی برای سنجش و مقایسه ارزش خدمات و کالاهای تولید‌شده در اقتصادهای مختلف بروز می‌کند و آن هم تفاوت قیمت‌های محلی برای کالاهای «مبادله‌ناپذیر» (Non-tradable) است. معنی این حرف چیست؟ مثال ساده خدمات سلمانی را در نظر بگیریم که احتمالاً به لحاظ کیفیت تفاوت چندانی بین کشورهای مختلف ندارد و عملاً یک نوع خدمت است. هزینه متوسط سلمانی مردانه در ایران چه قدر است؟ اگر خیلی دست بالا بگیریم باید بگوییم حدود ۵۰ هزار تومان که معادل حدود دو دلار با نرخ بازار آزاد است. همین سلمانی در افغانستان یک قیمت دیگر دارد (احتمالاً کمتر از دو دلار) و در اروپا و آمریکا یک قیمت دیگر (حدود ۲۰ دلار). با اینکه «ماهیت» خدمت در همه این کشورها کمابیش یک چیز است. حالا اگر ما بیاییم و در محاسبه تولید ناخالص داخلی ریالی ایران، هزینه سلمانی را ۵۰ هزار فرض کنیم و بعد آن را با نرخ دلار بازار آزاد به دلار تبدیل کنیم، عملاً ارزش یک خدمت کمابیش مشابه را بین ایران و آمریکا، 10 برابر کمتر تخمین می‌زنیم چون در حساب‌های ملی ایران برای آن دو دلار و در حساب‌های ملی آمریکا ۲۰ دلار لحاظ شده است.

 این مشکل برای کالاهای «مبادله‌پذیر» (مثل همان گوشی و لپ‌تاپ و موز و لباس و‌...) چندان پیش نمی‌آید چون قیمت دلاری این نوع کالاها همه‌جای دنیا کمابیش یکی است و با اعداد کمابیش مشابهی (بر حسب دلار) در حساب‌های ملی کشورهای مختلف ثبت می‌شود. ولی وقتی به کالاها و خدمات محلی می‌رسیم، طبعاً در کشورهایی با درآمد سرانه پایین‌تر و دستمزدهای کمتر، قیمت دلاری خدمات داخلی، مثل بهداشت و آموزش و مسکن و حمل‌و‌نقل، هم کمتر است. مثال دیگرش قیمت برق در ایران است. انرژی یک واحد مشخص برق به لحاظ ماهیت و محتوای گرمایی در کشورهای مختلف یک چیز است. در نتیجه در هر جای دنیا یک مگاوات‌ساعت برق باید در محاسبه تولید ناخالص داخلی کمابیش یکسان ارزش‌گذاری شود ولی نرخ برق در کشورهای مختلف خیلی با هم تفاوت دارد. مثلاً در حساب‌های ملی ایران قیمت هر مگاوات‌ساعت برق حدود دو تا سه سنت برای هر کیلووات‌ساعت ثبت می‌شود، در حالی که در آمریکا همین برق با قیمت ۲۰ سنت برای هر کیلووات‌ساعت منظور می‌شود.

