شناسه خبر : 43507 لینک کوتاه

توهم دانایی

چگونه تصمیم‌ها تحت تاثیر اعتمادبه‌نفس کاذب قرار می‌گیرد؟

 

الهام حمیدی / نویسنده نشریه 

ما انسان‌ها ذاتاً موجوداتی کمال‌گرا هستیم زیرا همیشه دوست داریم مورد تایید و تحسین باشیم و بیزاریم از اینکه ما را دست‌کم بگیرند. بسیاری از ما به طرز وسواس‌گونه‌ای برای برنده شدن و پیروزی تلاش می‌کنیم. این کمال‌گرایی‌مان گاهی حس توانمند بودن غیرواقعی به ما می‌دهد، حسی که انگار می‌توانیم امری غیرممکن را ممکن کنیم. این حس خوب توانمند بودن زمانی مشکل‌آفرین می‌شود که با وجود کاستی‌های فراوان، ذهن با فریب دادن ما تصویری بی‌نقص از دانش و عملکردمان می‌سازد و اصرار دارد این تصویر توهم‌گونه را به دیگران نیز بقبولاند.

برای مثال کارمندان یک شرکت را تصور کنید؛ اگر از آنها بخواهید ارزیابی از عملکرد خود داشته باشند، تعداد زیادی از آنها بازدهی خود را از میانگین بازدهی شرکت بالاتر ارزیابی می‌کنند، همان تصویر بی‌نقصی که اصرار داریم بقیه نیز آن را بپذیرند. اکثر کارمندان از نگاه خودشان کارمند ایده‌آلی هستند. حال اگر از آنها بپرسید که آیا از اعتمادبه‌نفس کاذب رنج می‌برید قطعاً جوابشان منفی خواهد بود. آنها به راحتی همکارانشان را به دلیل اینکه جواب آنها مشابه جواب خودشان بوده به داشتن اعتمادبه‌نفس کاذب متهم می‌کنند ولی به کل منکر چنین خطایی در ارزیابی خودشان می‌شوند.

اعتمادبه‌نفس کاذب تمایل انسان برای دست بالا گرفتن توانایی‌ها، استعدادها و دانش شخصی است، تفکری توهم‌گونه که به ایجاد تصویر فردی بسیار توانمند از خود در ذهنمان منجر می‌شود. از نگاه تحقیقات آکادمیک فردی مبتلا به اعتمادبه‌نفس کاذب است که ارزیابی فردی او از توانایی‌اش بسیار بالاتر از میزان واقعی آن باشد.

کافی است نگاهی به تاریخچه مطالعات انجام‌شده در زمینه اعتمادبه‌نفس کاذب بیندازید و ببینید این خطای ذهنی که نوعی سوگیری شناختی محسوب می‌شود بر چه تعداد از ما تاثیرگذار بوده است. برای مثال در مطالعه‌ای بر روی آمریکایی‌ها مشخص شد که 65 درصد آنها هوش خود را از میانگین هوش جامعه بالاتر می‌دانند یا 84 درصد مردان فرانسوی معتقدند که مهارت متوسط به بالایی در روابط احساسی دارند. حتی ارزیابی 93 درصد آمریکایی‌ها از مهارت رانندگی‌شان از میانگین بالاتر بود. این سوگیری فقط مختص قشر عام جامعه نیست، زیرا 87 درصد دانشجویان رشته MBA در دانشگاه استنفورد نیز عملکرد آکادمیک خود را بالاتر از میانگین ارزیابی کردند.

