شناسه خبر : 39626 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

ولادیمیر پوتین

عصر جدید سرکوب و رویارویی با غرب

آندره ساخاروف دگراندیش و فیزیکدان شوروی سابق چنین استدلال می‌کرد که سرکوب در داخل کشور بدون تردید به بی‌ثباتی در خارج می‌انجامد. زندگی خود او گواهی بر این مدعا بود. میخائیل گورباچف آخرین رهبر شوروی در سال 1986 به تبعید داخلی ساخاروف پایان داد. گورباچف که معمار گلاسنوست بود زندانیان سیاسی را آزاد و از آزادی بیان حمایت می‌کرد. تعجبی ندارد که مخالفت او با سرکوب‌ها با پایان جنگ سرد همزمان شد.

امروز نظریه ساخاروف یک‌بار دیگر و به شکل معکوس به نمایش گذاشته می‌شود. طبق گزارش گروه حقوق بشری مموریال (Memorial)، تعداد زندانیان سیاسی روسیه در حال حاضر بیش از دو برابر تعداد آنها در پایان دوران شوروی است. ساخاروف به مموریال کمک کرده بود تا موارد سوءاستفاده در شوروی را مستند سازد. اکنون این گروه حقوق بشری برچسب «عامل خارجی» می‌خورد و مزدوران تحت حمایت دولت به آن حمله می‌کنند. 

همزمان روابط روسیه با غرب به فضایی تاریک وارد می‌شود. ولادیمیر پوتین در توجیه سرکوب‌های داخلی به مردمش می‌گوید که سیاست غرب با هدف محو سبک زندگی روس‌ها طراحی شده است. او در تعاملاتش با غرب یک رویارویی جنگ سرد را دنبال می‌کند. رهبران غرب باید خود را برای حوادث آینده آماده سازند.

تازه‌ترین مرحله سرکوب‌ها در سال 2020 اتفاق افتاد و در آن الکسی ناوالنی مشهورترین زندانی سیاسی روسیه و برنده ماه گذشته جایزه آزادی اندیشه ساخاروف از پارلمان اروپا مسموم شد. آقای ناوالنی از این حمله جان سالم به در برد اما سپس در یکی از مخوف‌ترین زندان‌های کشور به نام پنال کلنی شماره 2 (Penal Colony No2) محبوس شد. 

از آن زمان به بعد سازمان آقای ناوالنی غیرقانونی اعلام شد و اکثر افراد تیم او از کشور بیرون رانده شدند. کسانی که در داخل کشور ماندند تحت تعقیب هستند. لیلیا چانی‌شوا در 9 نوامبر دستگیر و به خاطر کار برای سازمان غیرقانونی ناوالنی به 10 سال زندان محکوم شد. شبکه سرکوب از حوزه سیاست فراتر می‌رود. در همان روز سرگئی زوف رئیس 67ساله دانشگاه تاپ لیبرال روسیه از حبس خانگی به سلول زندان فرستاده شد. او که دوران نقاهت درمان قلب را می‌گذراند احتمالاً وادار خواهد شد در یک پرونده ساختگی اعتراف دروغین انجام دهد.

یک‌سوم بودجه روسیه به امنیت و دفاع اختصاص می‌یابد. بخش زیادی از این پول خرج امور داخلی و تعقیب افرادی می‌شود که نشریه اکونومیست هفته گذشته آنها را در یک‌ فیلم مستند نشان داد. اینها کسانی هستند که از حکومت آقای پوتین و فساد رژیم او به ستوه آمده‌اند. با کاهش درآمدها و افزایش نارضایتی‌ها نیروهای پلیس و خدمات امنیتی روسیه چند برابر شدند. تعداد این نیروها در مقایسه با سال 2014، 10 درصد بیشتر شد و از تعداد نیروهای نظامی فعال روسیه فراتر رفت.

برای آقای پوتین سرکوب هیچ دنده‌عقبی ندارد. او قادر نیست آن رونق اقتصادی را که در اولین دهه حکومتش محبوبیت او را بالا برد بازگرداند. درست است که اقتصاد قلعه‌ای که کرملین از سال 2014 به بعد ساخت می‌تواند در برابر تحریم‌ها تاب بیاورد به ویژه وقتی که مثل هم‌اکنون بهای انرژی بالا باشد، اما روسیه که بیشتر به ایران شباهت دارد تا چین از پویایی کافی برای ایجاد رشد پایدار و محکم برخوردار نیست.

