شناسه خبر : 109 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

گفت‌وگو با رئیس دانشکده علوم ارتباطات دانشگاه علامه طباطبایی

تاملی در سواد رسانه‌ای مخاطبان سیما

با توجه به تنوع مهمانان و شرکت‌کنندگانی که در این برنامه حضور پیدا می‌کنند، هر قسمت از برنامه مخاطبان خودش را دارد؛ این‌طور نیست که الزاماً همه به‌طور یکسان مخاطب تمام قسمت‌های این برنامه باشند.

فاطمه عبدالعلی‌پور

سیدمهدی فرقانی، رئیس دانشکده علوم ارتباطات دانشگاه علامه طباطبایی است که در این گفت‌وگو با پرهیز از جانبداری یا سیاه‌نمایی، نگاه انتقادی خود را نسبت به محتوای برنامه «ماه عسل» مطرح می‌کند. به گفته وی، این برنامه از دو جنبه قابل تامل است؛ نخست از جایگاه آموزشی، آگاهی‌بخشی، هشداردهی و الگودهی یک رسانه همچون تلویزیون و دیگر از جنبه حفظ حریم خصوصی افراد. او معتقد است که ماه عسل موید سخت‌کوشی و داشتن اعتماد به ‌نفس برای جوان‌ترها و پیام‌آور نوع‌دوستی و انجام کار خیر برای مسن‌ترهاست. او، مخاطبان قسمت‌های مختلف این برنامه را سیال می‌داند و اعتقاد دارد اساساً بحث حریم خصوصی نیز مفهومی غیرثابت است و تلقی افراد از محرمانگی موضوعات با یکدیگر فرق دارد، اما در عین حال مشخص بودن مرز حریم‌های خصوصی در شیوه‌نامه‌های رسانه‌ها را برای آگاهی از اینکه، رسانه تا کجا حق ورود به مسائل شخصی مردم را دارد، امری بسیار ضروری می‌داند. در ادامه گفت‌وگوی تجارت فردا را با او می‌خوانید.



چطور برنامه‌ای مثل «ماه عسل» که برای دهمین سال پیاپی از صدا و سیمای کشور پخش می‌شود، می‌تواند همچنان مخاطب داشته باشد و از طرف دیگر مخاطبان نیز آن را در طول این سال‌ها تشویق به تولید کنند. این بازار عرضه و تقاضا چگونه شکل گرفته است؟
آیا آمار و اطلاعاتی وجود دارد که این‌گونه است؟ اینکه به خاطر خواست مخاطب این برنامه ساخته می‌شود یا برنامه‌ای است که در دستور کار صدا و سیما قرار دارد، صرف‌نظر از اینکه مخاطب چه خواهشی دارد؟