برای رفع این معضل، معیار دیگری برای تخمین تولید ناخالص داخلی وجود دارد که به معیار قدرت خرید (Purchasing Power Parity) یا PPP معروف است. در این روش به جای تبدیل تولید ناخالص داخلی ریالی به قیمت بازاری دلار، یک نرخ دلار تصنعی پیدا می‌کنیم که از یک جور سبد وزنی بین بخش‌های مبادله‌پذیر و غیرمبادله‌پذیر اقتصاد تشکیل شود و وقتی مثلاً به قیمت سلمانی در ایران اعمال شود، ارزش دلاری آن را معادل بقیه کشورهای دنیا تولید کند. دقت کنید که می‌گوییم نرخ تصنعی، چون این قیمت دلار معنی یا کاربرد دیگری غیر از این تبدیل ندارد و مثلاً معنی آن لزوماً این نیست که قیمت دلار باید این رقم باشد. به این خاطر است که کسانی که تجربه کار با داده‌های بین‌کشوری را دارند، معمولاً به تولید ناخالص داخلی دلاری (با دلار جاری) کشوری مثل ایران یا عراق و امثال آن اعتنا نمی‌کنند و حتماً به جای آن با معیار PPP کار می‌کنند. همان طور که حدس می‌زنید، هر قدر که کشورها توسعه‌یافته‌تر باشند و دستمزدها در آنها بالاتر باشند، فرق بین تولید ناخالص داخلی دلاری و PPP برای آنها کمتر است و دو عدد خیلی به هم نزدیک است. برعکس برای کشورهای فقیرتر یا برای کشورهایی با حجم یارانه بالا، شکاف دو عدد می‌تواند خیلی زیاد باشد. برای مقایسه دو روش، در شکل شماره 4، نمودار درآمد سرانه به روش دلار جاری و برابری قدرت خرید را ترسیم کرده‌ایم. منبع هر دو نمودار بانک جهانی است. هر دو نمودار نشان می‌دهد که درآمد سرانه از حوالی سال ۱۹۹۰ (حدود ۱۳۶۹) به تدریج در حال رشد بوده ولی این رشد در سال ۱۳۸۹ متوقف شده و اقتصاد ایران از آن پس روند نزولی داشته است. با معیار بانک جهانی، درآمد سرانه ایران حدود ۲۳۰۰ دلار ولی با معیار PPP این عدد حدود ۱۳ هزار دلار است.

سهم نفت و گاز در تولید ناخالص داخلی ایران چطور محاسبه می‌شود؟

یک عامل مهم که بین محاسبه تولید ناخالص داخلی دلاری و PPP ایران فاصله می‌اندازد، روش محاسبه ارزش بخش نفت و گاز در حساب‌های ملی است. ببینیم تولیدات این بخش با چه مبلغی در حساب‌های ملی و محاسبه تولید ناخالص داخلی ایران وارد می‌شود. برای پاسخ به این سوال می‌توانیم سری به اعداد و ارقام حساب‌های ملی بزنیم و به صورت تقریبی این اعداد را استخراج کنیم. این سیر محاسبات «سرانگشتی» را دنبال کنید:

۱-‌ ارزش افزوده بخش نفت و گاز در حساب‌های ملی سال ۹۹ حدود ۴۰۰ هزار میلیارد تومان (ه.م.ت) است که رقمی نزدیک به هشت درصد کل تولید ناخالص داخلی است. یک فرض رایج ولی اشتباه این است که سهم نفت در اقتصاد ایران خیلی بیش از این است. سهم نفت حدود پنج، شش درصد است و نه بیشتر. حتی در کشورهای خیلی نفتی مثل عربستان و امارات هم سهم نفت چیزی حدود ۲۰ درصد تولید ناخالص داخلی است.

۲- تولید فیزیکی نفت و گاز چقدر است؟ به صورت تقریبی حدود «معادل 10 میلیون بشکه نفت خام در روز». دقت کنید که 10 میلیون بشکه در روز شامل نفت خام (حدود 5 /3 میلیون بشکه) و گاز طبیعی است و رایج است که انرژی گرمایی مترمعکب گاز را به معادل بشکه نفت تبدیل کنیم تا بتوانیم با اعداد ملموسی کار کنیم و تقریب بزنیم.

۳- خب حالا اگر ۴۰۰ ه.م.ت را بر تولید سالیانه ناشی از 10 میلیون بشکه در روز تقسیم کنیم، به هر بشکه حدود «صد هزار تومان» (چهار دلار) می‌رسد. یعنی ارزش افزوده هر بشکه نفت خام در حساب‌های ملی ایران با قیمت حدود چهار دلار ثبت می‌شود که طبعاً خیلی کمتر از قیمت بین‌المللی است.

۴- قیمت جهانی هر بشکه چقدر است؟ حدود ۲۵ دلار! می‌پرسید چرا ۲۵ و نه ۵۰ دلار؟ چون آن 10 میلیون بشکه شامل نفت و گاز است و قیمت انرژی حرارتی گاز در دنیا ارزان‌تر از نفت است (حدود یک‌سوم). یعنی ۲۵ دلار برای هر بشکه نفت تخمین منصفانه‌ای برای ارزش میانگین سبد وزنی نفت و گاز ایران است.

