شناسه خبر : 37412 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

اثر وفور نعمت

آیا کشورهای دارای منابع طبیعی فراوان رشد بالاتری را تجربه می‌کنند؟

یکی از عجیب‌ترین ویژگی‌های رشد اقتصادی مدرن این است که کشورهایی که منابع طبیعی فراوانی دارند نسبت به کشورهایی که کمبود منابع طبیعی دارند، رشد کمتری را تجربه می‌کنند. به عبارتی، کشورهای فقیر از لحاظ منابع طبیعی، عملکرد بهتری نسبت به کشورهای ثروتمند دارند. ساکس و وارنر در مقاله «فراوانی منابع طبیعی و رشد اقتصادی» که در سال 1995 در NBER به چاپ رسید، سعی کردند با استفاده از رگرسیون نشان دهند کشورهایی که منابع طبیعی بیشتری دارند، دارای نرخ رشد اقتصادی پایین‌تری هستند. به این منظور آنها از نسبت صادرات کالای خام به تولید ناخالص داخلی (GDP) به عنوان مولفه‌ای برای مقایسه میزان منابع طبیعی بین کشورها استفاده کردند. علاوه بر این، ساکس و وارنر با کنترل کردن متغیرهایی مانند سیاست‌های تجاری، نرخ سرمایه‌گذاری، کارایی دولت که بر رشد اقتصادی موثرند، به بررسی این موضوع پرداختند که آیا رابطه منفی بین منابع طبیعی و نرخ رشد اقتصادی همچنان برقرار است یا خیر. آنها سعی کردند به یکی از مهم‌ترین معماهای حوزه اقتصاد کلان پاسخ دهند. آنها راه‌های احتمالی‌ای را که موجب به وجود آمدن این رابطه منفی بین منابع طبیعی و نرخ رشد می‌شود بررسی کردند و بخشی از مقاله خود را به این موضوع که منابع طبیعی از چه طریقی بر توسعه کشور اثر می‌گذارد، اختصاص دادند.

 

تکه‌های پازل

350-1

در ابتدای مقاله ساکس و وارنر اشاره می‌کنند که عملکرد بهتر کشورهای فقیر در منابع طبیعی نسبت به کشورهای ثروتمند، موضوع عجیبی در تاریخ اقتصاد بوده است و مبحث جدیدی نیست، سپس چند مثال تاریخی از این مساله می‌آورند. یکی از مثال‌هایی که بیان می‌کنند مربوط به عملکرد بهتر هلند نسبت به اسپانیا در قرن 17 است. اسپانیا در آن زمان از نظر منابع طبیعی مانند طلا و نقره نسبت به هلند در وضعیت بسیار بهتری بوده است. آنها همچنین به رشد اقتصادی سوئد و ژاپن در قرون نوزدهم و بیستم که دارای منابع طبیعی کمی بودند و با این حال عملکرد بهتری نسبت به روسیه داشتند نیز، اشاره می‌کنند. مثال دیگر این مقاله کشورهای شرق آسیا مانند تایوان، سنگاپور، کره جنوبی و هنگ‌کنگ است که نسبت به کشورهایی مانند مکزیک، تایوان، نیجریه و ونزوئلا که دارای منابع فراوان نفت هستند، عملکرد بسیار بهتری در صنعتی شدن داشته‌اند.