واقعیت این است که جامعه آماری دقیقی نداریم.
قاعدتاً صدا و سیما باید نظرسنجی‌های واقعی داشته باشد. در واقع نگرش و تلقی مخاطبان نسبت به برنامه‌های مختلف از جمله این برنامه یعنی «ماه عسل» باید وجود داشته باشد و طبیعتاً بر مبنای آن، برنامه ادامه پیدا کند و شکل یا ساختارش متناسب با ذائقه مخاطب در طول زمان اصلاح شود یا تغییر کند تا بتواند موفقیتش را کمابیش تضمین کند. من نمی‌دانم چنین نظرسنجی‌هایی وجود دارد یا خیر، اما اگر دارد می‌شود آن را منتشر کرد. برای اینکه نشان می‌دهد صدا و سیما تا چه اندازه برنامه‌سازی‌هایش را بر اساس ذائقه مخاطب تنظیم می‌کند. فکر می‌کنم از دو جنبه می‌توان به این برنامه نگاه کرد. یکی از جنبه آموزشی، آگاهی‌بخشی، هشداردهی و الگودهی؛ اینها مواردی است که می‌توان از خلال این برنامه، کم و بیش به دست آورد. یعنی نمونه‌ها و الگوهایی از سخت‌کوشی، مقاومت، اتکا به ‌نفس، پایداری در مقابل مشکلات زندگی و نکته‌هایی که به خصوص برای بسیاری از جوانان ساده‌پسند امروزی می‌تواند الگو و آموزنده باشد. در لابه‌لای بسیاری از قسمت‌های این برنامه، این جنبه را نسبتاً برجسته و قوی می‌بینم. نشان می‌دهد کسانی که کار خیر می‌کنند، چه جوان‌ها و چه سالمندان به‌رغم همه سختی‌های زندگی، دست از تلاش و کوشش برنداشتند و به توفیق‌های نسبی هم دست پیدا کردند. این موضوع می‌تواند برای بسیاری از مردم جنبه آموزندگی داشته باشد، آنها را نسبت به آینده امیدوار و تکاپو را در سطح جامعه جاری کند. اما در جنبه دوم، ممکن است این برنامه هم مثل هر برنامه دیگری کژتابی‌هایی داشته باشد. بدین معنا که مثلاً جاهایی وارد زندگی خصوصی افراد شود و در جریان اجرای برنامه به نحوی که برای شرکت‌کنندگان در برنامه خوشایند نیست یا حریم خصوصی آنها تلقی می‌شود، قسمت‌هایی از زندگی‌شان روی آنتن برود که علاقه‌ای به عمومی کردن آنها ندارند یا با پرسش‌هایی مواجه شوند که ممکن است برایشان عواقبی در پی داشته باشد. بنابراین موضوع در مجموع حساس است. اما نکته دیگر اینکه باید بگویم به‌رغم احترامی که دورادور برای مجری برنامه قائل هستم، به نظرم کسی که چنین برنامه‌ای را اجرا می‌کند، قاعدتاً باید مسن‌تر و مجرب‌تر باشد تا نزد مخاطب، پذیرش بهتری داشته باشد. یعنی گاهی نصیحت‌ها و پند و اندرزها یا کلمات قصاری در این برنامه مطرح می‌شود که ممکن است برای همه مخاطبان صرفاً به دلیل جوان بودن مجری، آن‌طور که باید و شاید قابلیت پذیرش نداشته باشد. اینها مواردی است که صدا و سیما باید برای برنامه‌ای که ده سال ادامه یافته به‌طور مرتب ارزیابی، نظرسنجی و بازخورد بگیرد و این عوامل را در کار برنامه‌سازی‌اش دخالت بدهد. وگرنه وجود مجری جوان خیلی خوب است اما انتخابش بستگی به ساخت و محتوای برنامه دارد. اینکه چه چیزی را چه کسی عرضه می‌کند، اهمیت دارد، چرا که اعتبار منبع از نظر روانشناسی مخاطب بسیار مهم است. در برنامه‌ای که نسبت به الگوسازی برای عموم مردم اقدام می‌کند، مجری و مدیریت‌کننده برنامه هم باید از نظر سن و سال و تجربه به گونه‌ای باشد که برای مخاطب پذیرش داشته باشد. این یک نکته کلی بود. چون ممکن است بسیاری، صرفاً به دلیل جوان بودن مجری، علاقه‌مند به این برنامه باشند، بنابراین جاهایی هم این جوانی خوب است برای اینکه در جریان برنامه میان شرکت‌کنندگان و مخاطبان جوان همنوایی شکل می‌گیرد اما برای مخاطبان مسن‌تر ممکن است این جوانی، کارکرد منفی داشته باشد.

مخاطبان و گروه هدف این برنامه چه کسانی هستند؟
با توجه به تنوع مهمانان و شرکت‌کنندگانی که در این برنامه حضور پیدا می‌کنند، هر قسمت از برنامه مخاطبان خودش را دارد؛ این‌طور نیست که الزاماً همه به‌طور یکسان مخاطب تمام قسمت‌های این برنامه باشند. ممکن است بنده یک روز این برنامه را ببینم و خیلی به دلم بنشیند، اما روز دیگر چنین احساسی نداشته باشم. طبیعتاً نمی‌شود گفت همه قسمت‌های این برنامه، الزاماً باید مخاطبان یکدست و همگونی داشته باشند اما در مجموع فکر می‌کنم برای دو قشر جوان و مسن جامعه عبرت‌ها و الگوهایی دارد. یعنی برای جوان‌ها به‌خصوص سخت‌کوشی، اعتماد به ‌نفس و ایستادن روی پای خود را تداعی می‌کند و برای مسن‌ترها می‌تواند پیام‌آور کمک، انجام کار خیر، نوع‌دوستی و محبت باشد؛ اینکه چطور یک نفر می‌تواند منشاء کار خیری شود که احتمالاً بسیاری را از گرداب‌ها و سختی‌های زندگی نجات بدهد. فکر می‌کنم برای این دو قشر، مخاطبان وسیعی می‌تواند داشته باشد ولی با توجه به محتوای هر برنامه، مخاطبان سیال هستند. یعنی اگر مخاطبی امروز برنامه‌ای را دیده و خیلی پسندیده، فردا ممکن است همان مخاطب با برنامه ارتباط لازم را برقرار نکند. اینها ارزیابی‌هایی است که صدا و سیما در رابطه با برنامه‌هایی که چنین استمراری دارند حتماً باید انجام دهد و بازخورد دقیقی بگیرد.