۵- خب پس یک نکته در مورد تفاوت تولید ناخالص داخلی اسمی و PPP را اینجا می‌بینیم: وقتی به PPP تبدیل می‌کنیم، تقریباً ۲۰ دلار به ازای هر بشکه به ارزش تولید ناخالص داخلی اضافه می‌کنیم تا با قیمت جهانی معادل‌سازی شود. این رقم چیزی حدود ۷۰ میلیارد دلار در سال است. پس حدود ۷۰ میلیارد دلار از تفاوت بین تولید ناخالص داخلی اسمی و PPP ایران با دقت کردن در شیوه ثبت ارزش افزوده بخش نفت و گاز قابل توضیح دادن است. طبعاً این رقم سال به سال متفاوت است چون قیمت جهانی نفت (و گاز) تغییر می‌کند.

نقدها و محدودیت‌ها: آیا تولید ناخالص داخلی شاخص دقیقی از رفاه خانوارهاست؟

تا اینجا نشان دادیم که تولید ناخالص داخلی تخمینی از ارزش افزوده کل فعالیت‌های اقتصادی یک کشور در طول یک سال را ارائه می‌کند. آیا این تخمین با مشاهدات مردم از زندگی روزمره‌شان سازگار است و اگر نه، چه عواملی می‌تواند بین احساس شهروندان از رفاه و شاخص تولید ناخالص داخلی (یا درآمد سرانه) فاصله ایجاد کند؟ در اینجا به چند ضعف یا محدودیت اصلی شاخص درآمد سرانه و تولید ناخالص داخلی اشاره می‌کنیم.

۱- توزیع درآمد: درآمد سرانه یک شاخص میانگین است و لزوماً چیزی در مورد توزیع درآمد یا حتی میانه درآمد خانوارها نمی‌گوید. ممکن است که در یک مقطع حتی درآمد سرانه بالا برود ولی توزیع به شدت بدتر شود و تعداد خانوارهای زیر خط فقر افزایش یابد. مثلاً در دوره رکود، خانوارهایی که شغل خود را از دست می‌دهند فشارهای زیادی را تحمل می‌کنند که ممکن است در عدد متوسط درآمد سرانه خودش را نشان ندهد.

 ۲- رابطه مبادله: این جنبه (کمتر شناخته‌شده) شاید ملموس‌ترین جنبه موضوع برای ایرانیان در سال‌های اخیر باشد. با اینکه درآمد سرانه ظرف چند سال فقط چند درصد کم شده است، افراد به وضوح کاهش خیلی شدید در قدرت خرید کالاهای معمول را حس می‌کنند که سازگاری چندانی با درصد افت تولید ناخالص داخلی ندارد. این موضوع را به تفصیل بیشتری باز می‌کنیم.

۳- فرار سرمایه: اگر اقتصادی دچار فرار سرمایه جدی باشد، بین شاخص «تولید داخل» و «مصرف داخل» می‌تواند یک شکاف مهم بروز کند. چرا؟ چون بخشی از ارزش افزوده‌ای که در داخل تولید شده است، نهایتاً از کل اقتصاد خارج شده است و به مصرف شهروندان این کشور نرسیده است. در غیاب فرار سرمایه، بخشی از کالاها و خدمات در قالب صادرات به خارج منتقل شده و در مقابلش کالاها و خدمات جدیدی وارد می‌شود که مصرف‌کننده‌شان شهروندان آن کشور هستند. در نتیجه بین تولید و مصرف شکاف چندانی ایجاد نمی‌شود. در حالی که در سناریوی فرار سرمایه، ارزش برخی کالاهای صادرشده در خارج از کشور باقی می‌ماند.

۴- کیفیت خدمات دولتی: فراموش نکنیم که یک جزء مهم تولید ناخالص داخلی، مصارف دولت است که در قالب خدمات دستگاه‌های دولتی انجام می‌شود. اگر خدمات این دستگاه‌ها با کیفیت و بهره‌وری پایینی ارائه شود یا صرف اموری شود که مطلوبیت چندانی برای متوسط شهروندان ندارد، نهایتاً عدد تولید ناخالص داخلی بالا می‌رود ولی تاثیر آن روی احساس شهروندان از رفاه چندان بزرگ نیست.

