شناسه خبر : 38617 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

سودای سرکشان

تحلیل حمیدرضا عزیزی از آینده سیاست خارجی دولت جدید و سرنوشت برجام

سودای سرکشان

از آنجا که غالباً، سیاست خارجی به معنی دنبال کردن هدف‌های کشورها در محیط بین‌المللی و در رابطه با جامعه‌ها، دولت‌ها و کشورهای دیگر تعریف می‌شود و راهنمای موضع‌گیری در جهان است، مجموعه‌ای از اهداف بین‌المللی و راه‌های رسیدن به آنها را شامل می‌شود. از همین‌روی، سیاست خارجی کشورها عموماً استوار بر «استراتژی» است و کمتر می‌توان انتظار تغییر و تحول در آن، ولو با تغییر دولت‌ها را داشت. با این حال، روشن است که همانند هر پدیده دیگری، اصلاحات و تغییرات هدفمند، بخش جدایی‌ناپذیر در روندهای گوناگون در هر حوزه‌ای است. تغییر دولت‌ها در ایران نیز اگرچه موجب تحول نسبی در سیاست خارجی کشور در برهه‌های مشخص شده است اما خط سیر آن (به جز برخی نرمش‌های تاکتیکی) کماکان بر مسیر اولیه انطباق دارد. این وضعیت، که تاکنون هزینه‌های هنگفتی را بر مردم ایران تحمیل کرده، با برآمدن دولتی نوپا در حوزه اجرا و در فضای نبردگونه سهم‌خواهی طیف‌های مختلف محافظه‌کاران، بغرنج‌تر از گذشته شده و سرنوشت مهم‌ترین چالش سیاست خارجی و امنیتی ایران یعنی برجام را بحرانی‌تر کرده است. حمیدرضا عزیزی، پژوهشگر مهمان در بنیاد علم و سیاست آلمان، در این گفت‌وگو اذعان دارد که در شرایط کنونی، طرف غربی از تحولات داخلی ایران احساس خطر کرده است؛ چراکه فرضاً ممکن است دولت جدید ایران، با طرح خواسته‌هایی نو در این مرحله، موجب فروپاشی کل روند شود. بر همین اساس، غرب به این سمت خواهد رفت که حداقل برجام را به شکل اولیه خود احیا کند و پس از آن، به سراغ موضوعات دیگر برود.

♦♦♦

‌ اخیراً مواضع اتحادیه اروپا و ایالات متحده نسبت به ایران، کمی تعدیل شده است و نشانه‌هایی نیز مبنی بر سوق پیدا کردن مواضع ابراهیم رئیسی به سوی برجام دیده می‌شود. آیا از مواضعی که رئیسی تاکنون در باب توافق برجام داشته است، می‌توان تعبیر کرد که نیت دولت جدید برای مذاکره با 1+5 برای احیای توافق هسته‌ای، جدی است؟

آنچه من از سوی طرف‌های غربی می‌بینم، بیشتر، تلفیقی از نشانه‌های مثبت و منفی است. اگرچه ابراز امیدواری‌هایی برای احیای برجام صورت می‌گیرد تا پس از استقرار دولت جدید در ایران، مذاکرات حول برجام از سر گرفته شود اما از سوی طرف‌های آمریکایی، به ویژه در دو سه هفته اخیر، هشدارهایی داده می‌شود مبنی بر اینکه زمان، نامحدود نیست. حتی یکی از مقامات انگلیسی نیز اخیراً گفته است که این پنجره، نیمه‌باز است. در واقع، به دولت جدید ایران از یک طرف، «امیدواری» و از طرف دیگر، «هشدار» داده می‌شود. برآورد کلی طرف غربی (حتی پیش از انتخابات ریاست جمهوری) این بوده است که تصمیم اصلی در ایران مبنی بر احیای برجام، گرفته شده است؛ اما باتوجه به مواضع، پیشینه و تیم احتمالی سیاست خارجی آقای رئیسی، این نگرانی برای طرف‌های مقابل وجود دارد که ایران، خواسته‌های بیشتری را مطرح کند یا مواضع تندتری را اتخاذ کند. در مورد بخش دوم پرسش شما می‌توان گفت به‌نظر می‌رسد که در سطح کلان، تمایل برای احیای برجام وجود دارد؛ به شکلی که خود آقای رئیسی نیز در سخنرانی روز تحلیف تاکید کرد که تحریم‌ها باید برداشته شود. برآورد کلی‌ای که از پیش، در ایران وجود داشته همچنان ادامه دارد و به‌نظرم باید این انتظار را داشت که پس از استقرار دولت و انتخاب وزرا، مذاکرات از سر گرفته شود. با این حال، اینکه چنین تمایل و اجماع استراتژیکی در مورد اصل موضوع در سطح تاکتیکی یا در جزئیات تا چه حد خواهد توانست به احیای واقعیِ برجام منجر شود، بحث دیگری است که می‌توان مفصل‌تر در مورد آن به مباحثه پرداخت.

‌ با فرض آنکه دولت جدید در راستای توافق برجام گام بردارد؛ پیش‌‌شرط‌ها و تمایل سایر اعضای توافق در شرایط کنونی چگونه قابل تعبیر است؟ آیا اعضا به توافق قبلی به ویژه آنچه در دور ششم مذاکرات در وین حاصل شده، باز خواهند گشت یا دور جدیدی از مذاکرات برای توافقی جدید در پیش خواهد بود؟

به نظرم در این مورد باید تفکیکی بین طرف‌های مذاکره‌کننده در برابر ایران قائل شد. از یک طرف، می‌توان آمریکا و انگلیس را در یک طرف در نظر گرفت به ویژه پس از رخدادهای اخیر در دریای عمان و حمله به کشتی «مرسر استریت» که به این مساله به عنوان عاملی اشاره می‌شود که ثابت می‌کند باید در سطح وسیع‌تری به نگرانی‌ها در مورد ایران پرداخته شود. از طرف دیگر، می‌توان اتحادیه اروپا را به صورت «کلی» در نظر گرفت که نمود رویکردهای آن در 1+5 در مواضع آلمان و فرانسه قابل مشاهده است و خودِ اتحادیه نیز نقش هماهنگ‌کننده این مذاکرات را بر عهده دارد. اولویت اصلی اتحادیه اروپا در حال حاضر، حتی بیش از گذشته، احیای برجام است. نشانه این اولویت، حضور «انریکه مورا» در مراسم تحلیف آقای رئیسی، با وجود انتقادات برخی کشورهای اروپایی است. هدف اصلی این حضور، باز نگه داشتن «پنجره فرصت» کنونی است وگرنه در مباحث حقوق بشری، مسائل منطقه‌ای و... اختلافات بین ایران و اتحادیه اروپا بسیار جدی است. پس از اتمام سفر مورا و دیدارهایی که در تهران صورت گرفت، برخی از مقامات اروپایی اعلام کردند که تمایل به احیای برجام در ایران نیز کماکان وجود دارد. علاوه بر این کشورها، روسیه و چین نیز حائز اهمیت هستند که از ابتدا بر احیای برجام تاکید داشته‌اند. با در نظر گرفتن جمیع جهات می‌توان تصور کرد که در شرایط کنونی، طرف غربی از تحولات داخلی ایران احساس خطر کرده است؛ چراکه فرضاً ممکن است دولت جدید ایران، با طرح خواسته‌های جدید در این مرحله، موجب فروپاشی کل روند شود. بر همین اساس، غرب به این سمت خواهد رفت که حداقل برجام را به شکل اولیه خود احیا کند و پس از آن، به سراغ موضوعات دیگر برود. مساله حمله به کشتی در دریای عمان نشانه‌ای بود از اینکه این روند چگونه اتفاق خواهد افتاد. یعنی فارغ از اینکه برجام احیا بشود یا نه و اینکه چطور احیا شود، کشورهای غربی بر سر موضوعات منطقه‌ای و... فشار خواهند آورد. از یک طرف، کشورهای اروپایی و آمریکا، فارغ از اینکه چه اتفاقاتی رخ داده یا رویارویی ایران و اسرائیل در چه وضعی قرار دارد و... می‌گویند که ما تمایل به بازگشت به برجام داریم. همزمان، گروه 7 بیانیه‌ای صادر می‌کند مبنی بر اینکه اقدامات ثبات‌زدای ایران باید متوقف شود. در واقع، این موضوعات در حال حاضر از یکدیگر تفکیک شده‌اند (یا پیشتر، تفکیک شده بودند). ایران نیز چنین چیزی را می‌خواسته و چندین بار تاکید کرده که برجام، جدا از مباحث دیگر است و بر سر موضوعات دیگر مذاکره نخواهد کرد. به نظر می‌رسد، طرف غربی هم به همین سمت متمایل شده است، اما به شیوه خودش. به این ترتیب، حتی در خوشبینانه‌ترین حالت، یعنی اگر برجام احیا شود، باز هم به این معنی نخواهد بود که فشار بر روی ایران متوقف خواهد شد و حتی به‌نظر می‌رسد ایران باید انتظار واکنش‌های شدیدتر و چندجانبه به شکل تحریم و... ، بر سر موضوعات غیرهسته‌ای را نیز داشته باشد.

‌ همان‌طور که مطلع هستید، کاظم غریب‌آبادی اعلام کرده است که یکی از شروط آمریکا برای امکان بازگشت به برجام، پیوست کردن امکان مذاکره در مورد فعالیت‌های منطقه‌ای و برنامه موشکی ایران است. آیا از مواضعی که تاکنون ابراهیم رئیسی در باب توافق برجام داشته است می‌توان تعبیر کرد که برنامه موشکی و فعالیت‌های منطقه‌ای ایران در دور جدید مذاکرات به توافق، پیوست خواهد شد یا خیر؟

من شخصاً چنین برداشتی ندارم. از اینکه ادعای آقای غریب‌‌آبادی تا چه حد بتواند در جزئیات صحیح باشد، مطلع نیستم ولی در مورد کلیات می‌توان این ادعا را پذیرفت. اصل این مساله، با روند کلی مواضع ایالات متحده همخوانی دارد و از همان ابتدا و حتی پیش از مشخص شدن ریاست‌جمهوری جو بایدن، او و وزیر خارجه‌اش آنتونی بلینکن، برجام را اولویت دولت آمریکا خواندند و اعلام کردند که این توافق باید پایه‌ای برای بحث‌های آتی باشد. با این حال، به نظر می‌رسد که ایران به هیچ عنوان زیر بار گنجانده شدن چنین بندی در قالب یک تعهد رسمی یا ضمیمه شدن به برجام نخواهد رفت و این جزو مسائلی است که پتانسیل سوق دادن برجام به سوی فروپاشی کامل را دارد. در طرف مقابل، اصرار ایران بر گرفتنِ ضمانت از آمریکا در راستای جلوگیری از خروج احتمالی این کشور از توافق آتی نیز پتانسیل مشابهی دارد. به عبارت دیگر، یکسری شروط حداکثری از سوی هر دو طرف مطرح می‌شود، اما عملی شدن هیچ‌یک از آنها قابل تصور نیست.

‌ با فرض اینکه دولت رئیسی بر آن است تا توافق وین را احیا کند آیا گزینه‌های احتمالی او برای وزارت خارجه، توانایی لازم را برای اجرایی کردن اهداف و نیت‌های او داراست؟

در پاسخ به این سوال، باید توجه داشت که اهداف و نیات دولت جدید هنوز به روشنی تعریف نشده، اگرچه برخی کلیات آن هویداست. برای مثال، اولویت‌بخشی به روابط اقتصادی با همسایگان و تمرکز بیشتر بر ارتباط با کشورهای منطقه و همچنین توسعه روابط با شرکای غیر‌غربی به ویژه روسیه و چین در دستور کار قرار گرفته است. اینها اصول کلی است که به نظر من، نمی‌توان آن را یک دکترین یا استراتژی سیاست خارجی برای دولت نامید، بلکه از سر «ضرورت»، حتی پیش از سال 2018 و از زمانی که آقای روحانی به ریاست‌جمهوری رسید نیز بحث ارتباط با همسایگان و رابطه متوازن با شرق و غرب مطرح شد. اما پس از سال 2018، ضرورت‌ها ما را به سوی ارتباط بیشتر با همسایگان هدایت کرد. از جهت سیاست‌های اعلامی نیز نمی‌توان ویژگی خاص یا جدیدی را به عنوان وجه مشخصه سیاست خارجی آقای رئیسی نام برد. آنچه بیشتر قابل توجه است، انتقاد از رویه‌ها و نحوه عملکرد دولت پیشین است، وگرنه روند جدید یا دستور کاری برای بهبودبخشی به کلیت سیاست خارجی وجود ندارد.

در بین اسامی مطرح‌شده به عنوان وزیر خارجه، آقای امیرعبداللهیان تا حدی قطعی شده‌اند و تا جایی که می‌دانم، دیپلمات توانایی هستند. ایشان به خصوص در حوزه مسائل منطقه‌ای، سال‌ها فعالیت کرده‌اند و در برهه‌ای با آقای ظریف نیز همکاری داشته‌اند و تخصص و تبحر دیپلماتیک را دارند. به نظر من، آقای امیرعبداللهیان در مقایسه با سایر گزینه‌های احتمالی وزارت خارجه که مطرح شده بودند مانند آقای جلیلی و آقای باقری، گزینه بهتری هستند. یک امید ایده‌آل‌گرایانه این بود که ممکن است آقای عراقچی انتخاب شوند که این اتفاق رخ نداد؛ اما در میان گزینه‌های احتمالی، امیرعبداللهیان دیپلمات تواناتری است.

اگر امیرعبداللهیان را برای وزارت خارجه مسلم در نظر بگیریم، باید رویکرد ایشان را نیز بررسی کرد تا ببینیم ایشان به چه فضایی اعتقاد دارند. در بازگشت به اولویت‌هایی که در ابتدا به آنها اشاره شد (مثل ارتقای روابط اقتصادی با همسایگان و تمرکز بیشتر بر ارتباط با کشورهای منطقه)، از چشم‌اندازی که از آقای امیرعبداللهیان مورد انتظار است، چنین اهدافی حاصل‌شدنی به نظر نمی‌رسد؛ چراکه رویکرد ایشان به مسائل منطقه‌ای، اساساً رویکرد «امنیت‌محور» بوده است. در واقع، رویکرد ایشان بسیار نزدیک به رویکرد نهادهای نظامی مانند سپاه پاسداران است تا وزارت خارجه. این رویکرد معتقد است ما باید کشورهای محور مقاومت مثل عراق و سوریه را بیشتر پشتیبانی کنیم و آن‌طور که شایسته و بایسته است آنها را حفظ کنیم، زیرا منافع ملی از مسیر «قدرت» حفظ می‌شود. این دیدگاه، بین یک طیف محافظه‌کار نزدیک به آقای رئیسی و طیفی که در نهادهای نظامی حضور دارند، مشترک است. نمی‌توان برآیند این قضیه را به شکلی دید که بتوان منتظر تحولی اساسی در حوزه روابط اقتصادی با کشورهای همسایه بود. در بحث روابط با شرق و غرب نیز امیرعبداللهیان و کل دولت رئیسی معتقدند که با غرب نمی‌توان کار کرد و بین اهداف و هویت ایران و غرب، تفاوت ماهوی وجود دارد. در این فضا طبیعتاً هرگونه توسعه روند دیپلماتیک بین ایران و غرب از مساله هسته‌ای (در صورت حل مساله هسته‌ای) به مسائل دیگر، دور از انتظار است. خلاصه اینکه به لحاظ تبحر دیپلماتیک، آقای امیرعبداللهیان، دیپلمات متبحری هستند اما به لحاظ دیدگاه‌ها و رویکردها و همچنین سابقه و طیف فکری که ایشان به آن تعلق دارند، می‌توان گفت که تحول چندانی در روابط ایران با جهان به صورت کلی رخ نخواهد داد.

‌ بسیاری بر این باورند که قرار گرفتن فردی از جبهه اصولگرایان بر مسند ریاست جمهوری، سبب همسویی بیشتر قوه مجریه با نیروهای امنیتی و نظامی خواهد شد. آیا این همسوییِ احتمالی، تاثیری بر سیاست خارجی برجام‌محور دولت جدید خواهد داشت؟

اگر کلیت ساختار حکمرانی به این تصمیم رسیده باشد که بازگشت به برجام به نفع ایران است (که ظاهراً این تصمیم اتخاذ شده است)، این همگرایی نمی‌تواند مشکل خاصی برای دولت آقای رئیسی به وجود بیاورد. اما مساله این است که همسویی و همگرایی یا اجماع کلی در موضوع هسته‌ای، در زمان ریاست جمهوری آقای روحانی هم وجود داشت. در همان زمان، آنچه ما شاهد بودیم، از رهبری تا سایر مقامات، هیچ‌کس مخالف بازگشت به برجام نبود. این در حالی است که اگر ما اوضاع را با دوره پیش از حصول برجام در سال 2015 مقایسه کنیم، بسیاری از مقامات، علناً با برجام و ماهیت چنین چیزی مخالف بودند و مذاکره و توافق را برنمی‌تابیدند. بخشی از این تغییر روند، ناشی از تحریم‌ها و فشار حداکثری دولت ترامپ بود که برای همه این احساس را به وجود آورد که تحریم‌ها واقعاً «تهدید» هستند. نتیجه این شد که پس از رفتن ترامپ یک توافق اصولی در تمام طیف‌ها، از صدر تا ذیل و از چپ تا راست مبنی بر احیای برجام به وجود آمد؛ به این معنی که تحریم‌ها علیه ایران برداشته شود و آمریکا به تعهدات خود بازگردد. اما مساله اصلی، مربوط به «جزئیات» است. آقای ظریف هم در گزارش آخر خود به مجلس به درستی اشاره کرده‌اند که روند دیپلماتیک، معادل این است که «باید چیزی داده شود تا در مقابل آن بتوان چیزی دریافت کرد» (قریب به مضمون). بر سر این جزئیات، بین دولت آقای روحانی و طیف محافظه‌کار، اختلاف نظر وجود داشت. در حال حاضر اما این اختلاف در جزئیات وجود ندارد، اما همین عدم اختلاف می‌تواند سرنوشت برجام را به شکل دیگری با چالش رو‌به‌رو کند؛ به این شکل که رویکرد حداکثرگرایی یا حداکثرطلبی که تاکنون (مشخصاً در زمان ریاست جمهوری روحانی) نیروهای خارج از دولت منادی آن بودند، اکنون به درون دولت راه پیدا کرده است. آنها مدعی هستند که ما «برای اینکه آمریکا ملزم به ازسرگیری اجرای تعهدات خود شود» تمایل به احیای برجام داریم، نه اینکه کار خاصی انجام دهیم و چیزی را بپذیریم و از دستاوردهای هسته‌ای در یکی دو سال گذشته عقب‌نشینی کنیم.

استمرار این دیدگاه می‌تواند سرنوشت برجام را حتی در صورت احیا، مجدداً به خطر بیندازد. پس به طور کلی، آنچه احیای برجام را در شرایط کنونی با چالش مواجه می‌سازد، اختلاف نظر بین طیف نظامی و دولت نیست، بلکه تهدید اصلی، اجماع نظر بین محافظه‌کاران است که معتقدند ایران «می‌تواند» و «باید» حداکثر دستاوردها را از برجام داشته باشد. این نگاه و اجماع غیر‌واقع‌بینانه به خودی خود می‌تواند جدی‌ترین تهدید علیه برجام در نظر گرفته شود.

دراین پرونده بخوانید ...