شناسه خبر : 40629 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

سرمایه‌داری چینی

چرا الگوی توسعه چینی تقلیدناپذیر است؟

 

  عبدالرضا تاجیک  / نویسنده نشریه 

48پژوهش‌های اقتصادی در مورد اصلاحات چین غالباً درباره این پرسش است که با وجود ناکارآمدی‌های بارز اقتصاد چین، چرا این اقتصاد رشد شتابان دارد؟ پاسخ این سوال که اغلب توسط مدل‌های ریاضی و صوری ارائه می‌شود، این است که سیاست‌ها، شیوه‌ها و نهادهایی مانند موسسه‌های شهری و روستایی و کنترل‌های مالی، موجب کارآمدی و رشد اقتصادی شده‌اند. در کتاب «سرمایه‌داری به سبک چینی» رویکردی متفاوت و مبتنی بر شواهد و مستندات اتخاذ شده است. این پژوهش بر اساس بازرسی‌های دقیق مدارک بایگانی‌شده مربوط به اسناد سیاست، بوروکراتیک و بانکی و همچنین چندین نظرسنجی از شرکت‌های خصوصی و خانوارها انجام شده است. کتاب را «یاشنگ هوانگ» استاد چینی-آمریکایی مدیریت بین‌الملل در دانشکده مدیریت MIT Sloan نوشته است. او در این دانشگاه آزمایشگاه چین و آزمایشگاه هند را تاسیس کرده و ریاست آن را نیز بر عهده دارد. زمینه‌های تحقیقاتی آقای یاشنگ هوانگ شامل تشکیل سرمایه انسانی در چین و هند است. کتاب مورد اشاره را نیایش امیدی ترجمه و انتشارات دنیای اقتصاد منتشر و روانه بازار کرده است. زمینه کاری او متمرکز بر کارآفرینی، سرمایه انسانی و توسعه انسانی است. او کتاب «سرمایه‌داری به سبک چینی» را در سال 2008 به رشته تحریر درآورد اما پیش از آن نیز با آثاری نظیر «کنترل سرمایه‌گذاری و تورم در چین» (1996)، «اصلاحات مالی در چین» (2005) و چندین کتاب و مقاله دیگر، حوزه‌های مختلف اقتصاد چین را مورد کندوکاو قرار داده و ایده‌های جالب توجه و بکری درباره آنها مطرح کرده است. کتاب حاضر را که خود محصول سال‌ها مطالعه میدانی و اسنادی در مناطق روستایی و شهری و همچنین حوزه‌های سیاستگذاری در چین است، می‌توان چکیده و عصاره آرای او در آثار پیشین نیز تلقی کرد.

 

کتاب چه می‌گوید؟

ایده اصلی کتاب، تاکید بر مساله کارآفرینی خصوصی به‌ویژه در بخش روستایی در چین دهه 1980 است. از منظر نویسنده این مساله که توسعه چین نه بر طرح‌های کلان دولتی در دهه 1990 بلکه بر طرح‌های کوچک روستایی در دهه 1980 متمرکز است کمتر مورد توجه قرار گرفته و چنین ایده‌ای از خلال بررسی اسناد و آمارها و مصاحبه‌های مختلف در طول کتاب مورد بررسی دقیق نویسنده قرار گرفته است. هوانگ با اتکا بر «تعاونی‌های شهر و روستا» (TVEs) در چین، این دسته از بنگاه‌ها را پیشروان توسعه به سبک چینی معرفی می‌کند. او همچنین به‌جای تاکید صرف بر شکل‌دهی به نهادها در ساحت سیاست و اقتصاد کلان (امری که پیشتر در آثاری نظیر «چین چگونه سرمایه‌داری شد» اثر رونالد کوز و نینگ وانگ توجه ویژه‌ای معطوف آن شده بود) بر محیط‌های آزادی تاکید می‌کند که به‌واسطه خروج دولت از عرصه‌های حاشیه‌ای چین به ویژه در دهه 1980 به وجود آمدند و مجال کار را برای کارآفرینانی ایجاد کردند که پیش از آن مجبور بودند در دایره تنگ دستورات و قوانین دولتی به کار مشغول شوند.او برخلاف بسیاری از محققان اقتصاد چین که به‌ویژه دوره جیانگ زمین و دهه 1990 را اوج شکوفایی اقتصادی این کشور می‌دانند، اعتقاد دارد؛ دهه 80 همچنان از اهمیت ویژه‌ای در این زمینه برخوردار است. در این دهه بود که دولت هنوز سیاست‌های اصلی خود در زمینه نهادهای بازاری را شکل نداده بود یا در آغاز شکل دادن به آنها قرار داشت. با این حال، فضای حیاتی ایجاد‌شده برای مجموعه‌ای از کارآفرینان حاشیه‌ای، به‌ویژه در مناطق روستایی و شهرهای کوچک، محرکی برای رشد ایجاد کرد که امروزه در آمارهای اقتصاد کلان چندان آشکار نیستند اما تحلیل‌های دقیق‌تر تاریخی از روندهای تحول اقتصاد چین طی 40 سال اخیر می‌توانند این قضیه‌ها را بر ما آَشکار کنند.