ساکس و وارنر درباره معمایی بودن رابطه منفی بین منابع طبیعی و رشد اقتصادی توضیحاتی ارائه می‌دهند و به برخی مقالات نیز اشاره می‌کنند که در آنها، رابطه این دو، مثبت تلقی شده است. ساکس و وارنر توضیح می‌دهند که منابع طبیعی باعث افزایش ثروت کشور می‌شود و در نتیجه آن، قدرت خرید مردم و واردات افزایش می‌یابد؛ از این‌رو این کشور می‌تواند با استفاده از منابع خود باعث افزایش سرمایه‌گذاری و نرخ رشد اقتصادی شود؛ به عنوان مثال کشورهای ثروتمند تولیدکننده نفت که قصد دارند درآمدهای نفتی خود را در زمینه‌های مختلف سرمایه‌گذاری کنند و از منابع نفتی خود به عنوان عاملی برای توسعه صنعتی استفاده کنند. در مقاله ویلیامسون و دلانگ (1994) نیز به این نکته اشاره شده است که در صورت بالا بودن هزینه‌های انتقال منابع طبیعی، وجود این منابع برای اقتصاد یک کشور می‌تواند یکی از مهم‌ترین عوامل شکل‌گیری صنعت جدید و با تکنولوژی جدید شود. ساکس و وارنر به یک مثال تاریخی مربوط به این مساله اشاره می‌کنند که مربوط به توسعه صنعت فولاد در اواخر قرن 19 است؛ کشورهایی مانند بریتانیا، آلمان و آمریکا که در آن زمان دسترسی بهتری به زغال‌سنگ و آهن داشتند، رشد صنعتی بالاتری را تجربه کردند. ساکس و وارنر توضیح می‌دهند که با پیشرفت و توسعه حمل‌ونقل و کاهش هزینه‌های آن، دسترسی داشتن فیزیکی به منابع طبیعی و ملی بودن آن در یک کشور، از این پس مانند گذشته عامل تاثیرگذاری برای رشد این کشور نبود. به عنوان مثال، ژاپن و کره جنوبی با آنکه آهن را از کشورهای دیگر وارد می‌کنند، دو تا از بزرگ‌ترین تولیدکننده‌های فولاد جهان هستند.

پیش از به چاپ رسیدن مقاله «فراوانی منابع طبیعی و رشد اقتصادی» به وسیله ساکس و وارنر، بسیاری از مقالات به این نکته که پایین بودن منابع طبیعی باعث رشد بالای برخی کشورها در دهه‌های 1970 و 1980 شده است اشاره کرده‌اند ولی هیچ‌کدام از این مقالات، اثر منفی فراوانی منابع بر روی رشد اقتصادی را تایید نکرده است؛ اما در این مقاله به این موضوع پرداخته شده است. در برخی مطالعات پیشین، عوامل اقتصادی و سیاسی زیادی که ممکن است عملکرد ضعیف اقتصادی کشورهای ثروتمند در منابع طبیعی را توضیح دهد، ارائه شده است که ساکس و وارنر به بررسی صحت تاثیرگذاری این عوامل در مقاله‌شان می‌پردازند.

ساکس و وارنر در بخشی از مقاله به فرضیاتی که برای توضیح رابطه منفی منابع طبیعی و رشد اقتصادی ارائه شده است، می‌پردازند. آنها بیان می‌کنند که یکی از اولین توضیحات برای این پدیده، مربوط به اجتماع است که در قرن 16 به وسیله ژان بودن، فیلسوف فرانسوی، ارائه شد که می‌گفت «ثروت بادآورده به تنبلی منجر می‌شود». فرضیه دیگری که در این مقاله به آن اشاره شده است مربوط به حوزه اقتصاد سیاسی است. مقاله لین و تورنل (1995) بر اساس این فرضیه، ادعا می‌کند که در کشورهای ثروتمند در منابع طبیعی، رفتارهای سودجویانه بیشتر است و در مدل آن، ثروت بادآورده کشور باعث می‌شود افراد برای به دست آوردن سهم بیشتری از منابع طبیعی به رقابت بپردازند. فرضیه دیگری که برای این رابطه مطرح است، توضیح اقتصادی آن است که در ادبیات توسعه اقتصادی در دهه‌های 1940 و 1950 در میان اقتصاددانان مورد پذیرش بود. طبق این فرضیه، قیمت محصولات اولیه (به مواد خام در دسترس که در فرآیند تولید قرار نگرفتند، می‌گویند؛ محصولات صنعت کشاورزی، ماهیگیری و محصولات معادن جزو این دسته از کالاها محسوب می‌شوند) با سرعت بیشتری نسبت به قیمت کالاهای نهایی کاهش می‌یابد و همچنین کشورهای ثروتمند تمایل بیشتری به وارد کردن کالاهای نهایی دارند که این موضوع باعث می‌شود این کشورها به منابع طبیعی خود بسیار وابسته باشند.