۵- مبادلات غیربازاری، داوطلبانه و خانگی: اگر در تعریف و شیوه رایج جمع‌آوری داده‌های تولید ناخالص داخلی دقت کنیم، ارزش افزوده خدماتی که در داخل خانوارها تولید می‌شود و مبادلاتی که به صورت غیرپولی و بین‌فردی انجام می‌شود در حساب‌های ملی ثبت نمی‌شود. این باعث می‌شود که در جوامعی که سهم تولیدات غیربازاری بیشتر است (مثلاً مناطق روستایی)، شاخص تولید ناخالص داخلی مقدار واقعی اقتصاد را کمتر از واقعیت تخمین می‌زند. برای ملموس شدن به این مثال دقت کنیم: در زمان کرونا، خانواده‌ها بخشی از خدماتی را که قبلاً از بازار تهیه می‌کردند (مثلاً کوتاه کردن موی سر، آموزش کودکان، تعمیر وسایل، تهیه غذا و‌...) در داخل خانه انجام می‌دهند. به لحاظ رفاه واقعی، خانوارها این خدمات را مصرف کرده‌اند ولی شاخص تولید ناخالص داخلی تولیدات اقتصاد در آن دوره خاص را پایین‌تر تخمین خواهد زد چون این خدمات در حساب‌های بنگاه‌ها (سلمانی‌ها و رستوران‌ها و...) ثبت نشده است.

۶- کیفیت محیط‌زیست: یک نقد خیلی مهم و جدی به تولید ناخالص داخلی، در نظر نگرفتن کیفیت محیط زیست و پایداری منابع طبیعی است. برای مثال ایجاد یک کارخانه جدید فولادسازی باعث افزایش تولید ناخالص داخلی می‌شود ولی اگر این کارخانه هوا یا آب‌های منطقه را آلوده کند، این آلودگی‌ها (حداقل به صورت مستقیم و در کوتاه‌مدت) جایی در تولید ناخالص داخلی منعکس نمی‌شوند. یا مثلاً شهروندان دو شهر با میزان تولیدات فیزیکی یکسان ولی با درجات مختلفی از پاکیزگی هوا و زیبایی مناظر طبیعی و ملایمت آب و هوا، احتمالاً رفاه متفاوتی را در زندگی تجربه می‌کنند ولی عدد تولید ناخالص داخلی دو منطقه ممکن است نزدیک به هم باشد.

۷- کیفیت فناوری: درآمد سرانه معمولاً بهبود کیفیت فناوری را در خود منعکس نمی‌کند. این معضل برای برخی کالاها و خدمات مثل وسایل الکترونیک، لوازم خانگی و خدمات پزشکی و درمانی جدی است. برای مثال، خرید یک رایانه خانگی ابتدایی و ضعیف در اوایل دهه 80، با چیزی نزدیک به دو هزار تا سه هزار دلار ارزش در حساب‌های ملی ثبت می‌شد. امروزه یک خانوار با پرداخت کمتر از ۵۰۰ دلار، رایانه خانگی تهیه می‌کند که صدها برابر قدرتمندتر از آن رایانه قبلی است ولی ارزش افزوده آن در حساب‌های ملی صرفاً ۵۰۰ دلار (برای مثال) ثبت می‌شود. ناقدان به درستی اشاره می‌کنند که حتی اگر درآمد سرانه ثابت بماند ولی کیفیت و قابلیت‌های محصولات و خدمات بهتر شود، رفاه مصرف‌کنندگان بالا رفته است بدون اینکه عدد درآمد سرانه آن را منعکس کند.

دوران تحریم: کانال رابطه مبادله (Terms of Trade)

گفتیم که یک پارادوکس مهم در آمارهای رسمی درآمد سرانه، تضادی است که مردم بین سطح زندگی خود و آمارهای اقتصادی حس می‌کنند. احتمالاً کمتر ایرانی است که معتقد باشد قدرت خریدش نسبت به 10 سال پیش به شدت پایین نیامده است، حال آنکه عدد درآمد سرانه با معیار تولید ناخالص داخلی افت چندانی را نشان نمی‌دهد. در شکل شماره یک دیدیم که بین محاسبه درآمد به شیوه تولید ناخالص داخلی و شیوه درآمد ملی شکافی به وجود آمده است و در حال بزرگ شدن است. یک عامل پنهان ولی مهم توضیح‌دهنده این شکاف، افت شدید در نتیجه رابطه مبادله بازرگانی یا Terms of Trade است.