هوانگ حتی پا را فراتر نهاده و برخلاف بسیاری از اقتصاددانان معتقد است که دهه 90 اگرچه اوج شکوفایی مدل توسعه سرمایه‌داری چین بود اما همزمان دهه افول آن نیز بوده است؛ امری که در دهه 80 مشاهده نمی‌شود. در واقع، اگر دهه 80 شرایطی را برای برآمدن شکوفایی یک دهه بعد از آن فراهم کرد، اما دهه 90 صرفاً با دستکاری فضاهای آزادشده از کنترل دولت، اگرچه بانی حرکت‌هایی به‌سوی توسعه اقتصاد آزاد و افزایش رشد اقتصادی بود، اما در نهایت به انواعی از مشکلات اقتصادی منجر شد که در آغاز دهه 2000 خود را نشان داد. او که پیشتر در کتاب «اصلاحات مالی در چین» (2005) به شکنندگی بخش مالی چین اشاره کرده بود و در کتاب «فروش چین: سرمایه‌گذاری خارجی در طی عصر اصلاح» (1998) ضمن اشاره به نقاط قوت آزادی سرمایه‌گذاری خارجی در چین، ضعف‌های آن را گوشزد کرده بود، در این کتاب این ضعف‌ها و شکنندگی‌ها را دستمایه نظریه‌پردازی کلان در خصوص ماهیت سرمایه‌داری چینی قرار داده است. برای هوانگ، آنچه در نظر بسیاری از نظریه‌پردازان غربی، اصلاحات اساسی با هجوم سرمایه‌داری به نظام سیاسی و منطق سیاستگذاری و چارچوب تصمیم‌گیری کلان در چین تلقی می‌شود، به مثابه اشکالی از مداخلات بازنمایی می‌شود که در نهایت نقاط قوت کارآفرینی خصوصی حاصل‌شده از ایجاد فضای حیاتی دهه 80 را بر باد خواهند داد. او در این زمینه تا جایی پیش می‌رود که حتی شانگهای، به‌عنوان پیشروترین بخش اقتصادی چین را در این دوره اسیر فروپاشی تلقی می‌کند.

