شناسه خبر : 41940 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

دیسیپلین بیمار

چگونه بیماری شاه، وقوع انقلاب را تسریع کرد؟

 

شادی معرفتی / نویسنده نشریه

84در میان تکنوکرات‌های دوران پهلوی، کمتر به او پرداخته شده است. او در سازمان ملل مشغول به کار بود و متن نطق دکتر مصدق در سازمان ملل را تنظیم کرد و به تشویق او به ایران بازگشت و سال‌ها در کنار علینقی عالیخانی، از معاونان وزارت اقتصاد بود. در چهار منصب رئیس کل بانک مرکزی، وزیر دارایی، وزیر مشاور و وزیر آبادانی و مسکن فعالیت کرد. او از مخالفان سرسخت ارزان کردن نرخ ارز بود، و معتقد بود پایین نگه داشتن نرخ ارز، صنایع ملی را از میان می‌برد. در مرور خاطرات مردان دوران پهلوی دوم، این بار به سراغ محمد یگانه رفته‌ایم که در خاطراتش، شرحی دقیق و نسبتاً بی‌غرض از شرایط اقتصادی و اجتماعی دوران محمدرضا پهلوی در اختیار ما می‌گذارد. این بار می‌خواهیم از میان سطور خاطرات محمد یگانه، نگاهی دوباره بیندازیم به «شاه» و آخرین روزهای سلطنت او، تا شاید از میان این روایت‌ها، بتوانیم تصویر واقعی‌تری از آخرین شاه ایران داشته باشیم.

محمد یگانه، لابه‌لای خاطراتش، به نیکی از هوش و ذکاوت آخرین شاه ایران یاد می‌کند و او را شخصی اهل مطالعه معرفی می‌کند که گزارش‌ها را با دقت می‌خواند و روزی متجاوز از ۱۶ ساعت کار می‌کرد: خیلی پرکار بود. به‌طورکلی فاکت‌ها را می‌دانست ولی در رشته‌های به‌خصوص، به ضوابط، دیسیپلین‌ها و بنیاد علمی آن رشته‌ها چندان وارد نبود. او می‌گوید که شاه خوش‌صحبت بود، و هنگام صحبت با سران سایر کشورها، عموماً تاثیر مثبتی بر آنها می‌گذاشت. او یکی از باهوش‌ترین افراد بود. گزارش‌ها را خوب می‌خواند و مطالب تا سال‌ها از یادش نمی‌رفت. حافظه بسیار بسیار قوی‌ای داشت.

یگانه می‌گوید پیشرفت ایران در سرلوحه فعالیت‌های شاه قرار داشت. البته این را از جاه‌طلبی او می‌داند که برخاسته از نوعی عقده در برابر خارجی‌ها یا در مقایسه با کسانی همچون پدرش یا مصدق بود. همین مطلب، انگیزه‌ای در او به وجود آورده بود که بتواند کارهای مهمی انجام دهد تا به دنیا و تاریخ، خودش را نشان بدهد که این کار بزرگ را انجام داده است. تمام هدف او هم در همین مسیر قرار داشت. او به طرح‌های چشمگیر علاقه‌مند بود. طرح‌های بسیار بسیار بزرگ. طرح‌هایی با مدرن‌ترین تکنولوژی‌ها ولو اینکه اجرای این طرح‌ها برای ایران، سختی‌هایی داشت و گرفتاری‌هایی به وجود می‌آورد.

شاه به رشته‌های معمولی و فعالیت‌های کوچک علاقه داشت. کشاورزی را دوست داشت و طرح‌های بزرگ را بهترین راه‌حل کشت و صنعت در ایران می‌دانست. در صورتی‌که نصف افراد کشور در کشاورزی فعالیت می‌کردند و کمک به آنها ممکن بود قدرت تولید را بالا ببرد. مدت‌ها طول کشید که شاه دریافت کشت و صنعت با آن ترتیبی که در آمریکا وجود دارد به مصلحت ایران نیست (خاطرات محمد یگانه، صص 270-268).