سوگیری اعتمادبه‌نفس کاذب می‌تواند تاثیرات گسترده‌ای بر رفتار انسان‌ها بگذارد. برای مثال می‌تواند در آنها توهماتی مانند توهم برتری جایگاه (من بهتر از دیگرانم) و توهم کنترل‌گری (همه چیز در کنترل من است) ایجاد کند. همچنین افرادی با اعتمادبه‌نفس کاذب گاهی دچار نوعی خوش‌بینی زمانی (پیش‌بینی نادقیق از زمان اتمام کارها) می‌شوند، یا تصمیم‌گیری‌هایشان تحت تاثیر اثر مطلوبیت (همه چیز خوب پیش می‌رود) قرار می‌گیرد. رفتارشناسان همچنین معتقدند افرادی که مبتلا به اعتمادبه‌نفس کاذب هستند از نوعی بیش‌اعتمادی به دانش شخصی رنج می‌برند. به عبارت دیگر این افراد تصور می‌کنند دانش و اطلاعاتشان می‌تواند مرجع قابل اعتمادی برای حل مشکلات باشد. علاوه بر آن این افراد دچار نوعی خطا در تخمین نیز هستند، یعنی نمی‌توانند تصویر شفافی از نتیجه تصمیماتشان ارائه دهند و در بسیاری از موارد پیش‌بینی‌ها و تحلیل‌هایشان اشتباه است.  ما تمایل ذاتی داریم که مهارت‌ها و شانس موفقیتمان را بیشتر از بقیه بدانیم و این پدیده عجیب و تازه‌ای نیست. همه ما کم و بیش به اعتمادبه‌نفس کاذبی مبتلا هستیم که باعث می‌شود ارزیابی عینی از توانایی‌مان را از دست بدهیم و بر آن تصویر ذهنی که از خود، دانش و مهارتمان داریم تکیه کنیم. مهم نیست که رفتار ما کدام بُعد از اعتمادبه‌نفس کاذب را به نمایش می‌گذارد، مهم این است که توهم خودبرتربینی، اتکای بیمارگونه به دانش و تجربه شخصی برای حل همه مشکلات و پیش‌بینی‌ها و برنامه‌ریزی‌های پر از خطا تا چه حد می‌تواند ما را به چرخه جنون‌آمیز اعتمادبه‌نفس کاذب گرفتار کند تا جایی که فقط خود و توانایی‌هایمان در میدان دیدمان قرار بگیرد.

شکست‌هایی برخاسته از اعتمادبه‌نفس کاذب

86اعتمادبه‌نفس کاذب را نمی‌توان رفتاری مختص افراد کم‌تجربه، آماتور و حتی مختص قشر جوان دانست. اگر فکر می‌کنید که افراد حرفه‌ای دیدگاهی واقع‌بینانه به مسائل دارند و امکان ندارد تخمین‌ها و برآوردهای اشتباه داشته باشند کافی است نگاهی به خطاهای انجام‌شده به وسیله تیم‌های حرفه‌ای و کاربلد بیندازید. یکی از آنها تیم سازنده تالار اپرای سیدنی بود. تیمی که به‌رغم همه تجربه و مهارتش، پروژه ساخت این تالار را با خطاهای فراوانی در زمان‌بندی و بودجه‌بندی پیش برد. این پروژه که قرار بود با هزینه‌ای بالغ بر هفت میلیون دلار استرالیا در طول چهار سال کامل شود، در عمل با هزینه‌ای معادل 102 میلیون دلار استرالیا در طول 14 سال به اتمام رسید. نمونه دیگر خوش‌بینی کاذب متخصصانِ با اعتمادبه‌نفس را می‌توان در پروژه Big Dig در بوستون مشاهده کرد. بزرگراهی که طبق برنامه‌ریزی‌های انجام‌شده باید در سال 1998 با هزینه 8 /2 میلیارد دلار به اتمام می‌رسید با تاخیری هشت‌ساله و با هزینه‌ای حدود 22 میلیارد دلار تمام شد. خوش‌بینی کاذب و اعتمادبه‌نفس متخصصان گاهی فقط به اشتباهات محاسباتی در زمان و بودجه خلاصه نمی‌شود، این خوش‌بینی می‌تواند به قیمت جان انسان‌ها تمام شود. نمونه آن پروژه‌های فضایی ناسا بود. شاتل چلنجر که در سال 1986 منفجر شد و همه هفت سرنشین آن کشته شدند نتیجه خرابی قطعه‌ای به نام O-ring بود که سازنده آن نقص عملکرد آن قطعه را تشخیص داده بود اما تیم سازنده به حدی نسبت به موفقیت ماموریت چلنجر خوش‌بین بودند که حتی ضرایب ایمنی را نیز نادیده گرفتند. اشتباه مشابه دیگری در شاتل کلمبیا رخ داد و بیش‌اعتمادی متخصصان ناسا به سازوکار ساخت فضاپیما در این آژانس فضایی و نادیده گرفتن اصول ایمنی فاجعه مشابهی برای این فضاپیما هنگام ورود به جو زمین رقم زد که موجب کشته شدن هر هفت فضانورد آن شد. فاجعه چرنوبیل نیز مانند سوانح فضاپیمای شاتل نتیجه سهل‌انگاری تیم متخصصی بود که با وجود آگاهی از نکات ایمنی همچنان آنها را نادیده گرفتند و با تصور اینکه همه چیز در کنترلشان است، انجام آزمایشی را تایید کردند که فعالیت نیروگاه را به سطحی ناامن افزایش داد. فاجعه‌ای دیگر از این دست در فتح اورست در سال 1996 اتفاق افتاد؛ وقتی دو کوهنورد حرفه‌ای که بارها سابقه صعود به قله اورست را داشتند در هدایت گروهی از کوهنوردان با وجود تاخیرهای پیش‌آمده در صعود، آب‌وهوای متغیر و احتمال کولاک همچنان بر صعود پافشاری کردند. آنها لجوجانه اصرار داشتند که قادر هستند گروه را به سلامت به کمپ برگردانند ولی برخلاف پیش‌بینی‌شان در راه برگشت گرفتار کولاک شدند و هشت نفر از آنها از جمله خود رهبران گروه جان خود را از دست دادند.