می‌توان با بسیاری از بخش‌های کار هوانگ همراه نبود  یا حتی ایده اصلی او را از منظرهای مختلف مورد نقد قرار داد اما عواملی در تحلیل او وجود دارد که خواندن این کتاب را به تجربه‌ای ارزشمند بدل می‌کند. نویسنده شیوه‌های خاص خود را برای تحلیل داده‌های اقتصادی شکل می‌دهد. در کار او، از مجموعه گسترده‌ای از مصاحبه‌ها با گروه‌های مختلف اجتماعی، سیاسی و اقتصادی در چین استفاده شده است؛ امری که اغلب در کار روزنامه‌نگاران یا متخصصان جامعه‌شناسی و علوم سیاسی دیده می‌شود اما کمتر در آثاری که به مدیریت و اقتصاد می‌پردازند وجود دارد. این داده‌های مصاحبه‌ای با حجم عظیمی از سایر داده‌های میدانی تلفیق شده است. انواعی از مشاهده‌های میدانی و همچنین داده‌های کمی حاصل از پیمایش‌ها، این مصاحبه‌ها را تقویت می‌کنند. در عین حال، استفاده گسترده او از اسنادی که پیشتر مورد بررسی قرار نگرفته بودند (به این دلیل ساده که دسترسی به آنها سخت و استفاده از آنها طاقت‌فرسا بود) به شیوه استادانه‌ای مطالعه شده‌اند. گزارش‌های مختلف از حوزه‌های سیاستگذاری در دولت چین و همچنین گزارش‌هایی که در زمینه بنگاه‌های خصوصی، تعاونی و دولتی در چین نگاشته شده است، به‌خوبی مطالعه و تحلیل شده‌اند، تا لایه‌های زیرین توسعه به سبک چینی به خوبی آَشکار شود. اما در پیوند با این داده‌های کیفی و کمی، نویسنده از آمارهای اقتصادی نیز به شیوه خاصی بهره گرفته است. او در بخش‌های مختلف کتاب، آمارها و داده‌ها را به صورت مقطعی بررسی کرده و مقایسه‌های آماری گسترده‌ای را بین سال‌ها و دهه‌ها شکل داده است. از نظر هوانگ، خروجی‌های آماری دهه‌ای که صرفاً بر پایه تولید ناخالص داخلی شکل گرفته باشند، چندان نمایانگر روندهای تحول در اقتصاد چین طی سال‌های پس از اصلاحات نیستند. او با اتکا بر نظریه‌ای مشخص در خصوص اقتصاد چین و همچنین مجموعه گسترده‌ای از داده‌های بین‌بخشی و بین‌حوزه‌ای، آمارها را به شیوه‌های خاص خود مورد بازبینی و تحلیل قرار می‌دهد. کار هوانگ نمونه دقیقی از تلفیق آمارهای کلان با روندهای خرد است که اگرچه پیشتر از سوی متخصصان مختلف مورد استفاده قرار گرفته است، اما استفاده از آن برای تحلیل اقتصادی در این ابعاد کمتر اتفاق افتاده است.

 

پیشران توسعه، شهر یا روستا؟

کار هوانگ از جنبه دیگری نیز قابل اعتناست و آن اینکه، در نهایت در زیر سایه آمارهای کلان و گزارش‌های مختلف از عرصه سیاستگذاری‌ها و کلان‌روندها، ایده خود را در زیرین‌ترین و خردترین بخش جامعه چین جست‌وجو می‌کند. چنان‌ که گفتیم، او کارآفرینی خصوصی روستایی در دهه 80 را پایه اصلی توسعه چین می‌داند و توسعه مداخلات و کنترل‌های دولتی به‌ویژه در محیط‌های شهری در دهه بعدی را مخرب قلمداد می‌کند. اما چنین ایده‌ای احتمالاً با تردید بسیاری از پژوهشگران حوزه توسعه مواجه خواهد شد. این مساله را شاید باید به هژمون شدن گفتمان‌هایی در خصوص سرمایه‌داری چینی نسبت داد که همچنان نقش مهمی برای دولت چین در توسعه روندهای اقتصادی قائل هستند. این نکته البته قابل‌پذیرش است که در صورت عدم وقوع تحولات نهادین در چین، امکان گذار به نظم اقتصادی آزاد میسر نمی‌شد. اما آنچه تاکنون مغفول بوده است، مساله‌ای است که ذهن نویسنده را به خود مشغول کرده است. آیا سرمایه‌داری چینی صرفاً با هدایت و کنترل دولت به چنین قدرتی دست یافته است؟ آیا تحول ساختارهای کلان اقتصاد چین با محوریت دولت توانسته است چین را به چنین جایگاهی در میان اقتصادهای موجود سرمایه‌داری برساند؟ آیا کنترل‌ها و جهت‌دهی‌های مالی در چین نقش اصلی را در هدایت بنگاه‌ها به سمت توسعه ملی داشته است؟ آیا موج سرمایه‌گذاری‌های خارجی در قالب سرمایه‌گذاری‌های مستقیم و غیرمستقیم در بخش‌های مالی و واقعی اقتصاد، عامل اصلی توسعه تکنولوژی به مثابه پایه اصلی توسعه چین بوده است؟