ساکس و وارنر به مدل بیماری هلندی (Dutch disease) به عنوان یکی از فرضیاتی که می‌تواند توضیح‌دهنده رابطه منفی بین منابع طبیعی یک کشور و رشد آن باشد، اشاره می‌کنند و به توضیح این مدل می‌پردازند. طبق این مدل، اقتصاد دارای سه بخش است: بخش منابع طبیعی قابل معامله، بخش محصولات تولیدی قابل معامله و بخش غیرقابل معامله. بر اساس مدل بیماری هلندی، هر چه منابع طبیعی بیشتر باشد، تقاضا برای بخش غیرقابل معامله بیشتر می‌شود. در نتیجه، نیروی کار و سرمایه کمتری به بخش تولیدی تخصیص می‌یابد و با توجه به فراوانی منابع طبیعی، تمرکز تولید برای محصولات قابل معامله، بر روی بخش منابع طبیعی قرار می‌گیرد. ساکس و وارنر اذعان می‌کنند با کوچک‌تر شدن بخش تولیدی، کشورهای دارای منابع طبیعی، بیش از پیش به این منابع وابسته خواهند شد. از این‌رو، این کشورها به دلیل کوچک شدن بخش تولیدشان، رشد کمتری را تجربه می‌کنند.

350-2

بخشی از مقاله که ساکس و وارنر نوشته‌اند، به بررسی شواهد تجربی رابطه بین منابع طبیعی و رشد اقتصادی می‌پردازد. آنها با استفاده از داده‌های مربوط به رشد اقتصادی کشورهای مختلف برای دوره 20ساله 1970 تا 1989 و همچنین به کار بردن متغیرهای مختلف در مدل، به این مساله می‌پردازند که آیا وفور منابع طبیعی باعث کاهش رشد می‌شود یا خیر. ساکس و وارنر از چندین متغیر به عنوان مولفه‌ای برای اندازه‌گیری میزان وابستگی به منابع طبیعی استفاده کردند. یکی از این متغیرها، نسبت صادرات کالای اولیه (خام) به GDP بود. نتایج بررسی نشان از وجود رابطه معکوس بین منابع طبیعی و رشد اقتصادی می‌دهد. ساکس و وارنر به منظور بالا بردن دقت مدل و کنترل کردن اثر متغیرهای دیگر که بر رشد اقتصادی موثرند، در رگرسیون به‌کاررفته در این مقاله، از متغیرهای دیگر مانند میزان درآمد کشور در سال 1970، میزان آزادی تجاری، نسبت سرمایه‌گذاری به GDP و کارآمدی دولت استفاده کردند. نتایج حاکی از آن است که با کنترل کردن متغیرهای موثر بر رشد، رابطه منفی بین منابع طبیعی و رشد اقتصادی همچنان برقرار است. ساکس و وارنر، متغیرهای دیگر مانند سهم تولیدات مواد معدنی از GDP و نسبت صادرات کالاهای خام از کل صادرات به جای نسبت صادرات کالای  اولیه به GDP را در مدل به کار بردند تا از صحت رابطه بین منابع طبیعی و توسعه کشور مطمئن شوند. آنها به نتایج مشابه دست یافتند؛ ولی به این نکته اشاره کردند که نسبت صادرات کالای خام به GDP مولفه بهتری نسبت به دیگر مولفه‌هاست؛ زیرا کالاهای متنوع‌تری را دربر می‌گیرد و همچنین اثرات اقتصادی و سیاسی را که در GDP نمایان می‌شود در خود دارد.

در بخش پایانی این مقاله به این پرداخته می‌شود که اثر منابع طبیعی از چه طریقی بر رشد اقتصادی اثر می‌گذارد. بدین منظور، ساکس و وارنر چندین فرضیه از نحوه ارتباط میان این دو متغیر را که در مطالعات گذشته به آن پرداخته شده است بیان می‌کنند و در ادامه درستی و صحت این فرضیه‌ها را از طریق برقراری چند معادله رگرسیونی می‌سنجند. اولین فرضیه آن است که بالا بودن میزان منابع طبیعی در یک کشور باعث افزایش سودجویی و فساد در جامعه می‌شود که خود را در کارایی بوروکراسی دولت نشان می‌دهد. در این مقاله، میزان فساد اداری، کاغذبازی اداری (red tape) و استقلال قضایی (judicial independence) سه مولفه تعیین‌کننده کارایی بوروکراسی دولت هستند. عدم کارایی دولت هم به‌طور مستقیم بر رشد اثر دارد و هم به صورت غیرمستقیم از طریق کاهش سرمایه‌گذاری بر رشد کشور تاثیر می‌گذارد.

