شناسه خبر : 38393 لینک کوتاه

دوراهی دشوار

چگونه تصمیم‌گیران مردم را در دوراهی سلامت- منزلت قرار دادند؟

 
 
حسین جلالی  / نویسنده نشریه

دیدن تصویر ایرانی‌هایی که در پیاده‌روهای ارمنستان در انتظار واکسن نشسته‌اند به معنای واقعی دردآور است. هرچند به تصمیم این افراد نمی‌توان خرده گرفت چون بین دو‌راهی «منزلت اجتماعی» و «سلامت»، سلامت را برگزیده‌اند. انگار در کشور ما منزلت‌های اجتماعی، به معنی ایجاد تمایز در شأن اجتماعی افراد، به عنوان یک مفهوم اجتماعی شکل نگرفته است. مثلاً وقتی قرار می‌شود یارانه اندکی به افراد داده شود، همه متقاضی دریافت هستند و در سامانه پرداخت یارانه ثبت‌نام می‌کنند. یعنی همه خود را مستحق می‌دانند و کسی برای خودش تشخص طبقاتی قائل نیست. ما در وضعیتی هستیم که نه نظام سیاسی و نه نظام اجتماعی شأن و منزلت مشخصی برای افراد تعیین نکرده است. هیچ تمایز و تشخص طبقاتی میان مردم وجود ندارد. حتی افراد جایگاه و منزلت خودشان را به رسمیت نمی‌شناسند. البته ریشه این مسائل را نباید در افراد جست‌وجو کرد بلکه باید در جامعه‌ای دید که اقتصاد تا این درجه بیمار و غیرقابل پیش‌بینی است و می‌توان ادعا کرد؛ اخلاق به عنوان یکی از پایه‌های اصلی جامعه از بین رفته است. در این نوشته به مصادیقی می‌پردازیم که آحاد جامعه ناچار می‌شوند منزلت اجتماعی خود را زیر پا بگذارند.

 

 درماندگی و اجبار: مورد واکسیناسیون در ارمنستان

«هزاران ایرانی عصبی از برنامه آشوب‌ناک واکسیناسیون دستگاه اداری و مستاصل برای یافتن امنیت، بعد از تحمل موج پس از موج ویروس کرونا، دارند فوج‌فوج از هوا و زمین خودشان را به ارمنستان همسایه می‌رسانند تا در مقابل کووید ۱۹ واکسینه شوند.» این بند آغازین گزارش نیویورک‌تایمز است که در آن تاکید شده؛ کشور سه‌میلیونی ارمنستان به‌خاطر رواج عقاید خرافی و توطئه‌اندیش درباره واکسن، با مازاد واکسن روبه‌رو شد و به همین دلیل واکسن‌های مازادش را ابزاری برای جذب گردشگر کرد. یکی از ایرانیانی که برای دریافت واکسن به ارمنستان سفر کرده بود به نیویورک‌تایمز گفته است: «اینکه برای واکسیناسیون مجبور شویم کلی پول خرج کنیم، سفر کنیم و تحت استرس و فشار قرار بگیریم انتخاب ایده‌آلی برای ما نیست. اگر مجبور نبودیم، این کار را نمی‌کردیم.»

افزایش پروازهای تهران به ایروان تمهیدی بود تا به تقاضاهای مردم برای سفر به ارمنستان پاسخ دهد. تمام پروازهای تهران به ارمنستان تا اواخر آگوست، اوایل شهریور، فروش رفته‌اند. نوبت به کرایه کردن سواری و اتوبوس شخصی هم رسیده است. بنابر گزارش‌ها و مشاهدات شهروندان، این ازدحام باعث شد مرز ایران-ارمنستان صف‌های طولانی و سنگینی به خودش ببیند. برخی تا ۱۳ ساعت در این صف‌ها معطل شدند. از دیگر سو، عکس‌هایی نیز تحت عنوان «خیابان‌خوابی ایرانیان در ارمنستان به امید دریافت واکسن» نیز در خبرگزاری‌ها و فضای مجازی منتشر و دست‌به‌دست می‌شد. از حدود ۲۴ تیرماه نیز ارمنستان واکسیناسیون مجانی گردشگران را منوط به حضور دست‌کم ۱۰‌روزه در این کشور کرده است.