در تریبونی مثل تلویزیون تا کجا می‌شود وارد حریم خصوصی افراد شد و درد مردم را شکافت؟
در این مورد دو نکته قابل تامل است؛ یکی اینکه بحث حریم خصوصی خودش مفهومی سیال و غیرثابت است. تلقی‌ها فرق می‌کند. ممکن است که شما از موضوعی تلقی محرمانگی و تعلق حریم خصوصی داشته باشید و در عین حال من الزاماً آن تعلق را نداشته باشم. این دو حالت دارد. یکی اینکه مرز حریم‌های خصوصی باید در شیوه‌نامه‌های رسانه‌ها مشخص شوند و برای همه کسانی که در آن رسانه کار می‌کنند این موضوع، روشن و شفاف باشد. دوم اینکه با وجود این تعاریف، حتی در غرب هم می‌بینیم که بسیاری از اوقات، خود رسانه یا خبرنگار یا مجری برنامه، تلقی اینکه وارد حریم خصوصی کسی شده را ندارد، در حالی که اتفاقاً خود شخص یا بخشی از مخاطبان ممکن است چنین تلقی‌ای داشته باشند. بنابراین حریم خصوصی یک مفهوم ثابت و لایتغیر نیست. ضمن اینکه هر رسانه‌ای باید چارچوب‌های کلی خود را داشته باشد و این را در اختیار همه کسانی که برایش برنامه تولید یا اجرا می‌کنند، بگذارد. به هر حال، حریم‌هایی باید به طور کلی رعایت شود اما وقتی وارد مصادیق می‌شویم دیگر ممکن است طرز تلقی‌ها متفاوت باشد. فرض کنید در یک کشور اروپایی، کسی نسبت به اینکه رسانه‌ای وارد حریم خصوصی‌اش شده شکایت می‌کند. دادگاه ممکن است نسبت به دادخواهی او رای مثبتی بدهد و آن را تایید کند، اما در عین حال قاضی این‌طور تشخیص بدهد که حریم خصوصی‌ای نقض نشده است. بنابراین نمی‌توان حکم ثابتی را برای این مساله صادر کرد، اما همان‌طور که گفتم باید چارچوب‌های کلی برای هر رسانه مشخص باشد که تا کجا می‌توان به طرح مسائل شخصی افراد پرداخت. اما نکته قابل تامل دوم این است که در چنین برنامه‌هایی باید از قبل، توافقی ضمنی بین مجری و شرکت‌کنندگان برنامه صورت بگیرد تا حدود یکدیگر را مشخص کنند. یعنی شرکت‌کنندگان برنامه تا کجا اجازه می‌دهند که در مورد زندگی شخصی‌شان سوال شود و آمادگی پاسخگویی به آنها را دارند. فکر می‌کنم در مورد برنامه «ماه عسل» توافق‌های ضمنی‌ای پیش از عرضه برنامه در تلویزیون بین دو طرف صورت می‌گیرد.

ولی اتفاقاً خیلی از اوقات مجری، شرکت‌کننده را غافلگیر می‌کند!
بله، باید دید مواردی که غافلگیرکننده است مربوط به آنجا می‌شود که از قبل میان مجری و شرکت‌کنندگان مورد توافق بوده یا اینکه مربوط به مواردی می‌شود که مجری از این توافق عدول کرده است. ضمن اینکه تلقی مخاطبان مختلف از این مساله می‌تواند متفاوت باشد. به‌رغم اینکه از شخص در مورد درآمدش می‌پرسند و ممکن است مانعی برای توضیح دادنش نداشته باشد یا راجع به نوع رابطه‌اش با پدر، مادر یا همسرش به راحتی بتواند صحبت کند، اما در مخاطب این تلقی به وجود بیاید که اینها مربوط به حریم خصوصی فرد می‌شود و نباید در تلویزیون مطرح شود. این موارد، نکات ظریفی است که سازندگان و مجریان برنامه و همین‌طور مدیران شبکه باید به خصوص حالا که تجربه غنی 10ساله‌ای پشت سرشان هست، به ارزیابی‌اش بنشینند.