 

شاه بی‌خبر

یگانه مدعی است که شاه از بسیاری از مسائل کشور بی‌اطلاع بود و حتی گاهی با سوال‌پیچ کردن وزرا سعی می‌کرد اطلاعات بیشتری به دست آورد، اما هویدا تنها خبرهایی را در اختیار شاه می‌گذاشت که او را خوشحال کند. شاه هم با اینکه دوست داشت از حقایق مطلع شود، اما هم دوست نداشت مورد چالش قرار گیرد، هم در موقعیتی نبود که به اندازه هویدا در جریان وقایع قرار گیرد: «با مردم در تماس نبود، یک عده محدود درباری ایشان را احاطه کرده بودند، اطلاعاتی که به ایشان می‌رسید، محدود بود. چنان اطلاعاتی بود که فقط برای خوشحالی ایشان بود که اوضاع و احوال مملکت از هر لحاظ خوب است. شاه به‌صورت بی‌نظر و بی‌غرض کمتر اطلاعاتی از وضع کشور دریافت می‌کرد.» او معتقد است هویدا بیشتر در جریان مسائل قرار داشت، هم ارتباطات بیشتری با بدنه جامعه داشت و هم می‌توانست شاه را از این وقایع مطلع کند، اما در این زمینه کوتاهی می‌کرد: «مملکت ایران از نظر شاه، در زمان هویدا، مملکت پیشرفته‌ای شده بود. در صورتی که هویدا می‌دانست بدبختی‌ها کجاست. به دهات می‌رفت، به پایین شهر می‌رفت، به هرجا می‌رفت. بنابراین یک چنین تناقضی وجود داشت. از نظر او، هویدا تمام گرفتاری‌ها را زیر فرش می‌کرد، که این نه به‌صلاح مملکت بود، نه خودش و نه شاه و دیدیم» (همان، ص 258).

 

گزارش وضع اقتصادی کشور به دولت و شاه

در حدود سال 1354 بعد از اجرای برنامه‌های عمرانی جدید و بالا رفتن هزینه‌های دولت، افزایش تورم و بالا رفتن مشکلات اقتصادی کشور، یگانه از طرف بانک مرکزی مامور شد گزارشی درباره مسائل اقتصادی کشور تهیه کند و راه‌حل‌هایی ارائه دهد. او درباره نتایج این گزارش می‌گوید: ما به این نتیجه رسیده بودیم که «منشأ این گرفتاری‌ها از بخش دولتی است، از هزینه‌های بسیار زیادی که به وسیله بخش دولتی می‌شود و تورم را تشدید می‌کند، از آنجا به‌وجود می‌آید. و فشاری که دولت به بخش خصوصی آورده و بازاریان و کارخانه‌ها و... که قیمت‌های خودشان را پایین نگه دارند و سوءاستفاده نکنند، این سیاست به هیچ‌وجه نمی‌تواند عملی بشود تا موقعی که تورم در اقتصاد کشور وجود دارد و تعادلی بین عرضه و تقاضا وجود ندارد».

هویدا نخست‌وزیر وقت در جلسه شورای اقتصاد، دستاوردهای این گزارش را نادیده گرفت و سهل‌انگارانه پاسخ داد: «بله، ما در گذشته هم از این حرف‌ها زیاد شنیدیم که اقتصاد در حال پیشرفت سریع است و با هزینه‌های زیاد دولت این گرفتاری‌ها و تورم و... ایجاد می‌شود و این گرفتاری‌ها از آنجا به وجود آمده. با توجه به تجاربی که در گذشته ما داشتیم به نظر می‌رسد که این هم یک آلارمی است مثل گذشته داده می‌شود و نتیجه‌ای که ما خواهیم گرفت، اگر چنانچه صبور باشیم اینها می‌گذرد و با این سیاستی هم که دولت دارد مسائل حل خواهد شد.»

وقتی این گزارش در حضور شاه مطرح شد، او بلافاصله به نخست‌وزیر دستور داد: «ما دستور می‌دهیم دولت این تورمی را که اقتصاددان‌های ما به این نتیجه رسیدند بایستی سعی کند به صفر برساند.» و این تصمیم خودش را هم چندین‌بار در نطق‌هایش اعلام کرد که «بله! تصمیم ما بر این است که این کارشناسان برجسته ما، اقتصاددان‌های برجسته ما، این حساب‌ها را کردند، ولی ما بایستی سعی کنیم این تورم صد درصد از بین برود». و نتیجه این دستورات فشار بیشتر بر بخش خصوصی، شلاق زدن بازاریان و صاحبان دکاکین در ملأعام و افزایش نارضایتی‌ها بود. در صورتی که راه‌حل بانک مرکزی ایجاد تعادل بین عرضه و تقاضا در اقتصاد کشور بود که منشأ آن در بودجه دولت ریشه داشت و هرگز عملی نشد و گرفتاری‌ها ادامه پیدا کرد تا دولت هویدا هم کنار رفت و تورم نه‌تنها به صفر نرسید، بلکه همان‌طور که گزارش بانک مرکزی پیش‌بینی کرده بود، از آن هم گذشت و بیشتر شدت پیدا کرد تا اینکه حکومت آموزگار آمد و برنامه‌های جدیدی را آغاز کرد (همان، صص 236-232).

 

قیمت نفت

یگانه در بخشی از خاطراتش، درباره افزایش قیمت نفت، اذعان می‌کند که عربستان هم موافق افزایش قیمت‌ها بود، اما در تبلیغات چنین مطرح می‌کرد که این فقط مساله ایران است و اگر ایران موافقت کند، قیمت‌ها بالا نخواهد رفت. و در ایران هم کسی که تصمیم‌گیرنده است شاه است و مسوولیت آن را به‌طور کل به گردن شاه می‌انداختند. بنابراین تبلیغات عربستان سعودی علیه شاه بود. در مقابل شاه هم چندین‌بار به زکی یمانی حمله کرد و او را آلت دست امپریالیست‌ها و استثمارکنندگان خواند.

از سوی دیگر، در ایران هم معمول بود، با وجودی که مسوولیتی برای شاه قائل نمی‌شدند، تمام افتخارات را به نام شاه بزنند، و شاه خودش هم می‌خواست در مقابل مردم، امتیاز و اعتبار بالا رفتن قیمت‌ها را بگیرد. بنابراین وقتی که آموزگار در مقابل ملت ایران ظاهر می‌شد، نمی‌توانست این حرف را بزند که شاه رفته، مبارزه کرده و قیمت‌ها را بالا برده، بلکه چنین عنوان می‌شد که این در نتیجه دستورات و اوامر شاهنشاه بوده و ایشان به چنین کاری اقدام کرده است (همان، صص 268- 258).

 

شاه و سازمان برنامه

یگانه در بخشی از خاطراتش به مشکلات و سازمان برنامه اشاره می‌کند و معتقد است اگرچه دستگاه‌های اجرایی بر سر بودجه و اجرای برنامه‌ها با سازمان برنامه اصطکاکاتی داشتند، اما از آنجا که شاه دوست داشت، خودش صاحب همه افتخارات باشد، چندان به برنامه‌ریزی معتقد نبود و خودش یا از طریق شورای اقتصاد یا مستقیماً دستوراتی به وزرا می‌داد و در مواردی هم کارها از طریق خود دربار تعقیب می‌شد و این موازی‌کاری‌ها با سازمان برنامه وجود داشت. طبعاً در چنین شرایطی سازمان برنامه نمی‌توانست با قدرت وظایف خودش را عملی کند، از همین رو هم بود که شاه دستورات لازم را برای تضعیفش صادر کرد.

حضور شاه در جلسات شورای اقتصاد در دوران هویدا خیلی پررنگ بود، به گونه‌ای که هویدا عکس شاه را نشان می‌داد و می‌گفت نخست‌وزیر ایشان هستند، من فقط رئیس کابینه‌ام (همان، ص 62). وقتی آموزگار به نخست‌وزیری رسید، تصمیم داشت این جلسات بدون حضور شاه تشکیل شود و حداقل در برخی مسائل عمومی کشور، در سطح دولت تصمیم‌گیری شود. ولی شاه این پیشنهاد را قبول نکرد. حتی پیشنهاد شد که فقط رئوس سیاست‌ها یا سیاست‌های اصلی در حضور شاه در شورای اقتصاد مطرح بشود، ولی شاه تمایل داشت که به کارهای روزمره هم رسیدگی کند. و در یکی از همان جلسات بود که اشاره کرد: «بله! آنچه منابع ممکن بود برای طرح‌های عمرانی وجود داشته باشد، همه اینها توزیع شده است، در حدود فرضاً 50، 60 میلیارد مخارج نیروهای هسته‌ای خواهد بود و در حدود 30 میلیارد دلار مخارج حمل‌ونقل خواهد بود، طرح‌های حمل‌ونقل. در فلان مورد 20 میلیارد دلار، در فلان مورد 40 میلیارد دلار و غیره و فلان. بنابراین این بیش از منابعی است که سازمان برنامه برای پنج سال آینده در اختیار خواهد داشت. پس بنابراین وقتی که چنین طرح‌هایی وجود دارد که قبلاً هم تصمیم درباره اینها گرفته شده است، دیگر چه احتیاجی به‌وجود سازمان برنامه هست که برنامه تهیه بکند.» و اصل وجود سازمان برنامه را زیر سوال برد و احتمالاً اگر چندی بعد، انقلاب رخ نمی‌داد، سازمان برنامه تعطیل می‌شد.

 

سقوط رژیم پهلوی

85رئیس کل اسبق بانک مرکزی، در بخشی دیگر، درباره علل سقوط رژیم پهلوی می‌گوید: این رژیم از سال‌ها پیش قبل از اینکه گرفتاری‌های سال‌های اخیر به‌وجود بیاید، برای هر فردی که مقداری از گذشته و تاریخ یا از تجارب کشورهای دیگر اطلاعی داشت، معلوم بود نمی‌تواند این‌گونه ادامه پیدا کند. باید پذیرفت که همه ما می‌رویم و شاه هم روزی می‌بایست از این دنیا برود و چون رژیم وابسته به شخص شاه بود، معلوم بود که با رفتن او از صحنه، تغییر پیدا خواهد کرد و نمی‌تواند به آن ترتیب ادامه بدهد. اما مساله این بود که این تغییرات چگونه و چه موقع رخ خواهد داد. حتی خود شاه هم به این مسائل فکر می‌کرد و می‌دانست باید در کشور، نهادهایی وجود داشته باشد که اگر پس از او، پسرش نتواند مثل او ادامه بدهد، این نهادها رهبری کشور را به نوعی در دست بگیرند. اما سقوط کامل رژیم، به آن ترتیبی که اتفاق افتاد، بعد از جریانات قم و تبریز شروع شد. تقریباً یکی دو ماه قبل از رفتن دولت آموزگار، معلوم شد که کشور در جریان انقلاب قرار گرفته است. اما افراد چه در داخل و چه خارج ایران و حتی دستگاه‌های جاسوسی کشورهای مختلف، تا آن زمان چنین فکری نمی‌کردند: «بنابراین در عین حالی که همه ما انتظار تغییراتی را داشتیم، ولی از بین رفتن رژیم به این ترتیب را به‌هیچ‌وجه نداشتیم تا یکی دو ماه قبل از سقوط دولت آموزگار.»

اما پس از واقعه 17 شهریور، که حدود 200، 300 نفر کشته شدند، مسلم شد که ایران دارد به طرف یک انقلاب پیش می‌رود. «روز بعد از آن واقعه، یعنی روز شنبه ۱۸ شهریور شرفیابی داشتم در حضور شاه. مطابق معمول ما موقعی که شرفیاب می‌شدیم، ایشان علاقه‌مند به راه رفتن بودند و همان در اتاق خودشان در قصر راه می‌رفتند و ما هم ایستاده گزارش خودمان را می‌دادیم. معمولاً هم نیم‌ساعت، یک ساعت بیشتر طول نمی‌کشید و ایشان هم نظرات خودشان را می‌دادند و ما هم می‌رفتیم سر کارمان. ولی در آن روز به‌خصوص، وقتی که من وارد اتاق شدم، فوری از من خواست که بروم در نیمکتی که وجود داشت بنشینم. ایشان هم در یک صندلی دیگر جای گرفتند و حرف ایشان اصلاً مسائل من نبود، بلکه مسائل کشور بود که هیچ‌وقت در گذشته نمی‌پرسید: «این اوضاع و احوال را شما چطور می‌بینید؟» وقتی که شروع کردم با شاه صحبت کردن راجع به این مسائل، یک مرتبه بغض گلویش را گرفت و دیگر نتوانست حرف بزند و شروع کرد حتی از بغض گریه کردن. همان‌جا برای من مسلم شد که وقتی ما با چنین مسائل عظیم و انقلابی در کشور مواجه هستیم و شخص تصمیم‌گیرنده در چنین وضعی است، او دیگر توانایی تصمیم‌گیری با فکر باز و اراده قوی را در برابر مسائل ندارد. همان موقع معلوم بود که شاه آن کاخی که درست کرده بود از نظرات خودش برای ایران، فکر می‌کرد این خدمات را برای مملکت خودش کرده، انقلاب سفیدی کرده، چه کارهایی برای کشاورزان انجام داده، چه کارهایی برای کارگران انجام داده، برای خانم‌ها انجام داده، برای آبادی مملکت انجام داده، برای گرفتن حقوق ایران در مقابل خارجی‌ها انجام داده در مساله نفت و غیره و غیره و فلان. این است آیا نتیجه‌ای که ایشان می‌برد؟ تا آن موقع ایشان فکر می‌کرد که مردم پشتیبان رژیم ایشان هستند و ایشان را تایید خواهند کرد. آنجا بود که این کاخی که وجود داشت در نظر ایشان فرو ریخت و خودشان را کاملاً باختند. در آنجا صد درصد برای من مسلم شد که دیگر ما دواسبه داریم به‌طرف انقلاب از بین رفتن رژیم می‌رویم.»

«یکی دو هفته بعد از این اتفاقات، شاه در عرض چند روز حداقل ده پانزده سال پیرتر شد. و وقتی که شروع کردم با او صحبت کردن، متوجه شدم که خیلی احساس درد می‌کند، دندان‌های خودش را فشار می‌دهد و با دست‌هایش میز را چسبیده. وقتی که اوضاع را این‌طور دیدم، اجازه مرخصی خواستم. موقع پایین آمدن متوجه شدم سه چهار نفر که به فرانسه صحبت می‌کردند، با وسایلی دارند می‌روند به طرف اتاق ایشان در طبقه سوم کاخ نیاوران. در آن موقع چون خیلی افراد می‌آمدند برای مصاحبه و غیره، در مرحله اول فکر کردم که ممکن است اینها از طرف تلویزیون فرانسه آمده باشند و تعجب کردم شاه که در این حال است، چطور این افراد می‌آیند، و من اصلاً تصور بیماری شاه را نمی‌کردم و اصلاً از بیماری سرطان شاه مطلع نبودیم. البته نشانه‌هایی وجود داشت، مثلاً بعضی از روزنامه‌های آلمان نوشته بودند که شاه سرطان دارد، اما همه این را مسخره کردند. یا شاه سیگار زیاد می‌کشید، سیگارش را کنار گذاشت. به جز تیم پزشکی، تنها سه چهار نفر از این جریان اطلاع داشتند، یکی ژیسکاردستن، رئیس‌جمهور فرانسه، دیگری اسدالله علم و یکی هم همسر شاه، ملکه فرح پهلوی. همین شرایط جسمی شاه هم انقلاب را ناگزیر کرده بود» (همان، صص 289-286). 

دراین پرونده بخوانید ...