کمتر متخصصی در دادن پاسخ مثبت به مجموعه این سوالات تردید روا می‌دارد و این دقیقاً همان نقطه‌ای است که اثر هوانگ را برجسته می‌کند. او معتقد است که اگرچه اصلاحات نهادی دولت، پیش‌زمینه اصلی تغییراتی است که از دهه 1980 سرمایه‌داری چینی را به‌وجود آورد اما تاکید بیش از اندازه بر این اصلاحات (کاری که در چهار دهه اخیر به وفور انجام شده است) می‌تواند ما را از درک فضاهای اصلی تغییر بازدارد. او در فصل سوم، بسیاری از اموری را که از منظر متعارف، پایه‌های اصلی توسعه چینی بوده‌اند به چالش می‌کشد. در این فصل، او با اتکا بر شواهد و مستندات و تحلیل‌های خود، حضور گسترده دولت در اقتصاد چین و تاکید ویژه بر جهت‌دهی اقتصادی در شهرها و همین‌طور سوگیری منابع مالی داخلی و خارجی به سمت بخش‌ها و بنگاه‌های مختلف را عاملی می‌داند که دستاوردهای آنچه در فصل دوم با عنوان «دهه کارآفرینی» ستایش کرده بود را از میان می‌برد. در فصل چهارم برای تایید نظرات خود به بررسی مفصل تحول شانگهای از دهه 1980 تا 2000 می‌پردازد. منطقه‌ای که نه‌فقط در چین بلکه در تمامی جهان به‌عنوان یکی از پیشگامان اصلی اقتصاد و تکنولوژی جدید معرفی می‌شود، اکنون زیر تیغ تیز نقد نویسنده قرار می‌گیرد تا شکاف‌های ناشی از توسعه متمرکز و دولت‌محور آن آشکار شود. برای هوانگ، برخلاف بسیاری از متفکران، سرمایه‌داری چینی، ژانوسی نیست که یک‌سوی آن را اقتصاد آزاد و سوی دیگر را دولتی بسته و اقتدارگرا تشکیل دهند بلکه سامانه یکدستی است که در آن دولت از دهه 1990 با مداخله گسترده در فضاهای بازی که به‌واسطه عدم مداخله و سیاستگذاری در بخش‌های حاشیه‌ای ایجاد کرده بود، اقتصاد خاص و کنترل‌شده‌ای را شکل داده است که با ماهیت سیاسی اقتدارگرای آن سازگار است.

با این حال، نظرگاه او نسبت به تحولات آینده چین کاملاً منفی نیست. این کتاب که منابع آن قبل از بحران مالی 2007 تدوین و در دل بحران منتشر شده است، مسائلی را که طی بیش از یک دهه اخیر گریبان‌گیر اقتصاد چین بوده‌اند مورد بررسی قرار نداده اما در فصل پایانی، به چشم‌اندازهایی پرداخته است که اکنون به واقعیت زیسته ما بدل شده‌اند. نویسنده، هنوز هم بیش از 10 سال پس از نگارش کتاب، الگوی سرمایه‌داری چینی را امری یکه و منحصربه‌فرد می‌داند با تمامی نقاط قوت و ضعف آن. قدرت چین در مواجهه با بحران بزرگ از نظر هوانگ، نمایانگر نقاط قوت سرمایه‌داری چینی هستند اما او همچنان نقاط ضعفی را که در این اثر و آثار پیشین در ساحات مالی و واقعی اقتصاد و عرصه‌های سیاسی، مدیریتی و سیاستگذاری چین تشخیص داده بود، برجسته و خطرناک می‌داند.

