شناسه خبر : 43801 لینک کوتاه

فرزندآوری و اقتصاد

چرا مردم دوست ندارند بچه‌دار شوند؟

 

 فرشید یزدانی / تحلیلگر اقتصاد اجتماعی

تشویق به فرزندآوری به روش‌های مختلف و با برقراری مشوق‌های مختلف اقتصادی (از قبیل تخصیص خودرو، زمین و...) برای هرچه بیشتر بچه‌دار شدن خانواده‌های جوان مدت‌هاست در دستور کار مسوولان کشوری و شهری قرار دارد. این مورد نیز چون بسیاری از موارد دیگر، با مواجهه‌ای تقلیل‌یافته به روابطی دستوری و بدون پشتوانه‌های نظری و اجتماعی قوی که حاصل گفت‌وگوهای عمیق اجتماعی باشد روبه‌رو بوده است. 

مسوولان محترم فرض کردند با دستورات و در کنار ارائه برخی امکانات مالی و غیرمالی می‌توانند جمعیت جوان را که بسیاری از آنان حتی زیر بار ازدواج رسمی هم نمی‌روند، وادار به فرزندآوری زیاد کنند. گرچه فرزندآوری زیاد هم خود جای بحث دارد. 

گرچه با توجه به ترکیب جمعیت به واسطه افزایش جمعیت طی دهه ۶۰ و رسیدن این جمعیت به دوران جوانی و تشکیل خانواده و فرزندآوری، نرخ رشد بالاتری از دهه قبل مورد انتظار بوده است، اما همین انتظار هم چندان اتفاق نیفتاد. 

طبق آمار ارائه‌شده، در ۹ماه امسال میزان زاد و ولد نسبت به سال گذشته کاهش یافته است و این امر مبین شکست برنامه‌های تبلیغی و اقتصادی دولت در جهت افزایش فرزندآوری است.

 اما چرا این برنامه شکست خورد؟ (شکستی که از قبل نیز قابل پیش‌بینی بود) آیا علت در نحوه اجرای آن بود؟ یا در نحوه اطلاع‌رسانی؟ خطای تحلیلی در مورد اصل موضوع باعث این شکست شده یا نحوه و نوع رویکرد به موضوع منشأ چنین خطایی بوده است؟ برای پاسخ به این سوالات لازم است نخست نگاهی به رویکرد و نگاه حاکم بر چنین برنامه‌هایی از نظر روشی انداخت تا در پاسخ دچار چنین خطایی نشویم. در مواجهه با پدیده‌های اجتماعی چند عامل موجب خطا می‌شود که در اینجا به دو عامل مهم آن اشاره می‌کنم.

 نخست رویکرد تقلیل‌گرایانه و ساده‌انگارانه این پدیده‌هاست، به‌تبع این نوع نگاه، نگاهی یک‌وجهی به آنها صورت می‌گیرد و از وجوه دیگر موضوع غفلت می‌شود. بر مبنای همین نگاه ساده‌انگارانه نیز تجویز صورت می‌گیرد.

دوم، رویکرد دستوری به موضوع است. غافل از اینکه نمی‌توان برای مسائل و پدیده‌های اجتماعی دستور صادر کرد متاسفانه این امر در کشور ما رایج است که سیاستگذاران در اکثر موارد سعی می‌کنند با دستور مسائل را حل کنند و به این واسطه مسائل نه‌تنها حل نمی‌شوند که هر روز پیچیده‌تر نیز می‌شوند چون اجتماعی که نمی‌خواهد به دستورات عمل کند برای فرار از دستور به روش‌های جدیدتری دست می‌زند و این فرآیند به بغرنج‌تر شدن مشکلات و مسائل اجتماعی می‌انجامد تا جایی که این نتیجه حاصل می‌شود که مسائل غیرقابل حل و به نوعی عادی هستند.

این سخن را از مسوولان زیاد شنیده‌ایم که «این مساله در تمام دنیا هست» که البته این حرف هم عموماً بدون پشتوانه پژوهشی است و خود آن نیز در امتداد همان رویکرد تقلیل‌گرایانه است.

در اینجا نگاه به فرزندآوری و اتخاذ رویکردها و روش‌ها نیز بر اساس همین دو خطا صورت گرفته است. در حالی که در ابتدایی‌ترین آموزش‌ها و برداشت‌ها در حوزه علوم اجتماعی بر این نکته تاکید می‌شود که مسائل اجتماعی مسائلی پیچیده و چندوجهی هستند و طبیعتاً تحلیل آنها نیز باید مبتنی بر این پیچیدگی و چندوجهی بودن باشد. 

متاسفانه در این مورد نیز بدون در نظر گرفتن مجموعه شرایط اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی به امر سیاستگذاری و برنامه‌ریزی پرداخته شده است. در اینجا فقط به یک عامل اشاره می‌کنم: عامل اقتصادی.

خانواده ضمن اینکه واحدی اجتماعی است، واحدی اقتصادی نیز هست. هم در فرآیند اقتصاد (با بازتولید نیروی کار) نقش دارد و هم چرخش این بازتولید نیاز به مدیریت اقتصادی دارد.

کودک تا سالیان زیاد از نظر اقتصادی و مالی نیاز به پشتیبانی دارد، گرچه بعضاً گفته می‌شود این پشتیبانی باید تا حدود زیادی و در عرصه‌های مختلف (مانند آموزش، سلامت و مسکن) از سوی دولت صورت گیرد، اما در هر صورت خانواده مسوولیت اصلی را برای خود قائل است.

حال با ناکارآمدی دولت‌ها در ایران چگونه می‌توان انتظار یک پشتیبانی بلندمدت و مناسب داشت و خانواده‌ها چگونه می‌توانند به دولت اعتماد کنند، دولتی که سیاست‌های آن به نابودی بخش زیادی از زیرساخت‌های عمومی منجر شده است.

جدا از آن، چگونه خانواده می‌تواند هزینه‌های زندگی مناسبی برای فرزند خود فراهم آورد. با یک محاسبه سرانگشتی هزینه یک ماه پوشک و شیر خشک حداقل یک میلیون و 500 هزار تومان (با قیمت‌های همین امروز و نه فردای غیرقابل پیش‌بینی) است. پس از آن هزینه‌های سلامت کودک (اعم از تغذیه، امکانات مناسب رشد و خدمات درمانی) رقم‌های سرسام‌آوری می‌شود.

 در مقابل آن درآمد حداقلی نیروی کار نزدیک به شش میلیون تومان در ماه است (حداقل دستمزد)، اگر به این مساله در دو قالب کوتاه‌مدت و بلندمدت نگاه کنیم می‌بینیم که انتظار فرزندآوری با مشوق‌های مقطعی و دوره‌ای انتظار چندان معقولی نیست. 

در خبرها آمده بود که فردی به‌واسطه فقر و برای زنده ماندن خود و دیگر اعضای خانواده اقدام به بیهوشی کودک خود برای فروش اعضای بدن او کرده بود (خبری که اگر در هر جای دنیا بود، مسوولان از شدت شرم می‌مردند)، حتی اگر این خبر صحت نداشته باشد دیگر اخبار این‌چنینی زیاد است (موضوع کولبری و...) که هر کدام دنیایی از درد اجتماعی و ناکارآمدی ساختار سیاسی را نشان می‌دهد. 

با چنین مدیریت اقتصادی‌ که در آن هر روز بخش زیادتری از جمعیت به زیر خط فقر سوق داده می‌شوند و هر روز نیز فاصله افراد بالای خط فقر کم و در مقابل فاصله افراد زیر خط فقر، با این خط بیشتر می‌شود (یعنی به عمق بیشتری از فقر فرو می‌روند) توصیه به فرزندآوری از اساس توصیه‌ای نامعقول است.

در نهایت اینکه چنانچه دولت عمیقاً انتظار فرزندآوری بالاتر دارد لازم است در وهله نخست با یک گفتمان‌سازی اجتماعی مناسب این پذیرش را ایجاد کند، گفتمانی که در یک تعامل موثر با موافقان و مخالفان این امر صورت می‌گیرد. و در گام دیگر به اصلاحات شرایط اقتصادی با رویکرد اجتماعی اقدام کند. 

دراین پرونده بخوانید ...