اعتمادبه‌نفس کاذب در مدیریت سرمایه

سرمایه‌گذاران بازار سهام از جمله افرادی هستند که به راحتی می‌توانند گرفتار تله اعتمادبه‌نفس کاذب شوند. اعتمادبه‌نفس کاذب در میان سهامداران یعنی تکیه افراطی آنها به دانش خود در تحلیل داده‌های مالی که به تصمیماتی به دور از عقل و منطق منجر شود. سهامداری را تصور کنید که در چند معامله خود توانسته است بر حسب تصادف یا شرایط بازار سودی به دست آورد. سرخوش از موفقیت، به نوعی خطای پس‌نگری نیز مبتلا می‌شود، یعنی باوری که تصمیم او در گذشته تصمیمی بر اساس اطلاعات و دانش دقیق بوده است. به عبارت دیگر سودی که به پشتوانه شانس و شرایط بازار به دست آمده بود، به تاثیر دانش و مهارت سرمایه‌گذار تعبیر شده و چرخه بیمارگونه اعتمادبه‌نفس را در او تشدید می‌کند که در نهایت هم نتیجه‌ای جز بر باد رفتن سرمایه در طولانی‌مدت نخواهد داشت.

اعتمادبه‌نفس کاذب در سیاست

دونالد ترامپ را همه برای اعتمادبه‌نفس او می‌شناسند. او نیز مانند بسیاری از سیاستمدارانی که از اعتمادبه‌نفس کاذب در رنج هستند مدعی بود پس از ورود به کاخ سفید می‌تواند برنامه‌هایی را که بقیه روسای جمهوری از انجام آنها ناتوان بودند عملی کند. یک نمونه آن طرح بیمه همگانی اوباماکر بود؛ طرحی که اجرای آن آن‌طور که ترامپ خوش‌بینانه تصور می‌کرد، آسان نبود و او در نهایت مجبور شد اعتراف کند که اجرای این طرح به طرز غیرقابل باوری پیچیده است. به گفته ترامپ «هیچ‌کس تصورش را هم نمی‌کرد که یک طرح بیمه سلامت می‌تواند تا این اندازه بغرنج باشد».

البته واضح است که موضوع اعتمادبه‌نفس کاذب فقط مختص دونالد ترامپ نیست و بسیاری از سیاستمداران در دنیا به آن مبتلا هستند، از جمله انگلیسی‌ها. سیاستمداران انگلیسی در سال‌های اخیر و در جریان خروج انگلستان از اتحادیه اروپا ادعاهای عجیبی مطرح کردند. یک نمونه آن گفته لئام فاکس، وزیر تجارت بین‌المللی این کشور بود که در جایی تاکید می‌کند «دستیابی به یک موافقتنامه تجارت آزاد با اروپا و دسترسی به بازارهای اروپا قطعاً یکی از ساده‌ترین معامله‌ها در تاریخ بشریت خواهد بود» یا گفته یکی از نمایندگان مجلس، جان ردوود، که مدعی بود: «خروج از اتحادیه اروپا بسیار آسان و سریع خواهد بود زیرا انگلستان همه برگ‌های برنده در مذاکرات را در اختیار خود دارد» کسانی که اندک اطلاعاتی از برگزیت دارند می‌دانند این گفته‌ها تا چه اندازه می‌تواند غیرقابل باور و غیرواقعی باشد. موافقتنامه تجاری با اتحادیه اروپا یکی از پیچیده‌ترین توافق‌های تجاری در تاریخ محسوب می‌شود و همه شاهد آن هستیم که برگزیت نه‌تنها فرآیندی کوتاه و بی‌درد نیست بلکه بسیار طولانی و رنج‌آور نیز می‌تواند باشد. چرا سیاستمداران این‌گونه صحبت می‌کنند؟

یک دلیل آن به‌طور قطع ماهیت رقابت‌‌گونه انتخابات است. نتیجه انتخابات را اعتمادبه‌نفس کاندیداها تعیین می‌کند نه صداقت آنها. والتر ماندیل رقیب انتخاباتی رونالد ریگان در مبارزات انتخاباتی خود صادقانه گفت که مجبور خواهد شد مالیات‌ها را افزایش دهد و این حرف به قیمت شکست او در انتخابات تمام شد. رای‌دهندگان به دنبال سیاستمدارانی سخنور هستند که دیدگاه‌هایشان شفاف و بدون دودلی و تردید باشد، کاندیداهایی که قول می‌دهند حتی اگر به قول خود عمل نکنند. اعتمادبه‌نفس کاذب می‌تواند رای‌دهندگان را جذب کند و آنها بدون آنکه خود بدانند به بخشی از فرآیند ایجاد این اعتمادبه‌نفس در شخص سیاستمدار تبدیل می‌شوند. آنها مانند تماشاچیانی هستند که در حال تماشای اجرای یک شعبده‌باز هستند و هرچه شعبده‌باز بتواند امری غیرممکن را آسان‌تر و بی‌دردسرتر به امری ممکن تبدیل کند، تماشاچیان بیشتر او را تشویق می‌کنند.

اعتمادبه‌نفس کاذب از یک‌سو سیاستمداران و از سوی دیگر، مردم عادی را می‌تواند هدف قرار دهد، مردمی که تصور می‌کنند دانش سیاسی دارند و خود را واجد شرایط هرگونه اظهارنظر و نقد سیاسی می‌دانند. آنها از کاندیداهایی نالایق حمایت می‌کنند و به همان چرخه معیوب اعتمادبه‌نفس کاذب در سیاستمداران دامن می‌زنند. آیان آنسون استاد دانشگاه مریلند در مطالعه‌ای به بررسی اعتمادبه‌نفس کاذب در میان مردم آمریکا می‌پردازد. او معتقد است که هرچه مردم خود را در سیاست آگاه‌تر بدانند کمتر به واقعیت‌های سیاسی و نظر متخصصان در حوزه سیاست بها می‌دهند. در تحقیق او افرادی که مدعی دانش سیاسی بودند حتی نام وزیر انرژی را نمی‌دانستند یا اطلاعی نداشتند مجلس نمایندگان آمریکا در اختیار کدام حزب قرار دارد. در مطالعه دیگری از سوی اسنوبرگ و اورتُلوا، دو استاد دانشگاه از آمریکا، می‌بینیم که اعتمادبه‌نفس کاذب سیاسی در مردم می‌تواند علاوه بر اینکه به افزایش مشارکت مردم در انتخابات منجر شود، زمینه افراط‌گرایی را نیز در جامعه فراهم ‌کند. در واقع هیچ چیز در یک جامعه خطرناک‌تر از سیاستمداران و مردمی نیست که تصور می‌کنند آگاهی و دانش سیاسی کافی برای تصمیم‌گیری دارند زیرا تصمیمات آنها معمولاً یک‌جانبه و به دور از مصلحت و نیاز یک کشور است. البته باید پذیرفت مرز باریکی است بین اعتمادبه‌نفس و اعتمادبه‌نفس کاذب. اعتمادبه‌نفس حالتی است که با آگاهی از نقاط ضعف و قوت خود نسبت به توانایی‌مان در انجام کاری ایمان داریم، واقع‌بینانه تصمیم می‌گیریم و با اطمینان پیش می‌رویم ولی اگر اعتماد بیش از حد به توانایی‌مان باعث نادیده گرفتن این واقعیت شود که ما نیز ممکن است اشتباه کنیم دقیقاً گرفتار همان تله‌ای می‌شویم که سازندگان کشتی تایتانیک در آن گرفتار شدند. توهم اینکه در جایگاهی شکست‌ناپذیر، بدون خطا و بدون نقص و کاستی قرار داریم پیامدی به جز غرق شدن کشتی‌مان به همراه نخواهد داشت. 

دراین پرونده بخوانید ...