برای هوانگ، اگرچه خروج از الگوی کارآفرینی خصوصی و تاکید شدید بر بازارهای آزاد کنترل‌شده‌ای که با منابع داخلی و خارجی حمایت می‌شوند، توانسته رشدهای اقتصادی بالایی به ارمغان بیاورد، اما تحلیل طولی و تاریخی آمارها و قرار دادن آنها در بستر رویدادها به ما خاطرنشان می‌کند که این رشدها حتی پس از مواجهه ظفرمند با بزرگ‌ترین بحران اقتصادی بعد از «رکود بزرگ» می‌توانند موقت باشند. دولت چین در نهایت ظرفیت‌های ملی و جهانی را مورد استفاده قرار خواهد داد و با گسترش نفوذ خود در کشورهای منطقه و جهان، بسیاری از بحران‌ها را فرافکنی خواهد کرد. اما گذار از الگوی کارآفرینی خصوصی و تاکید بر رشد سرمایه‌های انسانی که بتوانند در فضایی آزاد خلاقیت‌های خود را به منصه ظهور برسانند بزرگ‌ترین شکاف را در رشد فزاینده اقتصاد چین به‌وجود آورده است. شکافی که با خروج از دهه 80 روز‌به‌روز بزرگ‌تر شد و به نظر می‌رسد چینی‌ها قصدی برای کاهش یا از میان بردن آن ندارند. با این حال، هوانگ همچنان به قدرت تصمیماتی که فضای اقتصادی را ولو اندکی آزادتر کنند معتقد است و باور دارد که با وجود تمامی مشکلاتی که در این اثر به آنها می‌پردازد اقتصاد چین اگر نه به نسبت دهه 80 اما نسبت به دهه‌های قبل از آن آزادتر و بازتر شده است.

چنان‌که پیشتر گفتیم، می‌توان با ایده‌های محوری هوانگ در این کتاب موافق یا مخالف بود اما آنچه استفاده از آن را برای دانشجویان و متخصصان ایرانی سودمند می‌کند، نحوه خاص پرداختن او به مباحث و دیدگاه واژگونه او نسبت به بسیاری از کلیشه‌هایی است که درباره توسعه چین در کشور ما (و چه‌بسا در تمامی جهان) وجود دارد. دیدگاه او نسبت به بسته‌تر شدن فضای چین و قرابت فضای اقتصادی و سیاسی چین با بسیاری از دیدگاه‌های موجود در تقابل قرار می‌گیرد. بررسی شکاف‌هایی که در سرمایه‌داری چینی وجود دارند برای بسیاری از سیاستگذارانی که چین را الگوی مناسبی برای توسعه تلقی می‌کنند می‌تواند آموزنده باشد. نگاه ویژه او به فضاهای حیاتی برآمده از اصلاحات دهه 80 در تقابل با فضاهای کنترل‌شده دهه 90، می‌تواند بسیاری از دیدگاه‌های تمرکزگرا در فضای جامعه ما را به چالش بکشد. همچنین، روش‌شناسی ویژه او و استفاده خاصی که از تلفیق داده‌های کمی و کیفی و روش‌ها و تکنیک‌های ویژه تحقیق در اقتصاد و علوم اجتماعی می‌کند می‌تواند برای استادان دانشگاهی و دانشجویان حوزه‌های مختلف علوم در ایران مفید باشد و دیدگاه ویژه‌ای را نسبت به استفاده از روش‌های متفاوت در علوم اقتصادی و اجتماعی پرورش دهد. اما در نهایت، آنچه از همه مهم‌تر است بینش و رویکرد خاص هوانگ است. او با نفی کلیشه‌های رایج و گفتمان‌های هژمونیک، به نحوی وضعیت تاریخی چین را مورد بررسی قرار می‌دهد که از آنچه در بیرون از این فضا «متناقض» به نظر می‌رسد، امری همساز و سازگار بسازد. پیوندهای خاص دولت، جامعه و اقتصاد در چین را با اتکا بر داده‌های برآمده از این حوزه‌ها چنان بررسی می‌کند که به ما نشان دهد برخلاف نگاه‌های دوری که میان توسعه در این حوزه‌ها تضادی می‌بینند، هیچ تضاد یا تناقضی در رابطه میان این عرصه‌ها وجود ندارد و آنچه سازگاری میان آنها را موجب می‌شود، مفصل‌بندی خاص میان سطوحی است که به‌واسطه الگوی ویژه اقتدارگرایی دولت چین به‌وجود آمده است. اگرچه این الگو شکاف‌های موجود در تمام ساحات حیات چین را گسترش می‌دهد اما همزمان با توسعه فضاهای آزاد، هرچند محدود، ضرورت‌های بقای خود را نیز به چالش می‌کشد. 

دراین پرونده بخوانید ...