کشوری را فرض کنید که مقدار زیادی «نفت» تولید می‌کند. اگر بخواهیم بهره‌وری یا ظرفیت تولید این کشور را بسنجیم، یک شاخص این است که ببینیم تولید کل نفت در این کشور چقدر است (نگاه فیزیکی). هر قدر تولید نفت بیشتر باشد، ظرفیت این اقتصاد بالاتر است. خب تا اینجا شاخص بدی نیست. با مقداری تقریب و خطا، این شاخص همان «تولید ناخالص ملی» است که در بخش‌های قبلی مقاله بحث کردیم. حال اگر بخواهیم شاخصی از «مصرف یا رفاه» مردم این کشور بدهیم، شاید بهتر باشد ببینیم سبد غذایی‌شان شامل چند کیلو «مواد غذایی» است. با کمی خطا و اغماض به این شاخص بگوییم «مصرف سرانه ملی». طبعاً مردم که نمی‌توانند نفت خام را مستقیماً مصرف کنند. پس برای محاسبه رفاه خانوارهای این اقتصاد، باید ببینیم که هر بشکه نفت تولیدی در این اقتصاد نهایتاً چه مقدار خوراکی سر سفره مردم می‌آورد. به این شاخص بگوییم «درآمد ملی ناخالص» یا GNI. حال به مقدار غذایی که این کشور در مقابل هر واحد ظرفیت تولید نفت خامش دریافت می‌کند می‌گوییم رابطه مبادله بازرگانی یا Terms of Trade.

حال به این سناریو فکر کنیم: قیمت گندم در دنیا دو برابر شود ولی در داخل این اقتصاد اتفاق خاصی نیفتاده باشد. طبعاً قدرت خرید مردم این اقتصاد برای تامین غذا «نصف» شده است، با اینکه آنها از زحمت و تلاش خود کم نکرده‌اند. از یک زاویه دیگر ببینیم: برای تامین همان‌قدر غذا از بازارهای بین‌المللی، مردم این کشور باید خیلی بیشتر از قبل زحمت بکشند و نفت تولید کنند تا بتوانند به اندازه قبل گندم بخورند. طبعاً رفاه این مردم در اثر این شرایط خیلی کمتر شده است چون بیشتر از قبل زحمت می‌کشند و همان قدر مصرف می‌کنند. بانک مرکزی وقتی حساب‌های ملی را منتشر می‌کند، عدد «نتیجه رابطه مبادله» را از تولید ناخالص داخلی (GDP) کسر می‌کند، تا به درآمد ملی (GNI) برسد. هر قدر که رابطه مبادله به زیان یک کشور تغییر کرده باشد، میزان قدرت خرید واقعی عوامل آن اقتصاد کم و کمتر می‌شود. نمودار شماره 5 تغییرات رابطه مبادله بازرگانی (به قیمت‌های ثابت سال ۱۳۹۰) را نشان می‌دهد. تفسیری که می‌توانیم از این نمودار داشته باشیم این است که محدود شدن فرصت‌های تجارت خارجی برای اقتصاد تقریباً معادل ۱۵۰ ه.م.ت (به قیمت‌های سال ۱۳۹۰) از رفاه ایرانیان کم کرده است که عددی نزدیک به ۲۵ درصد کل اندازه اقتصاد در آن سال (حدود ۶۵۰ ه.م.ت) است.

پایان بحث: پاسخ برخی سوالات رایج

۱- آیا تورم در تولید ناخالص داخلی منعکس می‌شود؟

پاسخ: خیر. تورم‌های بالا روی «رشد اقتصاد» اثر منفی دارند ولی خود تورم تاثیر مستقیم روی عدد محاسبه‌شده برای تولید ناخالص داخلی به قیمت‌های ثابت ندارد چون نهایتاً اثر تورم از آن خارج می‌شود. تورم فقط عدد تولید ناخالص داخلی به قیمت‌های جاری را متورم می‌کند که اهمیت تفسیری خاصی ندارد.

۲- آیا قیمت‌های بالای مسکن در تولید ناخالص داخلی ایران منعکس می‌شود؟

پاسخ: خیر. کلاً قیمت مسکن در تولید ناخالص داخلی اثر ندارد. در زمان محاسبه این شاخص، «معادل ارزش اجاره» برای واحدهای مسکونی حساب شده و جزو خدماتی که خانوارها و بنگاه‌ها دریافت کرده‌اند به حساب می‌آید. در دوره‌هایی که اجاره مسکن به نسبت قیمت کمتر رشد کرده است، محتمل است که سهم بخش مسکن در اقتصاد کمتر از واقعیت منعکس شود.

۳- آیا ارزش بازار سهام در تولید ناخالص داخلی منعکس می‌شود؟

پاسخ: خیر. قیمت سهام و دارایی‌ها و نوسانات بازار دارایی تا وقتی که تاثیری روی بخش حقیقی اقتصاد نداشته باشد، تاثیری روی تولید ناخالص داخلی ندارد.

۴- درآمد سرانه به قیمت‌های جاری حدود ۶۰ میلیون تومان است. آیا درآمد پولی سالیانه متوسط یک ایرانی واقعاً این‌قدر است؟

پاسخ: خیر. دقت کنیم که درآمد پولی فقط بخشی از درآمد سرانه است. بخش دیگری از درآمد سرانه شامل خدمات دولتی و عمومی و نیاز بهره‌مندی از مصرف دارایی‌های تملکی مثل مسکن و خودرو است که در درآمد پولی مستقیم سالیانه فرد منعکس نمی‌شود. درآمد سرانه معادل ارزش مصرفی را می‌سنجد و نه لزوماً درآمد پولی فرد را.

جمع‌بندی

در این مقاله ابتدا تعریف ساده‌ای از تولید ناخالص داخلی و درآمد سرانه ارائه کردیم و سه معیار مختلف برای گزارش درآمد سرانه را توضیح دادیم: بر حسب ریال، بر حسب دلار و برحسب قدرت خرید. در بحث روش دلاری، گفتیم که یک چالش کلیدی انتخاب نرخ دلار مناسب برای تبدیل اندازه ریالی اقتصاد ایران به دلار است و در همین رابطه تفاوت بین دو روش «دلار جاری» و «برابری قدرت خرید» برای تخمین دلاری تولید ناخالص داخلی کشورها را توضیح دادیم. به دلیل جهش شدید نرخ دلار آزاد در ایران، دو شاخص عددهای بسیار متفاوتی برای اندازه اقتصاد ایران و درآمد سرانه ایرانیان ارائه می‌کنند. با شاخص دلار جاری بانک جهانی درآمد سرانه ایرانیان به حدود ۲۳۰۰ دلار کاهش یافته است، در حالی‌که با شاخص قدرت خرید، میزان درآمد سرانه حدود ۱۲ هزار دلار است. جمع‌بندی ما این است که برای کشوری مثل ایران، شاخص بر حسب دلار بازار خطای اندازه‌گیری زیادی دارد و خصوصاً در سال‌های جهش قیمت دلار، میزان درآمد سرانه را دست‌پایین و در سال قبل از جهش دلار، میزان درآمد سرانه را دست‌بالا تخمین می‌زند. شاخص برابری قدرت خرید، حساسیت کمتری به قیمت بازاری دلار دارد و تخمین‌های پیوسته‌تری ارائه می‌کند که احتمالاً به واقعیت نزدیک‌تر است. 

* در تهیه این مطلب از راهنمایی‌ها و بحث‌ها و نوشته‌های افراد مختلفی استفاده شده است که از آنها صمیمانه ممنونم. خصوصاً از سروش باقری برای بحث‌های دقیق و مفید در مورد خالص رابطه مبادله بازرگانی، از محمد مصطفوی بابت تاکید بر نمودار دلار ثابت بانک مرکزی، از حمید آذرمند برای برجسته کردن تضاد بین آمار بانک جهانی و صندوق پول و از عباس علوی‌راد برای راهنمایی در مورد داده‌های بانک مرکزی متشکرم. 

پی‌نوشت: 
  1- صرفاً برای ملموس کردن مقایسه، مهم‌ترین فرودگاه نیکاراگوئه شاید چیزی شبیه به فرودگاه‌های شهرستان‌های ایران باشد.