فرضیه دوم این است که بالا بودن منابع طبیعی باعث شده است که کشورهای در حال توسعه به حمایت از کالاهای داخلی خود روی بیاورند، در حالی که بیشتر کالاهای آنها، محصولات خام و وابسته به منابع طبیعی است و بخش تولیدی اقتصاد آنها کوچک است. بر اساس این فرضیه، حمایت از محصولات داخلی در کشورهای ثروتمند در منابع طبیعی، باعث کاهش سرمایه‌گذاری و در نتیجه کاهش رشد اقتصادی می‌شود. فرضیه سوم بیان می‌کند که کشورهای ثروتمند در منابع، تقاضای کل بالایی دارند و قیمت کالای غیرقابل معامله در این کشورها بالاست که بر قیمت و میزان سرمایه‌گذاری و در نتیجه رشد کشور اثر می‌گذارد.

بررسی‌های ساکس و وارنر نشان می‌دهد فرضیات بیان‌شده معنا‌دار نیستند؛ به عبارتی، اثرگذاری مولفه منابع طبیعی بر رشد اقتصادی از طریق ناکارایی دولت، میزان سرمایه‌گذاری و قیمت سرمایه‌گذاری بسیار ناچیز است. از این‌رو، آنها فرضیه دیگری را در مقاله خود مطرح می‌کنند. طبق فرضیه آنها منابع طبیعی از طریق سیاست‌های تجاری بر رشد کشورها اثر می‌گذارد. ساکس و وارنر ادعا می‌کنند رابطه بین آزادی تجاری و میزان منابع طبیعی در کشورها به صورت Uشکل است. به عبارت دیگر، کشورهایی که کمترین و بیشترین منابع را دارند، آزادی تجاری بیشتری دارند و کشورهایی که از لحاظ منابع طبیعی در حد متوسط هستند آزادی تجاری کمتری دارند. آنها می‌گویند کشورهای ثروتمند در منابع طبیعی، سعی دارند از تولید داخلی خود حمایت کنند؛ از این‌رو محدودیت‌هایی برای روابط تجاری خود با کشورهای دیگر در نظر می‌گیرند. از طرفی کشورهایی که منابع طبیعی بسیار زیاد دارند، مانند کشورهای ثروتمند تولیدکننده نفت در خاورمیانه، به دلیل داشتن ثروت فراوان نیازی به حمایت از صنایع دیگر (غیر از نفت) خود نمی‌بینند. ساکس و وارنر در ادامه با استفاده از معادله رگرسیونی به بررسی صحت این فرضیه می‌پردازند که نتایج آن نشان‌دهنده معنا‌داری مولفه آزادی تجاری و مورد قبول بودن این فرضیه است. در نهایت آنها به این نتیجه رسیدند که اثرگذاری منابع طبیعی بر رشد کشورها از طریق ناکارایی دولتی و همچنین کاهش سرمایه‌گذاری نیست بلکه از طریق سیاست‌های تجاری صورت می‌گیرد.

 

تیتراژ پایانی

یکی از معماهای موجود در اقتصاد کلان، رابطه منفی میان وفور منابع طبیعی و توسعه کشورهاست. ساکس و وارنر در مقاله «فراوانی منابع طبیعی و رشد اقتصادی» به دنبال یافتن پاسخ این بودند که آیا فراوانی منابع طبیعی باعث کاهش رشد اقتصادی می‌شود که به این نتیجه رسیدند که بله. در ادامه آنها به این موضوع پرداختند که اثرگذاری منابع طبیعی بر رشد کشورها از چه راهی صورت می‌گیرد. در این راستا فرضیات مختلفی را که در مقالات گذشته به آن اشاره شده بود با استفاده از رگرسیون آزمون کردند و به این نتیجه رسیدند که اثرگذاری منابع طبیعی بر رشد از راه دیگری است و به این منظور فرضیه‌ای دیگر را در این مقاله مطرح کردند و با آزمون کردن آن به این نتیجه دست یافتند که منابع طبیعی از طریق سیاست‌های تجاری بر رشد کشور اثرگذار است. 

دراین پرونده بخوانید ...