شناسه خبر : 43506 لینک کوتاه

فیلسوف بانک مرکزی

فردریک میشکین چگونه به نظریه‌پردازی مهم در سیاست پولی تبدیل شد؟

 

سارا بنی‌صدر / نویسنده نشریه 

84«فردریک میشکین» اقتصاددان آمریکایی و استاد بانکداری و موسسات مالی در دانشکده تجارت دانشگاه کلمبیا در 11 ژانویه 1951 در نیویورک متولد شد و در مدرسه خصوصی فیلدستون تحصیل کرد. پدر او، سیدنی میشکین، در کالج باروک تحصیل کرده بود و گالری سیدنی میشکین در این کالج یادگاری از اوست که شامل بخشی از هدیه‌هایی می‌شود که به این موسسه اهدا شده است. این کالج دولتی یکی از اجزای سیستم دانشگاهی شهر نیویورک است و به نام سرمایه‌دار و سیاستمدار معروف «برنارد باروک» نامگذاری شده است. تحصیل سیدنی میشکین در این کالج با رکود بزرگ همزمان بود؛ او در کلاس‌های شبانه شرکت می‌کرد چراکه مجبور بود نه‌تنها برای خود بلکه برای والدینش کار کند. البته سیدنی میشکین بعدها به تاجری موفق تبدیل شد.

پس از پایان دوره دبیرستان، فردریک میشکین تحصیلات خود را در رشته اقتصاد در موسسه فناوری ماساچوست ادامه داد. علت علاقه او به این رشته کشش به موضوع سیاستگذاری کلان اقتصادی بود. پدرش همواره با او در ارتباط با اثراتی که رکود بزرگ بر زندگی‌اش گذاشته بود صحبت می‌کرد، بنابراین توانایی فهم اینکه چگونه می‌تواند از فجایع اقتصادی به آن وسعت جلوگیری کند او را مجذوب کرد و به سمت اقتصاد کلان سوق داد.

میشکین برای ادامه تحصیل موسسه فناوری ماساچوست را انتخاب کرد چراکه بخش اقتصاد خوبی داشت. او در عین حال به فیزیکدان شدن هم فکر می‌کرد، بنابراین تصمیم گرفت تحصیلات خود را با دو رشته تخصصی دنبال کند. او پنج ترم دروس فیزیک را گذراند. میشکین تحصیلات تکمیلی خود را در رشته اقتصاد در موسسه ماساچوست ادامه داد و در سال 1976 مدرک دکترای خود را دریافت کرد. استاد مشاور دکترای او اقتصاددان نامی آمریکایی استنلی فیشر بود. میشکین پس از فارغ‌التحصیلی تا 1980 به عنوان همکار پژوهشی در دفتر ملی تحقیقات اقتصادی (NBER) مشغول به کار شد. او در سال 1982 به عنوان دانشیار مدعو به دانشگاه نورث وسترن واقع در ایالت ایلینوی رفت. میشکین سپس در سال 1983 به عنوان استاد اقتصاد به دانشگاه کلمبیا پیوست و در دانشکده تجارت این دانشگاه مشغول به تدریس شد.

تحقیقات او همواره بر مسائل سیاستگذاری متمرکز بود، گرچه بیشتر آن اغلب به‌خصوص در اوایل کارش کاملاً تکنیکال بودند. میشکین در پایان‌نامه دکترای خود به موضوع «اثرات ترازنامه خانوار بر تقاضای کل» پرداخته بود. او سعی داشت سازوکار انتقال پول را درک کند و مفهوم این مکانیسم را گسترش دهد، که نه‌تنها به کار او روی موضوع رکود بزرگ منجر شد، بلکه به کارهای بسیاری انجامید که او روی تاریخچه بازار مالی انجام داد که در فضای فعلی مزایای خوبی داشته است. میشکین همواره به مساله سیاستگذاری علاقه بسیاری داشت و از آنجا که سیاست پولی و بانک مرکزی بسیار گسترده است، او را به حوزه‌های مقررات بانکی سوق داد.

رفتن او به فدرال‌رزرو در نیویورک تا حدی تصادفی بود. آن زمان فدرال‌رزرو عملیات تحقیقاتی ضعیفی داشت و او علاقه‌ای به تعامل با آنها نداشت. با وجود این احساس می‌کرد در میانسالی به اتفاق جدیدی نیاز دارد تا در حرفه‌اش توانمند باشد. فدرال‌رزرو از او دعوت کرد که مدیریت بخش تحقیقات را بر عهده گیرد و او نیز آن را قبول کرد. یکی از تغییراتی که او در این بخش اعمال کرد آوردن تعدادی از دانشگاهیان خارجی به صورت هفتگی به فدرال‌رزرو بود. میشکین موفق شد بخش تحقیقات را بازسازی کند. هدف او ایجاد مکانی بود که در آن کارکنان مقالات دانشگاهی مرتبط بنویسند. آنها می‌توانستند نیمی از زمانشان را روی موضوع انتخابی‌شان کار کنند، به شرطی که ارزشی به موسسه اضافه شود.

او از سال 1994 تا سال 1997 به عنوان معاون اجرایی و مدیر تحقیقات فدرال‌رزرو نیویورک و همچنین اقتصاددان کمیته بازار باز سیستم فدرال‌رزرو فعالیت می‌کرد. او سردبیری نشریه «بررسی سیاست اقتصادی» فدرال‌رزرو نیویورک را نیز بر عهده داشت و بعدها در هیات تحریریه آن مجله خدمت کرد. او از سال 1997 تا سال 2006 مشاور دانشگاهی در پنل مشاوره اقتصادی بانک فدرال‌رزرو نیویورک بود. میشکین بعدها به عنوان مشاور شورای حکام فدرال‌رزرو و استاد مدعو در بخش مالی بین‌الملل این شورا نیز خدمت کرد.

تحقیقات فردریک میشکین بر سیاست پولی و تاثیر آن بر بازارهای مالی و کل اقتصاد متمرکز بوده است. کتاب برجسته او «اقتصاد پول، بانکداری و بازارهای مالی» پرفروش‌ترین کتاب درسی در رشته خود بوده است. این کتاب چشم‌اندازی تازه به پرسش‌های اصلی امروزی پیرامون سیاست مالی ارائه می‌کند. میشکین تحت تاثیر دوران حضورش در فدرال‌رزرو دیدگاه منحصربه‌فرد و بینش آگاهانه‌ای را در مورد فرآیند سیاست پولی، تنظیم و نظارت بر سیستم مالی و بین‌المللی شدن بازارهای مالی ارائه کرد. علاوه بر این، او نویسنده بیش از پانزده کتاب دیگر از جمله «بازارها و نهادهای مالی»، «استراتژی سیاست پولی»، «جهانی‌سازی بزرگ بعدی: چگونه کشورهای محروم می‌توانند سیستم مالی خود را مهار کنند تا ثروتمند شوند»، «هدف‌گذاری تورمی: درس‌هایی از تجربه جهانی»، «پول، نرخ بهره و تورم»، «رویکرد انتظارات منطقی به اقتصاد کلان: آزمون کارآمدی سیاستی و مدل‌های بازارهای کارآمد» بوده است. او مقالات بسیاری نیز در مجلات معتبر منتشر کرده است.

میشکین مشاوره بانک جهانی، صندوق بین‌المللی پول و بانک‌های مرکزی متعددی را در سراسر جهان بر عهده داشته است. او عضو هیات مشاوران بین‌المللی سرویس نظارت مالی کره جنوبی و مشاور موسسه تحقیقات پولی و اقتصادی در بانک مرکزی کره نیز بود. در سال 2006 گزارشی به نام «ثبات مالی در ایسلند» از سوی او تهیه شد مبنی بر اینکه این کشور از پایه‌های اقتصادی قوی برخوردار است. این گزارش از اتاق بازرگانی ایسلند در واکنش به انتقادها از اقتصاد ایسلند و برخی شرکت‌های ایسلندی در رسانه‌های تجاری بین‌المللی تهیه کرده بود. با وجود این ، زمانی که اقتصاد ایسلند در اواخر سال 2008 به‌طور چشمگیری از هم پاشید رسوایی به بار آورد.

میشکین در سپتامبر 2006 به عنوان یکی از اعضای شورای حکام فدرال‌رزرو انتخاب شد. با وجود این در میانه فروپاشی مالی سال 2008 به منظور تجدیدنظر در کتاب درسی‌اش و ازسرگیری وظایف تدریس در دانشکده تجارت دانشگاه کلمبیا از سمت خود استعفا کرد. میشکین که از متحدان نزدیک و شریک تحقیقاتی سابق بن‌ برنانکی بود از نیروهای پشت سیاست بانک مرکزی برای کاهش تهاجمی نرخ بهره برای محافظت از اقتصاد در برابر پیامدهای فروپاشی بازار مسکن و مالی بود.

فردریک میشکین در سال 2000 میلادی مقاله‌ای با عنوان «بانک‌های مرکزی باید چه کار کنند؟» نوشت که این مقاله را برای ارائه‌ای که در بانک فدرال‌رزرو سنت لوئیس داشت، آماده کرده بود. میشکین در این مقاله، به اینکه بانک‌های مرکزی باید چه وظایفی داشته باشند، اینکه بانک‌های مرکزی باید از چه کارهایی اجتناب کنند، اینکه ساختار بانک مرکزی باید چگونه باشد، اینکه سیاست پولی باید چگونه پیش برود و اینکه هدف از بانکداری مرکزی چیست پرداخته است. او می‌نویسد: «طی دو دهه گذشته، در مورد اینکه بانک‌های مرکزی باید چگونه کار خود را انجام دهند، بازبینی‌های قابل توجهی شده است. این بازبینی به تغییرات عمده‌ای در مورد اینکه بانک‌های مرکزی چگونه عمل کنند منجر شده است و ما اکنون در دوره‌ای که در آن، بانک‌های مرکزی در بسیاری از کشورهای دنیا در سراسر جهان موفقیت‌های قابل توجهی داشته‌اند، قرار داریم.» فردریک میشکین، در مقاله «بانک‌های مرکزی باید چه کار کنند؟» با طرح هفت قاعده راهنما برای بانک‌های مرکزی و سپس استفاده از این قواعد به منظور تبیین اینکه نقش بانک‌های مرکزی چه باید باشد، بحث خود را آغاز می‌کند. او در سال 2000 بیان می‌کند که به‌رغم موفقیت‌های چشمگیر فدرال‌رزرو در سال‌های گذشته، آمریکا نباید ازخودراضی باشد و اذعان می‌دارد به منظور اینکه آمریکا بتواند پرقدرت پیش برود، به تغییراتی نیاز است تا فدرال‌رزرو مطمئن شود که می‌تواند در آینده نیز موفق عمل کند.

به استدلال میشکین تعهد بانک‌های مرکزی به پایین نگه داشتن تورم می‌تواند به تقویت ثبات فعالیت‌های اقتصادی و همچنین ثبات قیمت‌ها کمک کند. اوایل دهه 1970 حرفه اقتصاد شروع به درک این موضوع کرد که تکامل فعالیت اقتصادی و تورم، و بنابراین طراحی سیاست پولی بهینه، به‌طور اساسی به نحوه شکل‌گیری انتظارات خانوارها، شرکت‌ها و سرمایه‌گذاران بازارهای مالی در مورد مسیر آینده سیاست بستگی دارد. این شناخت نقش محوری انتظارات در نتایج اقتصاد کلان به کشف مساله ناهماهنگی زمانی منجر شد. به گفته میشکین این مشکل زمانی ایجاد می‌شود که احتمال سودهای کوتاه‌مدت وسوسه نادیده گرفتن برنامه‌های موجود را ایجاد می‌کند. در این شرایط سیاست سازگار با زمان بهینه‌سازی مجدد در هر دوره است. به گفته میشکین، مشکل ناسازگاری زمانی در چارچوب سیاست پولی به وجود می‌آید، چراکه این وسوسه وجود دارد که با دنبال کردن یک مسیر سیاستی انبساطی‌تر از آنچه شرکت‌ها یا کارمندان در ابتدا انتظار داشتند، اشتیاق به افزایش تولید و اشتغال وجود دارد. ولی اگر اقتصاد در حال حاضر در اشتغال کامل است، این مساله صرفاً گذراست، چراکه با افزایش فعالیت اقتصادی از سطح پایدار خود، دستمزدها و قیمت‌ها شروع به افزایش می‌کنند و انتظارات تورمی بخش خصوصی نیز افزایش می‌یابد. البته بانک مرکزی باید در نهایت محرک سیاستی را حذف کند تا از مارپیچ صعودی تورم جلوگیری کند. در آن مرحله، فعالیت اقتصادی به سطح پایدار کاهش می‌یابد. با این حال، تورم در نرخ دائمی بالاتری قرار خواهد گرفت چراکه چشم‌انداز انبساط‌های پولی آتی در انتظارات و در نتیجه تعدیل دستمزدها و قیمت‌ها تعبیه می‌شود و میانگین نرخ تورم بالاتر باعث ایجاد انحرافات اقتصادی نامطلوب خواهد شد.

میشکین معتقد است بانک‌های مرکزی می‌توانند با ایجاد تعهدی قاطع به یک «لنگر اسمی» که به معنای تعیین یک هدف تورمی پایین و پایدار در طول زمان است، بر این مشکل غلبه کنند. از منظر او با تعیین یک هدف تورمی به صورت عددی مشخص، استراتژی بانک مرکزی با هدف نزدیک نگه داشتن فعالیت‌های اقتصادی به مسیر رشد، رشد پایدار و حفظ نرخ تورمی پایین و پایدار است.

میشکین بر استقلال بانک‌های مرکزی تاکید دارد و معتقد است این مساله از تعهد به یک لنگر اسمی قوی کمک می‌کند، بنابراین به عملکرد تورمی بهتر منجر می‌شود. شواهد نیز نشان‌دهنده آن هستند که عملکرد اقتصاد کلان کشورها زمانی بهبود می‌یابد که بانک‌های مرکزی مستقل‌تر باشند، به‌طوری که در رتبه‌بندی کشورهای صنعتی، بهترین عملکرد تورمی مربوط به کشورهایی است که بالاترین درجه استقلال بانک مرکزی را دارند. او همچنین استدلال می‌کند که اتخاذ یک هدف تورمی صریح می‌تواند به تقویت پاسخگویی اقدامات سیاست پولی کمک کند و از این‌رو ممکن است حمایت عمومی از استقلال عملیاتی بانک مرکزی را ارتقا دهد. به گفته میشکین کشورهایی که هدف تورمی صریحی را اتخاذ کرده‌اند بهبود قابل توجهی را در عملکرد تورمی خود تجربه کرده‌اند. او تاکید می‌کند که این بهبود در عملکرد تورم به قیمت افزایش اشتغال و نوسانات تولید نبوده است و به‌طور کلی تغییرپذیری تولید و نوسانات اشتغال در آن دسته از اقتصادهایی که بانک مرکزی هدف صریح تورم را حفظ کرده کاهش یافته است. به گفته میشکین شواهد همچنین نشان می‌دهند که انتظارات تورمی میان‌مدت و بلندمدت حول اهداف تورمی بلندمدت به سمت هدف تورم رسمی کشورها همگرا می‌شوند.

پروفسور میشکین در ارتباط با سیاست‌های انقباضی اخیر فدرال‌رزرو برای کاهش تورم کم‌سابقه در آمریکا نیز همچنان بر این باور است که این نهاد تا زمان پایین آمدن تورم و رسیدن آن به هدف تورمی نباید سیاست افزایش نرخ بهره را از دستور خود خارج کند. به گفته میشکین شباهت‌های زیادی با آنچه در دوره 1980-1979 اتفاق افتاد با آنچه اکنون این نهاد با آن مواجه است وجود دارد. اعتبار فدرال‌رزرو برای کنترل تورم به دلیل اشتباهات سیاستی آن تضعیف شد: کنار گذاشتن یک سیاست پیشگیرانه برای کنترل تورم در سال 2019 و اجرای ناقص چارچوب استراتژی جدید که یک نرخ تورم متوسط را در اواخر سال 2020 هدف قرار می‌داد. به گفته میشکین، فدرال‌رزرو در حال حاضر به درستی مسیر خود را معکوس کرده است و نرخ وجوه فدرال را با سریع‌ترین سرعت در بیش از 40 سال گذشته افزایش می‌دهد. به گفته او، احتمال فرود نرم برای اقتصاد آمریکا کم است و وقوع رکود بسیار محتمل است. جروم پاول، رئیس فدرال‌رزرو، اعلام کرده است که رکود آنها را از بالا نگه داشتن نرخ‌های بهره منصرف نخواهد کرد تا زمانی که تورم به سمت هدف دودرصدی بازگردد، اما میشکین معتقد است زمانی که اقتصاد به خوبی پیش می‌رود و فشار سیاسی برای کاهش نرخ بهره زیاد نیست اتخاذ این موضع آسان است. زمانی که کارگران نتوانند شغل پیدا کنند و نرخ بهره در وام مسکن و خودرو بیشتر شود، این رویکرد می‌تواند تغییر کند. بنابراین، زمانی که شرایط سخت می‌شود، بانک مرکزی باید به برنامه‌ای پایبند باشد که نرخ‌های بهره را به اندازه کافی برای مدت طولانی بالا نگه می‌دارد تا به اهداف تورمی خود دست یابد و نباید اشتباهی را که فدرال‌رزرو در سال 1980 مرتکب شد تکرار کند.

فردریک میشکین در هیات تحریریه نشریه «بررسی‌های اقتصادی آمریکا» کار کرده است. او همچنین ویراستار مجله «آمارهای کسب‌وکار و اقتصاد»، مجله «اقتصادسنجی کاربردی» و همچنین نشریه «چشم‌اندازهای اقتصادی» بوده است. او در حال حاضر عضو هیات تحریریه در شش مجله دانشگاهی از جمله «پول، اعتبار و بانکداری»، «چکیده اقتصاد کلان و اقتصاد پولی»، «مجله پول و مالی بین‌المللی»، «مالی بین‌الملل»، «مالی هند» و «مروری بر سیاست اقتصادی» است. 

دراین پرونده بخوانید ...