در اینجاست که رویارویی منطقی جلوه می‌کند. حاکمان شوروی جنگ سرد را از راس ایدئولوژی کمونیسم آغاز کردند. امنیت‌سالاران روسیه می‌گویند که ارزش‌های سنتی از قبیل خانواده، فرهنگ و تاریخ به وسیله غربی‌های لیبرال و هوس‌ران تخریب می‌شوند و فقط آنها هستند که می‌توانند از چنین ارزش‌هایی دفاع کنند. رویارویی با غرب به کرملین امکان می‌دهد تمامی مخالفان از جمله خبرنگاران، وکلا و فعالان حقوق بشری را عوامل بیگانه بنامند. در این حالت،‌ رژیم آقای پوتین در سیاست به ایدئولوژی ضدغربی نیاز دارد درست همان‌گونه که برای رشد به نفت و گاز وابسته است. دیکتاتورها اصرار دارند که چگونگی برخوردشان با رعایا یک موضوع حاکمیتی است. اما در واقع، سرکوب به همگان مربوط می‌شود. یک دلیل آن است که حقوق بشر موضوعی همگانی است. دلیل دیگر آن که خشونت در داخل کشور به فراسوی مرزها کشیده می‌شود.

هم روسیه و هم بلاروس، جایی که دیکتاتور الکساندر لوکاشنکو با حمایت کرملین روی کار آمد مخالفان خود را در خارج به قتل می‌رسانند. روسیه یک هواپیمای مسافری را سرنگون کرد و بلاروس یک هواپیما را ربود تا یکی از مخالفان داخلی را دستگیر کند. لهستان و لیتوانی به مخالفان بلاروس که تبعید خودخواسته را برگزیده‌اند پناه دادند. آقای لوکاشنکو با پشتیبانی کرملین از آنها انتقام می‌گیرد. او پناهندگان را از خاورمیانه به نزدیکی مرزهایش می‌آورد تا یک بحران انسانی را مهندسی کند.

در مقیاس وسیع‌تر، آقای پوتین در انتخابات غرب مداخله می‌کند، از کارزارهای ضدواکسن حمایت می‌کند و در آفریقا و خاورمیانه علیه آمریکا جنگ‌های نیابتی به راه می‌اندازد. او با وعده عرضه بیشتر گاز تلاش می‌کند تا روابط بین‌ اتحادیه اروپا و کشورهایی مانند اوکراین و مالدوا را تضعیف سازد. او یک‌بار دیگر ارتش را در مرزهای اوکراین مستقر ساخت و بمب‌افکن‌های هسته‌ای را به بلاروس ارسال کرد.

خبر خوب آن است که درست همان‌گونه که مردم شوروی سابق به برتری کمونیسم بر سرمایه‌داری باور نداشتند اکثر مردم روسیه مزیتی در رویارویی با غرب نمی‌بینند. با وجود تمام تبلیغات آقای پوتین دوسوم از مردم کشور دیدگاه مثبتی نسبت به غرب دارند. حدود 80 درصد از آنها می‌گویند روسیه باید غرب را به چشم یک شریک و دوست ببیند. این دیدگاه در میان جوانان قوی‌تر است. آنها خشونت دولتی را نمی‌پذیرند و در عوض از حقوق بشر طرفداری می‌کنند.

سیاستمداران غربی باید به این واگرایی بین کرملین و مردم روسیه توجه کنند. یک واکنش مناسب آن است که تحریم‌ها هماهنگ و بر قدرتمندانی متمرکز شوند که دولت را غارت و از مردم سوء‌استفاده می‌کنند. برای این هدف لازم است کشورهای غربی در برابر لابی‌گری‌های صنایع خدماتی خود مقاومت کنند. این صنایع با کمک به وابستگان آقای پوتین ثروتمند می‌شوند. آنها چهره زشت غارتگران را پاک می‌کنند، اهداف انتقام‌جویانه آنها را برآورده می‌سازند و پناهگاهی برای ثروت‌های غیرقانونی آنها هستند.

 

تدبیر از قبل 

آنها همچنین باید مبانی روسیه پس از پوتین را مهیا سازند. هیچ‌کس نمی‌داند این اتفاق چند سال یا حتی چند دهه بعد رخ خواهد داد اما قطعاً نظام پوتین عمر ابدی برایش ایجاد نمی‌کند.

بنابراین غرب باید بر روی افرادی سرمایه‌گذاری کند که از ارزش‌هایش حمایت می‌کنند. غرب باید علیه نقض حقوق بشر در داخل روسیه صحبت کند. موج دانشجویان، خبرنگاران و نخبگان روسی که در جست‌وجوی زندگی بهتر هستند شدت خواهد گرفت. دولت‌های غربی باید پذیرای آنها باشند. لاتویا و لیتوانی هم‌اکنون میزبان رسانه‌های مستقل و دگراندیشان هستند. 

باید از پذیرش دانشجویان روسی در دانشگاه‌های غربی استقبال کرد. به این ترتیب نه‌‌تنها به قربانیان سرکوب آقای پوتین بلکه به خودش کمک می‌کند. 

دراین پرونده بخوانید ...

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها