شناسه خبر : 42247 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

بازیگر بی‌سناریو

بررسی آینده رقابت و همکاری ایران در منطقه در گفت‌وگو با جعفر حق‌پناه

بازیگر بی‌سناریو

ترکیه چندی پیش، در همکاری با چین و جمهوری آذربایجان و با احیای یکی از مسیرهای سنتی جاده باستانی ابریشم، شرق و غرب آسیا را به هم متصل کرد؛ ایران قرار بود جزئی از این مسیر ترانزیتی باشد، اما ظاهراً رقبای منطقه‌ای خواستار حذف ایران شدند. عربستان سعودی هم دو خط لوله دارد که هر دو برای انتقال نفت به دور از تهدیدِ ایران ایجاد شده‌اند. یکی از این دو، نفت را مستقیماً به دریای سرخ می‌رساند و دیگری تنگه هرمز را دور می‌زند. حالا این دو کشور که می‌گویند اگر ایران هسته‌ای شود آنها هم خواهان دستیابی به بمب اتم هستند؛ امروز به یکدیگر نزدیک‌تر از هر زمان دیگر هستند. سفرهای متقابل ترکیه‌ای‌ها به عربستان و برعکس، تفاهم‌نامه‌ها و قراردادهای مهم اقتصادی بخشی از این دوستی و همکاری ا‌ست. این در حالی است که نقاط انشقاق این دو کشور هم زیاد است. به نظر می‌رسد کشورهای مهم منطقه تصمیم گرفته‌اند در عین رقابت رفاقت هم داشته باشند. اما سوال مهم این است که نقش ایران در این دوستی و دشمنی چیست؟ و آیا ایران هم می‌تواند در این سناریوی جدید بازیگری کند یا به دلیل مشکلات داخلی و خارجی در آینده منطقه بازیگری بی‌سناریو خواهد بود. در گفت‌وگو با جعفر حق‌پناه،کارشناس مسائل سیاسی، به این موضوع پرداختیم که چرا ایران از رقابت جا مانده است.

♦♦♦

‌ با توجه به نزدیکی اخیر برخی کشورها به هم، مانند عربستان سعودی و ترکیه، به نظر می‌رسد چینش جدیدی برای همکاری‌های چندجانبه در منطقه شکل گرفته که ایران از آن بازمانده است. آیا فرصتی برای پیوستن به این همکاری‌ها و رقابت‌ها برای ایران وجود دارد یا به گفته برخی کارشناسان از فرصت رقابت در منطقه جامانده است؟

طبق پیش‌بینی و برنامه‌ریزی سند چشم‌انداز، ایران می‌بایست در افق 25ساله در سال 1404 به قدرت اول منطقه‌ای در خیلی از حوزه‌های علمی، فناوری، نظامی، صنعتی و الهام‌بخشی تبدیل می‌شد. الان زمان مناسبی است که در آستانه سال 1404 بتوانیم برآورد کنیم که چه میزان به اهدافی که در سند چشم‌انداز پیش‌بینی شده بود رسیده‌ایم و چقدر از آن عقب افتاده‌ایم. متاسفانه تقریباً در بیشتر زمینه‌های پیش‌بینی‌شده می‌توانیم با عدد و رقم به این نتیجه برسیم که بخش عمده این موارد محقق نشده و در برخی موارد حتی از کشورهای دیگر منطقه هم جا ماندیم.

این موضوع فقط آن محوری که گفتید یعنی جاماندگی از رقابت را دربر نمی‌گیرد. مشخصاً به حوزه سیاست خارجی و مساله تحریم‌ها هم مربوط می‌شود. ضمن اینکه به همین قسمت‌ها هم انتقاداتی هست؛ اما بعد مهم‌تر این است که ظرفیت‌سازی‌هایی در داخل صورت نگرفت تا بتواند اول، تحریم‌ها را کم‌اثر کند و دوم، در خیلی مواردی که به تحریم ربطی نداشت فضای تازه‌ای در کشور ایجاد کند.

‌ بر اساس گفته شما،حتی در دوران تحریم فرصت‌هایی برای گشایش برخی حوزه‌ها توسط مسوولان وجود داشت. علت عدم تحقق این چشم‌اندازها در این دوران چیست؟

اگر بخواهیم به مقام آسیب‌شناسی و علت‌شناسی برسیم باید ببینیم آیا اعتقاد و باوری وجود داشت که ایران به اهداف 1404 برسد یا خیر؟ من فکر می‌کنم در خیلی از سطوح حاکمیتی این باور و استراتژی اجرایی برای تحقق چنین هدفی وجود نداشت. خاطرمان هست که در اواخر دهه 80 صراحتاً اصالت سند چشم‌انداز زیر سوال رفت و به مفاهیم مهمی مثل توسعه تشکیک صورت گرفت. فکر می‌کنم حتی به لحاظ گفتمانی این اجماع‌باوری و نخبگیِ سازمانی صورت نگرفت. به همین دلیل بود که برنامه 1404 برنامه‌ای بلندپروازانه لقب گرفت؛ در حالی که می‌توانست بخشی از آن عملیاتی شود.

‌ به جز عوامل داخلی،‌ چینش و تحولات منطقه‌ای هم در این میان بی‌تاثیر نبوده است؛ اثر این تحولات بر ایران را چگونه تحلیل می‌کنید؟

ما فکر می‌کنیم بخش‌هایی از علت جاماندگی‌مان به پویش‌ها، نظم‌ناپذیری‌های امنیت منطقه و بی‌ثباتی‌هایی که منطقه را دربر گرفته و گریبان‌گیر ایران هم شده بازمی‌گردد. اما این شرایط برای بقیه بازیگران هم بوده؛ آنها از همین تهدیدها برای خود چالش‌های مثبتی ایجاد کردند. به نظر من این موضوع پاسخی به سوال شماست؛ اما سوال اصلی این است که آیا جمهوری اسلامی واقعاً قصد دارد بین‌المللی شود یا خیر؟ آیا می‌خواهد خود را بین‌المللی تعریف کند یا نه؟ در این مورد هم به لحاظ گفتمانی و هم فقدان اجماع در داخل چالش‌های جدی داریم. خیلی‌ها هنوز تردید دارند که آیا ایران باید بین‌المللی شود؛ یا یک کشور استثنایی است که منافعش در انزواست. این عده تحریم‌ها را نعمت می‌دانند و به این معنا تعریف خاصی از خودکفایی و خودبسندگی ارائه داده‌اند که به شکلی انزوای ایران را تشدید می‌کند. در این عرصه هم آن ظرفیت‌سازی‌ها در داخل محقق نمی‌شود و هم رقابت‌پذیری و رقابت کردن در خارج به وجود نمی‌آید. به نظر می‌آید که ما صرف نظر از ضعف‌های بسیار جدی در حوزه‌های مدیریتی، اجرایی و ناکارکردی نخبگان، تا حد بیشتری به لحاظ گفتمانی و مفهومی روبه‌رو هستیم. همه این جوانب وضعیت فعلی را که در آن قرار داریم، رقم زدند.

‌ میان ایران و ترکیه در خیلی از حوزه‌های مشترک همواره رقابت وجود داشته. آیا امروز شرایط به‌گونه‌ای هست که این رقابت گسترش پیدا کند، یا ایران از رقابت با این کشور همسایه هم باز مانده است؟

همه مولفه‌هایی که در مورد ایران به عنوان چالش مطرح بود کمابیش در دهه‌های 70 تا 90 میلادی در مورد ترکیه هم وجود داشت. اما به تدریج فضایی شکل گرفت که به نظر می‌رسد ورق را در ترکیه برگرداند. امروز می‌بینیم که بخش خصوصی بسیار توانمند و پویایی در آنجا شکل گرفته است و از اقتصاد رانتی هم در ترکیه خبری نیست. همان‌طور که درآمد کشور بر پایه مالیات است، کارکردهای سیاسی این کشور هم بر مبنای دموکراسی و پاسخگویی است. البته اگر بخواهیم واقع‌بین باشیم باید بگوییم نه به صورت کامل، بلکه آنجا هم فساد سیاسی وجود دارد و انحصاراتی هست اما این موضوع در سطح نخبگی و تکنوکراتی وجود ندارد.

در ترکیه بخش خصوصی بخش بسیار توانمند و پویایی است که نیروی محرکه توسعه در این کشور است و به گونه‌ای موفق شده که توانسته ساختار سیاسی را هم با خود همراه کند. می‌بینید که ساختار سیاست خارجی ترکیه کاملاً عملگرا و بر مبنای سود اقتصادی پایه‌گذاری شده و تجارت‌محور است. توانسته مزیت‌های جغرافیایی و اقتصادی ترکیه را بالفعل کند. تولید ناخالص ملی امسال ترکیه رقم 800 میلیارد دلار بود که با تمام چالش‌های منطقه‌ای، رکورد زد.

‌ وقتی صحبت از چالش‌های منطقه‌ای می‌شود قطعاً ترکیه هم دچار آن شده است. با وجود معضلات و چالش‌های موجود در منطقه، ترکیه چگونه از برخی کشورها در خاورمیانه پیشی گرفت؟

آنها توانستند خیلی از فرصت‌ها را بشناسند و در خیلی از موارد تهدیدها را به چالش تبدیل کنند. مثلاً در بحرانی که قطر در روابطش با کشورهای شورای همکاری خلیج‌فارس و همسایگان عرب خود داشت؛ با وجود آنکه ما در مجاورت مرزهای قطر بودیم اما ترکیه بود که بازار قطر را تصرف کرد. در عراق هم کم‌و‌بیش همین‌طور بود. حتی در سوریه که خود ترکیه در حال جنگ است یا ارمنستان، باز هم در بازارشان حضور دارد. اینها نمونه‌هایی است که فرضیه‌های بنده را تایید می‌کند. به هر حال عمل‌گرایی که در سیاست داخلی داشت وابستگی دولت ترکیه به طبقات اجتماعی، توازن و تعادلی که در این کشور ایجاد شد همه در خصوص گفتمان توسعه‌ای این کشور بودند. با وجود تفاوتی که در فهم از اسلام و تاریخ ترکیه و غرب داشتند، امروز آنها به یک مدل موفق توسعه‌ای پیرامون ایران بدل شدند. ترکیه نه فقط در اقتصاد و تجارت، بلکه حتی در امنیت‌سازی هم این وقت را گذاشته و موفقیت‌هایی کسب کرده است. بر این اساس است که پی می‌بریم مولفه‌های قدرت جدید چه هست و قدرت نرم هم اینجا به آن اضافه می‌شود. کافی است فقط به افغانستان نگاه کنید؛ نقشی را که دیگر کشورها در افغانستان دارند، با ترکیه مقایسه کنید؛ متوجه عمق قدرت نرم این کشور می‌شوید.

‌ همانند ترکیه ایران با عربستان سعودی هم در چالش بوده است. چالش‌هایی که تا برچیده شدن سفارت‌هایشان هم پیش رفت. آیا ایران امروز توان رقابت با عربستانی را که به ترکیه دست دوستی داده، دارد؟

عربستان مورد خاص‌تری‌ است و خیلی با جمهوری اسلامی ایران قابل مقایسه نیست. شاید ما بیشتر با ترکیه قابل مقایسه باشیم. اما بالاخره الان عربستان عضو گروه 20 است. از نظر شاخص‌های کمی و کیفی جهش‌های معناداری را تجربه کرده است. ما می‌بینیم که موازنه‌سازی‌ها و تعادل ایجاد کردن‌ها در سیاست خارجه و وجود مولفه‌های قدرت‌سازی داخلی را کمابیش پیگیری کرده است. خیلی جالب است که عربستان سعودی الان هم با آمریکا رابطه خوبی دارد هم با روسیه و هم با چین. نقشی که در بازار انرژی دارد ایفا می‌کند خیلی قابل توجه است. اهتمام به برنامه 2030 و فضاسازی و اجماع‌سازی‌هایی که صورت گرفت؛ به‌رغم اینکه در این کشور تشتت قدرت بسیار جدی بوده و درون خاندان سلطنتی اختلاف نظر هست، کار مهمی بود. مدیریت این همه چالش در نوع خود قابل توجه بوده و تا حدودی از آن وضعیت گذار موفقیت صورت گرفت و در خیلی از عرصه‌ها عربستان توانسته عملکرد موفقی داشته باشد.

‌ رابطه عربستان سعودی و ترکیه را چگونه تحلیل می‌کنید؟ سفرها و ارتباطات متقابلی که برقرار کردند نشان می‌دهد که این دو رقیب منطقه فرصت همکاری هم پیدا کردند و شاید بتوانند به قدرت‌های اول و دوم خاورمیانه تبدیل شوند.

البته در منطقه ما صحبت از این توافقات و رتبه‌بندی قدرت‌های اول و دوم خیلی مفهومی ندارد؛ چراکه این منطقه به لحاظ ترتیبات امنیتی بسیار نفوذپذیر و تحت تاثیر عوامل و مولفه‌هایی حتی خارج از منطقه است. بنابراین عنوان قدرت اول یا دوم منطقه خیلی نمی‌تواند تاثیر قطعی بگذارد و خیلی از طرح‌هایی که روی کاغذ می‌آید در عمل نتیجه نمی‌دهد. حتی آمریکا هم نمی‌تواند چنین طرح‌هایی داشته باشد. در مورد این طرح‌ها نمونه‌های کاملاً شکست‌خورده‌ای در منطقه داریم؛ مثل عراق و افغانستان. نکته دوم آنکه کنش‌گرانی که در منطقه ما بر امنیت و قدرت اثرگذار هستند فوق‌العاده پرشمار و متنوع هستند. از گروه‌های فروملی و فراملی تا کشورهای کوچک و ابرقدرت‌ها. بازی عربستان و ترکیه در همین قالب معنا و مفهوم پیدا می‌کند. میان ترکیه به عنوان قدرت منطقه‌ای با مزیت‌های خود از یک‌سو و عربستان از سوی دیگر رقابت‌های بسیار جدی وجود دارد؛ این در حالی است که منافع مشترک هم دارند. من فکر می‌کنم همکاری این دو کشور هیچ‌گاه به سطح استراتژیک نمی‌رسد اما آنها می‌توانند آمیزه‌ای از رقابت و همکاری را همزمان دنبال کنند. بعید می‌دانم در آینده دور مثلاً 10 سال آینده خیلی روابط پرتنشی بین آنها حاکم شود. همکاری‌ها بیشتر می‌شود اما این هم بدان معنا نیست که این دو، رقابت‌ها را کنار بگذارند و یکی برتری دیگری را بپذیرد. به نوعی در خیلی از مسائل و حوزه‌ها رقابت‌هایشان هویتی، گفتمانی و ژئوپولیتیک است. اما فکر می‌کنم از آن مرحله تنش‌هایی که سال‌ها پیش بین این دو وجود داشت گذر کرده‌اند و من بعید می‌دانم آن شرایط دوباره با آن شدت تکرار شود.

‌ آیا احتمال دارد ایران بعد از تحریم‌ها به کشوری همکار برای این دو کشور بدل شود؟

از نظر من، به همان دلایلی که عرض کردم و با توجه به سایر مسائلی که به دید حاکمیت در جمهوری اسلامی و ژئوکالچر ما برمی‌گردد؛ اساساً خیلی قابل انتظار نیست که فضای رقابتی حذف شود یا خیلی کم‌رنگ شود. البته در همین میان هم سطوحی از همکاری‌ها و حمایت‌ها در عرصه‌های جدید قابل تعریف است. شاید به بلوک‌بندی نرسد اما قطعاً بین ایران با کشورهای حاشیه خلیج‌فارس و ایران و عربستان، پاکستان و ترکیه امکان همکاری در دوران پساتحریم وجود دارد. البته به دلایلی که گفتم بعید است که انتظار داشته باشیم اتفاق ویژه‌ای رخ دهد. به هر حال همین ترکیب از رقابت، همکاری و نبود ایران در بلوک‌بندی‌های قدرت همچنان ادامه پیدا می‌کند.

‌ ایران پساتحریم می‌تواند خود را به عنوان قدرتی در منطقه به سایرین بشناساند؟

همانطور که گفتم مساله اصلی این است که موضوع شناختن ایران به عنوان یکی از قدرت‌های منطقه در داخل و خارج چه فرآیندی را بخواهد طی کند؟ چه عواملی کمک کنند که این ضرورت موفق بشود؟ تحت چه شرایطی این فرایند طی شود؟ دوم آنکه تحت همین موضوع چگونه فرآیندهای بین‌المللی ایران محقق می‌شود. این دو موضوع است که پاسخ آن سوال اولیه شما را نهایتاً رقم می‌زند. من درباره ایران، تردیدها و امیدواری‌های خودم را دارم و امیدوارم دوران پساتحریم فقط این نباشد که گشایش‌های اقتصادی را انتظار داشته باشیم؛ بلکه لازم است افق‌ها را 30‌ساله، 50‌ساله و صدساله ببینیم. در منطقه خودمان، که متاسفانه دچار فرسایش ژئوپولیتیک است و ما هم در آن وضعیت هستیم، فرصتی برای همکاری در جهت رفع این مشکلات وجود دارد. از مشکلات و مصائب محیط زیستی گرفته تا قومیتی و امنیتی همه کشورهای منطقه را تهدید می‌کند. در واقع باید تلاش کنیم تا با درس‌آموخته‌های دهه‌های پیش بتوانیم در میان نخبگان به یک اجماع بازتقریر و بازتولیدهای گفتمانی برسیم.  

دراین پرونده بخوانید ...