صف‌های طولانی تنها سهم توریست‌های واکسن نبود. در ایران، همان میزان محدود واکسیناسیون نیز گاهی با بی‌انضباطی و صف‌های آزاردهنده همراه می‌شد. فیلم‌های این وضعیت زخم دیگری بود بر روان جامعه ایرانی. مخصوصاً وقتی این بی‌انضباطی با بدرفتاری نیز همراه می‌شد. در موردی، یکی از اعضای نیروی انتظامی با پرت کردن و هل دادن چند پیرمرد باعث افتادن آنها بر زمین شد. موضوعی که موجی از انتقادات را در پی داشت و به عذرخواهی رئیس‌پلیس ختم شد.

 

 واکنش‌ها: صحبت از خجالت است و شرمساری

۱۵ تیرماه سیدامیرحسین قاضی‌زاده‌هاشمی، عضو هیات‌رئیسه مجلس و نماینده سیزدهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری که از قضا عضو ستاد ملی مبارزه با کرونا نیز هست، گفت: «برای کشوری که خودش از دانش فنی در حوزه واکسیناسیون بهره‌مند است و توانایی تولید واکسن دارد، خجالت‌آور است که مردمش برای دریافت واکسن به دوبی، ارمنستان و ترکیه بروند.»

روزنامه جمهوری اسلامی نیز در مطلبی با عنوان «قصه پرغصه واکسن کرونا» نوشت: «اخبار جنجالی سفر متقاضیان تزریق واکسن کرونا به ارمنستان و بعضی کشورهای دیگر منطقه در قالب تورهای گردشگری با هزینه پنج میلیون تومان و بیشتر، باید عرق شرم بر پیشانی مسوولان بهداشت و ستاد ملی مبارزه با کرونا در کشورمان بنشاند. امکانات، سابقه، وسعت، قدرت علمی و سایر ظرفیت‌های ایران به اندازه‌ای زیاد است که کشوری مثل ارمنستان در برابر آن اصولاً به حساب نمی‌آید. با این حال، چرا وضع واکسیناسیون کرونا در ایران به‌گونه‌ای است که افراد سالخورده باید بیش از ۱۵ ساعت در صف‌های طولانی بمانند و گاهی موفق به دریافت واکسن شوند و گاهی هم بی‌نتیجه به خانه برگردند ولی در ارمنستان شرایط برای تزریق رایگان واکسن کرونا فراهم است و سیل متقاضیان ایرانی به آن کشور سرازیر شده است؟»

 

 دوگانه‌های تلخ: نیازهای عینی پیروز همیشگی

شاید به نظر برخی سفر به ارمنستان به ‌قصد واکسیناسیون، کار دون ‌شأنی نباشد، اما کم نیستند افرادی که این کار را کسر شأن می‌بینند. قصد مناقشه در این مثال نیست. بحث بر سر الگویی است که مکرراً خودش را در جامعه ما نشان می‌دهد: دوگانه سلامت-منزلت؛ معیشت- اقتصاد- شرافت. این‌گونه دوگانه‌ها اکثراً به نفع نیاز عینی به پایان می‌رسد. اگر تا مدتی بتوان بین سلامتی و شأن، دومی را اولویت داد و منتظر ماند که گزینه‌ای در شأن آدم پیش آید (در این مورد واکسیناسیون راحت و محترمانه در کشور خود)، بعد از مدتی دیگر این کار غیرعقلانی به نظر می‌رسد و آدم گزینه سلامت منهای منزلت را انتخاب می‌کند.

موضوع فقط سلامتی نیست، این دوگانه در معیشت پررنگ‌تر است. برای نمونه سال‌هاست که مسوولان کشور کولبری را دون شأن ایرانیان می‌خوانند. منطقاً کسی که کوله‌کشی می‌کند علاقه‌ای ندارد زندگی خود را به خطر بیندازد و چنین سختی جانکاهی را متحمل شود. او مجبور است و تا مجبور باشد این کار را می‌کند. صف مرغ هم مثال دیگری است. در زمانه‌ای که دخل‌وخرج نمی‌خواند، قاعدتاً برای شهروندان عاقلانه است که مرغ را با در صف ماندن ارزان‌تر تهیه کنند. اما در این میان منزلت شهروندان است که آسیب می‌بیند. مشخص است که نه مسوولان از این وضعیت خشنود هستند و نه شهروندان. به قول شهروندی ایرانی در گفت‌وگو با نیویورک‌تایمز: «اگر مجبور نبودیم این کار را نمی‌کردیم.» پرسش این است که چه می‌شود که کار به اجبار می‌کشد؟

 