برنامه ماه عسل، خصوصاً طی دو سه سال اخیر، برخلاف نامش، کام بسیاری از مخاطبان خود را تلخ کرده است. در این برنامه، لایه‌های بسیار دردناکی از زندگی آدم‌ها شکافته می‌شود تا جایی که حس ترحم و دلسوزی را در مخاطب به اوج می‌رساند و حتی حالتی به او دست می‌دهد که ممکن است به‌رغم میل باطنی همچنان به واسطه گیرایی و جذابیت موضوع، پای برنامه بنشیند. سوالم این است که چطور در چنین شرایطی، فرد همچنان می‌تواند بیننده باشد؟ آیا ما مردمانی هستیم که از شنیدن درد لذت می‌بریم؟
نه، این‌طور نیست! فکر نمی‌کنم. در ذات چنین برنامه‌هایی، عنصر یا ارزش کشمکش یا درگیری -درونی یا معنوی یا فیزیکی- وجود دارد. یعنی کسانی که با سختی‌های زندگی به شدت درگیر بوده‌اند، با آن مبارزه کرده‌اند، از پس آن برآمده‌اند و موفق شده‌اند که مشکلات را پشت سر بگذارند. حالا ممکن است یک جاهایی ظاهر تلخی داشته باشد اما وقتی از این پوسته ظاهری عبور می‌کنیم به چه چیزی می‌رسیم؟ به اینکه آن فرد کاری کرده کارستان؛ کاری انجام داده که با تلقی عادی جامعه متفاوت است. با روش‌ها و روال‌هایی که جریان دارد، فرق می‌کند. می‌خواهد بگوید این‌طور نیست که آدم همیشه در برابر مشکلات عقب بکشد و تن به شکست بدهد. نمونه‌ها و الگوهایی را نشان می‌دهد که تلاش کرده‌اند و موفق هم شده‌اند. قبول دارم که بعضی از قسمت‌های این برنامه زیادی تلخ است و این تلخی را به هر حال در جریان اجرا و ارائه برنامه باید تعدیل کرد به طوری‌ که ذائقه مخاطب تلخ نشود، اما یادمان باشد که اینها بخشی از واقعیت‌های زندگی روزمره ما هم هست. خیلی از این افراد، همان در حاشیه‌ماندگانی هستند که رسانه‌ها در عین حال وظیفه دارند آنها را به متن بکشند و به معرض دید بگذارند. یعنی مردم را متوجه واقعیاتی که در پیرامون‌شان می‌گذرد بکنند و بدانند زندگی فقط زرق و برق ظاهری که بعضی‌ها می‌بینند یا دارند نیست. در زیرپوست این جامعه دارد مسائلی می‌گذرد که خیلی از ما ممکن است به‌طور روزمره یا بی‌خبر باشیم یا نسبت به آن بی‌توجه؛ این یک تلنگر به ذهن مخاطب است.

تولید و پخش چنین برنامه‌هایی آن هم در ابعاد و دربرگیری گسترده‌ای همچون تلویزیون به عنوان رسانه ملی، چه تاثیری می‌تواند در افکار و رفتار مردم یک جامعه داشته باشد؟
برای تلویزیون ما که علی‌الاصول، حاوی برنامه‌های شاد و مفرح و انرژی‌بخش به آن معنا برای نسل جوان نیست، نکته شما درست است. یعنی وقتی مجموعه برنامه‌های شبکه‌های مختلف را نگاه کنید، به خصوص چهار، پنج شبکه‌ای که بیشترین مخاطب را دارد و آن را وزن کنید، می‌بینید که وزن تلخی و ناگواری برنامه‌ها خیلی بیشتر از وزن امیدها، دلخوشی‌ها و خوش‌بینی‌هایی است که به مردم و جامعه می‌دهد. به نظر من وجود برنامه‌هایی مثل ماه عسل در صورتی که ساختاری حساب‌شده چیده شده باشد، جایگاه دارد. یعنی اگر تلویزیون، برنامه‌های شاد و لذت‌بخش برای مخاطب تهیه کند و در کنار آن، برنامه‌های تنبه‌برانگیزی مثل این هم داشته باشد اتفاقاً کار مثبتی است. اما با وزن‌کشی برنامه‌ها و در نظر گرفتن اینکه در طول 24 ساعت وجه غالب برنامه‌ها چگونه است، نکته‌ای که شما می‌گویید درست است.

