شناسه خبر : 38750 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

بهترین دوران بشر

چرا باید کتاب اینک روشنگری را خواند؟

 

بشیر جاویدنیا / نویسنده نشریه

86استیون پینکر نویسنده کانادایی-آمریکایی، روانشناس‌شناختی و استاد دانشگاه هاروارد است. تخصص اصلی پینکر زبان‌شناسی، ادراک بصری و به‌طور کلی علوم شناختی است و پژوهش‌های او در این حوزه‌ها جوایز متعددی از جمله جایزه آکادمی ملی علوم و انجمن روانشناسی آمریکا را نصیب وی کرده است. کتاب‌های «غریزه زبان» (1994) و «ذهن چگونه کار می‌کند» (1997) دو نمونه از تالیفات پینکر در حوزه تخصصش هستند. کتاب «لوح سپید» (2002) که به فارسی نیز ترجمه شده به نوعی آغازگر فصل جدیدی در نویسندگی پینکر بود. در حالی که موضوع کتاب همچنان مرتبط با حوزه روانشناسی تکاملی و شناختی است اما دایره مباحث آن به این موضوعات محدود نشده و وارد طیف متنوعی از علوم انسانی و اجتماعی می‌شود. در دو کتاب اخیرش «فرشتگان بهتر ذات ما» (2011) و «اینک روشنگری» (2018) پینکر تمرکزش را بر نشان دادن پیشرفت قرار داده است. در این دو کتاب وی در پی اثبات این نکته است که وضع بشر از بیشتر جهات بهبود یافته و ما در بهترین دوران تاریخ بشر زندگی می‌کنیم. در ادامه به بررسی اجمالی محتوای «اینک روشنگری» می‌پردازیم.

کتاب به سه بخش اصلی تقسیم شده است. بخش اول با عنوان «روشنگری» شامل سه فصل است که ادعای اصلی و ایده کلی نویسنده را بیان می‌کنند. پینکر در این بخش سعی می‌کند به این سوال پاسخ دهد که جنبش روشنگری چه بود، چه آرمان‌هایی داشت، و ارتباط این آرمان‌ها با دنیای امروز چیست. از نظر پینکر ایده‌های زیربنایی جنبش روشنگری -که این کتاب قصد دارد آنها را تبیین و از آنها دفاع کند- عبارت‌اند از عقل و خرد، علم، انسان‌گرایی و پیشرفت. پینکر معتقد است این آرمان‌ها امروز بیش از هر زمانی نیازمند دفاعی تمام‌‌عیار هستند. در فصل اول پینکر منظورش از هرکدام از این ایده‌ها را بیان کرده و توضیح می‌دهد که چرا به نظرش این آرمان‌ها همچنان قابل دفاع و برای ادامه پیشرفت بشر ضروری هستند. در فصل دوم، پینکر به تبیین سه ایده‌ای می‌پردازد که از نظر وی درک ما از جهان و وضع بشر در عصر کنونی را عمیقاً تحت تاثیر قرار داده‌اند. پینکر معتقد است آنتروپی (قانون دوم ترمودینامیک که می‌گوید در یک سیستم بسته بی‌نظمی همواره رو به افزایش است. به عبارت دیگر، هر سیستمی بدون دریافت انرژی از بیرون دائماً به سمت بی‌نظمی و فروپاشی حرکت می‌کند)، فرگشت (تکامل زیستی)، و اطلاعات (مجموعه‌ای از داده‌ها که دارای الگویی مشخص بوده و از «نویز» قابل تفکیک است) مفاهیم نوینی هستند که متفکران روشنگری در زمان خود از آنها بی‌اطلاع بوده‌اند. از نظر پینکر، توجه به این سه مفهوم برای شناخت واقعیت ضروری است و به‌کارگیری آنها در کنار آرمان‌های روشنگری می‌تواند هدایت‌گر تلاش‌های ما برای بهبود وضع بشر باشد. در فصل آخر این بخش، پینکر به بررسی نظریات، ایدئولوژی‌ها و جنبش‌هایی می‌پردازد که هر یک به نوعی با آرمان‌های روشنگری مخالف بودند و با آنها به مبارزه پرداختند. نویسنده در اینجا بیان می‌کند که همه این آرا و اندیشه‌های «ضدروشنگری» فهمی معوج از واقعیت ارائه داده‌اند و عموماً در تلاش برای رساندن بشر به آرمان‌شهر چیزی جز ویران‌شهر بنا نکرده‌اند.

بخش دوم کتاب با عنوان «پیشرفت» شامل 17 فصل است. هر یک از این فصول با رویکردی داده‌محور به بررسی یکی از جنبه‌های زندگی انسان پرداخته و نشان می‌دهد که وضع بشر در آن مورد به‌خصوص چگونه بهبود یافته است. این بخش مفصل که بیش از 70 درصد حجم کتاب را شامل می‌شود مملو از جداول و نمودارهاست و پینکر سعی کرده مبتنی بر آخرین داده‌ها، شواهد آماری، و تحلیل‌ها -که البته اکثر آنها نه نتیجه تحقیقات خود نویسنده بلکه حاصل کار بهترین متخصصان آن حوزه است- شرایط انسان را از جنبه‌های مختلف بررسی کرده و از ایده پیشرفت دفاع کند. پینکر در سخنرانی خود در TED-2018 می‌گوید:

«متوجه شده‌ام که روشنفکران از پیشرفت بیزارند و آنهایی که خود را «ترقی‌خواه» می‌نامند واقعاً از پیشرفت نفرت دارند! در واقع این‌طور نیست که آنها از ثمرات ترقی و پیشرفت بدشان بیاید. همه دانشگاهیان و روشنفکران ترجیح می‌دهند عمل جراحی‌شان با استفاده از بیهوشی انجام شود تا بدون آن. اما این «ایده پیشرفت است که آنها را آزار می‌دهد. بعد از انتشار کتابم، [برخی از همین روشنفکران] به من گفتند اگر به بهبود وضع بشر باور داری، ایمانی کور و باوری شبه‌مذهبی به یک خُرافه منسوخ‌شده داری؛ امیدی واهی به افسانه حرکت رو به جلو و پیشرفت غیر قابل توقف بسته‌ای؛ یک هوادار مشتاق باور عوامانه «ما می‌توانیم» آمریکایی هستی و برای ایدئولوژی‌هایی که از طرف مدیران سیلیکون‌ولی و اتاق‌های بازرگانی دیکته می‌شوند هورا می‌کشی؛ تو یک خوش‌بینِ ساده‌لوح و البته یک خوش‌خیالی... اما همه این انتقادات از نظر من نامربوط هستند زیرا این سوال که آیا پیشرفتی حاصل شده یا نه، موضوع ایمان و اعتقاد نیست. موضوع این نیست که نگرشی خوش‌بینانه داشته باشیم یا نیمه پر لیوان را ببینیم. پیشرفت یک فرضیه قابل آزمایش است. با وجود همه تفاوت‌ها، مردم به‌طور گسترده‌ای در خصوص عناصر تشکیل‌دهنده به‌زیستی انسان با یکدیگر توافق دارند: طول عمر، سلامتی، رفاه، صلح، آزادی، امنیت، دانش، فراغت، شادی و خوشبختی. همه این چیزها را می‌توان اندازه‌گیری کرد و اگر آنها در طول زمان ارتقا پیدا کرده باشند آنگاه به نظر من «پیشرفت» اتفاق افتاده است».

اگر بخواهیم نگاهی مختصر و گذرا به آنچه در بخش دوم کتاب آمده داشته باشیم، می‌توانیم به این موارد اشاره کنیم: در بیشتر طول تاریخ امید به زندگی (میانگین طول عمر) حدود 30 سال بوده است. امروزه این عدد در کل جهان به بیش از 70 سال رسیده و در مناطق توسعه‌یافته جهان از 80 سال هم عبور کرده است. تا همین 200 سال پیش در ثروتمندترین کشور جهان یک‌سوم کودکان پنجمین سالگرد تولدشان را نمی‌دیدند. امروز چنین عمر کوتاهی سرنوشت کمتر از شش درصد کودکان در فقیرترین مناطق دنیاست. ظرف همین 200 سال نرخ فقر مطلق در جهان از حدود 90 درصد به کمتر از 10 درصد رسیده است. قحطی که یکی از قاتلان بزرگ تاریخ بشر بوده، امروز حتی در مناطق دورافتاده و جنگ‌زده به‌طور کامل از بین رفته است. در بیشتر طول تاریخ، دولت‌های بزرگ و امپراتوری‌ها تقریباً همیشه با هم در جنگ بوده‌اند. امروز از آخرین جنگ بین دو قدرت بزرگ 65 سال می‌گذرد و با اینکه جنگ همچنان از معضلات پیش‌روی بشر است اما هم تعداد و هم میزان تلفات ناشی از آن کاهش یافته‌اند. به علاوه، با وجود تمامی پسرفت‌های اخیر در دموکراسی، جهان هیچ‌گاه به اندازه الان دموکراتیک نبوده است. امروز دوسوم مردم جهان در کشورهای دموکراتیک زندگی می‌کنند.

87امنیت در تقریباً تمامی زمینه‌ها بیشتر شده است. نرخ جنایت در بسیاری از نقاط جهان کاهش یافته؛ امروز احتمال به قتل رسیدن یک شهروند اروپای غربی یک سی‌وپنجم اجداد قرون وسطایی‌اش است. در طول یک قرن گذشته احتمال کشته شدن در محیط کار 95 درصد، مرگ در اثر بلایای طبیعی 89 درصد، کشته شدن در تصادف اتومبیل 96 درصد، و مرگ در اثر سقوط هواپیما 99 درصد کاهش پیدا کرده است. در حالی که تا پیش از قرن هفدهم کمتر از 15 درصد اروپایی‌ها سواد خواندن و نوشتن داشتند، اروپا و ایالات متحده در نیمه‌قرن بیستم به باسوادی کامل دست پیدا کردند و بقیه جهان نیز در حال رسیدن به آنها هستند. در واقع امروز بیش از 90 درصد جمعیت زیر 25 سال جهان قادر به خواندن و نوشتن هستند. ساعات کار که در قرن نوزدهم در اروپا بیش از 60 ساعت در هفته بود امروز به کمتر از 40 ساعت در هفته رسیده است. در کشورهای توسعه‌یافته به مدد فراگیر شدن آب لوله‌کشی و برق و استفاده گسترده از ماشین لباس‌شویی، جاروبرقی، یخچال، ماشین ظرف‌شویی و دیگر لوازم خانگی ساعات کار در منزل از 60 ساعت به کمتر از 15 ساعت در هفته رسیده است. و در نهایت، آیا می‌توان گفت همه این دستاوردها در سلامت، ثروت، امنیت، دانش و فراغت ما را شادتر و خوشبخت‌تر کرده؟ در واقع بله. در 86 درصد از کشورهای دنیا افزایش معناداری در شاخص‌های اندازه‌گیری خوشبختی در دهه‌های اخیر مشاهده می‌شود.

البته با وجود همه اینها، ادعای پینکر به هیچ وجه این نیست که جهان کنونی جای خوبی برای زندگی است و مشکلات پیش‌روی بشر محدود یا قابل انکار هستند. بلکه وی مدعی است که اوضاع جهان -با همه مشکلاتش- بسیار بهتر از گذشته است و وضع بشر در یک روند کاملاً واضح و قابل تایید توسط داده‌های معتبر دائماً رو به بهبود بوده است. او در مصاحبه اخیرش با وب‌سایت Intellect Interviews در پاسخ به این سوال که چرا اینقدر بر آگاهی از پیشرفت تاکید می‌کند می‌گوید:

«خطرات بسیاری در عدم آگاهی از پیشرفت وجود دارد. یکی از آنها نوعی نارضایتی است که می‌تواند به تقدیرگرایی و اعتقاد به جبری بودن امور منجر شود. مردم ممکن است فکر کنند چون تمامی تلاش‌ها برای بهتر کردن جهان با شکست مواجه شده و اوضاع روز‌به‌روز در حال بدتر شدن است، پس دیگر هرگونه تلاشی در این راستا وقت تلف کردن است. چنین تفکری ساده‌انگارانه، آرمان‌شهری و ایده‌آل‌گرایانه است. من معتقدم اگر بدانیم که مشکلات قابل حل هستند و تا به حال توانسته‌ایم مشکلات زیادی را حل کنیم باعث می‌شود برای حل مشکلاتی که امروز با آنها مواجهیم تلاش کنیم. آگاهی از پیشرفت همچنین در برابر افراطی‌گری و رادیکالیسم، خصوصاً نوعی رادیکالیسم پوچ‌گرایانه که امروزه نسبتاً رایج است، از ما محافظت می‌کند. درصد قابل توجهی از مردم باور دارند که نهادهای ما چنان فاسد، ناکارآمد و منحط هستند که بهتر است آنها را از بین ببریم. آنها معتقدند هر آنچه از این خاکسترها برخیزد قطعاً بهتر از چیزی است که امروز داریم. چنین باوری خطرناک است. اوضاع ما می‌تواند بسیار بدتر از چیزی که امروزه در غرب مدرن داریم باشد: شیوع قحطی، بیماری‌های همه‌گیر، جنگ‌های داخلی. همین تفکر است که موجب انتخاب و قدرت گرفتن سیاستمداران پوپولیست می‌شود.

در عین حال، بسیار حیاتی است که بدانیم پیشرفت یک نیروی طبیعی نیست. پیشرفت یک فرآیند اسرارآمیز کیهانی نیست که همه چیز را دائماً بهتر و بهتر می‌کند؛ بلکه پیشرفت پدیده‌ای است که نیاز به توضیح دارد. اگر بشریت بدون ایده‌ها و اندیشه‌های صحیح رها شود چیزی که به دست می‌آید ایستایی یا حتی انحطاط است نه پیشرفت. اینکه بدانیم پیشرفت چگونه حاصل شده از این جهت حیاتی است که ما را قادر می‌سازد شرایطی فراهم آوریم که به پیشرفت‌های بیشتری در آینده دست پیدا کنیم. در کتابم استدلال کرده‌ام که این اندیشه‌ها چه می‌توانند باشند: عقل و خرد، علم، و انسان‌گرایی (اومانیسم). اما حتی اگر من در مورد دلایل پیشرفت بر خطا باشم، ضروری است که بفهمیم چه عواملی باعث پیشرفت شده است تا بتوانیم در آینده آنها را بیشتر به‌کار بگیریم.

و البته پیشرفت به این معنا نیست که همه چیز برای همه، همه جا، و همیشه بهتر می‌شود. چنین چیزی معجزه خواهد بود و پیشرفت معجزه نیست بلکه حل مداوم مسائل است. مسائل و مشکلات ناگزیر هستند و هر راه‌حلی مسائل جدیدی به وجود می‌آورد که باید در جای خود حل شوند. دنیای امروز با مسائل حل‌نشده عظیمی چون خطر تغییرات اقلیمی و جنگ هسته‌ای مواجه است. اما ما باید اینها را به عنوان مشکلاتی که نیازمند راه‌حل هستند ببینیم نه سرنوشت محتومی که صرفاً باید منتظر وقوع آن بود. باید با قدرت به دنبال یافتن راه‌حل باشیم.»

پس از اینکه در بخش اول ایده‌های اصلی مطرح شدند و در بخش دوم با رویکردی داده‌محور از آنها پشتیبانی شد، در بخش آخر کتاب پینکر تلاش می‌کند دفاعی فلسفی و نظری از ایده‌هایش ارائه کند. این بخش به نوعی دفاع از آرمان‌های روشنگری در برابر انتقادات و حملات گروه‌های مختلف است. پینکر به‌طور مشخص روی سه گروه تمرکز کرده است: بنیادگرایان مذهبی، سیاستمداران پوپولیست، و روشنفکری جریان اصلی (گروهی که نویسنده آنها را دارای صدای غالب در بین دانشگاهیان، نویسندگان، روزنامه‌نگاران و منتقدان ادبی-هنری غربی می‌داند). در اینجا قصد ندارم وارد جزئیات نظریات و ادعاهای پینکر در این بخش شوم و تنها به این نکته اکتفا می‌کنم که این بخش احتمالاً جذاب‌ترین و البته مناقشه‌برانگیزترین بخش کتاب برای اهالی اندیشه خواهد بود.

«اینک روشنگری» از همان ابتدای انتشارش واکنش‌های بسیاری را در سطح جهان برانگیخت؛ از تعریف و تمجیدهای گسترده گرفته (مانند بیل گیتس که این کتاب را محبوب‌ترین کتابی که تا به حال خوانده است نامیده)، تا انتقادات شدید که در بسیاری موارد از موضوع کتاب فراتر رفته و تبدیل به حملات شخصی شده‌اند. البته این امر با توجه به موضعی که پینکر در قبال روشنفکری جریان اصلی اتخاذ می‌کند به هیچ وجه جای تعجب ندارد و شدیدترین حملات علیه پینکر و کتابش توسط همین گروه -خصوصاً روشنفکران چپ- صورت گرفته است.

اما نهایتاً، فارغ از اینکه در نگاه اول با ادعاهای پینکر در این کتاب موافق باشیم یا مخالف، و صرف نظر از موضع فکری و جهت‌گیری سیاسی که داریم، «اینک روشنگری» قطعاً کتابی است مهم، خواندنی، و تاثیرگذار. پینکر دانشمندی طراز اول و نویسنده‌ای زبردست است که خواندن کتابش بدون شک از جهات مختلف مفید و آموزنده خواهد بود.

دراین پرونده بخوانید ...