 نادیده گرفتن واقعیت: توهم کار فرهنگی

اگر در گذشته همبستگی قابل‌قبولی بین نیت‌های خوب حاکمان و اقدامات موثر و نتیجه‌بخش آنها برقرار بود، این نسبت در جوامع و اقتصادهای پیچیده امروزی خیلی کم‌معناتر (و حتی بی‌معنا) شده است. نیت یا «خواست» چیزی مثل «بزرگی» و «شرافت» به‌هیچ‌وجه، منتهی به کسب آن نمی‌شود. شاید گویاترین مثال چیزی باشد که برخی «ماهیت دوگانه سیاست‌های اقتصادی» نام گذاشته‌اند. این عبارت به زبان ساده یعنی بسیاری از اقدامات اقتصادی‌ای که چهره جذاب و مفید دارند، عملاً مخرب هستند و بالعکس، بسیاری از سیاست‌های اقتصادی غیرجذاب، همان‌هایی هستند که در آینده اقتصاد کشوری را در مسیر ترقی و رشد قرار می‌دهد.

واقعیت این است که منطق اقتصادی و عینی امور، نقش بسیار پررنگ و حتی بعضاً تعیین‌کننده‌ای در امور فرهنگی و خلقیات جامعه دارد. جامعه‌ای که درگیر فقر و بیکاری شدید است، عملاً در بستری از چالش‌های اجتماعی و اخلاقی قرار می‌گیرد. وضعیتی که با وعظ و خطابه هرگز درست نخواهد شد. به عبارتی می‌توان گفت، در صورت درست بودن زمین و بستر اقتصادی و عینی یک کشور لزوماً نباید انتظار یک جامعه اخلاق‌مدار و شرافتمند را داشت اما برعکس آن در اکثر مواقع صادق است: جامعه‌ای که زمین اقتصادی و عینی آن مشکل دارد آبستن مشکلات اخلاقی-‌اجتماعی شدیدی است. انسان‌ها برای حفظ اخلاق و منزلت خود تا جایی حاضر هستند هزینه بپردازند. هرقدر هزینه اخلاقی زیستن و حفظ منزلت بیشتر شود، آنها آسیب‌پذیرتر می‌شوند.

در ایران تاکید زیادی بر فرهنگ‌سازی یا اصطلاحاً «کار فرهنگی» می‌شود. این رویکرد آدرس غلطی است که آگاهانه و ناآگاهانه اشاعه می‌شود. مسعود نیلی نیز همواره به اشتباه بودن این رویکرد تاکید دارد. او در مجموع درس‌گفتارهای «مبانی اقتصادی» (که در سایت مکتب‌خانه به‌صورت رایگان در دسترس است) بارها رویکرد فرهنگ‌گرایانه به مصرف در ایران را نقد می‌کند و توضیح می‌دهد که میلیاردها تومان هزینه برای فرهنگ‌سازی در خصوص فرهنگ مصرف، اساساً نمی‌تواند فایده داشته باشد تا وقتی مصرف بر بستری از قیمت‌های یارانه‌ای انجام می‌شود. به عبارتی، کسی نرفته در روستاهای ایران فرهنگ‌سازی کند که مردم زعفران را به مقدار مصرف کنند و آن را اسراف نکنند اما همه از آن درست استفاده می‌کنند. با وجود این سالانه بسیار درباره مصرف درست بنزین، برق، گاز و آب می‌گویند، اما آیا تغییری در مصرف می‌توان مشاهده کرد؟

موضوع مشخص است. وعظ و خطابه و صحبت از عزت ایران و اسلام و شاهنامه و سرداران ایرانی هیچ‌کدام باعث نمی‌شوند که افراد اهتمام بیشتری به حفظ منزلت خود داشته باشند. سهل است که تنها باعث دو پاره‌تر شدن «خواست‌ها» و «واقعیت» می‌شود و احتمالاً تنها جامعه را روان‌پریش‌تر از قبل می‌کند. این موضوع در ایران یک پیچ اضافه هم دارد. در کشور ما عده‌ای کار دولت‌ها و حکومت‌ها را بیشتر از توجه به عینیات و مقدمات زندگی می‌دانند و برای آن نقشی در حوزه آنچه «انسان‌سازی» می‌خوانند قائل هستند. فارغ از اینکه هدف آنان درست باشد یا نه، باید بدانند که این یک قانون آهنین است که از دل وضعیت اقتصادی بد و آشوب‌ناک، جامعه خوب بیرون نخواهد آمد. همان‌طور که عباس عبدی در مقاله‌ای در سال ۱۳۸۵، درباره اتحاد جماهیر شوروی نوشت: «جامعه‌ای که ادعا داشت در پرتو سوسیالیسم، انسان‌های طراز نوین تولید کرده است،‌ آنچنان که همه مردم آموزش‌دیده و فرهیخته‌اند،‌ چنان غرق جنایت و تروریسم (آن هم به شدیدترین شکلی که می‌توان القاعده را شاگردان خلف و درس‌خوان آنان نامید) شده است که گویی این مردم هیچ‌گاه چنان‌که باید اجتماعی نشده‌اند.»