وجود سواد رسانه‌ای تا چه اندازه می‌تواند به واکنش آگاهانه مخاطبان در انتخاب آنچه می‌خواهند ببینند و دریافت کنند، نقش ایفا کند؟
قطعاً عنصر اصلی در فهم، درک و تشخیص مخاطب و تحلیل وی، همین عنصر سواد رسانه‌ای است. یعنی اینکه مخاطب امکان خوانش انتقادی از برنامه‌ها را داشته باشد و در این خوانش انتقادی، اتفاقاً واقع‌بینانه هم عمل کند؛ نه ضدیت هیستریک داشته باشد و نه در عین حال خوش‌بینی افراطی غیرواقع‌بینانه. البته سواد رسانه‌ای قدری در اشل‌های وسیع‌تری مطرح می‌شود. یعنی سواد رسانه‌ای بیشتر دنبال این است که مردم را قادر بکند که به عناصر و عوامل پشت پرده تولیدات رسانه‌ها توجه کنند و با توجه به آن عوامل و عناصر یعنی هدف‌هایی که دنبال می‌شود، به تحلیل درست و واقع‌بینانه‌ای در قبال آنچه می‌خوانند، می‌شنوند یا می‌بینند برسند، ولی طبیعتاً مهم‌ترین دستاویز مخاطب برای داشتن تحلیل درست در قبال محتوای رسانه‌ها همین بحث سواد رسانه‌ای است.

گفته می‌شود تلویزیون رسانه‌ای است که قابلیت تغییر فرهنگ یک جامعه را دارد و این جزو یکی از کارکردهای این رسانه محسوب می‌شود. چقدر با این گفته موافقید؟
من اینقدر تغییر فرهنگ را آسان نمی‌بینم که تلویزیون قادر به انجامش باشد؛ به خصوص در زمانه ما. در زمانه ما مخاطب با انواع و اقسام رسانه‌ها و ابزارهایی که مدام داده‌های متفاوت و متنوع در اختیارش می‌گذارند، دیگر فقط مخاطب یک رسانه خاص نیست. اتفاقاً کار هر رسانه به تنهایی در این زمینه دشوار می‌شود، به دلیل اینکه مخاطب بین داده‌های رسانه‌های مختلف با یکدیگر مقایسه انجام می‌دهد. یعنی امروز خواهش مخاطب از رسانه‌ها به یک امر میان‌رسانه‌ای تبدیل شده است. بدین‌معنا که ما از صبح تا شب، خودآگاه یا ناخودآگاه در حال مقایسه آنچه در تلویزیون گفته می‌شود با آنچه در مطبوعات می‌خوانیم با آنچه از شبکه‌های اجتماعی و رسانه‌های بین‌المللی دریافت می‌کنیم، هستیم.
در این شرایط، درک و دریافت مخاطب، بیشتر استنتاجی شده تا اینکه بخواهد به‌طور مستقیم از یک رسانه، استنتاج القایی بپذیرد. البته یادمان باشد که فرهنگ هم به این سادگی‌ها تغییرپذیر نیست که رسانه‌ای مثل تلویزیون بتواند تغییرش بدهد. بله، ممکن است تلویزیون، لایه‌های جدیدی به فرهنگ جامعه اضافه بکند و سبب بروز رفتارهای دوگانه شود؛ یعنی مردم در خلوت‌شان یک جور باشند و در منظر عمومی به گونه دیگری رفتار کنند؛ این خطرها همیشه وجود دارد. به خصوص تلویزیون‌های دولتی و رسانه‌های رسمی که تنوع ندارند و یک گفتمان خاص را بازتولید می‌کنند، همیشه این خطر را به همراه دارند، چون حامل گفتمان رسمی هستند. آنها تصورشان این است که این گفتمان رسمی، عملاً در سطح جامعه پذیرفته می‌شود، در حالی که واقعیت چیز دیگری است. یعنی میانگین قضاوت عمومی مردم، معمولاً به طور مستقیم و صد درصد تحت تاثیر برنامه‌سازی‌های رسانه‌هایی که سواد رسانه‌ای مخاطب به او گفته که تحت چه شرایطی و با چه هدف و ساختاری برنامه تولید می‌شود قرار نمی‌گیرد.

یعنی مخاطب ما آنقدر مخاطب منفعلی نیست؟
مخاطب به طور نسبی پویاست. امروزه به خصوص پویاتر هم شده، به خاطر اینکه دسترسی‌اش به منابع اطلاعاتی بیشتر شده است و در نتیجه امکان مقایسه و نتیجه‌گیری دارد.

دراین پرونده بخوانید ...

  • تلخی عسل

    آیا برنامه «ماه عسل» کام روزه‌داران را تلخ می‌کند؟

    تلخی عسل

دیدگاه تان را بنویسید

 

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها