شناسه خبر : 41265 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

سودای شادی

چگونه تورم به درماندگی منجر می‌شود؟

 

زینب توکلیان / دانشجوی دکترای علوم شناختی 
حامد زرندی / استراتژیست رفتاری 

16شاید امروز امید دادن به مردم مسیر درستی نباشد. حتی اگر همه اتفاقات به‌طور ناباورانه‌ای خوب رقم بخورد، بعید است به زودی رونق اقتصادی اتفاق بیفتد. امروز بهتر است کاری کنیم که مردم در آینده، ناامیدی کمتری را تجربه کنند. به‌همین دلیل نیاز داریم واقعیت را به آنها بگوییم. واقعیتی که هرچند تلخ است، اما دانستن زودتر آن، عواقب روانی و فردی ناشی از آن را کمتر می‌کند. امروز باید به آنها بگوییم که شرایط اقتصادی در زمان نزدیک درست نمی‌شود. فقر، نه در دو هفته، بلکه در یک یا چند سال آینده هم ریشه‌کن نخواهد شد.

علوم رفتاری به ما می‌گوید که اگر کسی احتمال ابتلا به سرطان دارد، باید چطور با او برخورد کنیم. شاید با خودتان تصور کنید که بهتر است به او بگوییم که «نگران نباش اتفاقی برای تو نمی‌افتد» یا اینکه بگوییم «من مطمئنم که تو حالت خوب است». اینها جملاتی است که افراد در شرایط عادی برای روحیه دادن به دیگران می‌گویند. اما دیدگاه علوم رفتاری با این رفتار عرف متفاوت است. در نظر بگیرید که آن فرد بعد از انجام آزمایش‌ها متوجه شود که واقعاً سرطان دارد، آن زمان چطور می‌خواهید روحیه‌ای را که به او داده‌اید حفظ کنید؟ فردی که در تمام روزها به او گفته‌اند که حالت خوب است و کاملاً امیدوار بوده‌، ناگهان متوجه می‌شود که سرطان دارد. این خبر ناگهانی باعث می‌شود که فرد آنقدر ناامید شود که مراحل و روند درمانش را به درستی طی نکند.

حال نیز به مردم نگویید امیدوار باشید، همه چیز درست می‌شود. به آنها نگویید کیفیت زندگی‌تان بهتر می‌شود. چون احتمال آن وجود دارد که همه‌چیز مثل سال‌های گذشته بدتر شود. آن‌گاه نه جامعه آمادگی درمان این حال بد را دارد، نه سیاستگذار می‌تواند مسیر راستگویی در پیش بگیرد.

واقعیتی که مردم باید بدانند این است که مسیر فعلی و کوتاه‌مدت جامعه، به سمت کاهش کیفیت زندگی است. از طرفی سلامت روان و حال خوب عاملی‌ است که به حد اولیه‌ای از مسائل مالی و اقتصادی گره خورده است، یعنی هرچه کیفیت زندگی مردم به سمت بدتر شدن برود، حال آنها نیز به سمت بدتر شدن می‌رود. شاید تنها کلمه‌ای که بتوانیم بگوییم، آن است که متاسفیم که این شرایط وجود دارد، اما تلاش کنید نسبت به این شرایط آگاه باشید و با دروغ خودتان را گول نزنید.

درکنار آگاهی از شرایط موجود، نیاز داریم به عواقب ناشی از آن هم آگاه باشیم؛ اینکه می‌دانیم مسیر پیش‌رو، ضدشادی است و آن را نابود می‌کند. و باید بدانیم که این مسیر می‌تواند به درماندگی منجر شود. اینجا همان نقطه‌ای است که باید برای حال خوب خودمان مقاومت کنیم.

وقتی صحبت از اطمینان اقتصادی می‌شود، در واقع منظور ما طرز فکر و رفتار تمام افراد درگیر با آن شرایط اقتصادی است. در یک وضعیت اقتصادی سالم و پررونق افراد درگیر با آن اقتصاد احساس شادی و خوشحالی دارند و خطر و شرایط عدم اطمینان کمتری نسبت به سرمایه و وضعیت فعلی خود تجربه می‌کنند، بنابراین هرکسی با توجه به سهم خود نسبت به سرمایه‌گذاری در بیزینس، ایجاد شغل، خرید ملک و سایر رفتارهای اقتصادی احساس رضایت و آسودگی دارد. در مقابل در یک بازار اقتصادی آشفته، افراد در تلاش برای فرار به‌سوی امنیت هستند، تولیدکنندگان دست به احتکار می‌زنند، ایجاد اشتغال متوقف می‌شود، مردم جامعه احساس آشفتگی، حال بد و خطر نسبت به سرمایه و وضعیت اقتصادی خود دارند و افت کلی در شرایط اقتصادی ایجاد می‌شود. در چنین وضعیتی ممکن است مردم یک جامعه احساس خطر در برابر آزادی خود پیدا و تصور کنند شرایط ایجاد‌شده در جامعه، آنها را به سمت نوعی سلب آزادی برای انتخاب‌های اقتصادی آینده می‌کشاند. دو سناریو را برای شرایطی که مردم در وضعیت بد اقتصادی گرفتار شده‌اند در نظر بگیرید، مردمی که نسبت به این وضعیت اقتصادی، به هر شکلی پاسخ می‌دهند. برخی ممکن است به صورت فیزیکی اعتراض کنند. برخی ممکن است در صفحات مجازی‌شان اعتراض کنند و نسبت به شرایط موجود واکنش نشان دهند. این دسته را همان مردمی می‌گوییم که نسبت به تغییر نامطلوب شرایط موجود مقاومت می‌کنند. اما سناریوی دیگر آن است که مردم بدتر شدن شرایط را ببینند و هیچ واکنشی نشان ندهند. این دسته، مردمی هستند که درمانده شده‌اند. با دسته اول، می‌توان رشدی از نظر اقتصادی و اجتماعی را رقم زد. اما دسته دوم، به این راحتی‌ها تبدیل به جامعه فعال نخواهند شد.

در هفته‌های اخیر مساله حذف یارانه‌های دولتی از سبد خرید کالاهای اساسی، آشفتگی زیادی را در میان اقشار مختلف جامعه ایجاد کرده است، مطمئناً این آشفتگی‌ها تمام ابعاد زندگی فردی و اجتماعی مردم را دربر می‌گیرد، از جمله مساله آزادیِ انتخاب و کنترل و پیامدهای ناشی از آن مانند جنبه‌های سلامت روان و شادی، مقاومت و درماندگی آموخته‌شده. آنچه بیشترین اهمیت را دارد این است که ما نسبت به این نبرد روانی حاکم بر اقتصاد خود و عواقب ناشی از آن در وضعیت افراد و جامعه آگاه باشیم.

 

آزادی، کنترل

 مردم همواره در جست‌وجوی شادی هستند، آنها دوست دارند همیشه شاد باشند اما اگر بپرسید چه چیزی زندگی‌شان را شاد می‌کند معمولاً جوابی برای آن ندارند. در دهه‌های اخیر جریانی که متشکل از روانشناسی، جامعه‌شناسی و اقتصاد بوده به طرز قابل توجهی آگاهی و درک ما را نسبت به شادی تغییر داده است. با تکیه بر نظریه‌های اقتصاد و روانشناسی به این نتیجه می‌رسیم که آزادی انتخاب باعث افزایش شادی می‌شود. میزان کنترل ادراک‌شده که یک فرد بر انتخابش دارد ساختاری‌ است که در روانشناسی به آن منبع کنترل می‌گویند و نحوه ارزش‌گذاری ما را برای آزادی انتخاب تعیین می‌کند. افرادی که فکر می‌کنند نتیجه عمل آنها به عوامل خارجی مثل تقدیر و سرنوشت بستگی دارد، درک کمتری از آزادی انتخاب دارند. متغیری که آزادی انتخاب و منبع کنترل را اندازه‌گیری می‌کند، می‌تواند رضایت از زندگی را بهتر از هر عامل شناخته‌شده دیگری مانند سلامتی، اشتغال، درآمد، ازدواج یا مذهب در داخل یک کشور و در کشورهای مختلف پیش‌بینی کند. یافته‌ها نشان می‌دهد افرادی که منبع کنترل خود را وابسته به عوامل درونی می‌دانند، نسبت به افرادی که این منبع را بیرونی می‌دانند شادتر هستند. البته این فرض مطرح شده‌ است که احساس آزادی انتخاب و قدردانی و شادی ناشی از آن می‌تواند در افرادی با ویژگی‌های مختلف، متفاوت و دارای یک ارزش‌گذاری ذاتی باشد؛ در واقع با توجه به این دیدگاه ممکن است افزایش یا کاهش آزادی انتخاب برای افراد نتایج متفاوتی داشته باشد، درمقابل دیدگاه دیگری هست که می‌گوید آزادی انتخاب همواره نتایج مطلوبی به همراه دارد و برای همه افراد یکسان است.

 حال با این فرض که در شرایط اکنون جامعه، افراد فکر می‌کنند منبع کنترل آنها به عوامل بیرونی گره خورده است و آزادی انتخاب ندارند چه واکنشی نشان خواهند داد؟ همان‌طور که پیشتر اشاره شد، یک‌سوی این ماجرا می‌تواند واکنشی مانند مقاومت و سوی دیگر آن درماندگی آموخته‌شده ناشی احساس نهایی مبنی بر عدم تغییر وضعیت موجود و بهبود شرایط باشد.

 

نظریه مقاومت1 و ارتباط آن با وضعیت اقتصادی فعلی

 سال‌های نوجوانی به عنوان دشوارترین دوران فرزندان برای والدین شناخته می‌شود. نوجوانان بی‌پروا هستند، به حرف کسی گوش نمی‌دهند و معمولاً کارهای احمقانه انجام می‌دهند. اما این فقط نوجوانان نیستند که برخلاف آنچه به آنها گفته می‌شود عمل می‌کنند، اگر به یک مصرف‌کننده الکل بگوییم که کمتر بنوشد احتمالاً پاسخ عکس خواهد داشت یا اگر در موزه تابلویی با عنوان دست نزنید قرار داده شود ناگهان تمایل پیدا می‌کنیم که آثار آنجا را لمس کنیم. زمانی‌که دولت از مردم خواست تا برای محافظت از خود در برابر ویروس کرونا از ماسک استفاده کنند اعتراضاتی به وجود آمد، زیرا بعضی از افراد استفاده از ماسک را به عنوان سلب آزادی عمل در نظر گرفتند. شاید این سرکشی علیه یک توصیه یا دستور را بتوان با نظریه مقاومت (واکنش) توضیح داد. نظریه مقاومت در سال 1996 جک برم2 مطرح کرد، این نظریه می‌گوید زمانی‌که افراد احساس کنند آزادی عمل یا کنترل آنها به وسیله توصیه یا دستور مورد تهدید قرار می‌گیرد، انگیزه می‌گیرند تا از خودمختاری و آزادی عمل خود در این موقعیت محافظت کنند و این یکی از دلایلی است که مردم برای آزادی سلب‌شده خود در برابر کنترل شورش می‌کنند. این نظریه چهار فرضیه دارد، واکنش زمانی رخ می‌دهد که فرد احساس کند نسبت به موقعیت تهدید‌شده، آزادی و کنترل داشته یا دارد؛ میزان واکنش افراد نسبت به سلب آزادی به اندازه اهمیت آن مساله است، اگر آزادی سلب‌شده برای فرد خیلی مهم باشد واکنش او نیز بیشتر خواهد بود؛ هرچقدر میزان آزادی سلب‌شده بیشتر باشد واکنش نیز بیشتر خواهد شد؛ و در آخر واکنش به یک تهدید زمانی بیشتر می‌شود که فرد حس کند سلب آزادی در یک موقعیت به سلب آزادی‌های بیشتر منجر خواهد شد. در جوامعی که مردم احساس می‌کنند کنترل و تاثیر عمیقی نسبت به شرایط دارند، احساس مقاومت و واکنش ایجاد می‌شود، زیرا مردم نسبت به حق انتخاب خود آگاه هستند و می‌خواهند از این وضعیت که نسبت به آن ناراضی هستند فرار کنند و سعی در ایجاد تغییر شرایط موجود دارند. فرضیه‌های مطرح‌شده در نظریه مقاومت را می‌توان با وضعیت فعلی حاکم بر جامعه ایران همسو دانست. به عنوان مثال مردم احساس می‌کنند حاکمیت و موقعیت ایجاد‌شده توسط آن احتمالاً در آینده محدودیت‌های بیشتری را برایشان ایجاد کند و چون این تهدید موقعیت در مورد وضعیت اقتصادی و معیشتی مردم است اهمیت آن پررنگ‌تر می‌شود، پس در نتیجه واکنش شدیدتری نسبت به شرایط پیش‌آمده نشان می‌دهند.

 

درماندگی آموخته‌شده3 و ارتباط آن با وضعیت اقتصادی فعلی

 وقتی اتفاق ناخوشایندی رخ می‌دهد براین باور هستیم که باید تلاش لازم را انجام دهیم تا از موقعیت ناخوشایند ایجاد‌شده خارج شویم. اما پژوهش‌ها درمورد درماندگی آموخته‌شده نشان می‌دهد، زمانی‌که افراد احساس می‌کنند، کنترلی بر اتفاقات ایجادشده ندارند، آنها به سادگی تصمیم به تسلیم شدن می‌گیرند و سرنوشت خود را می‌پذیرند.

نظریه اصلی درماندگی آموخته‌شده از سوی روانشناسانی مثل مارتین سلیگمن4 و استیون مایر5 مطرح شد. آنها در آزمایشی سگ‌هایی را که تحت شرطی‌سازی کلاسیک قرار گرفته بودند مورد مشاهده قرار دادند. سگ‌ها به وسیله شرطی‌سازی کلاسیک در موقعیتی قرار گرفته بودند که بعد از شنیدن صدای زنگ منتظر شوک الکتریکی باشند. این سگ‌ها در مقایسه با سگ‌هایی که در شرایط شرطی‌سازی کلاسیک قرار نگرفته بودند برای فرار از موقعیت (شوک الکتریکی) تلاش نمی‌کردند، حتی اگر این فرار فقط پریدن از روی یک مانع کوچک بود. در پژوهش‌های مختلف نظریه درماندگی آموخته‌شده در رفتارهای انسان مورد مطالعه قرار گرفته است، اختلالات روانشناسی مانند اضطراب، افسردگی و فوبیا و پیامدهای ناشی از آن نیز می‌تواند با نظریه درماندگی آموخته‌شده مرتبط باشد‌. هر حکومت دیکتاتوری در جهان نمونه‌ای از جوامعی ا‌ست که درماندگی آموخته‌شده را در تمام ابعاد نشان می‌دهد، در جامعه‌ای که افراد آن بعد از تجربه‌های ناخوشایند مکرر تصور می‌کنند هیچ کنترلی بر روی شرایط ندارند، تلاشی برای تغییر در وضعیت موجود نخواهند داشت.

 

هشدار به سیاستگذار

مراقب احساس آزادی انتخاب مردم باشید. اگر مردم احساس کنند بر زندگی‌شان تسلطی ندارند، اگر واکنشی نشان نمی‌دهند، از آن بترسید. به واکنش‌ها از جنبه‌های مختلف نگاه کنید. نگذارید مردم احساس کنند واکنش‌شان هیچ تاثیری ندارد و شنیده نمی‌شود. مطالعات رفتاری نشان می‌دهد که اگر می‌خواهید برای یک تغییر بزرگ برنامه‌ریزی کنید، از قبل به مردم بگویید. هنگامی که این تغییر اتفاق بیفتد، زمان دادن به اخبار، واکنش‌ها را کاهش می‌دهد. اگر به اقدامات اجرایی‌تان در مسائل اقتصادی باور دارید، به مردم هم باور داشته باشید و آنها را سورپرایز نکنید تا اتفاق بسیار تلخ آبان 98 رخ ندهد.

 

بحث و نتیجه‌گیری

وضعیت اقتصادی، نرخ بیکاری، تورم و رکود، تولید ناخالص داخلی، تغییرات رفاهی مصرف‌کنندگان و ترکیب سبد مصرفی افراد جامعه همه از نشانه‌های رونق یا آشفتگی یک نظام اقتصادی است. تغییر در این عوامل منجر به تغییر انتظارات ذهنی و در نتیجه تغییر رفتار مصرف‌کننده نسبت به شرایط پیش‌رو خواهد شد، که متعاقباً پیامدهای اجتماعی و فردی زیادی دربر دارد. از جمله این پیامدها می‌توان به مساله آزادی انتخاب و شادی اشاره کرد. آنچه ما مدنظر داریم، بررسی وضعیت اقتصادی حاکم در جامعه و ارتباط آن با منبع کنترل، آزادی انتخاب و سازوکار افراد در برابر آن است. آزادی انتخاب به معنای مجموع گزینه‌های در دسترس است که میزان اختیار فرد در انتخاب‌های آینده‌اش را تعیین می‌کند و بیش از هر مولفه دیگری با مفهوم شادی و سلامت روان گره خورده‌ است. در جوامعی که افراد احساس آزادی انتخاب دارند، احتمال بیشتری وجود دارد که نسبت به تغییرات ناخوشایند ایجاد‌شده در جامعه مقاومت و واکنش نشان دهند؛ در مقابل در جوامعی که افراد پذیرفته‌اند که کنترلی بر محیط خود ندارند و احساس انفعال می‌کنند، به سمت نوعی درماندگی آموخته‌شده کشیده می‌شوند. نمونه این رفتار را می‌توان در حکومت‌های دیکتاتوری مانند آلمان نازی و حکومت کره شمالی مشاهده کرد. یکی از موقعیت‌هایی که افراد در آن احساس سلب آزادی دارند مساله تورم و گرانی است. اینکه افراد در مقابل شرایط موجود چه واکنشی خواهند داشت و اینکه آیا مقاومت در یک جامعه می‌تواند به درماندگی کشیده شود یا بالعکس مساله‌ای است که قصد داشتیم با طرح مباحث فوق به تبیین آن بپردازیم. 

پی‌نوشت‌ها: 

1- Reactance Theory

2-  Jack Brehm

3- Learned helplessness

4- Martin Seligman

5- Steven Maier

دراین پرونده بخوانید ...