 

 عدم تطابق منابع و اهداف: نه ثروتمندیم و نه مرکز جهان

مسعود نیلی در پی کاهش قیمت نفت جهانی و البته تحریم‌های شدید علیه ایران در یادداشتی تحلیلی تصریح کرده است که مردم دیگر باید خیال گذشته‌ای که در آن سطح بالاتری از رفاه را تجربه کرده بودند از سر بیرون کنند. درآمدهای سرشار نفتی باعث کاهش قیمت ارز و در نتیجه واردات گسترده شده بود (بیماری هلندی). در آن وضعیت شهروندان ایرانی می‌توانستند از واقعیت‌های اقتصادی خودشان رفاه بیشتری را تجربه کنند اما دیگر آن دوران رفته و بازنمی‌گردد. دیگر باید بپذیریم که ایران کشور ثروتمندی نیست و اگر وضعیت بر همین منوال پیش برود با سرعت بالایی به سمت کشورهای فقیر نیز حرکت خواهد کرد.

هرچند ثروتمندترین کشورهای جهان نیز گریزی از انتخاب و اولویت‌بندی اهداف خود ندارند، اما این نکته برای کشورهای غیرثروتمند شدیدتر است. انبوهی از مسائل و مشکلات و توقعات و در عین حال منابع محدود وجود دارد. اگر کشوری به دنبال این است که بتواند منزلت حدودی خودش و مردمش را حفظ کند، باید بتواند منابع محدود خودش را عاقلانه به اهداف و خواسته‌هایش تخصیص دهد و دست از بلندپروازی‌های بی‌جهت بردارد.

روزنامه جمهوری اسلامی در مطلبی که به آن اشاره شد، در شکوائیه‌ای از جمع دو مولفه «عدم واقع‌گرایی» و «عدم تطابق منابع و اهداف» می‌نویسد: «درست در همین شرایط شرم‌آور، بعضی افراد که گویی خود را به بی‌خبری زده‌اند، شعار صدور واکسن کرونا به آمریکا را می‌دهند و عده‌ای نیز سخن از دریافت سفارش خریدهای انبوه واکسن کرونا از چند کشور اروپایی می‌گویند. اینان معلوم نیست چرا شعور مردم را نادیده می‌گیرند و خود را به تبلیغات مشغول می‌کنند در حالی که مردم شاهد صحنه‌های نگران‌کننده کمبودها و بی‌عملی‌های مسوولان هستند. آن روز که افراد خیرخواه و دلسوزان کشور و ملت می‌گفتند این‌همه بر سر راه برجام و «اف‌ای‌تی‌اف» سنگ‌اندازی نکنید و معیشت مردم را به بازی نگیرید، آنچه امروز در زمینه واکسیناسیون کرونا پیش آمده و سختی‌هایی که مردم برای تامین نیازمندی‌های اولیه زندگی تحمل می‌کنند را پیش‌بینی می‌کردند ولی چه فایده که گوش شنوایی وجود نداشت.»

 

 اندر احوال مفهوم شرافت و منزلت

شرافت1 (در این نوشته شرافت، منزلت و شأن معادل یکدیگر به کار گرفته شدند) از جمله مفاهیم مورد مناقشه و بحث در میان صاحب‌نظران است. مقاله‌ای در سال ۲۰۰۳ به قلم روث مکلین2 آن را مفهومی بی‌فایده خواند چرا که به نظر او این مفهوم به دیگر مفاهیم موجود قابل تحویل است. این موضع‌گیری پاسخ‌هایی را نیز در‌بر داشت و عده‌ای تلاش کردند نشان دهند که مفهوم شرافت و شأن اتفاقاً زوایا و ابعادی دارد که منحصر به خودش است.

این مفهوم در گزارش‌ها و سندهای راهبردی سازمان ملل هم اغلب به کار می‌رود و از جمله عبارات پرکاربردی است که در کنار مباحث توسعه‌ای دیده می‌شود. جون برتراند آریستید رئیس‌جمهور پیشین هائیتی، کشوری در آمریکای مرکزی، در جمله‌ای تاریخی چشم‌انداز خود برای کشورش را این‌طور بیان کرده بود: «حرکت از بدبختی به فقرِ شرافتمندانه!»

جاناتان گلینی نیز در مطلبی تحت عنوان «غم‌انگیزترین چیز در دنیا فقر نیست بلکه از دست رفتن شرافت است»، با ارجاع به کتاب مشهور آمارتیا سن نوبلیست هندی اقتصاد، گفت: «آمارتیا سن (و دیگران) واژه‌نامه توسعه را با تعریف‌ کردن آن به‌مثابه آزادی و نه پیشرفت صرف اقتصادی و حتی اجتماعی، متحول کردند. مفهوم شرافت ما را یک گام در این مسیر به پیش می‌برد.»3

گین سپرلینگ4 یکی از مشاوران اقتصادی ارشد بیل کلینتون و باراک اوباما امسال در مقاله‌ای در مجله دموکراسی بزرگ‌ترین درس‌آموخته خودش را «شرافت اقتصادی» خواند. او در این مقاله تعریفی از اصطلاح شرافت اقتصادی ارائه می‌دهد: «توانایی مراقبت از خانواده خود؛ داشتن فرصت شکوفایی؛ و آسوده بودن از سلطه و تحقیر.»

سپرلینگ در این خصوص به نیویورک‌تایمز توضیح داد: «تمرکز بر معیارهای سخت اقتصاد، حتی معیارهایی فارغ از جی‌دی‌پی، باعث می‌شود بسیاری از مردم دچار دردهایی نامرئی شوند و [از سوی دیگر] مانع از این شود که سیاستگذاران آنچه واقعاً در زندگی مردم مهم است را ببینند.»5 ناراحت‌کننده آنکه باید گفت در ایران حتی توجهی به معیارهای سخت اقتصاد هم نشده چه برسد به یک سطح فراتر از آن.

 

 جمع‌بندی

جامعه ایران در وضعیت خوبی به سر نمی‌برد. وضعیت بد اقتصادی در کنار تصمیم‌گیری غیرواقع‌گرایانه، نامنسجم و بسیار ناپایدار هر روز بسیاری از شهروندان را در وضعیت‌های تصمیم سخت قرار می‌دهد. حفظ منزلت و اخلاق اغلب کاری پرهزینه و پرخطر شده است و این سبب شده که جامعه در مسیر خوبی قرار نداشته باشد.

مشکل را باید در سرچشمه‌هایی جست‌وجو کرد که باعث شده کار به اینجا برسد؛ دو مشکل عمده «نادیده گرفتن واقعیت» و «عدم‌انطباق منابع و اهداف» هستند. اولی پای تصمیم‌گیران را از زمین واقعیت بلند می‌کند و آنها را به دنیایی خیالی می‌برد. دنیایی که در آن نیت‌های خیر و افراد خستگی‌ناپذیر با ممارست و پشتکار اهداف مورد نظر برای کشور را تحقق می‌بخشند. دومی نیز باعث می‌شود که با دنبال کردن اهداف بزرگ و پرهزینه، فشاری فوق توان به جامعه و اقتصاد ایران وارد کنند. در چنین وضعیتی نباید از قرار گرفتن جامعه بر سر دوراهی‌های سختی چون معیشت-شرافت، سلامت-منزلت و امثالهم تعجب کرد.

تا زمانی که شیب زمین واقعیت (از همه مهم‌تر اقتصاد) به سمت فدا شدن منزلت و شرافت قرار دارد نباید انتظار داشته باشیم که جامعه بتواند این ارزش‌ها را در خود بازآفرینی کند. آنانی که تلاش می‌کنند با وعظ و خطابه و آنچه کار فرهنگی می‌خوانند به جنگ این واقعیت بروند، عملاً دون‌کیشوت‌هایی هستند که سوار بر اسب چوبی به جنگ آسیاب‌های بادی می‌روند.

پی‌نوشت‌ها:

1- Dignity

2- Ruth Macklin

3- https: / /www.theguardian.com /global-development /2015 /jan /28 /dignity-sustainable-development-goals

4- Gene Sperling

5-https: / /www.nytimes.com /2019 /03 /12 /opinion /democrats-economy-dignity-sperling.html?searchResultPosition=7

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها